RE: چه طوری از این دور زجر آوری که زندگیم اسیرشه رها بشم
سلام به همه دوستان و ممنونم بابت راهنمایی هاتون
آقای khaleghezye راستش ممنون ار راهنمایی هاتون ولی حرف فقط حمایت عاطفی و مالی همسرم بود ولی حق با شماست خیلی زیاده روی کردم ..........
ترانه جان من دو ماه خیلی مقاومت کردم ولی بعد از دو ماه دوباره از کوره در رفتم و می خوام دوباره شروع کنم و این دور تا می تونم طولانی تر کنم........
نگین جان ممنون حق با توئه.......
جان سخت عزیز امیدوارم مشکلات به زودی حل بشه
راستش پنج شنبه دوباره یه مهمونی شلوغ که همه بودن از طرف خانواده همسرم دعوت بودیم در این مهمانی بسیار بسیار خوب رفتم و و با همه گفتم و خندیدم طوری که خانومی در اومد به مادرشوهرم گفتم که چه عروس خوشرویی داری و در آخرم گفت حتما برای عروست اسفند دود کن و زمانی که اینا رو گفت همسرم هم حضور داشت و من شادی رو ادر چهره اش می دیدم اینا همش به کنار که پدرشوهرم عین برج زهرمار بود باهام و نهایت بی محلی رو بهم کرد که من واقعا نفهمیدم که چی کار کردم که اینطوری باهام رفتار کرد و برام اهمیتی هم نداره که بفممم..........
RE: چه طوری از این دور زجر آوری که زندگیم اسیرشه رها بشم
درود
راستش پنج شنبه دوباره یه مهمونی شلوغ که همه بودن از طرف خانواده همسرم دعوت بودیم در این مهمانی بسیار بسیار خوب رفتم و و با همه گفتم و خندیدم طوری که خانومی در اومد به مادرشوهرم گفتم که چه عروس خوشرویی داری و در آخرم گفت حتما برای عروست اسفند دود کن و زمانی که اینا رو گفت همسرم هم حضور داشت و من شادی رو ادر چهره اش می دیدم اینا همش به کنار که پدرشوهرم عین برج زهرمار بود باهام و نهایت بی محلی رو بهم کرد که من واقعا نفهمیدم که چی کار کردم که اینطوری باهام رفتار کرد و برام اهمیتی هم نداره که بفممم..........
در این مورد من یکچیزی بگم؟چجوریه همش از خانوم ها تعریف میکنن؟!!!!!!!!!!!!!!! :160: اینقدی حسودیم میشه یکجا یری همش از خانومم تعریف میکنن از آبجیهام و فامیلام و خانوادم گرفته تا خانوادش و فک و فامیلاش و غریبه ها اونوقت من چی؟هیچی :302:
پدرشوهرم عین برج زهرمار بود باهام و نهایت بی محلی رو بهم کرد که من واقعا نفهمیدم که چی کار کردم که اینطوری باهام رفتار کرد و برام اهمیتی هم نداره که بفممم.........
انصافا اینو دیگه خالی بستی خیلی هم واست مهمه:311: دور از شوخی خوش به حال شوووووووهرت یه همچین فرشته ای رو بعنوان همسرش انتخاب کرده فکر کنم باید خیلی خوش سلیقه باشه ولی روی هم رفته به من یکی نمرسه ایشالله همینجوری پیش بره همه مسئله هاتون رفع بشه و همیشه خوش و خندون باشین :104:
RE: چه طوری از این دور زجر آوری که زندگیم اسیرشه رها بشم
سلام
دوران خوبی رو سپری نمی کنم
و خیلی خیلی دارم می جنگم با خودم
با حساسیتهام با مقایسه کردنام
با مشکلات مالیمون
با اینکه همسرم نمی تونه بهم کلامی احساساتی رو بده
گاهی کم میارم و چنان در خودم فرو میرم که حتی کلمه ای با دنیای بیرونم قادر به حرف زدن نیستم
و گاهی خوشحالم و می خندم
از تناقضات خودم خسته میشم
آقای همسرم وقتی با خانواده اش هستیم عالی و خیلی خوبه و وقتی باهمیم معمولی
به این نتیجه رسیدم که هیچ کدوم از مسائلم قابل حل نیست و این منم که اقلیما را باید 180 درجه تغییر بدم چه طوریش رو خدا داند و بس
خیلی گاهی خسته میشم
RE: چه طوری از این دور زجر آوری که زندگیم اسیرشه رها بشم
سلام eghlima جان
عزیزم یه خورده به خودت از لحاظ روحی و فکری استراحت بده
تا چند هفته اصلا به این فکر نکن که شوهرت باهات معمولی رفتار میکنه یا عاشقانه
کمی برای خودت باش و به خودت برس
برای خودت خرید کن فقط برای خودت (حتی اگه چیز کوچکی باشه و شما نیاز نداشته باشی )
برو آرایشگاه و اگه دوست داشتی برای تنوع موهات رو رنگ کن
یه مدت فقط برای خودت باش
مطمئن باش این انرژی رفته دوباره بر میگرده و تا اون موقع هم شوهرت این فضای آروم رو احساس میکنه
اونموقع دوباره برای خواسته های قلبی خودت اقدام کن منتها چون با آرامش و انرژِی خوبی همراه هستی نتیجه بهتری میگری
:72:
RE: چه طوری از این دور زجر آوری که زندگیم اسیرشه رها بشم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
سلام
دوران خوبی رو سپری نمی کنم
و خیلی خیلی دارم می جنگم با خودم
با حساسیتهام با مقایسه کردنام
با مشکلات مالیمون
با اینکه همسرم نمی تونه بهم کلامی احساساتی رو بده
گاهی کم میارم و چنان در خودم فرو میرم که حتی کلمه ای با دنیای بیرونم قادر به حرف زدن نیستم
و گاهی خوشحالم و می خندم
از تناقضات خودم خسته میشم
آقای همسرم وقتی با خانواده اش هستیم عالی و خیلی خوبه و وقتی باهمیم معمولی
به این نتیجه رسیدم که هیچ کدوم از مسائلم قابل حل نیست و این منم که اقلیما را باید 180 درجه تغییر بدم چه طوریش رو خدا داند و بس
خیلی گاهی خسته میشم
واااااااقعا بعد از چند تا تاپیک و اونهمه توصیه های ارزنده ای که دوستان داشتند به این نتیجه رسیدی؟!!!!
از این نتیجه گیری حالا ما باید چه نتیجه ای بگیریم؟
اقلیما واقعا دنبال چی هستی؟ میخوای زندگیتو بهبود بدی که راهکارها داده شده. یا نه میخوای یه تاپیک پر از قربان صدقه داشته باشی که تاییدی را که فکر میکنی از همسرت دریافت نمیکنی بهت بده بعید میدونم راهکار موثری باشه. چون اونوقت مجبوری صدها تاپیک بزنی که بازهم شارژ نوازشی لازم رو نمیتونی بدست بیاری چون هر لحظه وابسته ای به این نوازشها. به نظرم کودک درون شما یه جورایی دنبال گرفتن نوازش منفیه! نوازش و تایید رو از شما دریافت نمیکنه حوالش میدی به بیرون و اونهم از نوع منفی و... عزیز من! بیا و کاری کن اینقدر محتاج عوامل بیرونی برای دریافت نوازش نباش.
هر چند که بر اساس گفته های خودت، همسرت داره به شیوه خودش نوازش رو میده به شما. شما هم یه خورده زبان ایشون رو یاد بگیر! حالا یکی با عزیزم و قربون صدقه نوازش میده (حرافی و زبون خرج کردن) یکی هم ممکنه در عمل و به اشکال مختلف این نوازش دادن و توجه روانجام بده. توی مثالهای شما هم نکات زیادی هست که نشون میده همسرت بهت توجه داره. اما انگار در دائرة المعرف شما اینها نوازش "نیست" و شما این نوع محبتها رو رسما محبت نمیدونی! خوب دائر| و المعارفت رو بروز کن و توسعه اش بده. و اینکه خیلی از کارهایی که همسرت به طور روتین انجام میده رو لطف و توجه نمیدونی و قدر دانش نیستی. شنیدی میگن: لطف مکرر حق مسلم میشه؟
آدم میشناسم با نصف وقتی که همسر شما میذاره، و با نصف اون محبت کلامی و پول و... خوشبخت خوشبخته!
حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
هر چند که:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ما
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
RE: چه طوری از این دور زجر آوری که زندگیم اسیرشه رها بشم
بی دل جان دنبال نوازش منفی نیستم که اینجا می نویسم دنبال رهایی از این آشفته بازار ذهنیم
گفتی راهکارها--------------------------->به ظاهر برای چند صباحی آرامش رو ایجاد میکنه ولی همه چیز به قوت خودش باقیست است
وقتی هنوز هم وقتی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم ازش می پرسم جمعه کوهستان میریم یا نه که این سوال فقط برای برای ریزی کردن برای تعطیلاتمون بوده و اون
سرم فریاد میزنه هر کاری دوست داشته باشم انجام می دم.............
اینا یعنی چی؟
یعنی اقلیما همه کاراش بی نتیجه بوده
اصلا مگه من دل ندارم که باید همه تعطیلاتم جایی بگذره که ...............
بی دل جان همه چیز زمانی خوبه که من بیخیال خواسته هام از زندگیم بشم و بدون هیچ چشم داشتی فقط مطابق قراردادهای آقای همسر برای زندگیمون ،زندگی کنم و بگم وای چه خوشبختم
بی دل جان من نمی دونم تو چرا و کی بی ،دل شدی و خوش بهحال تو که بی دل شدی
RE: چه طوری از این دور زجر آوری که زندگیم اسیرشه رها بشم
سلام اقلیمای عزیز
من این تاپیک و تاپیکهای قبلی شما رو خوندم.
میدونی به نظر من شما خیلی زود امیدوار و خیلی زود نا امید میشید
توی مهمانی کسی ازتون تعریف کرده و شوهرتون بهتون توجه کرده شما کلا احساس کردید خوشبختی تان کامله بعد الان همسرتان گفته هرکار بخوام میکنم ناامید شدید.
نظر شخصی من اینه:
اولا به پست سارا توجه کن یه مدت برای خودت باش تا انرژیت برگرده و کارهای عادیت رو تو خونه انجام بده.
این رو هم من اضافه میکنم در رابطه با مشکلات مالی راه حلهایی که داری رو بهش بگو و اگر هنوز حل نشده بگو ما به کمک هم این بحران رو رد میکنیم من تا جایی که بشه به هر شکلی که فکرش رو بکنی همراهیت میکنم(دلداری بده)
با همسرت همدردی و همفکری بکن ولی گدایی عشق و محبت نکن بذار از حال خودش که دراومد خودش میاد طرفت.
اگر جای شما بودم اعتراضی برای رفتن همسرم به کوهستان نمیکردم ولی همراهش هم نمیرفتم وقتی هم برمیگشت غر نمیزدم.مطمئنا نرفتن شما باعث میشه همسرت هم کمتر بره یا مثلا یک جمعه در میان بره.اگر هم خانوادش به شما اعتراضی کردن به همسرت نگو که دوباره احساس مسئولیت بیش از حد بکنه بعد از قطع تلفن یا برگشتن از خونه شان همه چیز رو فراموش کن.البته اگر هم بهت با رفتن به اونجا خوش میگذره خوب برو.
بالاخره یک وضعیت متعادل که هم شما احساس آرامش کنی هم خانوادش دلگیر نباشن به وجود میاد.
به نظر من گذشت زمان مشکلت رو کمرنگ میکنه.مثلا به زمان بعد از بچه دار شدنت فکر کن.کسی که نسبت به پدرش احساس مسئولیت داره چند برابرش رو نسبت به بچه اش داره.فکر کن بعد از بچه دار شدن شما دیگه چند درصد احتمال داره همسرت هر هفته شما دو نفر رو رها کنه و بره؟
RE: چه طوری از این دور زجر آوری که زندگیم اسیرشه رها بشم
در مورد بچه دار شدن گفتید قصدش رو داریم به زودی..............
ولی مشکلات حل نشده به شدت مرددم می کنه و نمی دونم بعد از 5 سال زندگی مشترک که مشکلات شاید کمتر شده ولی باقیه ،کار درستی هست یا نه؟
و تا کی باید صبر کنم............
آیا 5 سال زمان کافی نبوده؟
RE: چه طوری از این دور زجر آوری که زندگیم اسیرشه رها بشم
اقلیما جان
به نظر من زیاد مهم نیست چقدر از ازدواج گذشته باشه .اگر شرایط مالی مشکل ساز نباشه و از نظر روحی اونقدر قوی باشی که اینقدر با یک ناملایمت به هم نریزی میشه گفت زمانش رسیده.
مشکلات شما اونقدر بزرگ و مهم نیستن که بخوای به خاطرشون زندگیت رو به هم بزنی.پس هر وقت آمادگیش رو پیدا کردی میتونی بچه دار بشی.
من خودم در شرایطی بچه دار شدم که از نظر مالی خیلی اوضاع عالی نداشتیم ولی به هرحال همسرم سر کار بود و یه حقوق متوسط داشت یعنی یک اطمینان نسبی به شرایط مالی وجود داشت هرچند نه خونه و نه ماشین داشتیم و زیاد به مشکل برنخوردیم ضمنا دو سال بعد ازدواج بود الان که فکرش رو میکنم زمان خوبی بوده.الان هم شرایط مالیمون خیلی بهتر شده
ولی اون اطمینان نسبی به شرایط مالی باید باشه
ضمنا از نظر روحی هم باید آماده باشی که بتونی در همه شرایط خونسردیت رو حفظ کنی و عصبانی و ناراحت نشی(کلا حساس نباشی) که ان شاالله یک بچه آروم و سالم خدا بهت بده.مشکل و ناراحتی همیشه برای همه هست برای هرکسی به شکلی باید حداقل توی همون دوره بارداری بتونی بیخیال باشی.
موفق باشی :72::72::72::72::72:
RE: چه طوری از این دور زجر آوری که زندگیم اسیرشه رها بشم
سلام اقلیما
من یک ناظر بیرونی هستم که 5 - 6 ماهی هست در جریان تاپیک هات هستم.
لطفا یک سر برو و تمام تاپیک هات رو از ابتدا تا الان بخون همینطور راهنمایی بچه ها رو!
[b][color=#006400]
خیلی بی انصافیه که بگی هیچ تغییری حاصل نشده! واقعا این زندگی همون زندگیه اقلیما؟ یادت نیست چه مشکلات
ریز و درشتی داشتی؟ واقعا تغییرات رو نمی بینی؟ قرار نیست همه چیز به دلخواه ما در عرض چند ماه بشه! گو اینکه
بر خلاف تصورت همسر تو بیشتر از تو تغییر کرده به خاطر خوشحالی تو! اما آدم آرام و درونگراییه! مشکل از همسر تو
نیست. خواهر منم مثل همسر تو درونگراست و وقتی بهش میگم خواهر تو اصلا منو دوست داری میگه معلومه که دارم
ولی چه نیازی هست به گفتنش؟ می بینی اقلیما آدم ها چقدر با هم متفاوتن؟ مشکل اینجاست که تو دائم میخوای
مردت رو به شکلی که میخوای در بیاری و همینطوری که هست نمی پذیریش!
روزی که مردت رو همینطور بپذیری و تغییرات رو در خودت نهادینه کنی تغییرات محسوس رو در او خواهی دید! این
پروسه شاید ماه ها و حتی سالها زمان ببره اما با حذف توقع و حساسیت های بیجا از زندگی و ورود پذیرش و قبول
همسرت همینطور که هست محبت بین شما زیاد میشه ولی مشکل اینجاست که اقلیما باید صبورتر باشه!
اقلیما باید برای شادی خودش برنامه داشته باشه!
اقلیما هنوز سر کوهستان رفتن همسر حساسیت شدید داره بعد 4 ماه و خوب انرژی های منفی و تاثیرش بر روی
ناخودآگاه رو ندیده می گیره!
اصلا میدونی بزرگترین مسئله اقلیما چیه؟ اینکه کودک درونش مدام بهانه میگیره!
از تفاوت محبت همسرش شروع کرده و دائم این مقایسه رو انجام میده و حاضر نیست دست از مقایسه برداره!
دنبال دلیل خوشبختی میگرده ولی خوشبختی همینجا کنارشه!
برات توصیه ای دارم اقلیما. چند وقتی تنهایی یا با خانوادت بدون همسرت به سفر برو. بگذار دلتنگش بشی! بگذار
بفهمی که چقدر حضورش رو دوست داری و کنارش بودن رو.
والا اگر کسی از من هم هر جمعه این سوال رو می پرسید عصبانی می شدم و یاد گیر دادن های زیاد این سال ها
می افتادم!
چه اشکالی داره اقلیما عادات بدش رو سعی کنه تغییر بده؟
در مورد بچه دار شدن هم زیادی داری حساب و کتاب می کنی! زیاد تنها میمونی هی میشینی فکر و خیال می کنی!
اتفاقا داشتن فرزند باعث میشه شما 2 تا بیشتر کنار هم باشین و همسرت وقت بیشتری رو کنار شما بگذاره چون
اون مرد خانوادست!
من اگر جای تو بودم تا الان 3 تا بچه داشتم :311: زندگیت کمی یکنواخت شده و حضور یک فرشته کوچولو این
یکنواختی رو بهم میزنه تا دائم به همسر بیچارت گیر ندی :) چون بچه دار شدن یک مرحله و فصل جدید از زندگی
همینطور پدر و مادر شدن. الهی خاله قربونش بره :46:
زندگی به این خوبی دار و همسر به این ماهی. خوب بنده خدا خلقتش درونگراییه اینکه جرم نیست. به نظر من الان
زمان مناسبی برای شروع کتاب های ویژه دوران بارداری و تربیت فرزنده! جای این گیر دادن های بی مورد برای آیندش
از الان با همسرت برنامه بریز!
راستی کاش ما هم کوهستان داشتیم از این تهران خراب شده میزدیم بیرون بدجوری روحم نیاز به سفر داره :)
البته واسه 7 تا 11 شهریور برنامه ریختم برم سفر اگه خدا بخواد :)
شب قدری التماس دعای ویژه داریما. برای اینکه تغییرات مثبت بکنی هم دعا کن و فرزندی نیکو بخواه. انقدر هم توپ
رو تو زمین همسرت ننداز یکمم خودت بازی کن.
موفق باشی گلم
:72: