RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
خانم بنفش،
نظر فرشته مهربان رو تاكيد مي كنم!
پيشنهاد صريح من به شما مراجعه فوري به روانشناس و البته به روانپزشك براي كار و مشاوره روي رفتارهاي خود شماست! لطفا دقت كنيد كه اين نظر به معني مقصر بودن شما در روابط با همسايه يا خانواده نيست و به معني متهم كردن شما نيست!
گارد شما، عدم احساس امنيت به دليل ضعيف شدن حس امنيت شما، نگراني نسبت به آينده، اثرات فيزيولوژيك اضطراب،اين گفتگوي ذهني و ذهن سرزنشگر دائمي شما و علائمي كه در كل تاپيك شما مشهوده، كم كم در آينده نزديك براي شما دردسر ساز خواهد شد و البته درگيري هاي ذهني و عاطفي بيشتري ايجاد خواهد كرد كه تاثير مستقيم در عواطف و رفتار شما داشته و موجبات ناراحتيها و بيماريهاي فيزيكي رو براي شما فراهم مي كنه ! لذا حتما به متخصص مراجعه كنيد و در صورتيكه تصميم بگيريد.. بي شك در آينده نزديك، روزهاي خوبي خواهيد داشت و دنياي زيباتري پيش رو داريد
سوالي بود بپرسيد
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
طبق نظر کارشناسان اینجا تصمیم گرفتم که برم نزد روانپزشک
البته شوهر من بکل مخالف هرچی روانپزشک و روانشناس و اینجور چیزاست. خلاصه که کلی دعوا و مرافعه و منت کشی (حالا کاش یه دست سرویس طلا میخواستم ازش) تا مجوز صادر کرد که برم.
در این حین متوجه شدم که جناب آقای همسایه به شوهرم گفته که قصد خرید یه ماشین برای همون دخترش داره که تو پست های قبلی بهش اشاره کردم. و از شوهرم خواسته بوده که اگه یه ماشین مناسب گیرش اومد برای دخترش جور کنه. (شوهر من گاهی دلالی خرید و فروش ماشبن می کرد که من مخالف بودم و ازش خواسته بودم که اینکار رو نکنه چون اعتقاد دارم پولی که از این راه، دلالی خونه یا ماشین بدست میاد، شبهه داره). خلاصه که ظاهرا قرار بوده من نفهمم. و ایما و اشاره اونروز شوهرم به خانم همسایه یادآوری این مطلب بوده
از این موضوع که بگذریم من بالاخره نزد روانپزشک رفتم و ماوقع رو براش گفتم. (پرسید که خوب حالا من چی کار کنم؟! :163:)
خلاصه که بهم گفت عدم اتحاد شما زن و شوهر و درز اون به بیرون خونه، مثلا همین مطلب که به همسایه قولی داده و گفته به زنم نگین، باعث سوء استفاده شده.
پیشنهاد کرد یه مدتی حتما برنامه ریزی کنیم که باشوهرم پارک بریم که تنها هم نباشم و همسایه هم بدونه که بین ما زن و شوهر صمیمیت هست و برای روحیه خودم هم خوبه. البته گفت که به شوهرم بگم که توصیه دکتر اینه که برای آرامش روحیه ام اینکار رو بکنم والا مجبور میشه که با دارو آرومم کنه که شوهرم قبول کنه.
و در نهایت ازم خواست که جلسات بعدی نزد مشاور خانواده بریم.
در آخر بگم که چوب خدا صدا نداره. چند روز پیش آقا پسر این خانواده با مادرش سر دخالتهاشون تو زندگیشون ودر واقع همون عروس خانم به شدت دعوا کردند.
خدا هرکسی رو که تو زندگی دیگران مداخله و فتنه انگیزی می کنه، گرفتار زندگی خودش کنه. آمین
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
چقدر حرفها ئو مشکلاتتون آشناست تا حالا چند نفری بودن که مشکلات شماها رو داشتند
بهتره به صورت جدی تر مسالتونو بررسی کنید
این روانشناس نشد یکی دیگه
دنبال یک روانشناس خوب و با تجربه بگردید
و البته نظر اس سی آی محترم:
خانم بنفش،
نظر فرشته مهربان رو تاكيد مي كنم!
پيشنهاد صريح من به شما مراجعه فوري به روانشناس و البته به روانپزشك براي كار و مشاوره روي رفتارهاي خود شماست! لطفا دقت كنيد كه اين نظر به معني مقصر بودن شما در روابط با همسايه يا خانواده نيست و به معني متهم كردن شما نيست!
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
یک نکته را متوجه شدی؟
الکی به همسایه شک داشتی و می گفتی پشت سر من به شوهرم حرف می زنند. اصلا راجع به شما نبوده، راجع به معامله ماشین بوده.
فکر می کنم یک کم زیادی حساسی. ولی حالا که همسرت را راضی کردی که بری دکتر، اگه هنوز این حس های بد باهات هست یک دکتر دیگه برو.
توصیه هایی که این دکتر بهتون کرده را هم انجام بدی خیلی خوبه.
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hektor
چقدر حرفها ئو مشکلاتتون آشناست تا حالا چند نفری بودن که مشکلات شماها رو داشتند
بهتره به صورت جدی تر مسالتونو بررسی کنید
این روانشناس نشد یکی دیگه
دنبال یک روانشناس خوب و با تجربه بگردید
و البته نظر اس سی آی محترم:
خانم بنفش،
نظر فرشته مهربان رو تاكيد مي كنم!
پيشنهاد صريح من به شما مراجعه فوري به روانشناس و البته به روانپزشك براي كار و مشاوره روي رفتارهاي خود شماست! لطفا دقت كنيد كه اين نظر به معني مقصر بودن شما در روابط با همسايه يا خانواده نيست و به معني متهم كردن شما نيست!
بنظر من یکی از ویژگیهای مثبت این تالار تعداد افراد زیاد است که باعث می شه کسانی رو پیدا کنی که مشکلاتشون مثل خودت هست. و حسنش 2تاست که اولا احساس تنهایی نمی کنی که فقط خودتی که یه مشکل رو داری و هیچ کس تو دنیا با چنین مشکلی مواجه نیست.
دوم اینکه میشه از تجربیات دیگران استفاده کنی و رفتارهای درست یا غلط دیگران در موقعیت های مشابه رو یادبگیری.
من خودم یه سری مشکلاتی با همسرم و خانواده همسرم داشتم که از این دست تو تالار فرارانه. باورتون نمیشه وقتی می خوندم فکر می کردم خودم نوشتم. تا جایی که اصلا نیاز ندیدم در این موارد حتی تاپیک جدیدی باز کنم.
حق با شماست هکتور یکی از نقاط قوت این تالار همین اشتراکات و تشابهات و استفاده است.
==================================
در مورد انتخاب روانشناس من به عهده شوهرم گذاشتم چون گفتم اصلا اعتقادی به این صنف نداره. خودش تحقیق کرد و یه روانپزشک باتجربه و خبره پیدا کرد. مطبش واقعا شلوغ بود.
اما نظرش این بود که من و شوهرم به مشاور خانواده مراجعه کنیم که ما هم فعلا وقت گرفتیم.
حالا متوجه نشدم که ایراد تشخیص ایشون چی بود که دنبال یکی دیگه باشیم؟
خوشحال میشم راهنمایی کنید. چون اصلا من متوجه نیستم که روانپزشک می بایست چه تشخیصی می داشتند. یعنی من باید دنبال چه روانپزشکی با چه نوع تشخیصی باشم؟
یعنی بنظرتون باید تشخیص خاصی می دادند؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پیدا
یک نکته را متوجه شدی؟
الکی به همسایه شک داشتی و می گفتی پشت سر من به شوهرم حرف می زنند. اصلا راجع به شما نبوده، راجع به معامله ماشین بوده.
فکر می کنم یک کم زیادی حساسی. ولی حالا که همسرت را راضی کردی که بری دکتر، اگه هنوز این حس های بد باهات هست یک دکتر دیگه برو.
توصیه هایی که این دکتر بهتون کرده را هم انجام بدی خیلی خوبه.
پیدا جان می دونم تاپیکم خیلی طولانی شده و شاید در حوصله همه نباشه که کامل اونو بخونن.
و پست های من در فواصل زمانی طولانی از هم ارسال شده که شرایط هم متفاوت شده در این بازه های زمانی.
مشکل اول من برمی گشت با ارتباطم با عروس خانم و یکبار پارک رفتنم با اون که با مخالفت خانواده شوهرش بود و مشکلات ما از همین ارتباط با عروس خانم شروع شد که الان دیگه به صفر رسیده. سر این مو.ضوع نمی دونین چه غوغایی به پا کردن. اگه پست هام رو بخونین متوجه می شین.
بذار یه موردی که اخیرا اتفاق افتاد رو بگم؛ چند روز پیش من رفته بودم بیرون و حدود ساعت 8-8:30 شب برگشتم.ظاهرا آمارم رو به شوهرم داده بودند. پریروز شوهرم جلوی روی خودم به همسایه گفت که رفته بود فلان چی رو بخره من به پاکی همسرم ایمان دارم.
تو رو خدا خودتون قضاوت کنید که دخالت و فال گوش ایستادن تا چه حد!!
ترجیح می دم با کمک مشاور هم من و هم شوهرم مهارت هامون رو بالا ببریم تا من بعد طوری عمل کنیم که اجازه دخالت دیگران رو تو زندگی مون ندیم.
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
بالاخره به خودتون سخت نگیرین
زندگی زیباست سخت نگیرینش
آسمان آبی.طبیعت.شبهای زیبا روز های پرجنب و جوش
از اینها لذت ببرید!:72:
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
نمی دونم چی کار کنم
گیج گیجم
باورم نمیشه
من با شوهرم مشکل داشتم ولی نه اینقدر
مشکلم تو اندازه ای بود که مشابهش رو تو تالار زیاد دیده بودم و تازه بیخیال شده بودم که مشکلم اصلا مشکل حساب نمیشه
دارم دیوونه میشم
گفتم مادرشوهر و پسر (همسایه هامون) باهم دعواشون شد البته ظاهرا سر عروس خانم بود
عروس خانم با یکی از دوستهای خانم صاحبخونه ما دوسته و خانم صاحبخونه ما هم آشنای ماست
سر این قضیه یه سری حقایقی رو در رابطه با همون دختر کوچیکه همسایه مون و شوهرم گفته که از طریق صاحبخونه به گوش من برسه
ظاهرا این دختر با یه پسری چندساله پیش دوست بوده که روابطشون خارج از عرف بوده و بعدها پسره ولش کرده
خانواده هم مطلع هستند. ریز قضیه رو نمیدونم. و سر همین خیلی مایل هستن که این دخترشون رو وبلال یکی بکنن
صاحبخونه یکم اینها رو گفت و بعد هم گفت آدم تو این دور و زمونه باید خیلی مراقب شوهرش باشه و از این حرفا
منم که یه پیش زمینه داشتم نگران شدم
کلی فکر کردم و در نهایت موضوع رو به شوهرم گفتم به این حساب که اگه بدونه یه دختری با یه پسر رابطه خارج از عرف داشته ازش حذرکنه
چشمتون روز بد نبینه چنان به روزم اورد که نگو
حرفاش مثل پتک هنوزم تو سرمه
یه موی اون می ارزه به صد تا تو
حسودیت میشه
اصلا دوسش دارم چی می گی
بساطت رو جمع کن برو خونه بابات این ساختمون جمع فامیلیه و تو یکی غریبه ای
درو باز کرد و تو ساختمون داد زد دوسش دارم کسی حق نداره از روی حسادت پشت سر ... حرف بزنه
من تو شوکم
دارم دیوونه میشم
واقعا دیگه به روانپزشک نیاز دارم ولی نمیتونم از خونه برم بیرون روشوندارم
اصلا نمی دونم باید چه خاکی بسرم بریزم
کاش همش دروغ بود
کاش خواب بود
ولی
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
خیلی متأسف شدم این خبرو شنیدم
بعضی وقتا به خودم میگم اصلا چرا آدم باید ازدواج کنه، دلشو دو دستی تقدیم یکی دیگه کنه که بعد از یه مدت اینطوری جوابتو بده
متأسفانه من در حدی نیستم که بتونم کمکتون کنم، فقط میتونم براتون دعا کنم
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
توصیه ی اولم به شما مراجعه به روانپزشک و به شکل همراستا روانشناس بالینی است .
به ذهن خودتان آرامش بدهید . اینقدر این موضوعات را پیگیری نکنید . این موضوعات فرسایش روح وروان می آورد و شما درزندگی به واقع نیاز به آرامش و امنیت دارید . و این هدیه را کسی به شما نمی دهد به غیر از شخص خودتان .
شما در مقابل این حرف ها دو موضع می توانی داشته باشی
1- همه ی این حرف ها درست است .........................چه می خواهی بکنی ؟
2- همه ی این حرف ها چرت و مزخرف و بی پشت است ...............چه می خواهی بکنی ؟
می خواهی آرامش داشته باشی و یا نداشته باشی ؟!
آرامش تو چگونه حاصل می شود ؟
ابدا لازم نیست انسان فکر کند که حتما دیگران را با واکنش نشان دادن آدم کند و سرجای خودش بنشاند . این معنی انفعال نمی دهد . بلکه واقعا موضوعاتی که پیش پا افتاده و خاله زنکی هستند نیازی به واکنش نشان دادن ندارند .
برعکس به علت سبک بودن وزن اهمیتشان انسان برای آنها وقت خود را هدر نمی دهد .
اما همین موضوعات بی وزن با تمرکز کردن بیش از حد روی آنها قابلیت ایجاد مشکلات اساسی و جدی در زندگی را پیدا می کنند ......در نتیجه به بعضی از موضوعات بیش از وزنی که دارند نباید وزن داد و توجه کرد .
فرض کنید همسایه ها پشت شما حرف بزنند . خوب بزنند .
حرف وقتی سبک و بی وزن بود نشخوار است . چرا باید احساس خطر بکنید ؟ این حرف ها مرجعیت قانونی که ندارد ....شنونده باید عاقل باشد که این حرف ها را بپذیرد یا نپذیرد که عقل شنونده هم در دست من و شما نیست . در نتیجه به دنبال اثبات خودت نباش .
و اما باز تکرار و تاکید بر مراجعه به پزشک دارم چرا که دایره ی افرادی که با آنها مشکل داری بیش از سه نفر است . اگر تا سه نفر بودند می توانست جنبه ی اخلاقی و ذائقه ای و .....باشد و طبیعی است اما وقتی دایره ی اختلافات بیش از سه نفر می شود نیاز هست که کمک علمی بگیریم و ببینیم مشکل اصلی از کجاست که در ارتباط گیری با دیگران دچار مشکل می شویم .
موفق باشید . :72:
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
اقدامات اولیه جدایی ما انجام شده
من هم بساطم رو جمع کردم و دارم از این خونه فامیلی میرم بیرون
راهی شهر خودمون و نزد پدر و مادرم هستم
فکر نمی کنم بتونم دیگه بیام اینجا
بابت روانپزشک هم قصد دارم تو شهر خودمون مراجعه کنم
:323: