RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
هرچند قلبا تمایلی به جدایی ندارم اما حالا حرفی هست که زدم و طبعا تا آخرش هم پاش می ایستم.
چرا؟؟ چون حرف مرد یکیه؟ تعریف ها و معیارهای سنجش شما برای مرد، مردانگی، غرور، غیرت، مسؤولیت پذیری، محبت، عشق و ... چیه؟؟؟
یعنی چی که تمایل قلبی ندارم اما حال حرفیه که زدم تا آخرش پاش می ایستم؟؟؟ شاید بگین شما پیشنهاد دادین که بگو جدا میشم. اما من کی گفتم فقط همین؟ اون در کنار هزار و یک حرف زیبای دیگه بود.... اون تمایل به جدا شدن معنیش این بود که من با تمام وجودم دلم میخواد که جدا نشم اما به خاطر تو حاضرم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
خیلی آروم گفت دیگه دست یه خانم دیگه رو میگیری تو خیابون قدم میزنی؟!!
یکبار هم گفت اجازه نمیدم یک سکه از حق منو خرج خانمت کنی!
نمیدونم کی داره این اطلاعات غلط رو بهش میده و یا اصلا چرا این فکر رو کرده ...
اون وقت شما یک اس ام اس خشک خالی هم نزدید که " من با هیچ خانم دیگه ای نیستم". واقعا چرا؟ چرااا؟
یک چیزی تو این ماجرا هست که من نمیفهمم. شما یا با ما صداقت ندارین و همه ماجرا رو نگفتین یا با خودتون.
حقیقتش رو بگم من در شما هیچ عزم جدی ای برای حل مشکل نمی بینم. شما به خاطر چیزی که نمیدونم چیه در حل مشکل به شدت دچار شک و تردید هستید و هیچ قدم مثبتی بر نمی دارید.
دنبال چی هستید؟ تو زندگی چی میخواید؟ چرا معطل میکنید؟ چرا اینقدر درمانده هستید؟ واقعا خانمتون رو دوست دارید؟ یا اون زندگی رو و تعریف و تمجید مردم رو از اون زندگی دوست داشتید؟ و اون زنی که اون زن ایده آل رو ساخته بود چون اون رو ایده آل ساخته بود... نه به خاطر خودش؟؟ لطفا لااقل به خودتون راستش رو بگید ...
چرا گرهی که میشه با دست باز کرد رو دو ساله دارین سعی میکنید با دندون باز کنید؟ چرا میخواین این طور وانمود کنید که دارین برای حل مشکل خیلی تلاش میکنید؟
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
نقل قول:
یک چیزی تو این ماجرا هست که من نمیفهمم. شما یا با ما صداقت ندارین و همه ماجرا رو نگفتین یا با خودتون.
اقا ارش
شما از من با تجربه تر و بسيار بزرگتريد مسلما
اما من هم كاملا صحبتهاي نگين رو تاييد ميكنم و اخرين كمكي كه از دستم برمياد رو مينويسم و اونم اينه كه احساس من با نگين يكيه
شما بيشتر داريد تلاش ميكنيد كه بگيد همه تلاشمو كردم, يه جور بازي رواني با خودتون و ديگران و شايد وجدانتون
اينكه ميگيد تلاش ميكنم تا بعد ها عذاب وجداني نداشته باشم يا بخاطر رهايي از عذاب وجدان رو هيچوقت قبول ندارم
ادم براي وجدانش تلاش ميكنه نه رهايي از عذابش!!!!!
ديگه اون زن با چه زبوني بايد بگه نياز به محبت داره؟؟؟؟؟
باز هم عذر ميخوام كه به عنوان يك كوچكتر شايد نظرات تندي دادم اما تلاش شما وقتي خانمتون و دخترتون تنها زندگي ميكنند و هزار و يك مشكل عاطفي و... دارند و شما هم اينجا و با اين استدلال!!!!
شرمنده اين حرف رو ميزنم , تلاش روشنفكرانه تونو تو اين شرايط اصلا قبول ندارم كه شايد داره زخم جديدي ميشه رو دل اون زن
موفق باشيد و براتون دعا ميكنم , خدانگهدارتون:72:
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
وقتی نوشتم تا آخرش هستم حدس زدم که همچین برداشتی بشه، اومدم جمله رو تصحیح کنم متاسفانه 20 دقیقه گذشته بود و امکانش نبود.
طبعا اگر خانمم برگرده من با آغوش باز استقبال میکنم، اما حرف من این بود، وقتی گفتم طلاقت می دم چون تو میخوای، اگر اون واقعا اینو بخواد، آیا باید بزنم زیر حرفم و بگم پشیمون شدم؟طبعا نه، اگر اون تا پای امضای سند طلاق اومد و امضا کرد، طبیعی هستش که من هم باید امضا کنم، اونجا دیگه جای به اصطلاح "دبه در اوردن" نیست.
من واقعا با طلاق موافق نیستم، خانمم هم اینو میدونه، شاید الان فکر کنه که نظرم عوض شده، اما اون اوائل خوب میدونست که من اصلا با این مسیر موافق نیستم.اما وقتی یک طرف زندگی راضی به ادامه نباشه من که با زور نمیتونم مجبورش کنم.
من بهش گفتم که علی رغم میل باطنیم این کار رو می کنم، در یکی از آخرین اس ام اس ها که هفته پیش فرستادم بهش گفتم که چرا این کار رو میکنم و ابراز علاقه هم کردم.
من نمیخوام عین جملات رو اینجا بیارم اما فکر کنم جمله ی خوبی بود و نشون دهنده ی حس و فکرم بود.
البته بعد از اون، اس ام اس های خانمم هم نرمتر و مودبانه تر بود.حتی بر خلاف همیشه اول اس ام اس هاش سلام میداد.
خب راستش همه چیز گفته نشده، چون هم درست نیست هم امکانش نیست، و هم شاید خیلی جزئیات که بی تاثیر هم نباشه یادم رفته، اما کلیات موضوع رو عرض کردم، من راستش تا قبل از اینکه اینجا بیام و مشکلم رو مطرح کنم به شدت مردد بودم، مردد به این صورت که مبنا رو بر جدایی گذاشته بودم و بعضی وقت ها از این تصمیم پشیمون می شدم، اما حالا برعکس شده،
صحبت های خانم ها در این تاپیک منو با طرز فکری که خانم ها دارند آشناتر کرد، حس میکنم خانم من هم واقعا منتظر یک اقدام کاملا جدی و عملی برای اثبات علاقه ام به زندگی و حفظ اون داشته، کاری که نکردم، هیچ وقت بطور جدی و شخصا وارد قضیه نشدم، همیشه واسطه رفته اون هم نه به نمایندگی از طرف من بلکه به عنوان آشنا و دوست مشترک، خاله اش و خواهرش همون اوایل به من میگفتند که خودت باید بری باهاش حرف بزنی، خاله اش تاکید داشت که غیر از خودت هیچ کس نمیتونه اونو برگردونه، تو باید قدم جلو بذاری، که اون موقع من قدم جلو نذاشتم.
بعد هم که مهریه و کلی پرونده باز کرد من فکر کردم هر قدمی این معنی رو داره که شکست رو پذیرفتم و از پرداخت مهریه و بقیه هزینه ها ترسیدم و دارم "منت کشی" میکنم پس صبر می کردم تا روز دادگاه که ببینمش ...
بعد از جلسات دادگاه ازش می خواستم برگرده، بهش گفته بودم که به هم کمک میکنیم تا زندگی بهتری بسازیم، بهش گفتم این مسائلی که پیش اومده می تونه یک تلنگری باشه تا همدیگرو بهتر بفهمیم، بهش میگفتم خیلی دلتنگم، خیلی جای شما دو تا خالیه، اما اون یک جمله می گفت: من برنمیگردم.
و من هم دیگه اصراری نمی کردم
الان هم که قبول کردم تلاشم رو کامل کنم و حرف دلم رو بهش بزنم اینه که پرونده ها تموم شده و اون نمی تونه فکر کنه من بابت پرداخت مهریه نگران هستم چون دارم پرداخت می کنم.
به قول یکی از وکلا اون از همه ی سلاح هایی که قانون بهش داده بود استفاده کرد و من هنوز سلاح ازدواج مجدد و طلاق دستمه.
من امروز بهش اس ام اس دادم که فردا دارم میرم سکه هاتو بدم اگه می تونی بیا تا کارت بانکی که پول نفقه دخترمون رو ریختم بهت تحویل بدم، جوابی نداد، یعنی فردا نمیاد.می خواستم اگر اومد نامه رو هم مستقیم به خودش بدم.
تلاشهایی که میگم چیز هایی بود که گفتم، من قدم هام رو بر می دارم، البته خیلی محتاطانه تا ببینم چه عکس العملی نشون میده، وقتی عکس العملی نمیبینم یعنی هیچی،
واقعیت و حقیقت اینه که نمی خوام اینطور مطرح کنه که آرش به دست و پام افتاد، التماس کرد، اما من قبول نکردم.
اون میدونه که من اهل التماس کردن نیستم، اون میدونه من تا چه حد ممکنه غرور داشته باشم.
اگر شما فکر میکنید که این طرز فکر من درست نیست، باشه، من حاضرم باز روشم رو عوض کنم، میتونم زنگ بزنم خونه پدر مادرش و ازشون بخوام اجازه بدن تا برم پیششون، با اینکه میدونم خانمم از اونا حرف شنوی نداره،
می تونم از باجناقم و خواهرخانمم بخوام یه شب به من وقت بدن برم پیششون و پدرش یا مادرش هم دعوت کنن تا همه حرفامو بزنم.
اما آیا این به این معنی نیست که من از قبول پیشنهاد طلاق توافقی دارم عقب نشینی میکنم؟ و بعد خانمم بگه باز زد زیر حرفش؟
تلاش من برای حل مشکل اقداماتی بود که عرض کردم، حرفای شما رو قبول دارم، یعنی الان دارم به این حرفایی که شما می زنید میرسم، اما نمیدونم اگر زمان برگرده کدوم مسیر رو میرم، وقتی از اون عمل خانمم شوکه شدم و بلافاصله با سیل دادخواستها که به نوعی اعلام جنگ بود مواجه شدم آیا میتونستم برم و ازش بخوام برگرده و با هم دوست باشیم؟
من فکر میکنم دوسال اگر صبر کردم و حالا به این نتیجه رسیدم که برای آشتی اقدام جدی کنم، زمان بدی نبوده، اجازه دادم همه چیز اروم بشه، خانمم حق و حقوقش رو که بهش اصرار داشت از دادگاه بخواد و حالا که تموم شد، من سر فرصت برم و بگم هنوز هم با تمام این مسائل دوستت دارم، حتی اگر طلاق هم بخوای تا آخرش باهاتم.
من متوجه منظورتون از "تلاش روشنفکرانه" نشدم.
"به قول یکی از وکلا اون از همه ی سلاح هایی که قانون بهش داده بود استفاده کرد و من هنوز سلاح ازدواج مجدد و طلاق دستمه."
این جمله رو هم که گفتم به عنوان تهدید نگفتم بلکه به این عنوان گفتم که الان اگر جلو میرم خیالم راحته چون فکر نمیکنه من از موضع ضعف و درموندگی و ترس از مهریه و زندان دارم قدم پیش می ذارم،می فهمه من واقعا زندگیم رو دوست دارم که دارم میام جلو،
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
قصدم طولاني كردن حرفهام نبود و باز چون گفتيد منظورم رو متوجه نشديد توضيح ميدم
اقا ارش مگه ايشون در محل خاصي ساكن نيستند, مگه امكانش نيست بريد و با يه دسته گل جلوي منزلشون منتظرش باشيد, يعني امكانش هست ايشون بگن نيا تو؟؟؟؟
يعني حتما بايد خواهر و مادر و.... اونم تو اين سن درگير بشن؟ يعني خود خانمتون اينو ميخواد؟ اگه اينو ميخواد چرا انجامش نميديد؟
بعد جدايي مگه مهمه كه بگه ارش التماس كرد و من نخواستم؟؟؟؟ يعني اين افتخاره واسش و سرخوردگيه براي شما؟؟
اصلا چرا فكر ميكنيد اين كار التماسه؟؟
منظورم اينه كه من طلاقت ميدم چون تو ميخواي خيلي حرف قشنگيه و اين شخصيت شماست و خانمتون هم ميدونه اما چون گفتم تا تهش بايد برم يعني چي ؟؟؟ يعني احترام به خانمتون يا حفظ غرورتون؟
يعني جدا امكانش نبوده تو اين همه مدت يه پيك بره درب منزلشون و مثلا كادوي تولد دخترتون و كيك و.... رو برسونه و همراه با يه نامه كه دوست دارم جشنمون كنار هم باشه و....
يعني نميشه خودتون اينكارو بكنيد حالا كه اوضاع ارومتره
فقط پول ريختم تو حسابش كافيه؟ احترام ميزارم به خواسته اش و نميرم طرفش كافيه؟
من نميگم شما چكار بكنيد چكار نكنيد و قرار هم نيست شما همه مسايلتونو براي ما بازگو كنيد اما عجيبه برام كه شما نتونيد حضورا ايشون رو ببينيد
ته تهش ميريد محل كارش و دعوتش ميكنيد به يك شام يا ناهار, خانمتون ناراحت ميشه و در شان شما نيست؟ باشه يك روز تو منزل پدري ايشون رو ببينيد,نميشه اصلا مثل جووناي 20 ساله سرراهش سبز بشيد
باور كنيد اينكه نميتونيد ببينيدش براي من قابل درك نيست. قرار هم نيست عمل نا معقولي انجام بديد, دخترتون هم احتياج به ديدنتون داره و محبتتون
اينه كه براي ما نامفهومه و باز هم ميگم قرار نيست شما همه مسايلتونو براي ما باز كنيد, اما براي يك نامه دادن هم اين همه معطلي و وكيل بازي و ....
يه وقتايي احساس ميكنم خيلي تو اين مدت به اصطلاح رسمي بوديد كه نميتونيد اين سكوت بين خانمتون و خودتون رو بشكنيد
همه ادم ها تو هر سني يه وقتايي يه بچه كوچولو تو وجودشون هست و بيدارشون ميكنه, همونطور كه ديديد خانمتون هم همون كودك شد, چرا شما نميشيد؟
نميشه يه جور بشيد كه تا حالا نبوديد و شادش كنيد؟؟؟
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
البته بعد از اون، اس ام اس های خانمم هم نرمتر و مودبانه تر بود.حتی بر خلاف همیشه اول اس ام اس هاش سلام میداد.
پس قدم درست اگر برداشته بشه خیلی زود و راحت نتیجه میده. این نشون میده که تشخیص ما درست بوده و خانمتون اگر رفتار درست رو ببینه نرم خواهد شد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
بعد هم که مهریه و کلی پرونده باز کرد من فکر کردم هر قدمی این معنی رو داره که شکست رو پذیرفتم و از پرداخت مهریه و بقیه هزینه ها ترسیدم و دارم "منت کشی" میکنم پس صبر می کردم تا روز دادگاه که ببینمش ...
یعنی چی آخه فکر میگرد من دارم " منت کشی " میکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب فکر کنه ... مگه آخه دعوای دو تا بچه است که شما این طوری تحلیلش میکنید؟ چرا آقا آرش؟ چرا؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
من امروز بهش اس ام اس دادم که فردا دارم میرم سکه هاتو بدم اگه می تونی بیا تا کارت بانکی که پول نفقه دخترمون رو ریختم بهت تحویل بدم، جوابی نداد، یعنی فردا نمیاد.می خواستم اگر اومد نامه رو هم مستقیم به خودش بدم.
خوب باز اس ام اس بدین. یکم سمج بازی در بیارین. بگین که فقط میخواین به خودش تحویل بدین. اگر نیاد نمیدین سکه ها رو و ... تو رو خدا یک کم مثل یک مرد که میخواد یک زن رو ببینه رفتار کنید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
واقعیت و حقیقت اینه که نمی خوام اینطور مطرح کنه که آرش به دست و پام افتاد، التماس کرد، اما من قبول نکردم.
خوب بگه ... از چی می ترسین؟ چی رو میخواین با این همه احتیاط بی مورد حفظ کنید؟ شما زندگیتون در خطره ... بچتون تحت فشاره ... خودتون تحت فشارین... بعد فقط دارین به غروری که شاید بشکنه فکر میکنید؟؟
مگه اینجا بازار مکاره است؟ آخه چرا اینقدر دو دو تا چهار تا میکنید؟ به خدا محبت و عشق قانونش یک جور دیگست. این روحیه محبت و عشق رو میکشه. داغون میکنه. نابود میکنه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
اون میدونه که من اهل التماس کردن نیستم، اون میدونه من تا چه حد ممکنه غرور داشته باشم.
حالا چون میدونه باید خودش و رفتارها و خواسته هاش رو با این خصوصیت شما تنظیم کنه؟ خوب میگه اهل التماس کردن نیستی ... غرورت رو به خاطر عشق، به خاطر زندگیت نمی شکنی، حالا من نه بچمون، به خاطر عشق به بچه هم غرورت رو نمی شکنی؟ پس منم نیستم...
به خدا منم بودم همین رو میگفتم و دیگه هیچ وقت برنمیگشتم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
اگر شما فکر میکنید که این طرز فکر من درست نیست، باشه، من حاضرم باز روشم رو عوض کنم ...
من نظر خودم رو میگم ... 100 درصد غلطه ... این روش جواب نمیده و باید عوضش کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
میتونم زنگ بزنم خونه پدر مادرش و ازشون بخوام اجازه بدن تا برم پیششون، با اینکه میدونم خانمم از اونا حرف شنوی نداره،
می تونم از باجناقم و خواهرخانمم بخوام یه شب به من وقت بدن برم پیششون و پدرش یا مادرش هم دعوت کنن تا همه حرفامو بزنم.
باز دوباره میخواین نفر سوم رو داخل کنید؟ پیشنهاد زهره مشکلش چیه؟ چرا نمیرین سر راهش؟ چرا یک جا گیرش نمی اندازین؟ از خرد شدن غرور می ترسین؟ برین سر راهش بزنین تو گوشش. بگین من مغرورم. من دارم زندگیم رو به خاطر غرور و لجبازیم داغون می کنم. الانم آمدم که بزنم تو گوشت که برگردی خونه. التماستم نمیکنم. به خدا این اثرش بیشتر از اون روشهای به قول زهره روشنفکرانه ای که در پیش گرفتین.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
اما آیا این به این معنی نیست که من از قبول پیشنهاد طلاق توافقی دارم عقب نشینی میکنم؟ و بعد خانمم بگه باز زد زیر حرفش؟
خوب بگه ............... خوب عقب نشینی کنید ........... بشکنید این آرشی که اینقدر دست شما رو از لذت واقعی زندگی کوتاه کرده ...... یک پوسته زیبا و مسحور کننده ای از غرور، مردانگی، عاقلانه رفتار کردن، منطقی بود، موفق بودن و ... براتون ساخته که همش دروغه و آرش واقعی زیرش داره خفه میشه، بچه و زنش هم دارن از بین میرن.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
وقتی از اون عمل خانمم شوکه شدم و بلافاصله با سیل دادخواستها که به نوعی اعلام جنگ بود مواجه شدم آیا میتونستم برم و ازش بخوام برگرده و با هم دوست باشیم؟
بله می تونستید. می تونستید به خدا. خیلی هم زیبا بود. اما غرور و لجبازی و دو دو تا چهارتا کردن نذاشت. قالبهای اجتماعی و حرف مردم و فکر شکستن غرور و ضایع شدن و هزار تا چیز دیگه جلوی عشقی که از قلبتون میتونست بیاد بیرون رو گرفت و خشکسالی عشق آمد.
ببخشید که تند حرف زدم. گاهی حرف حق تلخه. امیدوارم حرفهام حق بوده باشه نه فقط تلخ.
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام آقا آرش
آخه چرا اینقدر به این در و اون در میزنید
به خدا راه حل شما روشن و واضح مقابلتونه
باهاش رو در رو بدون هیچ واسطه ای صحبت کنید
اقا ارش هیچ اتفاقی نمی افته
هر چه زودتر باید خانمتونو ببینید
چرا اینقدر فکر خودتونو با به حاشیه بردن از این مسئله دور می کنید
خانم ها پر از نازند و آقایون نیاز
هیچ مردی هم از اینکه ناز زنش رو بکشه نه غرورش خدشه دار می شه و نه زیر سوال میره
در ضمن من پیشنهاد می کنم این دیدارها در چند جلسه باشه چون قطعا در جلسه اول هردوتون توپتون به اندازه کافی پر و سرشار احساس ناراحتی هستید و نمی تونید منطقی باهم حرف بزنید........
آقا آرش جدال درونتون خلاصه شده تو این چند تا جمله:
غرور گفت:" غیر ممکن است"
تجربه گفت: "خطرناک است"
عقل گفت :"بیهوده است"
دل زمزمه کرد،"امتحانش کن"
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی از ظن خود شد یار من
از دورن من نجست اسرار من
سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
دو دهان دارم گويا همچو ني
يك دهان پنهانست در لبهاي وي
يك دهان نالان شده سوي شما
هاي و هويي درفكنده در سما
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو:"رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست"
با لب دمساز خـود گر جفتمي
همچو ني من گفتيها گفتمي
هر كه او از همزباني شد جدا
بيزبان شد گرچه دارد صد نوا
چونكه گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوي ز آن پس ز بلبل سرگذشت
دوستان اجازه بدید من خودم رو بازیابی کنم.
مطمئن باشید که حرفای شما رو شنیدم و همه رو قبول دارم.
اعتراف به اینکه به عنوان یک مرد کوتاهی کردم شاید دیگه فایده نداشته باشه، اما به عنوان مرد این زندگی حتما تمام تلاشم رو میکنم.
تصمیمم رو گرفتم که حتما زندگیم رو بسازم.
البته خیلی مسائل هست که برای من هنوز لاینحل مونده، شاید بعد ها همینجا در موردش حرف بزنم،
امروز دادگاه بودم برای دادن سکه های خانمم، یک لایحه نوشته بود در مورد نفقه بچه، نوشته بود که نفقه بچه رو به حساب خانمم بریزم نه حسابی که من برای بچه باز کردم، البته دادگاه نپذیرفته بود.
در اون لایحه از شرایط بد اقتصادی زندگیش نوشته بود، شأن خانمم تا حالا برای من بالاتر از این حرفا بود، فکر نمیکردم تا این حد خودش رو به فلاکت انداخته باشه.
امیدوارم خدا بهش عقلی بده، ظاهرا نتونسته اونطور که ادعا میکرد مستقل باشه و نیازی به آقا بالاسر نداشته باشه.
خانم ها وقتی بخوان لج کنن واقعا دنیا رو به آتیش میکشن حتی اگر خودشون هم بسوزن.
من که مشکلی ندارم، اون بنده خدا گیر کرده تو راهی که رفته، من میرم کمکش کنم، وظیفه دارم و تعهد دارم، اما به شرطیکه دستش رو دراز کنه و سعی نکنه لج بازی کنه و طوری برخورد کنه که نتونم دستش رو بگیرم.
مثلا امروز میتونست بنا به پیشنهاد من بیاد و هم سکه ها رو بگیره هم کارت بانک بچه رو، چرا نیومد؟
من قصد داشتم باهاش حرف بزنم و نامه رو بهش بدم، البته اون که این چیزا رو نمی دونست اما میتونست بیاد تا بعد از اون اس ام اس هایی که بینمون رد و بدل شد شرایط رو ارزیابی کنه.
واقعا عقلش به این چیزا نمیرسه؟
کاراش به نظر من منطقی نیست، از من جدا زندگی می کنه در حالیکه از نظر مالی به من وابسته است و ادعا می کنه آقا بالاسر نمی خوام.
در حالیکه میتونه قبول کنه بیاد با من حرفاشو بزنه و منطقی با هم به تفاهم برسیم، من که بهش چندین بار گفتم بیا مثل دو تا آدم متمدن حرفامونو بزنیم، نیازی هم به دادگاه و جنگ و دعوا نیست، نه یه بار نه دو بار، بارها بهش گفتم.
حتی بهش گفتم در مورد نفقه بچه بیا با هم صحبت کنیم من شرایطت رو قبول می کنم،
بخدا اگر می اومد کل پول رو میریختم به حسابش فقط برای اینکه نشون بدم من آدم سفت و سختی نیستم و شرایط رو درک میکنم.
اما رفته دادگاه گفته من تحت فشارم و نمیتونم خرج بچه رو بدم، دادگاه هم قبول نکرده، طبعا من هم طبق روال قانونی میرم جلو، من که بهش گفتم بیا خودمون حلش کنیم.
البته عرض کنم که من غیر از نفقه کمک های خارج از حکم دادگاه هم به بچه بعضی وقتها میکنم، اما اصلا این مسیری رو که هی میره نمیتونم هضمش کنم.
به نظرم خیلی مسخره است، خیلی ...
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام آقای آرش
من از ابتدا دنبال میکنم قضیتون رو .منتها راه حلی ندارم و به همین دلیل سکوت کردم.فقط میخواستم بگم واقعا برام شخصیت قابل احترامی هستید .به این همه تلاش و صبرتون احسنت میگم :104:کاش همسرتون هم میتونست حرفاتون رو بخونه از این سایت .اون وقت به داشتن همسری مثل شما افتخار میکرد.امیدوارم هرچه زودتر به نتایجی برسید که صلاحتون در اونه و به آرامشی که لایقش هستید برسید.
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام اقا ارش اون شعر دلنوشتهاتون باعث شد که من تا ساعت 4 صبح موضوعات شما رو پیدا کنم و از اول بخونم عجب صبری داری در واقع منم راهکاری ندارم ولی هر چی می خوندم بیشتر ناراحت میشدم و حرص می خوردم که چرا اخه چرا انقدر الکی یه زندگی بپاشه . براتون دعا می کنم و امیدوارم مشکل حل شه .:323:
RE: چه کنم تا زندگیم رو دوباره بسازم
سلام اقا ارش.پیشنهاد می کنم دو تا لینک زیر رو بخونید..من از این روش استفاده کردم.
نوشتن نامه به فرشته
هفت سنخ از آدمیان
گمونم الان فقط ارامش بهترین کار باشه..همونطور که بالهای صداقت بهتون گفت لازم نیست خودتونو به اب و اتیش بزنید.گاهی رها کردن یه موضوع بهتره..
کمی دور شدن با عث میشه طرفمونو بهتر ببینیم.همونطور که وقتی جسمی داره ازمون دور میشه دلتنگش میشیم.
مجال بدین همسرتون ارووم بشه و تصمیم بگیره فکر کنه..شما زندگی خودتو بکن..بلاخره اخرش یه اتفاقی می افته.
پناه بر خدا.
موفق باشی