RE: سوار ماشین کارفرما شدن..حرف زدن با ناز
سلام دوستای عزیز..از همتون خیلی خیلی ممنونم.جرجیس عزیز،سیمکو عزیز،sea عزیز،دلجو دلتنگ عزیز و مسافر زمان عزیز ممنونم.
شاید الان باخودتون میگید این دختره چرا این کارو ول نمیکنه و بره؟؟؟؟دیگه این کارفرماش چی باید بهش بگه که بره؟؟؟
اما قضیه انقد سرراست و یه خطی نیست...
رفتن من از اینجا به معنی یه شکست دیگه است..واقع بین باشیم الان 25 سالمه..کی قراره روند زندگیمو معلوم کنم؟؟کی قراره برای زندگیم برنامه ریزی کنم؟؟
من از مستقل بودن لذت میبرم..ادمی نیستم که بتونم وقت خودمو با کلاس رفتن و گردش و خرید پر کنم..اینا اصلا حس خوشایندی بهم نمیده..من دلم میخواد کار کنم..از اینکه خسته و کوفته برسم خونه لذت میبرم..از این که عین یه گودال راکد بمونم بیزارم..واقعا افسردگی میگیرم.
به خونوادم چی بگم؟؟به فامیل؟؟؟چه فکری راجب من میکنن؟؟؟
از بیکار بودن بدم میاد..نمیتونم علاف دور خودم تاب بخورم..حتی درس خوندن هم حس خوشایندی بهم نمیده..من دوست دارم به چالش بکشم و به چالش کشیده بشم.
ذهن من دوست داره مدام یاد بگیره..
شما نمیدونین چه رنجی میکشم..وقتی یه ذره بین برمیدارم و رفتارام رو ریز به ریز بررسی میکنم و تلاش کنم که تغییرشون بدم.
کدوماتون چند نفرتون تا حالا تصمیم گرذفته تموم رفتارایی که داشته رو مرتب بررسی کنه و تغییر بده.؟؟
چقد انرژی دارم که با تموم این مسائل و مشکلات توی خونه کنار بیام؟؟؟
به چند نفرتون بگن دیگه خودت نباش و خودتو تغییر بده خوشتون میاد و استقبال میکنین؟؟؟اما من مدام دارم تلاش میکنم.
تا چند مرتبه میتونم از این شاخه به اون شاخه بپرم..
راستش همونطور که گفتن فعلا قصد ندارم کارمو ترک کنم..اگه الان برم تا ابد حس بازنده بودن و شکست خورده بودن و ضعیف بودن دارم..
نقل قول:
این که خانوداه زیاد پشتی بان شما نیستن هم باعث رفتار منفعل از شما شده
خونوادم هم یکی از دلایلن..شما خودتون میتونید 24 ساعته تو اون محیط رنج اور باشین؟؟؟
نقل قول:
. شاید درست نباشه این رو میگم ولی اگه کسی با خواهرم اینطور برخورد میکرد کار دستش میدادم...
فعلا قصد ندارم به خونوادم بگم.
نقل قول:
شما وقتی تو پستهای قبلیتون تعریف کردید که من هم به حرفش گوش نکردم..... این کار رو نکردم و.....و اون اقا گفت لجبازی میکنی .. دقیقا صحنه های کتابهای رمان اومد تو ذهنم.
ببین دوست عزیز من میدونم شما عصبانی میشید و رفتارتون ناخواسته هست اما بدونید اون از همه این رفتارها داره لذت میبره چون اون بازی گردانه.....
بله..دقیقا درسته..متاسفانه خودمم تو صفحه قبلی گفتم اشتباه کردم..دیگه ترمز بریده بودم..میدونم لجبازی و حاضرجوابی کارو دقیقا بدتر میکنه..قول میدم دیگه تکرار نشه.
اما بگید اینجور وقتا چیکار کنم؟؟؟نمیتونم مثلا وسط صحبت از اتاق بزنم بیرون تا اروم بشم...چیکار کنم؟؟؟
نقل قول:
عزیزم سعی کن این ذهنیتت که ممکنه هر جا میری مورد سوئ استفاده قرار بگیری رو از ذهنت کامل پاک کنی
این ذهنیت با اتفاقایی که برام افتاد ایجاد شده..اما الان روی یه کاغذ نوشتم من فقط کار میکنم و فقط به کارم فکر میکنم و چسبوندم به میزم..چندتا جمله دیگه هم میزنم به اتاق..میخوام کم کم ذهنم رو فقط به سمت کار بکشونم.
ممنون.تذکر خوبی بود:46:
نقل قول:
دلیل انتخاب شدنتونو پیدا کنین
صادقانه بگم..من پارتی نداشتم...تجربه دارم..مدرک دارم. تاکیدشون روی مدرک دانشگاه دولتی بود...اما مطمئنم در کنار اینا به مسائل دیگه هم توجه کرده.
دیروز بهم گفت وقتی تو با پدرت اومده بودی و روی این مبل نشستی و پدرت روی اون مبل..سرتو برگردوندی و اتاقو نگاه کردی 40-50 درصد گفتم این خودشه..:(
بعد رفتم پروندتو بررسی کردم و انتخاب شدی.
میدونم حرفش رذیلانه بود اما من نمیخوام کوتاه بیام..یا اون کوتاه بیاد یا منو اخراج کنه..اما من کنار نمیکشم.
فقط بهم بگین وقتی داره یه حرفایی میزنه چطور استرس و ضعفمو کنترل کنم و جرات مند باشم..؟؟چون اونموقع عملا وارد حالت شوک میشم.
الان خسته ام..حس میکنم یه کوه رو جا به جا کردم.
ممنونم.
موفق باشید
RE: سوار ماشین کارفرما شدن..حرف زدن با ناز
سلام بهار عزیزم
خواهر جون به خاطر همه محبتی مه صادقانه نسبت به اعضای تالار داری ازت تشکر میکنم و دعا میکنم به حرمت همین ماه مبارک، این نشکلت حل بشه و تو محیط کار ، از یه آرامش بی نظیر برخوردار بشی.
به نظر من تو نباد کارتو ترک کنی. بلکه اريالا مدیر باید رفتارشو درست کنه.
میخواستم چیزی بهت بگم.
چیزی که به خودم خیلی از مواقع کمک کرده.
" قابل پیش بینی نباش براش " این یه شیوه هستش که شاید بتونه کمکت کنه.یه رمز موفقیت.
مثلا زمانی که میخواد باهات طوری حرف بزنه و لجت رو در بیاره و از دیدن حرص خوردنت، حظ و لذت ببره، تو خلف اون باش که میخواد. عصبانی نشو که حالشو تکمیل کنی.
بر عکسشم صادقه، زمانی که میخواد باهات سر گرم گرفتن و گفتگو رو باز کنه ، عصبانی و جدی باش.
" مشکل از تو نیست عزیزم، اون یه بیماره"
تمرکز زدایی هم شیوه خوبیه. همونطور که واقعا در کارت مهارت داری و میتونی داخلش موفق بشی و رشد کنی، تمرکزت رو از اون بردار و به کارت تمرکز کن.
اگه وقت و بی وقت صدات میکنه بری اتاقش، سعی کن همون لحظه نری ، اخه ممکنه، چیزی پیش بیاد که نظرش عوض بشه.
لیلا موفق رو یادته؟؟؟ یه حرف قشنگی همیشه میزد. میگفت " آخه چرا غصه چیزی رو بخورم که هنوز اتفاق نیوفتاده، شاید هیچوقت اتفاق نیوفته"
خودمم گاهی وقتا که چنین برخوردایی میبینم ، خودمو به تجاهل و نفهمی میزنم. بذار هر کی هرچی میخواد فکر کنه. مهم ترین چیز ، وجود این حریم و احترامه که بین شما و رئیس ، در حال فروپاشیه . باید ترمیمش کنی بهار.
ببخش اگه چیزی نوشتم، نظر مشاوره ای نیست ، فقط تجربه خودمه.
تو ماهی بهار. شاد باشی.:72:
RE: سوار ماشین کارفرما شدن..حرف زدن با ناز
سلام بهار زندگی،
به نظره من، تو اصلاً نباید می ذاشتی کار به این جا بکشه و این یعنی چی!
یعنی این که وقتی وارده یه محیط کار جدید می شی، چون اطرافیانت رو نمی شناسی و نمی دونی که شعور دارن یا نه و چقدر به خودشون اجازه می دن که بیان جلو، پس تو باید تقریباً خشک باشی، یعنی فقط و فقط در مورده مسائل کاری صحبت می شه! اگه طرف خواست بحث راه بندازه و سره حرف رو باز کنه، خودت رو وارده بحث نمی کنی!
نکته ی بعدی میزان جذبه و برش تو هستش! اگه یکی دید که تو این زمینه از پس خودت بر می یای، عمراً جرأت کنه پاش رو از گلیم خودش دراز تر کنه!
بگو و بخند ممنوع!
محیط کار، محیطه کاره و مهمونی مهونیه! یعنی لباسای مهمونی می ره کنار!
از من می شنوی با همکار خانوم هم سره و سنگین رفتار کن! همون ها هم درده سر ساز هستن! می دونی که سر و سنگین یعنی چه؟ یعنی اسم کوچیک صدا زدن و عزیزم و قربونت برم و اینا کنار گذاشته می شه و همش با سوم شخص جمع حرف می زنی و درد و دل هم نمی کنی و شرایط برای گفتگو هم کم پیش می یاری و بیشتر سره کاره خودتی! البته این رفتارها بیشتر اوایل کار هستش که می خوای شخصیت و حریم خودت رو میونشون جا بندازی، بعدش که همه فهمیدن که مرز تو کدومه، به دلخواه و با شناختی که از افراد داری می تونی تغییرش بدی!
در مورده این کارت هم اگه من بودم باره اولی که یه همچین حرفی می زد، یه مقدار جغرافیای صورت طرف رو تغییر می دادم و می زدم بیرون! شما رونمی دونم اما این حرفاش از صد تا فحش هم برای من بدتر هستش! داره می گه آهای خانوم، من شما رو نیوردم این جا که فقط کار کنید، شما باید یه مقدار نیازهای حیوانی من رو هم بر طرف کنید که این یعنی......:163:
و این که شما می گید نه من می خوام بمون و مقاومت کنم رو من اصلاٌ درک نمی کنم! تازه تو داری اون رو پر رو تر می کنی و یه دفه دیدی یه کاری که نباید انجام بده رو به زور انجام می ده ها!!! ببین، وقتی این حرفا رو می زنه و می بینه تو فقط سکوت می کنی فک می کنه کاری از دستت بر نمی یاد و روش زیاد تر می شه و هی بیشتر می یاد جلوها!!! از من گفتن بود! حقه این آقا، یه تو سیلی آبدار اونم جلو کله کارمنداش هستش!:101:
بی خیال بابا، استقلال کدومه، به چه قیمتی؟؟؟؟؟ من که حاضرم سرم رو گشنه بذارم زمین اما از نگاه حرز در امان باشم!:cool:
ببین، تمام خانوم های اطرافه من همه شاغل هستند ( تو همین شهری که شما هستید)، همه محیط ها سالم! یعنی برا هیچ کدوم از این مشکلات پیدا نشده، به جز یکی از دوستام که مدیرش بش دست زده بود که اگه منم به جای مدیره بودم و دوستم رو با اون تیپ و قیافه می دیدم بهش دست می زدم!
ببین، بد برداشت نکنیا، منظورم اینه که محیط سالم هم هست، فقط باید صبر داشته باشی. وقتی هم که پیدا شد، باید سالم نگهش داری! آدم های مریض خیلی هست، تو اصلاٌ نمی تونی با یه ماه یا دوماه همکار بودن بگی این خوبه و منو به چشم خواهر می بینه! وقتی می ری برا مصاحبه، به اطرافت دقت کن، به رفتاره مدیرت، اگه تیز باشی تقریباً می تونی تشخیص بدی که چطور آدمی هستش! بعدشم همون اول بگو یه ماه اول قرار داد نمی بینیدم اگه بعد از یک ماه دو طرف راضی بودند، قرار داد می ببندیم!
هیچ وقت این جوری فک نکن که این کاره خیلی خوبه و نباید از دستش بدم، این جوری فک کن که آیا این کار در حده من هست!:310:
این کار نشد، یه کاره دیگه، هو!! این قدر کار ریخته، به موقش یه کار متناسب با مقام و شخیصت خودت پیدا میکنی، نگران نباش!
هر وقتم رفتی برا مصاحبه، یه جوری صحبت کن که تلقین بشه به طرف که اونا صد در صد تو رو انتخاب می کنن و اون کسی که باید فک کنه و تصمیم بگیره تو هستی! تو باید انتخاب کنی که می خوای اونجا بری سره کار یا نه!
و چیزه دیگه ای که یادم می یاد، وقتی یه جا می ری سره کار، سعی کن همون ابتدا لیست کارهایی که باید انجام بدی رو مشخص کنی که دیگه مجبور نشی با طرفت وارده بحث بشی! فقطه فقط هم کاره خودت رو انجام می دی! خیلی رسمیه رسمی! کاره خودت رو به نحو احسن انجام بده، فقطه فقط هم کاره خودت رو، می دونی منظورم چیه، دیدی بعضی ها برا خود شیرینی یه سری کارهای اضافه انجام می دن!
خلاصه این که خودت باید دستت بیاد!
RE: سوار ماشین کارفرما شدن..حرف زدن با ناز
مهربونی عزیز ممنون.
ایوب جان ممنون.
یه کم تند نرفتی ایوب.؟؟؟
من شوخی و خنده ای باش ندارم..نه فقط با اون با همه..اما اون میگه اینکه رفتارت با بقیه اینجوریه خوبه اما با من نباید اینطوری باشه..که منم گفتم من همینم عوض هم نمیشم.
یعنی چی؟؟این اقا ناراضیه که چرا من اهل شوخی و خنده نیستم..
تو تاپیک قبلی هم بحث کردیم و من گفتم یکی از دوستام که مشکلمو بهش گفتم بهم گفت رفتار و صحبت کردنت همرا با ناز هست.گفت خودت متوجه نیستی و کاملا غیر عمدیه..دیگران هم به مرور متوجه غیر عمد بودن رفتارت میشن..اما با این حال منم کلی سعی کردم مراقب رفتارام باشم.
کارفرمام میگه تو چرا انقد پاستوریزه ای؟؟چرا هر چی میشه به پدرت میگی؟؟چرا گارد گرفتی؟؟
اگه من جلف بودم که اینا رو بهم نمیگفت...
بازم جای کار دارم تا بهتر شم اما نه به این سرعت..نمیتونم خیلی سریع خودمو تغییر بدم:302:(اخه من چرا باید خودمو عوض کنم)
کلا یه مانتویی که یه کم مدل داشت رو دوبار پوشیدم.پدرم گفت نپوش گفتم چشم و تمام.
منظور من از استقلال گشنگی و سیری نیست..من از بیکار بودن بیزارم..واقعا حالم بد میشه.
نقل قول:
اگه من بودم باره اولی که یه همچین حرفی می زد، یه مقدار جغرافیای صورت طرف رو تغییر می دادم و می زدم بیرون! شما رونمی دونم اما این حرفاش از صد تا فحش هم برای من بدتر هستش!
این حرفت رسما توهین به من هستش ها..شما رو نمیدونم؟؟؟یعنی چی؟؟من خوشم میاد؟؟؟؟یه طرفانه قضاوت نکن ایوب.
تغییر جغرافیای صورت اون هیچ نفعی واسه من نداره اما در عوضش حتی اگه اخراج بشم میتونم شکایت کنم.چون تو این مراکز خصوصا کارخونه ها کلا خوششون میاد به کارفرما گیر بدن..دیدم اینجا حتی یه کارگر با یه شکایت اذیتشون کرده..و اینا بدو دنبالش واسه رضایت.حتی اگه کارگر مقصر بوده.
ضمنا میتونم از مسائلی مثل مالیات یا استفاده از کارگر افغان هم پرده بردارم.
تغییر جغرافیای صورتش نه اما میشه حقم رو از حلقومش بکشم بیرون تا دفعه اخر باشه که از این کارا کنه..
و گرنه من برم نفر بعدی هم بیاد و بره ..این اقا ککش نمیگزه.
ضمنا اون میدونه خونوادم حواسشون بهم هست..میدونه اگه اتفاقی برام بیفته پدرم دودمانش رو به باد میده.
روز مصاحبه هم مورد خاصی ندیدم...ضمنا با پدرم هم رفتم.
نمیدونم..اما هیچ دلم نمیخواد همه خسارت به من بخوره..فرار یعنی اقا نشد من رفتم..تو هم انگار نه انگار.
اما بازم دنبال راه حلهای جرات مندانه از شما هستم..
مهربونی مرسی از لطفت.
همین..اگه بگین چطور خونسردی خودمو حفظ کنم خیلی خوب میشه..
موفق باشید
RE: سوار ماشین کارفرما شدن..حرف زدن با ناز
بهار.زندگی گرامی، من تجربیاتم رو گفتم، من که نگفتم شما این جوری هستید، من که شما رو نمی شناسم، چطور می تونم بگم شما این جوری هستید!!! من مجبورم همه ی موارد رو بگم که شاید یه نقطه ی تاریکی رو در دید شما روشن کنم!
اصلاً دلیل نداره جبهه بگیری و به من بگی من این جوری نیستم! من یه حرفی زدم و تو می تونی روش فک کنی! همین!
ببین، من گفتم این حرفش برا من از صد تا فحش بدتر بود، شما رو نمی دونم، یعنی این که نمی دونم شما این حرفش برات عادی هستش، از فحش بدتر هستش، لذت بخش هستش! من نمی دونم!!!! وقتی نمی دونم چی بگم؟؟؟؟ توهین این کجا بود؟
اون گیر بیوفته به چه قیمتی؟
من نگفتم سیلی زدن برای تو نفع داره، من گفتم از اون جا بیرون اومدن نفع داره! چرا این تغییر جغرافیای رو خوب دیدی اما می زدم بیرون رو اصلاً ندیدی!
حقت چیه که می خوای از حلقومش بکشی بیرون؟ نگاه های حرز اون و اون تصوراتی که وقتی تو رو داره نگاه می کنه رو چطوری می خوای از حلقومش بکشی بیرون؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار.زندگی
من شوخی و خنده ای باش ندارم..نه فقط با اون با همه..اما اون میگه اینکه رفتارت با بقیه اینجوریه خوبه اما با من نباید اینطوری باشه..که منم گفتم من همینم عوض هم نمیشم.
ببین، من دارم می گم تو اصلاً نباید اجازه می دادی که این آقا به مرحله ای برسه که همچین حرفی بزنه! خیلی دل و جرأت می خواد! به خدا راست می گم، از این آقایون تالار بپرس که کدومشون جرأت دارن یه همچین حرفی رو به یه دختر بزنن!!
ضمنا میتونم از مسائلی مثل مالیات یا استفاده از کارگر افغان هم پرده بردارم.
تغییر جغرافیای صورتش نه اما میشه حقم رو از حلقومش بکشم بیرون تا دفعه اخر باشه که از این کارا کنه..
و گرنه من برم نفر بعدی هم بیاد و بره ..این اقا ککش نمیگزه.
خب آخرش چی؟ چی کار می خوای بکنی؟ این آقا آدم بشو نیست! می خوای چه اتفاقی بیوفته که بری ازش شکایت کنی؟ برو با همین ها که گفتی تو مشتته ازش شکایت کن، پس منتظره چی هستی؟
ببین، با خوک درگیر نشو، چون اون از درگیری لذت می بره، تو فقط کثیف می شی!
نمیدونم..اما هیچ دلم نمیخواد همه خسارت به من بخوره..فرار یعنی اقا نشد من رفتم..تو هم انگار نه انگار.
این حرفه شما بسته به این داره که خسارت رو چی ببینی! من که اگه ببینم وسیله ای برای ارضاء امیال حیوانی یه مرد شدم رو خسارت بسیار بدی به خودم می بینم! و هر وقتم جلو ضرر رو بگیری منفعت هستش
RE: سوار ماشین کارفرما شدن..حرف زدن با ناز
نقل قول:
یعنی این که نمی دونم شما این حرفش برات عادی هستش، از فحش بدتر هستش، لذت بخش هستش! من نمی دونم!!!! وقتی نمی دونم چی بگم؟؟؟؟ توهین این کجا بود؟
توهینش این قسمته که داری با کلمات بازی میکنی..خیال میکنی من بچه ام که اینطوری حرف میزنی؟؟؟
اگه لذت بخش بود مرض داشتم براش تاپیک باز کنم؟؟؟!!!!وقتی تاپیک باز کردم و نوشتم ناراحتم معنیش اینه که ناراحتم..نمیتونه این معنی رو بده که خوشم میاد..فکر میکنم کاملا واضح بود
نقل قول:
چرا این تغییر جغرافیای رو خوب دیدی اما می زدم بیرون رو اصلاً ندیدی!
اینم در دنباله همون..و به همون ترتیب
نقل قول:
من دارم می گم تو اصلاً نباید اجازه می دادی که این آقا به مرحله ای برسه که همچین حرفی بزنه!
منم اینو میدونم..اما گفتنش ساده است..مگه من چیکار کردم که باید به خودش همچین اجازه ای بده..نمیخندم..تیپ جلف نمیزنم..سرسنگینم..دیگه؟؟؟؟؟ ؟
الان چه شکایتی کنم؟؟وقتی خودم از کار بیام بیرون چه شکایتی کنم؟؟؟اما اگه اخراج کنه میتونم بگم من قرارداد داشتم این اقا اخراج کرده..دلیل بیاره چرا؟؟
تازه اگه من برم اون میتونه شکایت کنه..چرا؟چون این خانوم قرارداد داره..یه روز نیومدنش مثلا باعث شد فلان بار کنسل بشه من ضرر کردم.
خسارت اینکه فقط من ضرر کنم و اون براش اب از اب تکون نخوره.
به هر صورت از کمکت ممنون.و بازم روی حرفات فکر میکنم.
موفق باشید
RE: سوار ماشین کارفرما شدن..حرف زدن با ناز
اوه اوه...ببین اینجا چه خبره!...یکی میگه بکشش،یکی میگه خاکش کن!.:311: شوخی میکنم.
بهار زندگی پست من از تو تاپیکت پاک شده.آبجی ،ببین چی میگم: هیچ اتفاق خیلی خیلی مهمی نیفتاده به نظر من.1 فرد از شما خوشش اومده و شاید فقط جذب شما شده.نمیدونم چرا همه دارن دنبال راه حل میگردن این اقا رو ادب کنن.ایشون اینجوری فکر میکنه که باید با همه خانم ها که ازش خوشش میاد، راحت باشه،به ما ربطی نداره.
انسان ها 1000 ها 1000 تیپ رفتاری مختلف دارن.اصلا قرار نیست ما آدم های دیگر رو عوض کنیم.
بهار خانم:تنها وظیفه شما این هست که خودش باشی و بس.محیط رو هم آماده کنی که همه بپذیرن تو کی هستی و چه رفتاری داری؟(همون پستی که پاک شده ارجاعت میدم.لباس مناسب و رسمی و آرایش خیلی خیلی سبک و رفتار کاملا رسمی و بر طرف کردن رفتار ناز دار و... خیلی از مواردی که گفتم ).
من بدونه اینکه این اقا دیده باشم،کاملا میتونم با توضیحات خوبت متوجه بشم که چه جور آدمی هست.مطمئن باش با کم محلی کردن تو و ادامه رفتار های رسمی و آماده کردن محیط میتونی شکستش بدی.این تیپ اقایون دوست دارن به هر خانمی که جذب میشن،دست پیدا کنن(به خاطر اعتما به نفس بالاشون).اما بعد از یک مدت و تست راه های ایجاد رابطه با طرف، اگر به نتیجه نرسن،میرن دنبال یه کیس دیگه و مطمئنا خطری هم برای شما ندارن (چون موقعیت شخصیتیشون اجازه خیلی تست خیلی از روش ها رو نمیده که برای شما خطر ناک باشه)
نظر من اینه که اصلا فکر رفتن از شرکت رو نکن.مگر اینکه طرف خودش گفت برو(که مطمئنم نمیگه)
در ضمن اصلا نشین فکر کن :چه جوری باید ضایعش کنم،من رو اذیت کرد و... .این اقا سنش از شمابالاتره و تجربه بیشتری داره و مطمئنا با توجه به موقعیت ریس بودنش خیلی از زد حمله ها رو شما نمیتونی بهش بزنی و دلیلی هم نداره بزنی.مطمئن باش طرف از بی تفاوتی تو بیشتر حالش گرفته میشه تا تقابل تو.
باور کن تو هر شرکتی و هر مکان دیگه ای مشکلات شبیه این مشکل پیدا میکنی.
مگر ورود به یک محیط کار تک جنسیتی زنانه،که من اصلا پیشنهاد کار در این جور جاها رو نمیکنم(نظر شخصی)
موفق باشی:72:
RE: سوار ماشین کارفرما شدن..حرف زدن با ناز
بهار جان اونچه در پست قبلیم برات نوشتم از تجربه چندین ساله ام بود که از کار کردن در محیط های مردونه بدست اورده بودم. البته بعضی چهره ها به نوعی هستند که در اولین برخورد با اونها ادم احساس می کند که می تواند حق این افرارد را بخورد . بگذریم.
ببین عزیزم، اگر وقتی رئیست صدات می کنه تو اتاق، از قبل این فکر بیاد تو ذهنت که بله باز حالا چکار کنم و حتما بازم می خواد حرف چرت بزنه و .... چی میشه؟ یا میری مثل لاک پشتها تو لاکت یا مثل خارشتها حالت تدافعی به خودت می گیری. در هر صورت این میشه که رفتار جرات مندانه نمی تونی انجام بدی و البته حالات روحیتم از قبل به طرفت منتقل می کنی و جهت به صحبتهای طرف مقابلت هم میدی. اما اگر با این پیش زمینه که قراره در مورد کار فقط حرف زده بشه بری تو اتاقش خیلی ارامشت بیشتر میشهو احتمال اینکه طرفت شروع به حرفهای نامربوط بکنه کمتر میشه و اگر هر حرف غیر کاری زده بشه خیلی راحت مثلا میگی ببخشید هر وقت کار مهمی با من داشنید من در اتاقم هستم و از اتاق میای بیرون. ولی تنها شرط برای موثر بودن این راه حل داشتن ارامش و پیش زمینه ذهنی قوی از خودت، و تنها به کار فکر کردن در محل کارت هست.
موفق باشی.
RE: سوار ماشین کارفرما شدن..حرف زدن با ناز
sayrex عزیز ممنون.چشم رعایت میکنم.
دلجو دلتنگ عزیز سپاس.
اتفاقا دلجو جان دیشب به حرفت خیلی فکر کردم تا امروز این یکی پستتم دیدم.فکر میکنم گیر کار من همینه که گفتی.من نتایجه افکارمو بهتون میگم.
1-من توی تموم محیط های کاریم دچار این مشکل شدم.یعنی به جز محیط کار قبلیم که خیلی خوب بود تو بقیه محیط ها برام مشکل پیش اومد با شدت و ضعف کمتر و بیشتر.
2-این اتفاقات فقط تو محیط کار برام پیش میاد.یعنی تو دانشگاه،کلاسایی که میرفتم،بیرون،اقوام و ..پیش نمیومد و فقط محیط کار.
3-من هر سری با دیدن این اتافاقا محیط کارم رو به امید یه محیط بهتر ترک کردم.
دیشب خیلی فکر کردم که چرا این اتفاقا افتاده؟؟و به نظرم اصلا تصادفی نمیتونه باشه.
به این نتیجه رسیدم که احتمالا مسیر فکری من تو این زمینه است (همون چیزی که دلجو دلتنگ عزیز گفت)..تمرکز ذهن من روی این قضایاست و درنتیجه برام اتفاق میفته.
باید بگم تمرکز دونوع مثبت و منفی..ترس یه نوع تمرکز منفیه..یعنی وقتی من میترسم یه اتفاقی برام بیفته در واقع چون روش تمرکز دارم کائنات اون اتفاق رو برام پیش میاره.
برای همین انگار این نوع محیط کارا برام دست چین میشن و سر راه من قرار میگیرن.
و به نظر میاد با این روند محیط های بعدی هم همینطوری بشن..مگه اینکه خودم این سیر رو بشکنم.
یه علت دیگش هم فکر میکنم بخاطر تصورات منه..جایی که برای اولین بار سر کار رفتم در واقع دو شعبه تو دو شهر مختلف بود..تو اون یکی شعبه یه دختری بود که خیلی از کارای شرکت رو انجام میداد خیلی وقتا با مدیر اون شعبه که یه مرد متاهل بود میومد به شعبه ما سر میزد.یا مثلا تو یکی از ماموریتها که همه با هم بودیم مثلا یه بار که باری که قرار بود بیاد تصادف کرده بود با مدیر شعبه رفته بود تو یه اتاق تا دلداریش بده..بعد که ما رو صدا زدن دیدم دختره یه مانتو پوشیده با یه شلوارک تا زانوش و مثلا داره دلداری میده..بعد پسر یکی از کارمندا بهم گفت این چرا اینجوری پوشیده؟
و جالب اینجا بود همه میگفتن اون دختر چه کارمند نمونه ایه؟؟؟!!!!!!!!
نمیدونم چرا هر وقت کارفرمام یه چی میگه یاد اون دختره میفتم و فکر کنم برای همین تمرکزم اون مسائل پیش میاد.
علی ایحال تصمیم دارم 5شنبه و جمعه یه مکالمه درونی اساسی با خودم راه بندازم و سعی کنم ریشه این مسائل رو پیدا و حل کنم و بعدش گمونم باید از تمرکز زدایی استفاده کنم...
و احتمالا این مسائل برام درسی داره که باید پیداش کنم تا دیگه تکرار نشه.
بازم منتظر نظرات خوبتون هستم.
موفق باشید