سلام آقا امید،
به تالار همدردی خوش آمدید.
این تاپیک در عرض 1-2 روز به صفحه پنجم رسیده! همانطور که گفته شد ما ظرفیت تاپیک های مشاوره ای رو 50 پست تعیین کردیم تا سرعت پیش رفتن تاپیک اینقدر زیاد نباشد و همینطور مراجع و اعضایی که قصد کمک کردن دارند، روی هر پست خودشون فکر کنند و فقط موقعی پست ارسال کنند که نیاز هست. من مجبور شدم که یک سری از پست های تاپیک رو با هم ادغام کنم، با این حال از دوستان تقاضا دارم که از ارسال باز سرعت بالا و به خصوص از ارسال های چتگونه خودداری کنند. ارسالهای چتگونه طبق قوانین حذف خواهند شد!
به نظرم روند تاپیک بیشتر اینطور بوده که شما مشکل خود رو مطرح کردید، مشکلی که برای اعضا بحث برانگیز بوده، اعضا به گونه ای شروع کردند به محکوم کردن شما و تصمیم شما و شما هم تمام وقت سعی در دفاع از خود داشتی. البته چند پست خوب هم داشتیم که کاش تمرکز خود رو روی اونها می گذاشتید و تاپیک رو به سمت بهتری هدایت می کردید تا به نتیجه برسید.
تاپیک مشابه شما در تالار زیاد داشتیم. یکی از اونها رو بهار شادی داد. اگر جستجو کنید باز هم هست.
کافی است سری به انجمن "تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت" مراجعه کنید. این تاپیک هم به همان انجمن منتقل خواهد شد.
شما پر از احساسات هستی و هر چی اعضا گفتند رو رد کردی...
ولی از سوالت و از اینکه به این تالار اومدی مشخص هست که خودت هم در تصمیمت مطمئن نیستی. به نظرت این کار درست نیست. یا اینکه فقط اینجا آمدی تا تایید بگیری؟ مطمئن باش کسی این کار رو تایید نخواهد کرد.
شما سوالتون این بود:
چرا باید این ازدواج سر بگیرد؟ تنها دلیلی که برای ازدواج با ایشون داری چیست؟ احساسات و هیجانات بسیار زیاد که اسمشون رو "عشق" گذاشتی!نقل قول:
حالا از شما دوستان میخوام بهم کمک کنید چیکار کنم یا فراموش کنم یا به اون برسم.
و اونقدر این احساسات در شما زیاد هستند که عقل و منطق رو از شما گرفتند. و بدتر اینکه به قولی عقلانی سازی می کنید. منظورم این هست که مشکلات سر راه رو نمی بینید و کوچک می شماریدشون و یا حتی دلایل منطقی برای خودتون درست می کنید و به نوعی برای خودتون راه حل می دهید! مثلاً فکر می کنید که همسرتون با این مسئله کاملاً کنار اومده و مشکلی ندارد... یا اینکه می گویید این خانم خوشبخت نیست و با شوهرش مشکل مالی دارد و باید از او جدا شود... یا اینکه می گویید این الآن عشق واقعی هست و من باید حتماً به او برسم و این رو یک کار کاملاً منطقی می دانید...
واقعاً اگر یک ترازو بگذاریم، و در یک کفه تنها دلیل ازدواج شما با ایشون که احساسات هست رو قرار دهیم، آیا به جز "عشق"، یک دلیل منطقی برای ازدواج با ایشون دارید؟
به کفه دیگر نگاه کردید؟
فراموش نکنید که این احساسات همانطور که آمدند، یکروز هم می روند. این هیجانات تمام می شوند... ولی اون موقع که به خودتون بیایید، دیگه خیلی دیر شده... زندگی او رو به هم زدید... یک زن و شوهر رو بدبخت کردید... زندگی بچه هایشون رو نابود کردید... و زندگی خودتون... همسر خودتون که که با هزار امید به خانه بخت شما اومده... عهد و پیمانی که با هم بستید... و فرزندانی که خدا به شما هدیه داده و مسئولیتشون رو گردن شما قرار داده...
ضمن اینکه از شما تقاضا دارم سرعت تاپیک رو پایین بیاورید و به خودتون فرصت فکر کردن بدهید،
یک سوال هم دارم. خودتون هم در تصمیمتون مطمئن نیستید. به نظر شما این ازدواج چه معایبی دارد؟ اگر عیبی ندارد، پس چرا مطمئن نیستید؟
موفق باشید.