RE: افسردگی و بی انگیزه گی
فکر نکنم حیوون اوردن زیادم فکر خوبی باشه. توی مدتی که خونه نیست خوب مادر پدرش شاید برن حیوونه بی زبونو اذیت کنن. حیوونم مثل ادماس هوش خوبی هم دارن اغلب حیوونا. ما از حقوق خودمون نمی تونیم دفاع کنیم. یه حیوون بی پناه چه کار می تونه بکنه تنهایی. اونم مثل ما حقوقی داره.
اون وبلاگه رو درس به درس خوندی یا فقط پستایی که بهار برات گذاشته بود رو انجام دادی؟
شبا چی؟ هنوزم صبح ها با صدای فریاد اونا بلند میشی؟ تونستی یه ساعت خواب و بیدار شدن در بیاری که صبح قبل از فریاد اونا بیدار شده باشی؟ تونستی چیزی پیدا کنی از لوازم موسیقی یا ورزشی که کمکت کنه برای کم شدن صدای اونا؟
استرس از چی داری؟ استرس دلیل داره. از چی؟
خوب معلومه ادم از قیافه اش معلوم می شه که حالش خوب نیست. ولی لازم نیست توضیحی به کسی بدی. شاید دوستان بتونن بیان بگن چه جمله ای بگی که دست از سرت بردارن. من دیگه چند وقتیه که با ادمایی که برام مهم نیستن یعنی یا غریبه ان یا احساس دوستانه ی زیادی باهاشون ندارم کلا مودی و براساس وضعیت اون لحظه ام رفتار می کنم! بی شرمانه است اما دیگه کشش اینو ندارم که به روحیات دیگران هم فکر کنم در لحظه. خلاصه بسته به اینکه تو ترافیک بوده باشم گرمم شده باشه زیادی راه رفته باشم توی سرما گرسنه باشم و هر چی دیگه رفتارم می تونه فرق کنه. برام هم مهم نیست کی چی می گه. فقط ادمایی برام مهمن که احساس دوستانه ای باهاشون داشته باشم و من و روحیات من براشون مهم باشه. بقیه هرچی می خوان بگن نگن هیچ اهمیتی نداره.
RE: افسردگی و بی انگیزه گی
شازده کوچولو نمی دونم چطوری منظورم رو بگم ،شاید بهتر بود به جای کلنجار می گفتم تمرین
توی این مدت احساساتم رو می نوشتم رو کاغذ... خودمو رو کاغذ تحسین می کردم ... حتی رو کاغذ می نوشتم موقعی که بهم استرس وارد شد چی کار کنم اما فقط می نوشتم نمی دونم چرا عمل نتونستم بکنم ...
توی این چند روز نتونستم به تاپیکم سر بزنم شازده کوچولو آخه 7 صبح می رم شرکت تا 4 ،ساعت 5:30 هم ساکم رو بر می دارم و چون قرارداد دارم مجبورم تا 10 شب توی باشگاه باشم
راستش شازده کوچولو خودمم نمی دونم چرا از ظاهر شدن توی جمع فراری هستم اگه چرای این مشکل رو می دونستم الان اینقدر تنها نبودم شایدم تحقیر و مسخره کردن های دوران کودکی و نو جوانیم باعث شده از توی جمع بودن فراری باشم ... یه چیز دیگه هم هست وقتی توی یه جمع هستم خیلی معذبم راحت نیستم و حتی نمی دونم توی جمع چی باید بگم ... همه در حال حرف زدنن ولی من ساکتم و نمی دونم چی باید بگم:302:
----------------------------------------------
کبود عزیز درسته موسیقی رو دوست دارم اما وقتی استرس می گیرم (هنگام دعوای پدر و مادرم) هیچ لذتی از موسیقی نمی برم
مینوش درست می گه حیوون ها هم حقوقی دارن اتفاقا پدر و مادرم از حیوون خوششون نمیاد بلکه تنفر دارن
من یه طوطی داشتم که حرف می زد خیلی دوسش داشتم بهش محبت می کردم ولی به دو دلیل فروختمش ،اول اینکه پدر و مادرم باهاش بد رفتاری می کردن مثلا موقع دعوا قفس حیوون زبون بسته رو پرت می کردن و ... خیلی رفتارهای زشت دیگه و دلیل دوم این بود که فحش های رکیکی مادر پدرم به هم می دادن اونم یاد گرفته بود و وقتی طوطی اون حرفا رو تکرار می کرد منم استرس می گرفتم به همین دلیل که فحش یاد گرفته بود زیر قیمت ازم خریدن
این طوطی تنها یادگار برادرم بود :302:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط meinoush
فکر نکنم حیوون اوردن زیادم فکر خوبی باشه. توی مدتی که خونه نیست خوب مادر پدرش شاید برن حیوونه بی زبونو اذیت کنن. حیوونم مثل ادماس هوش خوبی هم دارن اغلب حیوونا. ما از حقوق خودمون نمی تونیم دفاع کنیم. یه حیوون بی پناه چه کار می تونه بکنه تنهایی. اونم مثل ما حقوقی داره.
اون وبلاگه رو درس به درس خوندی یا فقط پستایی که بهار برات گذاشته بود رو انجام دادی؟
راستش آره اون وبلاگ رو دارم می خونم ولی زیاد چیزی دستگیرم نشد که توی عمل بتونم کاری بکنم:302:
شبا چی؟ هنوزم صبح ها با صدای فریاد اونا بلند میشی؟ تونستی یه ساعت خواب و بیدار شدن در بیاری که صبح قبل از فریاد اونا بیدار شده باشی؟ تونستی چیزی پیدا کنی از لوازم موسیقی یا ورزشی که کمکت کنه برای کم شدن صدای اونا؟
آره مینوش جان یا شب باید صدای دعوای اینا رو بشنوم یا صبح ،راستش به خدا ساعت خاصی نداره ولی اکثر وقتا آخر شبا شروع می کنن و صبحها مثلا دیروز صبح موقع نماز شروع کردن ولی دفعه قبل ساعت 8_9 صبح بود :302:
بله یه گوش گیر حرفه ای گرفتم واسه شنا هستش خیلی هم خوب صدا رو می گیره ولی یه بدی داره می خوام به پهلو بخوابم گوشم رو اذیت می کنه چون من اکثرا به پهلو می خوابم
استرس از چی داری؟ استرس دلیل داره. از چی؟
خیلی وقتا بی دلیل خیلی وقتا فکر و اکثر وقتام واسه دعوای اونا
خوب معلومه ادم از قیافه اش معلوم می شه که حالش خوب نیست. ولی لازم نیست توضیحی به کسی بدی. شاید دوستان بتونن بیان بگن چه جمله ای بگی که دست از سرت بردارن. من دیگه چند وقتیه که با ادمایی که برام مهم نیستن یعنی یا غریبه ان یا احساس دوستانه ی زیادی باهاشون ندارم کلا مودی و براساس وضعیت اون لحظه ام رفتار می کنم! بی شرمانه است اما دیگه کشش اینو ندارم که به روحیات دیگران هم فکر کنم در لحظه. خلاصه بسته به اینکه تو ترافیک بوده باشم گرمم شده باشه زیادی راه رفته باشم توی سرما گرسنه باشم و هر چی دیگه رفتارم می تونه فرق کنه. برام هم مهم نیست کی چی می گه. فقط ادمایی برام مهمن که احساس دوستانه ای باهاشون داشته باشم و من و روحیات من براشون مهم باشه. بقیه هرچی می خوان بگن نگن هیچ اهمیتی نداره.
واسه منم زیاد مهم نیست ولی دوست ندارم فکر کنن نرمال نیستم یا ناراحتی روحی دارم
مینوش عزیز ازت ممنونم که بازم به تاپیکم اومدی:302:
RE: افسردگی و بی انگیزه گی
گوش گیر گرفتی خوبه. واسه اینکه به پشت بخوابی زیر زانوهات که به پشت خوابیدی یه چیز نرم بذار در حدی که فقط اون یه کم گودی پشت زانو رو پر کنه. مثلا یه پتوی بچه ی کوچیک یا یه بالش خیلی خیلی نرم. اگه هم مشخصه به کدوم پهلو می خوابی اون گوشتو که می ره رو بالش نذار گوشگیر اون یکی رو بذار. خود بالش هم صدا رو تا حد زیادی می گیره. اما من خودم از اولی که می خوابم تا وقتی پا می شم مدام در حال عوض کردن مدل خوابیدنمم! همه وری چرخ می زنم.
از اون وبلاگه توی یه روز یه درسو کامل بخون. خلاصه ی اون درس رو دربیار و بنویس واسه خودت. بعد که می ری بیرون حتی سر کار توی راه و ترافیک تمرین کن اوناییشو که می شه بیرون تمرین کرد. مثلا امشب یا امروز یه درس بخون بعدش دو روز همش تمرین کن اونایی رو که خوندی. بعدش برو درس بعدی.
اونا خواب ندارن؟ چند ساعت می خوابن در شب؟
فکرایی که می کنی و استرس می گیری ببین منشاشون چیه.
دعوای اونا واسه چی بهت استرس می ده؟ تو که بزرگ شدی و تو رو که نمی زنن! ببین منشا استرسی که از دعوای اونا می گیری چیه. مثلا ممکنه یاداوری اون لحظاتی باشه که صبح ها ناغافل از صدای اونا از خواب می پری و شاید تا چند ساعت تپش قلب می گیری.
مردم به کسی که کم حرف می زنه نمی گن غیر نرمال تا وقتی که ادم خودش خودشو قبول داره. البته منم مثه خودتم ها! کلی طول کشید تا اینو یاد گرفتم. (هنوزم خیلی نمی تونم اجراش کنم. مثلا وقتی گرمه خوب حالم بد می شه اعصاب ندار می شم ) مجبور نیستی وقتی می ری توی جمعی هی حرف بزنی تا قبولت کنن. دیدی بعضی هام کلا ارومن ولی ارومیشون ذاتیه و ارامش دارن کسی بهشون نمی گه چرا اینطورین. قبولشون می کنن بقیه. (ادما مختلفن و همین تفاوته که جالبه.) فقط کسایی می یان بهشون ایراد می گیرن که قصد بدی و تخریب یا حسادت یا مرض دارن خلاصه که این ادما هم ارزش اهمیت داده شدن ندارن که ادم بخواد ناراحتشون بشه. البته تعداد این ادما کمه معمولا. پس سعی کن خودت باشی. ارامش داشته باشی. به خودت بگو من همیشه در امان هستم و لحظه به لحظه هم امنیتم بیشتر می شه.