RE: گذشت هایی که در زندگی مشترک با همسرمان کردیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sadaf60
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار رهنورد
همسرم پايان مرداد بايد پايان نامشو تحويل بده . براي اون كه بچه درس خونه ، خيلي مهم بود كه يه كار حرفه اي انجام بده . توي اين چند ماه خيلي به من سخت گذشت . نديدنهاي طولاني ، ترجمه متوني كه داشت خلاصه به تنها چيزي كه نميخورديم آدمهاي تازه عقد كرده بود .
اين چند روز رو مرخصي گرفته ، شبانه روز تو كتابخونه داره روش كار ميكنه .ديروز مريض شدم . از اداره رفتم درمانگاه بهم سرم وصل كردن . راستش نه به همسرم گفتم نه به خانوادم . اگه به اون بنده خدا ميگفتم ، دهن روزه توي اين ترافيك ميومد ميرفت چند ساعت ميشد . (ميدونم الان ثانيه هم براش مهمه ) تازه ذهنش هم درگير من ميشد . خانوادمم هر چقدر كه درك كنن ، بازم از تازه دامادشون انتظار دارن عيادت دخترشون بياد . شايد اگه ميدونستن ، ته دلشون از همسرم ناراحت ميشدن . امروز هم اداره نرفتم و خونه موندم . يه كمي دلتنگ هستم ، اما خودم خواستم كه به درسش برسه .
به قول خودش هر كدوممون كه پيشرفت كنيم ، خير و بركتش توي زندگي جفتمون مياد . ميدونم از پايان نامه اي كه نوشته بي نهايت راضيه و اين رضايت خوشحالش كرده . همين خوشحاليش برام يك دنيا ميرزه .:72:
---------------
چقدر روح و دل بزرگی داری. خیلی تحت تاثیر حرفا و برخوردت با ناراحتیات قرار گرفتم.
دعا کن منم صبر و دیدگاه تو رو نسبت به کم ملاحظه ای هایه همسرم داشته باشم و حرفامو بتونم تو دلیم نگه دارم مث تو..
منم نمیتونم مث شمابامشکلم کنار بیام من مشکلم باشوهرم سر بی تابیم و زود رنجیمی
RE: گذشت هایی که در زندگی مشترک با همسرمان کردیم
وقتی پستها رو خوندم حس کردم خیلیا با مادر شوهر و پدرشوهرشون مشکل دارن..راستش نمیتونم راجبه حس و حال و طرز رفتارشون قضاوت کنم چون خودم مادرشوهر و پدرشوهر ندارم..ولی چیزی که حس میکنم اینه که سعی کنیم توجه و احترام شوهرمونو جلب کنیم با احترام و بزرگواری برخورد کردن با پدر مادر همسر.
مثلا من گاهی که همسرم بدلیل مشغله زیاد فراموش میکنه سر قبر پدر مادرش بره بهش یادآوری میکنم یا میگم بیا با هم بریم.یا چیزی خیرات میکنم به اسمشون و به همسرم میگم کلی خوشحال میشه و من براش عزیزتر.
بعد بیشتر فکر میکنم همسرم نسبت به من فداکارتره..مثلن اکثر اوقات خرید برای منو در اولویت قرار میده تا خودش...حتی در بدترین شرایط مالیش بهترین هدیه رو که اصلا توقعش رو نداشتم برام گرفت
کلا خیلی دست و دلبازه و مهربون..و برای دیدن پدر مادر من بیشتر از من مشتاقه و همیشه با احترام و محبت باهاشون برخورد میکنه...این تنها کار خوبیه که در قبال من انجام میده و من نمیتونم براش انجام بدم..
گاهی خیلی دلم میگیره از اینکه پدری نداره که حامیش باشه یا مادری که سر به زانوش بذاره:302:..عزیزم بمیرم براش ..نمیشه گفت عشق همسری همه چی رو پوشش میده این یه خلا که موندگاره
RE: گذشت هایی که در زندگی مشترک با همسرمان کردیم
سلام
نمی دونم کاری که کردم از خود گذشتگیه یا نه
امسال به خاطر گرونی خیلی در تنگنای مالی قرار گرفتیم. ( البته بارم خدا رو صد هزار مرتبه شکر) من کلی طلا داشتم اما برای خونه دار شدن بیشتر طلاهام که مال دوران مجردیم بود و تمام هدیه های عروسیم رو فروختم و حتی به شوهرم نگفتم یک دنگ خونه رو به نامم بزن .
من دانشجو کارشناسی ارشدم 3 ترم اول وام داتشم و هزینه دانشگاهم ترمی 300 هزار تومان میشد اما این ترم که آخریش هم بود وام نداشت و 900 هزار تومان بود . و به زودی هم دختر خواهرشوهرم به دنیا میاد واسه اون هم باید یک رب سکه یم گرفتیم . من هم واسه اینکه به شوهرم فشار نیاد رفتم و دو تیکه از طلاهایی که اون موقع دلم نیومد بفروشم رو فروختم و خرج دانشگاه و سکه رو دادم . اول بهش نگفتم اما وقتی بهش گفتم ناراحت شد اما من بهش گفتم که ایشالله وضع بهتر میشه و بهترش رو برام می خری آروم شد و احساس می کنم بهم افتخار کرد.