RE: عشق و خیانت- ناخواسته دارم هووی کسی میشم!
سلام سارا، آره من هستم، من هم يكي مثل تو.
من و تو يك فرق اساسي داريم و اون اينه كه آقاي مورد نظر من با همسرش مشكل نداره ولي فرد مورد نظر شما با همسرش مشكل داره.
اما و اما، عزيزم كمي آرامتر، من وقتي كه جيليز و بيليز تو رو مي بينم با خودم ميگم مثل اينكه از من گرفتارتر هم هست.
مشكل شما اينه كه هر دو بهم وابسته شديد و نه شما مي تونيد از ايشون دست بكشيد و نه ايشون، پس چاره چيه؟؟ حداقل يكي تون بايد كمي كوتاه بياد و به خودش مسلط باشه و بتونه اين اوضاع رو كنترل كنه وگرنه هر دو تا همينطور پا در هوا مي مونيد.
من و تو بايد قبول كنيم كه اونها الان به يك زندگي ديگري تعهد دارند و بايد راه رو خودشون انتخاب كنند نه اينكه من و شما بيايم و تمام مشكلات راه رو براشون هموار كنيم.
ميگي با همسرش مشكل داره و ميخواد ازش جدا بشه، خب پس اين وسط به شما ارتباطي نداره، اون آقا مختاره واسه طلاق يا ادامه زندگي اش تصميم بگيره.
ولي
عزيزم تو آتيش بيار معركه نباش وگرنه بعدا كه با هم ازدواج كنيد و اين بحرانها رو پشت سر بذاريد، ممكنه اولين گله آقا از تو اين باشه كه تو ديدي من با زنم مشكل دارم، چرا اين وسط خودت رو در مشكل ما دخالت دادي؟
سارا جان، درسته من هم واقعا عاشق ايشان هستم اما چشم اميدم به كس ديگري است و مي دونم كه خيلي موانع سر راه ازدواج ما دو تا هست اما مي دونم اگه خدا بخواد همه چيز رو مي تونه به خير و صلاح خودش تغيير بده.
عزيزم، مردي كه در زندگي مشتركش مشكل داره، خيلي مستعده اينه كه براي رهايي از اين دغدغه ها به دامن زني مهربان و پذيرا پناه ببره. اگه اون وابسته تو شده طبيعي است چون:
1- جنس مرد مستعد وابستگي است
و 2- هر فردي در شرايط بحراني، نياز به يك پناهگاه امن عاطفي داره.
عزيزم، خيلي مواظب باش، مواظب باش كه اين وسط تو رو واسه مرهم زخمهايش نخواهد. وگرنه بعدا كه اوضاع زندگي به سامان شد و زخم بهبود يافت، آنوقت او هم مرهم را خواهد برداشت.
موفق باشي:46:
RE: عشق و خیانت- ناخواسته دارم هووی کسی میشم!
سارا،
خوشحالم که هنوز اینجایی.
تصور میکردم با شنیدن حرفای من و بقیه ی دوستان بزاری بری. ولی این نشونه ی خوبیه و قابل تحسینه.
آدمی که می خواد از یه زندگی بیاد بیرون و جدا بشه، به شدت دچار مشکلات احساسی میشه و کم میاره. توی این مواقع به دنبال یه راهی میگرده تا این کمبودش رو جبران کنه.
تو الان داری خلاء های عاطفی اون آقا رو پر میکنی و راه رو براش هموار میکنی.
فرض کن دو نفر رو که به هم چسبیده هستن و می خوان با عمل جراحی جدا شن. ولی فقط یکی از اون ها رو بی حس کنن و اون یکی رو بی حس نکنن و جراحی رو شروع کنن. تو الان نقش بی حس کننده ی آقا رو بازی میکنی و اون زن بدبخت داره زیر تیغ جراحی زجر میکشه.
گفتی که:
نقل قول:
الان مشکل من اینه که زنش از وقتی موضوع رو فهمیده اومده اظهار پشیمونی کرده و دو دستی چسبیده به زندگیش و به هیچ عنوان هم کوتاه نمیاد آخه پس طلاق رو واسه چی گذاشتن؟
الان به نظرت این جمله چه معنی میده؟
غیر از اینه که حضور تو، اون آقا رو شیر کرده و حاضر نیست تلاشی برای ساختن زندگیش بکنه؟
وجدانا اگه تو توی زنگیش نبودی و هیچ کس دیگه ای هم نبود به همین سادگی پشیمونی زنش رو پس میزد و حاضر نمیشد هیچ تلاش دوباره برای ساختن زندگی بکنن؟
این غیر منصفانه نیست کسی که در اصل صاحب این زندگیه و داره با چنگ و دندون خودش رو از صخره ای که داره ازش میافته پایین، میکشه بالا، شما پاتونو بزارین روی انگشتاش و فشار بدین و بزارین بیافته ته دره؟ اونم با یه بچه!
نقل قول:
من باید فداکاری کنم بخاطر زن و بچه اش ولی پس دل من و اون چی میشه ؟ ما آدم نیستیم؟ ما هم نباید طعم خوشبختی رو بچشیم؟
کدوم فداکاری سارا؟
بله شما آدمین، بله شما هم باید طعم خوشبختی رو بچشین ولی به چه قیمتی؟
میگن گوشت کتف آدمیزاد خیلی خیلی خوشمزه اس. ولی آیا حاضری بخوریش؟
بابا اون زندگی مال اون زن و بچه ی بدبخته! مال همون غول بی شاخ دمیه که این آقا برات تعریف کرده.
اگه مرده از اون زندگی بکشه بیرون بعد بیاد تورو خوشبخت کنه.
اون اگه لالایی بلد بود الان خوابش برده بود. کسی که با زنش مشکل داره و یه بچه هم داره بعد وارد یه رابطه ی عمیییییق با یه نفر دیگه میشه انتظار چه خوشبختی رو ازش داری؟ کدوم خوشبختی؟
به خدا مثل این میمونه که بری از هواپیما بپری پایین به امید لذت بردن از سقوط ازاد، ولی هواست نباشه که چترت خرابه.
خب بعد 5 دقیقه لذت بردن پخش میشس روی زمین.
سارا جان به ولای علی اون زندگی هم از اول توش عشق و علاقه و شور و نشاط و خوشی و خوش بختی بوده.
ولی الان رسیده به این نقطه.
این یعنی اینکه فردا هم زندگی تو این طوری نه، 1000 برابر بدتر از این زندگی میشه. چون پشتش آه و نفرین و ناله ی یه زن و یه بچه اس.
اون اقا مشکل داره. تو رو هم مشکل دار میکنه.
خواهر من نه از اینکه تو زنش نشی نفعی به من میرسه و نه از اینگه زنش بشی ضرری به من میرسه.
ولی خواهشن یه ذره فکر کن. خودت رو بزار جای اون زن و فکر کن مردت با یه زن همچین کاری با زندگیت بکنه. خودت رو بزار جای اون بچه و فکر کن پدرت با یک زن همچین بلایی سر زنگی خودت و مادرت بیاره.
RE: عشق و خیانت- ناخواسته دارم هووی کسی میشم!
ممنونم شیرین بانوی عزیز و آقای همدردی گرامی
الان مجالی ندارم برای حرفام ولی فردا صبح میام و حرفای باقیمانده دلم رو براتون میزنم دوستان خوبم
راستی آقای همدردی من جسارت کردم و نظرم رو برای تایپک شما گذاشتم
RE: عشق و خیانت- ناخواسته دارم هووی کسی میشم!
با سلام
واقعا از خوندن این تاپیک شکه شدم .
سارا خانم من میتونم احساس شما رو درک کنم ، میدونم این عشقی که به این آقا داری خیلی عمیقه ، میدونم که جدایی برات سخته ،میدونم از همه چیز خودت گذشتی تا به این آقا برسی ، میدونم که عشق طرف مقابلت هم باعث شده که عشقت بیشتر باشه .....همه چیز رو میدونم . وقتی تاپیک شما رو خوندم کاملا سعی کردم شما رو جای شما بگذارم تا با تمام وجود بفهمم که چه احساسی داری .تا بتونم باهات همدردی کنم .و میفهمم چقدر داری عذاب میکشی از این وضعیت .اما...
اما تمام سعی خودم رو هم کردم که خودم رو به جای همسر اون آقا هم بزارم ، وای خدا میدونه که چقدر اون لحظه احساس بدی داشتم . نمیدونم چطور همه حرفایی که تو دلم هست رو بزنم ولی فقط ازت خواهش میکنم یک لحظه خودت رو به جای همسر اون آقا بزار تا بتونی یک ذره درکش کنی .
فرض کن اون آقا از همسرش هم جدا بشه با تمام مشکلاتی که شما دارین و همه رو پشت سر بزاره و شما به هم برسید .بعد از چند سال هم یک بچه ازش داشته باشید ....آیا حاضری همسرت عاشق یک خانم دیگه بشه و همین بلاهایی که الان داره به سر همسرش میاد به سر شما هم بیاد ؟
آیا حاضری اون موقع راحت از زندگیش بری بیرون تا اون با عشقش زندگی کنه؟
اون موقع چه احساسی داری؟
سعی کن کاملا بفهمی که حس اون موقع بدتره یا حسی که الان داری؟
اگه بهش فکر کنی میبینی که مسلما اون موقع؟
حاضر میشی زندگیت رو که با عشق شروع کردی 2 دستی تحویل یک خانم دیگه ای بدی که عاشق شوهرت شده و شوهرت هم عاشقشه؟
خانم عزیز ، همسر این آقا هم روز اول به امید اینکه خوشبخت میشه ازدواج کرده .آیا فکر میکرده که یک روز این بلا سرش میاد؟ شما هم از آیندت خبر نداری، داری؟؟؟؟؟ اگه جرات داری بگو دارم !
خدایی نکرده اگه به خاطر این آقا که ادعا میکنی عاشقش هستی بلایی سر پدر یا مادرت بیاد میتونی خودت رو ببخشی ؟؟؟؟؟ حاضری تن عزیز پدرت زیر خاک باشه تا شما با عشقت زندگی کنی ؟؟؟؟ ( ببخشید انقدر صریح میگم )
اون موقع بدون پدر یا مادرت ( دور از جون عزیزشون ) اگه خودت رو باعث مرگشون بدونی میتونی همین قدر عاشق همسرت باشی؟؟
آیا انقدر به این آقای عاشق اعتماد داری که در آینده هر اتفاقی برات بیفته ( مثلا بیماری که زمین گیرت کنه)هنوز همین قدر پشت شماست؟و به پاتون میشینه؟ و تا آخر عمرش بهت وفادار بمونه؟
می پرسی که پس طلاق برای کی هست .برای همین موقع ها هست دیگه .....خوب حالا من از شما میپرسم پس گذشت برای کی هست؟؟؟؟ برای همین موقع ها هست دیگه . به خاطر پدرت ، مادرت ، اون طفل معصوم ، و برای رضای خدا و برای خودت نمی خوای گذشت کنی؟؟؟
شما مطمئنا با پا گذشتن روی این عشق میتونی در آینده عاشق شخص دیگری بشی و زندگی کنی ولی آیا پسر اون آقا هم میتونه در زندگی دیگری دنبال یک پدر باشه؟ پدرش رو داری ازش میگیری .
دوباره میگم احساست رو کاملا درک میکنم ، میدونم خیلی سخته ولی اگه از خدا بخوای میتونی ازش جدا بشی .به خدا توکل کن .
به سوالتم جواب بده لطفا و برام بنویس اینجا .دلم میخواد باز ازت بشنوم .
RE: عشق و خیانت- ناخواسته دارم هووی کسی میشم!
نميدونم چرا ما ادم ها عادت داريم همه چيز رو به نفع خودمون و به نام عشق توجيه كنيم
من فقط تو اين تاپيك يه چيز ميبينم غرور و اثبات خود اونم زير نام عشق
خودتو زدي بخواب دختر نه اينكه خواب باشي حتا حرفها هم محتاطانه است نكنه خانوم بهش بر بخوره و بره زندگي كسي رو خراب كنه
اي خدا,چه انصافي!!!!!!!
ميرم و از فرط عشق!!!حتا بكارتمو از دست ميدم (احتمالا اون اقا كه عشق شديدا بهش فشار اورده بوده)حالا ميگم عشق مقدسمونو درك نميكنن
خانم عزيز من با اينهمه غم و بدبختي فقط يه چيز تو حرفهاي شما ميبينم,اشتباه و اصرار به رد اشتباه,فقط ميخواي خودتو ثابت كني
زندگي خودته دختر,به كسي چه مربوط,خدا رو شكر تاپيك تو من رو اگاه كرد به خودم
خدارو شكر يادم انداخت خودم دارم خودمو بي ارزش ميكنم
خدا حافظت باشه
RE: عشق و خیانت- ناخواسته دارم هووی کسی میشم!
سلام سارا جان! از خوندن تاپیکت خیلی ناراحت شدم... چند کلمه از من به عنوان خواهر کوچیکترت قبول کن
اغلب دوستانی که اینجا اومدن و بهت راهکار دادن خانمهای متاهل هستن و من کاملا درک میکنم که وقتی با داستان تو روبه رو میشن فورا خودشون رو در مقام همسر اون آقا میذارن و به صدماتی که به زندگی مشترک اون دو نفر میخوره توجه دارن... من مجردم و هنوز این حس مالکیت رو به کسی ندارم تنها کسی که توی زندگیم دوستش داشتم بعد از پنج سال که پاش نشستم من رو بی خبر گذاشت و رفت... میخوام بهت بگم که کاملا درکت میکنم و میدونم که تمام خاطراتی که باهاش داشتی بخصوص مسائل جنسیتون جلوی نظرت هستن و به محضی که صحبت از رفتن میشه اونا اولین چیزایی هستن که تورو آزار میدن و روحتو خط خطی میکنن... نمیتونی به سادگی ازشون بگذری و جوابی جزعاشق بودن برای تقدیم روح و جسمت به یه مرد نداری... من درکت میکنم و اصلا نیومدم که بگم بخاطر زن و بچه اون آقا که اصلا ممکنه خوب نشناسیشون بکش کنار...
من بخاطر خودت و فقط و فقط بخاطر خودت اینو میگم... اون آقا ممکنه عاشق تو باشه ممکن هم هست نباشه... اگر راست گفته باشه مجبور نیست با همسرش زندگی کنه توی جامعه ما مردها خیلی راحت میتونن با کمترین ضرر و آسیبی از همسرشون جدا بشن این خانمها هستن که بیشترین آسیب ها رو میبینن... بخصوص که این آقا تورو هم دوست داشته باشه و بدون معطلی بتونه با تو ازدواج کنه...
میدونم واقعا سخته بخوای بکشی بیرون ولی تنها راهی که میتونی مطمئن بشی و با خیال راحت ازش بگذری یا بقیه عمر کنارش باشی همینه... تو نمیتونی اونو مجبور کنی که از همسرش جدا بشه چون این کار نه وجدانیه نه عقلانی... و امکان پذیر هم نیست چون اگر واقعا تورو نخواد هرکاری بکنی بهش نمیرسی و هرچی بیشتر خودت رو وارد زندگی الانش بکنی هم خودت بیشتر آسیب میبینی هم اون خیالش راحت تر میشه که تورو داره و تلاشی برای انتخاب یکی از شما دو نفر نمیکنه...
من نمیگم منتظر بشین تا اون تورو انتخاب بکنه... ازت میخوام خودتو کامل از این رابطه بکشی هم جسمی هم روحی... و صدمات الان رو با جون و دل بخر برای اینکه فرداها جدای از این صدمات روحی و جسمی و بیشتر از این ها، تو زمان رو هم از دست میدی... چیزی که دیگه قابل جبران و برگشت نیست!!! خودتو بکش بیرون تا نه برای الان که برای سال ها آرامش داشته باشی (فرض کن تو الان با این آقا هرجور شده ازدواج کردی و خانواده ش همیشه تورو به چشم یک عروس تحمیلی یا باعث و بانی بهم خوردن یه زندگی بدونن) شاید الان به نظرت خیلی سخت باشه ولی مطمئن باش اگر خودتو بکشی بیرون سال ها با خیال راحت و بدون عذاب وجدان زندگی میکنی... چه اون آقا با تو باشه چه نباشه!
بهش بگو باهاش قطع رابطه میکنی چون اون نمیتونه همزمان با هردوی شما باشه و باید یکیتون رو انتخاب کنه... و تنها زمانی که از همسرش جدا شده باشه حاضری که دومرتبه ببینیش...
سارا جان بخاطر خودت و نه هیچ کس دیگه ای این کارو بکن و مطمئن باش پشیمون نمیشی اگر مال هم نباشین یه جا یه کس دیگه منتظر توست و بهتره زودتر از این رابطه بیرون بیای بدون اینکه منتظرش باشی و اگر هم واقعا تورو دوست داشته باشه وقتشه که تصمیم مهمی برای رسیدن به تو بگیره...
خودتو دوست داشته باش :72:
RE: عشق و خیانت- ناخواسته دارم هووی کسی میشم!
والا من نه خودمو جای خانوم این آقاگذاشتم ونه جای اون آقاجای شما ایستادم و احساسمو میگم
نوشتید ناخواسته دارم هووی کسی میشم من که تو نوشته هاتون ناخواسته ای ندیدم شما کاملا آگاه بودید
الان هم فقط به یک دلیل اصرار به ادامه دارید: احساس میکنید باختید و دارید تلاش میکنید که بگید نباختید!
واضحه
شما هووی کسی نشدی،مشکلت و جوابتم خودت میدونی
کافیه اون آقا بخواد،از زیرسنگ هم جور میکنه و شونصدسال قسطی مهریه رو میده
آبجی گلم تو عاشق نیستی،دلایلتو نگاه کن:زنش باهاش مشکل داشت،زنش چسبید بهش،بچه شو نمیتونم نگه دارم
همه برین کنار من و. عشقم داریم میایم
والا من جای زن اون خانوم بودم راحت میرفتم کنار و میزاشتم برید سر خونه زندگیتونو و یه مدت صبر میکردم واونوقت مردی که برمیگشت سراغم دیگه همون مرد زندگی بود وشما هم که تکلیفت معلوم بود
تو اون زندگی باید ده برابر انرژی میزاشتی که خدای نکرده فیلش یاد هندوستان نکنه و تقی به توقی میخورد سیل توهینارو میشنیدی و علی میموند و حوضش
به نظر من که شما و اون آقا خیلی هم به هم میاین
توهین به شما وعشق اهوراییتون نشه امتحانش مجانیه دوستم
بالاخره یکی باید بشه درس عبرت بقیه یا نه!
RE: عشق و خیانت- ناخواسته دارم هووی کسی میشم!
بچه ها وقتی میگم ناخواسته دارم هوو میشم یعنی اینکه از روز اول نمیدونستم زن و بچه ای در کار هست یعنی چند صباحی از آشناییمون گذشته بود و من حسابی عاشق شده بودم وقتی تو اوج عشق و دلباختگی بودم قضیه رو فهمیدم ولی فکر میکنید اون موقع فایده ای داشت ؟ من از قبل نمیدونستم زن داره من هیچ برنامه ریزی نداشتم که بیام زندگی یه نفر رو خراب کنم بعدش از بچه اش هم مراقبت کنم من فقط خودم و خودش رو می دیدم فکر میکردم عین خودم مجرده من اسیر خودش و عشقش شدم اون هم همینطور بخاطر همین میگم آمادگی جدا شدن از اون رو ندارم و حتی آمادگی نگهداری از بچه اش رو ندارم چون هیچ شناختی از زندگی قبلیش نداشتم که بخوام خودم رو باهاش وفق بدم
من از باختن نمیترسم اصلا اینجا مسئله برد و باخت مطرح نیست مسئله این قلب و احساس من هست که نمیتونه ازش جدا بشه فکر میکنید اصلا برام پیش نیومده که بزارم برم؟ چندین دفعه پیش اومده که دیگه نتونستم این فشار روحی طاقت فرسا رو تحمل کنم و خواستم همه چی رو تموم کنم و برم... اینکارو هم کردم ولی آخرش دوباره برگشتیم پیش هم ...
خانواده خودم توی ترس همیشگی دارن بسر می برن پدر و مادرم بخاطرم مریض شدن مادرم قسم خورده اگه با این آقا ازدواج کنم دیگه حق ندارم اونها رو ببینم ...... ولی به خودم میگم شاید اونها بالاخره با این مسئله کنار بیان و دوباره همه چی درست بشه
اون آقا همین روزها میخواد تکلیف زنش رو روشن کنه چون داره همه سعی اش رو میکنه تا از نظر مادی خودش رو بکشه بالا و همه چی رو تموم کنه و از من فرصت یکی دو ماه خواسته
اگه من نمیتونم ازش دل بکنم و برم فقط مسئله دوست داشتنش نیست بخاطر بعضی از حرفاش هم هست
همیشه بهم میگفت تا قبل از اینکه منو بشناسه فکر میکرده زندگی یعنی همین جنگ و جدال با زنش و مثل یه جسد زندگی کردن تا آخر عمرش فکر میکرده هیچ عشقی وجود نداره تا یکی دو سال آخر هم به کلی انگیزه اش رو از دست داده بود و بیکار بود خودش تنها و زنش هم خونه باباش بود تا اینکه منو میبینه براش میشم یه نور تو تاریکی انگیزه پیدا میکنه و میره دنبال کسب و کار و تازه معنی عشق رو میفهمه ... وقتی به گوش زنش میرسه تازه متوجه میشه یه شوهر داره که دیگه نباید باهاش دعوا کنه و باید باهاش از در عشق دربیاد و اینکه بالاخره کسی پیدا شده که شوهرش رو بیشتر از خودش دوست داشته باشه و براش میشم زنگ خطر تا قدر زندگیش رو بدونه!
می بینید بچه ها من وسیله گذر یه مرد نشدم من وسیله گذر یه زن شدم تا متوجه زندگیش بشه و الکی سر همه چی دعوا و مرافعه راه نندازه و قدر شوهرش رو بدونه!! حالا این وسط قلب و احساس و زندگی من به درک! مهم اینه که زنش متوجه زندگیش بشه و بخواد قدرش رو بدونه!! حالا خودتون قضاوت کنید آیا من گناهکارم اون آقا گناهکاره و یا اون زن؟ چرا اون زن باید توی زندگی ده ساله شون طوری رفتار کنه که شوهرش دلمرده و بی انگیزه تر از همیشه به زندگیش ادامه بده و با پیدا شدن نور امیدی تو زندگیش بخواد درصدد نجات خودش بربیاد و این عشقی رو که پیدا کرده به هیچ عنوان از دست نده؟
چیزی که منو معطل کرده و نمیذاره تصمیم بگیرم اینه که از کجا معلوم حق با کی هست؟؟ حق چه کسی داره این وسط ضایع میشه؟؟
اگه این آقا راست بگه چی؟ الان میخواد زنش رو واسه همیشه کنار بذاره اگه من بخوام بعد از اینهمه عشق و دلدادگی کنار بکشم و دوباره داغون تر از همیشه برگرده سر جای اولش چی؟ اگه واقعا داره توی زندگیش زجر میکشه چی؟ چرا باید فکر کنیم همیشه این زنش هست که داره بهش ظلم میشه اگه همین زن باعث شده شوهرش دنبال عشق دیگری باشه و قرعه به نام من افتاده آیا همه تقصیرها گردن من هست یا خود اون زن؟
RE: عشق و خیانت- ناخواسته دارم هووی کسی میشم!
ساراي عزيز
تا حالا ازش پرسيدي چي شد كه با همچين زني اصلا ازدواج كرد ؟ چاقو گذاشته بودن زير گلوش كه با زني كه اصلا دوستش نداره ازدواج كنه ؟
و اگه به زور يا تحت اجبار ازدواج كرده بعد ازدواج وقتي ديد با خانمش تفاهم نداره و دائم جنگ و جدال داره براي چي بچه دار شد ؟
ازت مي خوام انقدر اين آقا و خودت رو مظلوم نبيني و يه كمي بدور از احساسات بشيني فكر كني كه اگه تو همون موقع كه فهميدي زن و بچه داره پا تو از زندگيش مي كشيدي بيرون چقدر امكان داشت با وجود تغييراتي كه خانمش كرده برگرده سر زندگيش ؟
RE: عشق و خیانت- ناخواسته دارم هووی کسی میشم!
عزیزم من دقیقا توشرایط تو بودم
سه ماه با کسی بودم که زن داشت ومن نمیدونستم
قصدش هم! کاملا ازدواج بود،من از تو عاشقتر!
میدونی وقتی فهمیدم زن داره چی شد،دلم میخواست بزنم تو گوشش،حقیر شد برام
نامرد حق انتخاب هم به من نداده بود و میگفت میترسیدم از دستت بدم!
خلاصه که مثل یه اشغال انداختمش بیرون
به من دروغ گفت،حق انتخاب بهم نداد.با احساسم بازی کرد ،حق زنشو خورد چون اول باید تکلیف زنشو مشخص میکرد
حالا تو خودت خواستی و بکارتت رفت ، الان میدونی وموندی،داری با کلمات هم بازی میکنی ومن مظلوم اون عاشق میسازی،کجاش ناخواسته است الان؟
بابا دمت گرم چه دلیل موجهی!زنش بد بود والان خوب شده به خاطر من
شوهرش منو دید فهمید زندگی یعنی چی.یعنی چه مرد شجاعی با یه شمر. زندگی میکرده هیچجورم نمیخواستش ازش بچه دار هم شده دنبال هوسشم رفته مظهر پاکی وصداقت هم هست!!!من برم میمیره
نه عزیزم این آقا هیچیش نمیشه فقط به اصطلاح دندونای تورو شمرده،مرد میدونه ارزپس زندگی خودش بربیاد نمیتونه تمومش کنه این بازیها رو نداره،چرا زنشو خراب میکنه
زنش بد عالم تکلیفشو مشخص میکرد بعد. میرفت دنبال هوسش
تو هم اصراری به بازی من مظلوم مرد عاشق نداشته باش
حقیقت واضحه ببینش
هیچ چیز ناخواسته نبوده اگه قبول کنی ناخواسته است باید احتمال عقلی ناخواسته های بعد روبدی
تو ناخواسته بکارتتو از دست ندادی
ناخواسته نموندی
ناخواسته دل نبستی
دل وقلبو همه مون داریم، عقل و اختیارم داریم، اتفاقا عقلت گفته از بعدش بترس که اینجایی
دلیل اون زن و شوهر هر چی هست به تو مربوط نیستاز قدیم گفتم زن و شوهر دعوا کنند...
تو که تو خلوت اونا نیستی ،این آدم راست میگه بسم اله زندگیشو یا بسازه یا حق زنشو بده و تمام
معادله دو مجهولی نیست که
ساده ساده است
تو هم دست بردار ازین بازی
تو آگاهی