RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
سلام به دوستای نازنینم
بهار شادی عزیز، عقد برادرت مبارک باشه خانومی. انشاالله شما همیشه غرق در شادی باشی و این زوج جوون هم خوشبخت بشن.
من هم مثل دوستمون رایحه جان، سعی کردم ریشه یابی کنم. علتش نمیتونه بیکاری باشه چون ایشون حتی وقتی در محل کار هم هستند و سرشون خیلی شلوغه هم به سراغ این مطالب رفتند.
من فکر میکنم دو علت داره:
1- پدر و مادرشون انسانهایی به ظاهر مذهبی با عقاید خاص خودشون هستند که سخت گیریهای بیش از حد داشتند(یه روزی داشتیم یه فیلم میدیدم که پسر جوان داستان فیلم رفته بود سراغ اینجور کارها و من زمان رو مناسب دیدم و از همسرم پرسیدم به نظرت چی شده که این جوون اینجوری شده؟ گفت از بس تو خونواده محدودش کردن!) البته سختگیریهای پدر و مادر ایشون بر مبنای برداشت شخصی خودشون از دین بوده و نه اسلام حقیقی... الآن هم رابطه شون با پسرشون اصلا خوب نیست و همین بیشتر همسر من رو دین زده میکنه. همیشه لا به لای حرفهاش به من میگه آدمی که دل مردم رو به درد نمیاره بهتره از کسی که نماز شب میخونه اما زخم زبون میزنه.
2- دوم اینکه به جهت دلیل اولی که گفتم، همسرم سعی کرده دوستانش رو بر مبنای معرفت شخص انتخاب کنه و دیگه به این کاری نداره که شخص چه کاره ست!(مثلا یادمه اوایل ازدواج خیلی به گوشیش حساس بود و اصلا نمیذاشت من به گوشیش دست بزنم. حساسیت اون نسبت به این مساله بیش از حد بود، چون من میدیدم گوشیش دست همه هست و فقز ایشون من رو محدود میکنه.یه روزی رفتم سراغ گوشیش و دیدم چند تا شماره ی خانوم به اسم کوچیک تو گوشیش سیو شده و از طرف یکی از همون شماره ها هم یه جک خیلی بد برای همسرم اومده! خیلیییییییی ناراحت شدم تنها کاری که مردم این بود که آروم و بیصدا گریه میکردم چون اون موقع خونه ی مادرشوهرم اینا بودیم. فهمید و یادمه که تنها چیزی که گفت این بود که شماره شو یکی از دوستاش داده به چند تا دختر و این هم رفاقتش رو با دوستش به هم زده... میدونستم داره دروغ میگه چون در این صورت دلیللی نداشت شماره ها رو سیو کنه یا حتی جک بد رو تو گوشیش نگه داره، اما بحث رو ادامه ندادم. انتظار من بعد از اون روز این بود که حداقل رابطه ای با اون رفیقش نداشته باشه اما اینظور نبود. هنوز هم که هنوزه تو هر مناسبتی به همین رفیقش اس ام اس میده و تبریک میگه. اوایل اعتراض میکردم و میگفتم آدمها رو از رو دوستاشون میشناسن. شاکی میشد که تو به همه ی دوستای من گیر میدی و ... دعوا راه مینداخت من هم بیخیال شدم)
3- همسرم خیلی دهن بینه و سریع از دوستانش تاثیر میپذیره. یعنی اگه یه روزی اونها یه گلایه ای از همسرشون بکنن همسر من هم اون گلایه رو میاره تو زندگیمون! این باعث میشه که گاهی بی دلیل دعوا کنیم و از هم دور بشیم. بارها همسرم گفته وقتی دعوا میکنیم جذابیتت برام کم میشه که فکر میکنم حرف درستی هم باشه. متاسفانه ما هردو آدمهای حساس و زودرنجی هستیم و تا حالا نشده یه بحص منطقی داشته باشیم!
تا وقتی خود فرد پی به اشتباهش نبره نمیشه کمکش کرد. من همسرم اصلا قبول نداره که کارش درست نیست و همیهش میگه تو بیش از حد حساسی! ین روزها احساس میکنم هیچکدوممون دوست نداریم با هم بریم بیرون! چون من از نگاههای اون به دیگران رنج میبرم اون هم از حساسیت من. انگار یه جور عادت شده براش.. یادمه اوایل ازدواج میگفت من سلیقه ی داداشم رو تو انتخاب همسر میدونم. گفتم از کجا؟ گفت هروقت با داداشم میرفتیم بیرون از دختری که خوشمون میومد به هم نشون میدادیم...!!!!! شاید من از همون روز بود که به حرفها و رفتارهای شوهرم حساس شدم!!!
میدونم که نسبت به گذشته تغییر کرده اما نه اونقدر که لازمه ی زندگی متاهلیه...
من دیگه بهش گیر نمیدم یعنی اینکار فقط باعث لجبازی و پنهون کاریش میشه.
این موارد رو من تو اینترنت جستجو کردم و سعی میکنم که تو زندگیم اعمال کنم:
براي خوشبخت بودن هزار و يك راه وجود دارد. راههايي كه شايد يكيشان را تاكنون رفته باشيد اما قطعا هزارتايشان را هنوز امتحان نكردهايد. بعضي از اين راهها آسان نيستند و سالها زمان ميبرند تا بتوانيد محققشان كنيد، شايد هم درميان كار خستهتان كنند و كنارشان بگذاريد اما خيليهايشان را ميتوانيد در يك چشم بههمزدن به عادات روزانهتان تبديل كنيد و با هر روز تكرار كردنشان خوشبختيتان را تضمين كنيد. به همين دليل هم در اين صفحه 7راه از سادهترين و موثرترين راهها را به شما پيشنهاد ميكنيم.
تغييرات تدريجي اتفاق ميافتند
هيچ كسي نيست كه تغيير نكند و مطمئنا بعد از چند سال، شما و همسرتان هم تغييرهاي زيادي خواهيد كرد. يكسري از آرزوهايتان را فراموش ميكنيد و عادات جديدي به دست خواهيد آورد. اينكه از خودتان يا او توقع تغيير نكردن داشته باشيد، راه خوشبخت ماندن نيست اما شما بايد اين تغييرات را در يك محدوده مشترك هدايت كنيد. شما حق نداريد همسرتان را جا بگذاريد و ظرف چند سال زير و رو شويد اما اگر با هم وقت زيادي بگذاريد، به مرور در جهت شبيهتر شدن به يكديگر تغيير خواهيد كرد و اين همان چيزي است كه بعد از چند سال زندگي مشترك از شما و او انتظار ميرود.
براي تغيير صبر ميخواهيد
قطعا همسر شما هم مثل همه آدمها اشتباهاتي ميكند؛ اشتباهات كوچكي كه شايد بهنظر او بياهميت باشند اما براي شما بدترين اتفاق ممكن تلقي ميشوند و هرچه هم غر ميزنيد، نميتوانيد او را عوض كنيد و جلوي اين اتفاقات را بگيريد. حالا شايد برايتان اين سوال پيش بيايد كه چطور ميتوانيد بهترين و اثرگذارترين برخورد را با اين اشتباهات هميشگي داشته باشيد. كار سختي نيست. فقط كافياست بهجاي داستانپردازي و پروندهسازي، خواستههايتان را در 3 جمله بيان كنيد. مثلا اگر قرار بوده آشپزخانه را تميز كند و نكرده، به جاي گفتن اينكه تو هميشه همينطور هستي؛ هيچوقت به قولهايت عمل نميكني و حرفي كه زدي اصلا برايت مهم نيست تنها بگوييد: «گفته بودي آشپزخانه را تميز ميكني اما نكردي. لطفا اين كار را انجام بده.» مهم نيست كه چند بار مجبور هستيد از اين روش استفاده كنيد. زيرا عادات قديمي به اين راحتيها از بين نميروند اما استفاده از اين روش، حداقل ميتواند مشكل فعلي شما را بدون ايجاد تنشهاي اضافه حل كند و با ديدن محبت هميشگي و صبوري شما، در دراز مدت عادت او را هم تغيير دهد.
بخشش عشق ميآورد
شايد اين يك حقه زنانه باشد اما اگر ميخواهيد در زندگي مشتركتان موفق باشيد، بايد اين حقهها را هم ياد بگيريد. درست زماني كه همسرتان انتظار دارد با او برخورد كنيد و سرزنشش كنيد، ببخشيدش و از كنار خطايش بگذريد. فرض كنيد كه ناخواسته اشتباهي كه ميدانسته آزارتان ميدهد را انجام داده و حالا به دليل واكنشي كه از شما انتظار دارد مضطرب است. ميتوانيد در اين لحظه او را غافلگيركنيد و هم متانت و بزرگواريتان را به رخش بكشيد و هم با يك بخشش غيرمنتظره او را هزار برابر عاشقتر كنيد.
منم منم نكنيد
خيلي از ما براي صحبتكردن از احساساتمان يا اثبات جديتان مرتب از واژه من استفاده ميكنيد. از آنجايي كه در اغلب اوقات قصد بدي پشت حرفهايمان نيست و فقط از سر عادت اين واژه را به زبان ميآوريم، خودمان متوجه فاجعهاي كه اين واژه به بار ميآورد نميشويم. گفتن جملاتي مثل «من امروز حوصله بيرون آمدن ندارم»، «من از رفتوآمد با فلاني راضي نيستم»، «اين شرايط من را خسته كرده» و. . . از نظر همسرتان به هيچوجه بيان ساده احساسات نيست بلكه او گمان ميكند در تمامي اين موارد، شما او را مقصر ميدانيد و بيكفايتي اوست كه اوضاع را براي شما سخت كرده است.
حرفهايش را بشنويد
شنيدن، بزرگترين انتظاري است كه همسرتان از شما دارد و بهترين كمكي است كه ميتوانيد به زندگي مشتركتان بكنيد اما قطعا زماني كه در آشپزخانه هستيد يا اينكه در اتاق مشغول كاري هستيد، نميتوانيد صداي همسرتان كه روي كاناپه جلوي تلويزيون نشسته را بهخوبي بشنويد يا با او گفتوگو كنيد ولي دوري شما گناه همسرتان نيست، پس حق نداريد در اين مورد كاملا او را نااميد كنيد. بهجاي اينكه با گفتن صدايت را نميشنوم خيالش را راحت كنيد و بحث را تمام كنيد، بهتر است او را متوجه موقعيتتان كنيد و بگوييد به محض اينكه كارتان تمام شد اين گفتوگو را ادامه خواهيد داد البته گفتن اين موضوع كافي نيست؛ در اين مورد نبايد فراموشكار باشيد و در نخستين فرصت بايد خودتان بحث را پيش بكشيد و به او ثابت كنيد كه حرفهايش برايتان بياهميت نيست و منتظر شنيدنشان هستيد.
غلطگيري ممنوع
فكر نكنيد بيشتر ميدانيد و ميتوانيد اشتباهات ديگران را اصلاح كنيد. اينكه مدام غلطهاي گفتاري همسرتان را بگيريد، از لباس پوشيدن و جويدن غذاي او ايراد بگيريد و احساس داناي كل بودن كنيد، ميتواند رابطه شما را به وضعيت خطرناكي وارد كند. اين رفتار باعث خواهد شد همسرتان در مقابل شما احساس ناامني كرده و اعتماد به نفسش پايين بيايد و زماني كه در جمع حضور دارد، براي هر كاري كه ميكند منتظر واكنش شما بماند يا بهخاطر استرسي كه در او بهوجود آوردهايد، بيشتر از قبل اشتباه كند. اگر ميخواهيد اشتباهاتش را اصلاح كنيد، سعي كنيد با رفتارهايتان شيوه درست رفتاركردن را به او ياد بدهيد، نه اينكه مدام در صحبتهايتان غلطهاي او را بگيريد.
نبايد تنها بمانيد
گراني و مشغله و همه اينها درست است اما حق نداريد به اين بهانهها خودتان را در تنهايي حبس كنيد يا اينكه صبح تا شب كار كنيد و خانه فقط محلي براي خوابيدنتان باشد. هر هفته يكبار دوستانتان را به خانهتان دعوت كنيد يا به خانه آنها برويد و البته سعي كنيد فقط و فقط با زوجهاي موفق رفتوآمد كنيد. قرار نيست هر هفته يكبار به درد و دل زن و شوهرهاي عصباني گوش كنيد و بيشتر انرژيتان را از دست بدهيد. روزهاي ميان هفته را به ديد و بازديدهاي خانوادگي كه آرامش بيشتري در آنها داريد اختصاص دهيد و در هفته هم يكبار با هم و به تنهايي بيرون برويد.
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ماه منیر
من هم مثل دوستمون رایحه جان، سعی کردم ریشه یابی کنم.
من دیگه بهش گیر نمیدم یعنی اینکار فقط باعث لجبازی و پنهون کاریش میشه.
اول یک تشویق برای این تغییر دیدگاه خوبت :104: :104: :104: :104:
سلام ماه منیر عزیز
خوشحالم بابت این تغییرات مثبت در نگرشت!
پیدا کردن اصل صورت مسئله 50% حل مسئله است!
اما هنوز رد پای اون تفکر نا امیدانه لابلای حرفات هست! نوشته ات رو بخون...
نقل قول:
میدونم که نسبت به گذشته تغییر کرده اما نه اونقدر که لازمه ی زندگی متاهلیه...
این رد پا یعنی بازگشت به باورهای قبلی! قرار شد تو باورهات رو تغییر بدی و از نوشروع کنی به ساختن
صحیح باورهای غلط ذهنی گذشتت (نظیر حساسیت ، زود رنجی ، پی گیری زیاد و ...) و همسرت رو
ببخشی! تمام اشتباهاتش رو!
اصل بخشش به تو 3 چیز میده :
1- احساس سبکی و آرامش درونی خودت
2- جلب محبت و اعتماد فرد خاطی
3- اعتماد به نفس
خوب وقتی تمام دلخوریهات رو از اون فرد و خطاهاش ببخشی این یعنی ورود به اصل پذیرش تو زندگی و
بعد یک احساس سبکی و شادی و آرامش می کنی و این روی ناخودآگاهت اثر میگذاره و رفتارت با
همسرت مهربانتر و توام با آرامش میشه!
قدم بعدی صبر و صبوری تو در حل مسائله و اینکه منتی توی این صبوری نباشه بلکه برای زندگیتون و
زیبا کردنش باشه! اون ممکنه دیرتر از تو دست به کار شه اما یادت باشه زن چراغ خونه است! و نقشش
هدایتگر و روشنی بخش راه زندگی! برای همینه که مادر میشه!
حالا از اون ور میریم سراغ دیدگاه همسرت!
همسر تو مردیه که زنش رو خیلی دوست داره اما آزرده خاطره! همیشه تحت فشار بوده و همیشه بهش
در خانوادش باید و نباید کردن و توقع رفتار درست در اجتماع داشتن و از دوستی با آدمها احتمالا منع
شده و زیادی دین رو بهش تحمیل کردن! همسر تو الان پر از کمپلکس یا عقده های دوران کودکی ،
نوجوانی و جوانیه تربیت خانوادشه!
این عقده ها خودشون رو به چند شکل نشون میدن! اولیش افسار گسیختگی و حرص زدن در چیزیه که
ازش منع شده! مثلا همسر تو دائم باید نقش آدم مذهبیه رو بازی می کرده و خسته است از این نقش و
میخواد راحت باشه! دوست داشته مثل پسرای تو خیابون گاهی تیپ بزنه و گاهی شیطنت کنه اما هرگز
اجازشو نداشته! سیر نشده از راه درست و همین باعث شده ازدواج رو راه رهایی از همه محدودیت های
خانوادگی ببینه! از طرفی با زنی ازدواج کرده که ارزش های خودش و خانوادش تاییدش کردن و معلومه
خودش هم گرایشات مذهبی داره اما بد هدایت شده و گاهی اشتباهاتی ازش سر میزنه!
از طرفی همسرش ماه منیر رو می بینه که مثل خانوادش (البته خیلی کمتر) بهش گیر میده گاهی ،
هی براش باید و نباید می کنه و درکش نمی کنه و خسته میشه! اما حالا راه حل چیه؟
راه حل اینه که مرد تو باید بیاد به سمتت! باید باهات بی قید و شرط دوست بشه و تو در ازای این
دوستی ازش هیچ چیز نخوای!
تو تغییرات بالا رو در خودت میدی و همسرت با خودش می گه :
ماه منیر چقدر آروم شده ! چرا دیگه گریه نمی کنه؟ چرا بهم گیر نمیده؟ چقدر خوش اخلاق شده! چقدر
مهربون و زیبا شده! چرا تاحالا به زیبایی و آرامشش دقت نکرده بودم؟ چه شوخ طبع و باحال شده!
کم کم میاد به سمتت! و تو باید با آرامش ، صبر ، روی گشاده و شوخ طبعی باهاش مواجه بشی!
یک مدت میگذره! ممکنه گاهی به رسم عادات غلطش بهانه گیری هایی بکنه اما این هم جزئی از تغییره!
ماه منیر باید سکوت کنه و آرامش بهش حاکم باشه! آخه آدم که به بیمارش سخت نمی گیره!
همسرت کم کم میاد جلو و در آغوش ماه منیر شروع می کنه و تخلیه احساسات! ماه منیر ابتدا فقط
گوش میده و ازش میخواد از چیزایی که واسش شده حسرت بگه تا اون لب باز کنه به درد دل و بیان همون
کمپلکس ها (البته این یک مقدار زمانبره و صبر زیاد میخواد) و کم کم ماه منیری که نمی شد باهاش دو
کلمه حرف یزنه میشه بهترین دوستش و عاشق اینه که بیاد خونه چون پر از عشق و محبته این خونه!
اینجاست که دیگه پا بند خونه میشه و وقت کمتری برای سپری کردن با دوستاش داره!
اینجاست که ماه منیر باید وارد فاز بعدی بشه و با آدمهایی رفت و آمد کنه که دوستان بهتری براش باشن!
یعنی باید بهش جایگزین بده! اونم یک جایگزین خوب! در این مدت از هیچ چیز نباید منعش کنه ماه منیر و
نباید بگه دوستات خوبن یا بد! بلکه باید با زیرکی پای دوستان رو از زندگیش با درایت و زیرکی ببره!
کمپلکس ها یکی یکی رها میشن (برای بعضیهاشونم باید با روانشناس صحبت کنی البته)
بعد میمونه ترک عادت غلط فیلم و عکس نا مناسب دیدن!
اون وقتی باهات دوست بشه کمتر وقت می کنه بره نت! بهش یک جایگزین خوب هم که بدی نفسش
مشغول میشه و برای درمان کاملش با کمک یک روانشناس میتونی ترک کاملش بدی!
حالا ماه منیر حاضره قدم به قدم بره جلو؟
:72:
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
سلام بهار شادی عزیزم
بله حاضرم اما این کار خیلی سختیه... خیلی
احساس ناامیدیم رو هم درست تشخیص دادی،چون همسر من به مراتب بیشتر از من بهونه گیره.از من حساس تره و زندگی با آدم حساس و زودرنجی مثل اون خیلی سخته. پر از فراز و نشیبه و یه اعصاب قوی میخواد. بارها بهش گفتم من اگه ناز میکنم لازمه ی جنسیتمه !:311:
اما یه نکته ای هم وجود داره، متاسفانه همسر من فکر میکنه وقتی به خانومش کم محلی کنه اونوقت محبت اون رو به خودش جلب میکنه. اینو از لابه لای حرفهاش فهمیدم. الآن این تغییر رفتار من رو به حساب کم محلی این روزهای خودش نذاره و باعث بشه نتیجه ی معکوس بگیریم!!
RE: دیگه طاقت کارهای شوهرمو ندارم
ماه منیر جان
معلومه که سخته اما شدنیه! تغییر همیشه سخته!
اما در مورد سوالت بگم دین ما دین اعتدال و میانه است.
یعنی باید همه چیز به اعتدال باشه! دقت کن محبت هم باید رو اصول و به قاعده باشه نه بیشتر! اگر شما آرامش
داشته باشی و دیگه زاری نکنی و قهر نکنی اون پر رو میشه؟ نه! فقط کنجکاو میشه که چه خبره؟! ماه منیر چشه؟
شما اگر با آرامشت و خوشروییت (البته به اندازه و در حد نرمال) باهاش مواجه بشی فکر می کنی پر رو میشه؟
باز هم نه فقط کنجکاو میشه!
و البته وقتی براش دلبری کردی برای اینکه پر رو نشه در دسترسش نباش و تو براش ناز کن!
کاری کن که با ملایمت و آرامشت جذبت شه و براش دلبری کن و بعد ناز تا بیاد نیاز کنه و بعد تو چراغ سبز نشون بده!
باور کن ممکنه گیج بشه که چه خبره؟ چقدر براش جذاب به نظر میرسی!
بعد هم مردا دوست دارن خودشون رو واسه زن هاشون لوس کنن! اما باید یاد بگیرن ناز هم بکشن!
تو فقط باهاش خوب برخورد کن اما محبت زیاد و بیجا نکن! باید بکشونیش سمت خودت و بعد از دسترس خارج شی
:) حالا نوبته اونه که بیاد ناز بخره! اگر نیومد اولش دلسرد نشو! بالاخره میاد! مهم اینه که با بخشش بهش بگی
دیگه دوست ندارم بحث کنیم و دوست دارم جو خونه آرامش داشته باشه! و بعد نرمال رفتار کنی!
درمورد برخورد با آدم حساس هم باید بعد ریختن طرح دوستی کمکش کنی حساسیت هاش رو کمتر کنه!
مثل یک دوست واقعی روش اثر مثبت بگذار! و در ضمن راه ارتباط آدمهای حساس توجه و احترامه و اینکه قضاوتشون نکنی!
اگر بهش توجه داشته باشی اما بهش گیر ندی و بهش احترام بگذاری میتونی پیش ببری و نتیجه بگیری!
تو از پسش بر میای
:72: