RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
سلام خرس صورتی :72:
ورودت رو به تالار همدردی خوش آمد می گویم
چقدر غم و غصه و درد و دل توی دلت هست !
هر پستی که میزنی ، کلی با خودش حرف و ناراحتی داره ....
من هم که شما را نمی شناسم کلی دلم برایت سوخت !
فکر می کنم ، من هم دارم مثل بقیه افراد می شوم که خودت گفتی :
نقل قول:
حتی وقتی هم که خوبیم همه ازم می برسن دیگه دعوا نکردید ؟ا
البته چون یه شاه کلید داری ،
نقل قول:
در حالیه که اوایل ازدواجمون همه ..........به عشقی که همسرم نسبت به من داشت ....
می تونی قفل همه درهای بسته زندگی ات را باز کنی،
منتها شاه کلیدت رو گمش کردی ،
اگر چه پیدا کردنش ، محال نیست ، اما خیلی راحت هم نیست ، میشه گفت کار هرکسی نیست که یک زندگی عاشقانه و زیبا و پر از آرمش و عشق ، را بسازد
این هم حتما شنیدی که " نامبرده رنج ، گنج میسر نمی شود *** مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد "
حالا به نظرت ، تو فکر می کنی ، از پسش برمیایی و توانایی و قدرتش رو داری ،که اون زندگی عاشقانه و زیبا رو بسازی؟
.
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
تمنناي عزيز ممنون از اينكه وقت گذاشتي و حرفام رو خوندي
اما يا من بد توضيح دادم يا هر چيز شما دو تا مطلب از صحبتام رو متوجه نشدي اول اينكه اگر واقعا واسه شوهرم كار نبود من از خودام بود كه تو شرايط بحرانب پيش برادرش باشه ولي من خودم براش كار پيدتا ميكنم ولي اون واسه ارسال رزومه يا تعييين وقت مصاحبه اين دست اون دست مي كنه تا من بيخيال شم يا وقت مصاحبه بگذره انگار طلسمش كردن دلش نمي خواد از پيش داداشش بياد بيرون
ولي من اصلا نميتونم اونجا بودنش رو تحمل كنم حاضرم بره يه جا با 100 يا 200 تومن حقوق كمتر
نمي خوام نركر داداشش و زن و بچش باشه و اونا هم مدام پاي خودشون و به طبع كل فاميل شوهرم رو به زندگيم باز كنن
احساس مي كنم هيچ حصار يا سقفي دور زندگيم نيست
مطلب دوم ولخرجي همسرم هست شكر خدا در امد الانش بد نيست خوب هم نيست معموليه حتي 8 ماه اول زند
زندگيمون كه حقوق خيلي خوبي داشت همش رو خرج مي كرد و هيچيش پس انداز نمي شد اگه واسه يه ماموريت 2 روزه بره سفر 500-600 خرج مي كنه كلي هم واسم سوغات مياره اونوقت متاشين نداريم سختمه بعد از سه سال زندگي الان كه باردارم وقتي ميريم مهموني يا تفريح منتظر باشم برادر شوهر يا خواههر خودم برسوننم:302:
اينكه مي گم ماشين قسطي بخره با دخل وخرجمون جور در مياد و تنهتا راهي هست كه مي تونيم صاحب چيزي بشيم وگرنه 2سال يا 5 سال ديگه همينجاييم كه الان هستيم
چند وقت پيش رفتيم عيادت بچه يكي از برادراش
آبمميوه خريديم رفتيم وقتي رسيديم بچه برادرش گفت كتاب قصه ميخوام بردش بيرون وقتي برگشتن 6 تا كتاب قصه يه عروسك 4 تا سي دي 5 كيلو ليموشيرين خريده بود
ليموشيرين واسه اين خريده بود كه جاريم زماني كه رسيده بوديم خونشون گفت دخترش هوس ليمو شيرين كرده
اين درحاليه كه 2 ساله كه خونه خريديم هنوز جا سبزي خونمون نيومدن چيزي بيارن
شوهرم سادست سواستفاده گرا هم سو استفاده ميكنند
چند ماه پيش تولدم بوده رفته تو گروترين رستورا جا رزرو كرده دستبند طلا ايتاليايي كه خدا تومن پول اجرتشه خريده .... در حالي كه مي دونه ماشين واسم تو اولويته
هر چي در مياره رو همين امروز ميخوره فقط با قسط و وام ميتونيم صاحب چيزي بشيم
خونوادم كه مي گن من مقصرم تو اين مسائل مالي كاملا حق رو به من ميدن ولي با اون هيچ صحبتي نميكنن مي گن دخالت نميكنيم حتي در مورد كارش هم حق رو به من ميدن چون از منتاي برادر شوهرم و بيگاري كه از شوهرم مي كشه خبر دارن
ولي وقتي شوهرم ميگه دوست ندارم بري سر كار خونوادم طرف اونو ميگيرن در حضور خودش ميگن زن بدون اجازه شوهرش حق خروج از خونه رو نداره چه برسه به سر كار يا موقع دعوا مي گن تقصير خودته كه كتك ميخوري خوب وقتي ميگه برو خونه بابات سمج نشو كه اونم عصبانيتر شه پاشو بيا اينجا يا ميگن دلت هم كه درد ميكنه برو خونه مادر شوهرت تو كه ميبيني اون رو خونوادش خيلي حساسه!!!!
مي گن هرچي ميگه بگو چشم توكاراش هم نظر نده تا اونم اروم باشه وكاري بهت نداشته باشه !!1اخه اين شد زندگي؟؟؟من حاضرم صد برابر اينا كتك بخورم ولي زندگيم درست شه وگرنه به اينده اميدي ندارم
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
دوستان کارشناس و مشاور تورو خدا تنهام نذارید کمکم کنید. ایاتوقعات من بیجاست؟نباید ازش بخوام درسش و ادامه بده ؟از بیش داداشش بیاد بیرون؟ماشین بخره؟می دونم که اگه اینایی که گفتم رو ازش نخوام و دیگه در موردش صحبت نکنیم و با خونوادشم هم زیاد رفت و امد کنم و هر روز بریم خونه یکیشون نه دعوامون می شه هم عین بروانه دورم می گرده. ولی اینجوری احساس میکنم تو زندگیم هیچ نقشی ندارم احساس می کنم هر محبتی بهم بکنه داره گولم می زنه و واسه خر کردنمه اخه چرا هیچ کدوم از خواسته هام براش مهم نیستزندگی رو فقط تو خوردن بوشیدن و گشتن میبینه و چون میبینه من دل دماغ ندارم میگه تو چرا اینجوری ؟افسرده ای...
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
kherse soorati عزیز
خوش آمدی به همدردی
دست از کنترل گری و تعیین تکلیف بردار و هویت وی را بپذیر و اجازه بده قدرت مردانه اش را داشته باشد و خودش تصمیم بگیرد و ...... همه چیز حل خواهد شد و خواهی دید بدون کنترل خیلی از امورات بدون نظر شما انجام نخواهد شد و خودش داوطلبانه نظرت را خواهد خواست و ....
لازم هست مهارتهای مختلف ارتباطی را مطالعه کرده و به کار ببندی
موفق باشی
.
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
فرشته مهربان عزيز منظورتان از كنترل چيه يعني هر كار دوست داره بكنه !هيچ نظري ندم ؟ در مورد خونوادش هم اجازه هر نوع دخالتي رو بده و وايسم ببينم بابا يا داداشش برا امروز يا فردامون چي در نظر گرفتن؟به خدا اينكه من مي خوام هواسش به من و زندگيمون باشه كنترل نيست!ميخوام اينقدر ساده و تاثير پذير و...نباشه اسمش كنترل نيست
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
سلام
واقعا فرشته مهربان بهترین راهنمایی رو کردن
من پارسال با این مشکل مواجه بودم از موقع که حساسیتمو گذاشتم کنار این قضیه کلا از زندگیم رفت بیرون
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
يعني چي كار كنم ؟ تورو خدا شفاف تر بگين.يعني در مورد دانشگاش يا ماشين يا ... اصلا ديگه باهاش صحبت نكنم
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
آیا تصمیماتی که پدر و برادرش براتون می گیرند به ضرر زندگیتونه؟
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
از نظر من اره از نظر خودشون نه برا اونا مهم نيست كه بچشون ديپلم باشه يا ليسانس،يا مهم نيست كه وقتي مي خوايم تفريح يا جايي بريم ماشين نداريم و بايد اويزون بقيه باشيم ولي برا من سخته برادر شوهراي كه 4 سال از شوهر من كوچكترن هم ماشين داشته باشن
از طرفي من يه زنم خيلي از حرفاي من اصلا برا اونا معني نداره مثلا اينكه احساس مي كنم از وقتي رفته پيش داداشش كار تخصصي انجام نمي ده و شده پادوي دم خونه داداشش اينا يا خريد خونشون رو انجام ميده يا بچش رو مي بره مهد و ... يا مثلا اگه همه خونواده دور هم جمعيم و مي خوايم خوش بگذرونيم اصلا شوهرم كنارم نيست و برادرش براش تصميم مي گيره الان كجا بره؟ چي كار كنه؟ واسه همين شوهرم واسه جايي رفتن يا كاري انجام دادن اصلا با من هماهنگ نمي كنه و فقط دستورات پدر و برادرش رو انجام ميده اين درحالي هست كه اونا خانواده شلوغيند و زن و شوهرا رو كه پيش هم ميبينم با هم ميگن و خوشن و از كنار هم جم نمي خورن حسوديم مي شه
جالب اينجاست كه همون برادر شوهر بزرگه هم هميشه تو جمع پيش زنشه و خوش مي گذرونه و شوهر منو مي فرسته اين ور اون ور كاراي خودش و خونوادش رو خونواده پدرش رو انجام بده اونم با يه لحن دستوري دقيقا لحن يه رئيس به كارمندش
منم خوب دست خودم كه نيست اين چيزا رو كه ميبينم ابهت و مردونگي شوهرم رو تو نظرم خيلي كمرنگ مي بينم
البته يه مشكل ديگه هم كه وجود داره اينه كه من زيادي شوهرم رو دوست دارم عاشقشم و مي پرستمش اما هيچ وقت اينو به روش نميارم ميترسم نقطه ضعف دست بگيره وقتي مي خواد بره سفر خيلي معمولي و نرمال رفتار مي كردم و روزي يكي دو بار بهش مي زنگم (اون بيشتر زنگ مي زنه و موقع رفتن خيلي احساساتي ميشه) ولي من نشون نمي دم در عوض در غياب اون اينقدر گريه مي كنم و عكسشس رو مي بوسم و...شوهرم خيلي چشم پاك و خوش تيپ و با معرفت و مهرونه هر وقت احساس كنم ديگه نميتونم باهاش ادامه بدم راهش طلاق نيست بلكه كشتن اون يا خودمه
اينا رو گفتم تا زماني كه مشكلاتم رو براتون تعريف ميكنيم ببينيد همسرم مقصره يا من مشكل دارم
شوهرم با خونوتدش زيادي صميميه و دوستشون داره از مدل روبوسي كه با پدر مادر خواهر و حتي خواهر زادش مي كنه متنفرم از روز اول از اين موضوع رنج مي بردم هيچ وقت هم در موردش باهاش حرف نزدم هنوز بعد از 3-4 سال هم همون حس رو دارم وقتي حتي بهد از دو روز باباش رو مي بينه 5 دقيقه روبوسيش طول مي كشه از صورت و گونه و چونه و شونه و سينه و پشت گردن و پشت دست گرفته تا.....با خواهراش هم همين طوره و با يكي از خواهر زاده هاش كه تقريبا همسن خودمه و خدا رو شكر چند وقت پيش عقد كرد چنان با هم صميمي بودند و صميمي رفتار مي كردند كه من از اين دختر با همه خوبيها وكمالاتش متنفر شده بودم يكي از جاريهام مي گفت سخت نگير اينا قبل از اومدن تو ،تو بغل هم مي خوابيدن و با هم سفر رفتند و ... مي گفتم با شوهراي شما هم همينقدر راحته مي گفت نه شوهر توزيادي احساسي و عاطفيه دست خودته كه بتوني جمعش كني ولي من نتونستم:302:
RE: شوهرم هميشه همه را در جريان دعوا و قهرمون مي ذاره
امروز قهرمون به ده روز كشيد نه اون جلو مياد نه من،البته روزاي اول برا خودش غذا درست مي كرد و از غذايي كه من درست ميكنم نميخورد اما 2-3 روز اخير از غذايي كه درست ميكنم خودش ميره مياره ميخوره پاي تلفن با دوستم هم شنيده بود هوس زردالو خربزه كردم فرداش برام خريده بود