نمایش نسخه قابل چاپ
سلام عزیزم. من خودم هم مشکل دارم و مطرحش کردم البته مشکل من اینطوری نیست ولی درکت میکنم که چه حسی داری.من فکر میکنم کنار اومدن زیاد هم باعث میشه خودخوری کنی و خودت ازار ببینی.شوهرت تو رو دوست داره که بهت گفته وگرنه میتونست نگه ولی بازم حس خودت مهمه که میتونی تا آخر عمر با فکر به این کار شوهرت کنار بیای و یا فراموش کنی؟اگه میتونی چه بهتر وگرنه به شوهرت بگو به خاطر زندگیتون اونو ول کنه..
وای شما چقد خانومی از خودم خجالت کشیدم :316:
مرد شما هم آدمه حوبیه قدرشو بدون تو این دوره زمونه کی به فکر انسانیته ؟!!!
بهت حسودیم شد برای این دیدی که به زندگی داری انشالله خدارو هرروز عاشقترتون کنه وزندگی به کامتون شیرینر بشه
برای ما هم دعا کن خانومی
عزیزم برای من سواله بدونم دقیقا تو اون دو ساعت چه کمکی از دست شوهر شما واسه اون خانم برمیاد؟اگه یه کمک معمولی باشه که یه کارگر یا مامور خرید یا پیک موتوری هم میتونه کمکش کنه گلم
سینان عزیز
لطفا با مطرح کردن اینچیزا ذهن دوست عزیزمون رو مشغول و درگیر نکنید.
باتشکر:72:
باور ميكنيد وقتي حرفهاي اميدواركننده بهم ميزنين اينقدر انرژي ميگيرم كه به خودم ميگم همون طوري كه شيش ساله دارم كنار ميام الان هم ميتونم ...
ممنونم از روحيه مثبتي كه بهم ميديد دوستاي گلم.:43:
سينان عزيز ...نميدونم خانوم هستيد يا آقا. ولي من يك زنم و با احساسات قوي زنانه و حس تملك به همسرم... ولي ما آدمها بايد چشممون رو به دنيا باز نگه داريم. من از رفتن همسرم به اون خونه اون كمكش نشستن پاي درد و دل يه زن پنجاه ساله يا تعويض يه لوله آب بخاري كولر يا... رو ميبينم. اگه بخوام به اون چيزاي منفي كه مدنظر شماست فكر كنم داغون ميشم زندگي برام بي مفهوم ميشه. ببينيد من از اون زن خوشم نمياد شايد حتي بدم هم بياد براي اينكه يه نقطه سياهه توي زندگي من ولي زندگي من درياست و اون نقطه توش نامعلوم داره ميشه قبلا يه نقطه نبود ولي سه ماهه دارم تلاش ميكنم كه اونو يه نقطه ببينم و تا حدودي موفق شدم. به لطف راهنماييهاي دوستاي اين سايت و مشاوره هايي كه رفتم و از همه مهمتر همدردي و صحبتهاي آرامش دهنده همسر عزيزم كه هميشه براش از خدا خوبي رو ميخوام.
مشاور به من گفت تمام اين راهكارهايي كه ما پيش پات گذاشتيم همه رو ميتوني انجام بدي ولي بدون هيچ زندگي نيست كه بدون مشكل باشه هميشه يه چيزي هست كه انسان ازش گله داشته باشه. خب اگه ديدم رو باز كنم با نفسم مبارزه كنم ميتونم شكستش بدم.. اون زن تموم ميشه بالاخره يه روزي تموم ميشه... بعضي وقتا كه دلم ميگيره ازش ، يخورده اشكام مياد آروم ميشمو... آرامش منم اين مدليه... مهم اينه كه با وجود اين مشكل هنوز من و همسرم واسه هم ميميريم....
اميدوارم تمام دوستايي كه اينجا هستن اگه بدون مشكلن هميشه آرامش زندگيشون حفظ بشه و اگه خداي نكرده مشكلي دارن ايشالله به زودي زود با همكاري طرف مقابلشون و صبر و حوصله خودشون حل بشه.
سلام
:104::104::104::104:
هزاران هزار آفرین به دل پاکتون و ایمانی که دارید . شما خیلی ایمان قوی دارید که می تونید اینقدر مشکلات رو خوب و درست حلاجی کنید خوش به حالتون واقعا وقتی شما اینجا می آئید و چیزی می نویسید من هم خیلی از حرفهاتون انرژی می گیرم :43: مطمئن هستم با این دل قرص و محکمی که دارید به زودی این مشکلتون حل می شه.
(اینکه توی این قضیه حمایت شوهرتون رو دارید خیلی خییییلی مهم هست و این نشون دهنده این هست که شما خانمی بسیار فهمیده هستید و ارزش این رو دارید که شوهرتون اینقدر ازتون حمایت می کنه قدر خودتون رو بدونید) :46::72::72:
دوست عزیز
6 سال خیلی عالی این مشکل رو به بهترین شکل اداره کردید:104:
مشکلی که شاید از آستانه تحمل خیلی از زنان ما فراتر باشه.
شما زن قویی هستید به قدرت صبرخودتون ،قدرت عشقتون اعتماد کنید
برای مدتی تمرکزتون رو از این مساله دور کنید از همسرتون کمتر تجسس کنید. رتبطه با اون خانم رو قطع کنید و فقط دور ادور نظارت داشته باشید.
امیدوارم هر چه زودتر با خبرهای خوب بیاید:72:
تعجب جان راستش منظور من جدایی نبود و دقیقا در جریان اینها نبودم و یه تصویر کاملا متفاوت با این چیزی که تعریف کردید تو ذهنم بود ، حالا که اینهارو خوندم فهمیدم جریان کلا خیلی فرق داشته با چیزی که من فکر میکردم، شاید تاپیکو نخونده بودم یادم نیست
حالا فکر نمیکنم قضیه مهم باشه ، راستش سخته یکم نظر دادن، آدم بین احساسات خودش هم گیر میکنه.
اما خوب کار خوبی می کنید که دارید یواش یواش حذفش می کنید، به نظرم کمک همسرتون به اون موردی نداره ، فقط ایکاش میشد صیغه بینشون نباشه ، شاید اونطوری حضور شما هم پررنگتر میشد و شما هم دیگه احساس ناراحتی نمیکردید و هم اون به کمک کردنش می پرداخت. نمیدونم شایدم نظرم اشتباه باشه اما برام سواله واقعا با این اوصاف چه نیازی به صیغه هست؟
در واقع نفس کاری که شوهرتون انجام میده نه تنها بد نیست بلکه خوب هم هست و هیچ دلیلی واسه نگرانی شما هم وجود نداره،
سلام دوست جوونا...
نميخواستم پاسخ بذارم دوباره... ولي دلم خيلي گرفته... يه عالمه اشك ريختم... از زن بودن خودم بدم مياد... از اين همه احساساتي بودن خودم بدم مياد... من دارم داغون ميشم از بس حرفمو توي دلم ريختم. من خيلي خيلي خسته شدم كلافه شدم... بچه ها يه خورده اميدواريم بدين يه خورده حرفاي خوب بزنين باهام شايد يه ذره آروم بگيرم...
تعجب عزیز ، راستش من میترسم نظر بدم ، چون ممکنه عده ای بگن چرا حرف ناامید کننده میزنی و ..
اگه موضوع روحیه دادنه که دوستان دیگه خیلی می تونند کمک کنند ، اما اگه واقعا راهکار می خوای به نظر من هرچه سریعتر جلوی این موضوع رو بگیر
الان مدتهاست که روح و اعصاب خودت رو داری داغون میکنی ، که چی بشه؟
چرا این دندون کرم خورده رو یکبار نمیکنی بندازی دور؟
اصلا کمکی که موجب به هم زدن زندگی و سلامت روانی شما بشه چه کمکیه؟
خیلی جدی با شوهرتون صحبت کنید که این قضیه همین حالا باید تموم بشه ، عزیز من شما نمی تونی با چنین مساله ای کنار بیای مگه اینکه در درجه اول خودت آسیب ببینی زجر بکشی، اصلا هیچکسی نمی تونه .. این برخلاف طبیعت انسانه
به نظرم یه پول یا هزینه مادی به اون خانم بدید و همه چیزو تموم کنید قبل ازینکه بیشتر ازین صدمه ببینید.