RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
لطف کن و تعبیر دقیق من رو بنویس..من نوشتم هوس...و هوس نه شاخ داره نه دم..حسیه که ممکنه سراغ همه ما بیاد..و یکی از امتحان های ادم هم همین هوس هست....من عشقی ندیدم..چون در عشق خودخواهی راهی نداره...
ازدواج دوم حلال هست..من احساس رو میگم..وهمونطور که گفتم ازدواج دوم شرایط خاص داره..البته ما همیشه اون قسمت ماجرا که به نفعمونه رو میبینیم..ازدواج دوم حلال هست چون در بعضی مواقع واقعا نیاز هست و اگه نبود شاید ظلمی میشد در حق بعضی ادمها...
هوس یعنی خطا..و اینکه ادم با مرد متاهل در ارتباط باشه خطا نیست؟؟
هر چند من اصلا قصد محاکمه و قضاوت ندارم..اما شاید وقتی به ماهیت واقعی احساسمون پی ببریم راحتتر بتونیم تصمیم بگیریم..
انقد که از اسم بعضی چیزا میترسیم از خودش نمیترسیم...
نقل قول:
ايشان فقط و فقط واسه اين ميگن قطع ارتباط كنيم كه هيچگونه لطمه اي به زندگي و كار و درسم نخوره،
همین اندازه هم نگران خانومش هست؟؟
موفق باشید
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شيرين بانو
ازدواج دوم رو كه خدا و پيغمبرش حلال كردند،
وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ ﴿3﴾
و اگر در اجراى عدالت ميان دختران يتيم بيمناكيد هر چه از زنان [ديگر] كه شما را پسند افتاد دو دو سه سه چهار چهار به زنى گيريد پس اگر بيم داريد كه به عدالت رفتار نكنيد به يك [زن آزاد] يا به آنچه [از كنيزان] مالك شدهايد [اكتفا كنيد] اين [خوددارى] نزديكتر است تا به ستم گراييد [و بيهوده عيالوار گرديد]
وَلَن تَسْتَطِيعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَيْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ (129)
و شما هرگز نمىتوانيد ميان زنان عدالت كنيد هر چند [بر عدالت] حريص باشيد.
آیات فوق از سوره نساء هستند.
شما از این آیات چه نتیجه ای می گیرید؟
شرط چند همسری اجرای عدالت بین زنان است و خدا در آیه 129 سوره نساء به صراحت فرموده که هرگز نمی توانید به عدالت میان زنان رفتار کنید.
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
مجددا سلام:72:
از نظر من، بهار يك دختر است فقط همين و با نگاه لطيف و حساسش به موضوع نگاه مي كنه و هراسان از اينكه نكنه فردا من هم ازدواج كنم و همين بلا سر خودم بياد پس بذار حداقل به اين دختره بفهمونم كه كارش اشتباهه.
دانوب، باز شما منطقي تر هستي. سوال خوبي پرسيدي....... مشورت را اينطور تعريف كردم كه چكار كنم كه هيچ كدام از ما سه نفر در اين قضيه آسيب نبينيم.
باز هم مي گويم فقط خدا از دلها باخبر است و در اين مورد اصلا بازي با كلمات نمي كنم و عين حرف دلم را مي نويسم.
من با يك مشاور جلساتي را داشته ام و ايشان با توجه به شناخت از روحيه ام ادامه ارتباط را مشروط به رعايت مواردي دانستند.
با قطع ارتباط فقط عزيزم اذيت ميشه و از آنجاييكه مي شناسمش، مي دانم كه سلامتي اش به خطر مي افتد. اگر من ازدواج كنم خيلي راحتتر با قضيه كنار مياد ولي چه كنم كه من دختري نيستم كه تن به هر ازدواجي بدم.
قضاوتهاي منفي شما برايم اهميتي ندارد، ولي واقعا به جوابها فكر مي كنم و با وجود گرفتاري كاري، به عملكردم فكر مي كنم.
به حرف آني زياد فكر مي كنم........... آيا من كمبود محبت دارم؟ آيا كودك درون من نيازمند به همبازي است؟............. نمي دانم گيج گيجم، من احساس نمي كنم كودكم عقده اي است چون هميشه با او دوست بودم، هميشه به او فرصت ابراز وجود دادم و هميشه به كودك درونم افتخار مي كنم كه مي خندد كه نفس مي كشد كه با من شوخي مي كند.................
باور كنيد پيگيري تاپيكم وقت زيادي از من را مي گيرد و وقت من هم براي كارهاي جانبي بسيار محدود است پس بايد بدانيد كه به خاطر سرگرمي مسئله ام را عنوان نكردم. بايد متوجه باشيد كه من مي توانستم مثل هر دختر خودخواهي به خودم فكر كنم و با خودم بگم به درك، بذار اين آقا بهت وابسته بشه، بازيش بده و از اين بازي لذت ببر.................. اما خودم از درونم خبر دارم از اينكه چقدر به او فكر مي كنم، از اينكه حاضرم بميرم اما او بيشتر از اين اذيت نشود.
مي دانم كه باز حرفهاي مرا به هيچ مي دانيد و باز هم مي گوييد كه دارم بازي رواني براي خودم ترتيب مي دهم. اما هميشه نوري هست كه انسان را هدايت كند حتي در اينجا. من خواهم توانست كه از بين تمامي اين جوابها راه حل مناسب را پيدا كنم.
هميشه مي گويند كم گوي گزيده گوي چون در......... ببخشيد:72:، طولاني شد..........
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
نقل قول:
هراسان از اينكه نكنه فردا من هم ازدواج كنم و همين بلا سر خودم بياد
من اصلا این جوری فکر نمیکنم چون میدونم وقتی روی یه موضوع زیاد از حد تمرکز کنی واقعیت پیدا میکنه و اتفاق میفته..من تو این مدت سعی کردم کنترل ذهنم رو دستم بگیرم و به اونچه که باید فکر کنم نه هر چی که شد..تا حدودی موفق شدم اما راه طولانی هم پیش دارم.
ذهن انسان عجیبه و اگه افسارش دستمون نباشه ما رو به هر جایی میکشونه و توجیهاتی بس دلپذیر رو هم برامون میاره.
من ازسر احساس نمیگم..چون باور دارم قانون کارما وجود داره و اونجا که گفته میشه نتیجه هر کار هر حرف .و حتی هر فکرمون به خودمون برمیگرده...
نقل قول:
با قطع ارتباط فقط عزيزم اذيت ميشه
اذیت شدن تاوان و تبعاتی هست که رفتار و افکار اون اقا براش میاره..اون راهی رو انتخاب کرده،کاری رو انجام داده و صد البته نتیجش رو هم میبینه...اون باید بپذیره هر رفتارش براش نتایجی داره و باید نتایج تصمیماتش رو بپذیره...اما مهم اینجاست که چی به صلاحه؟مسلما تو این فضای نه چندان شفاف و مه الود عاطفی که بوجود اومده تو واون اقا قدرت تصمیمگیری منطقی ندارین و این برای اکثر ادمها صدق میکنه...
شما از هم جدا میشید.رنج میکشید و این رنج لازمه برای پالایش روحتون مثل وقتی مجبوری طعم تلخ یه دارو رو تحمل کنی تا به سلامتی برسی...اگه قرار باشه از ترس مزه دارو همیشه با بیماری کنار بیایم هیچ وقت خوب نمیشیم.
یه نکته دیگه هم که خیلی گفته میشه اینه که وقتی یه مراجع نسبت به موضوعی بیشتر مقاومت میکنه یعنی به احتمال زیاد دقیقا زدین به هدف...و این خاصیت ادمه که در برابر اونچه که داره و نمیپسنده بیشتر واکنش نشون میده.
شیرین بانو اینجا هم هیچ کس از سر تفریح جواب نمینویسه همه ما گرفتار تر از شماییم..نمونه های رابطه عاطفی تو این تالار زیاده جوری که من دست کم در روز2 -3 تاشو میبینم پس شما نه اولی هستی و نه اخری..و احساس تو چیزعجیب و غریبی نیست که ما نتونیم درک کنیم..اکثر ماها روابط عاطفی داشتیم که بر اساس اونچه که صلاحمون بوده قطع کردیم..رنج کشیدیم و اون رنج نتیجه انتخاب و عملکردمون بوده.
من هم بشدت اعتقاد دارم کودک درون تو عملا رفتار تو رو دست خودش گرفته و ازاین بازی لذت میبره و شاید توجه تو رو به خودش جلب میکنه..و من نمیدونم بر چه اساسی میگی با کودک درونت در ارتباطی در حالیکه این یه فرایند پیچیده است.
به هر حال نوشته من هم طولانی شد و ازجمله کم گوی و گزیده گوی چون دُر تبعیت نکرد..اما شما اگه به همون کم گویی ها هم عمل کنید نتیجه میگیری.
موفق باشید
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شيرين بانو
اما خودم از درونم خبر دارم از اينكه چقدر به او فكر مي كنم، از اينكه حاضرم بميرم اما او بيشتر از اين اذيت نشود.
چرا ؟!!
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شيرين بانو
خب من به دنبال گرفتن راهنمايي هستم و ميدانم كه ازاين سايت هم نتيجه اي جز قطع ارتباط نخواهم گرفت. ولي همه فقط مرا نصيحت مي كنند و كسي راه و روش را به من نمي گويد.:325:
با سلام و احترام
بنده پستهای شما را مطالعه کردم به نظر می رسد از نظر آگاهی مشکلی ندارید و همینطور که در این نقل قول آوردم شما حتی جمبعندی خوبی دارید ؛ که راهکار درست چیست؟ و حتی می دانید که همه این سایتها و مشاوران و افراد بیرون گود چه به شما می گویند؟
من در واقع این پست را در جواب شما نمی گویم. چرا که به کم نتیجه بودن آن آگاهم. اما چون اینجا فضای عمومی هست و طرح سئوالی شده است و ممکن است بعضی دیگران هم مبتلا باشند یا بشوند(که احتمالا به اندازه شما آگاهی نداشته باشند)، لازم دیدم به چند نکته اشاره کنم.
یکم:
اگر شما نپذیرید که راه حل مشکل شما قطع ارتباط هست. باید آگاهی ها و مطالعات خود را بازنگری کنید. در این مورد در تالار همدردی و سایر منابع اینترنتی مطلب زیاد خواهید دید.
اما اگر با وجود مرور آگاهی هایتان همچنان احساس کردید قطع ارتباط ، با حس های درونی و عشقتان سازگار نیست. و قصد دارید باز هم با این آقا ارتباط داشتبه باشید، باید بند دوم را مطالعه کنید.
و اگر مطمئن بودید باید این رابطه را قطع کنید، ( چنانکه در نقل قول بالا اشاره کرده اید و صرفا دنبال راهکار قطع ارتباط هستید) به بند سوم مراجع کنید.
دوم:
همه اعضاء سایت و بازدیدکنندگان توجه داشته باشند. ما انسان هستیم، خدا نیستیم. و چون انسان هستیم و محدود هستیم و علممان محدود هست. نمی توانیم هر بیماری صعب العلاجی را درمان کنیم. البته به مرور علم پیشرفت می کند و بعضی درمان ها می آید. اما باز بعضی بیماری ها ممکن است درمان نداشته باشد.
همانطور که در پزشکی مثلا برای ا یدز درمان قطعی پیدا نشده است. یا هنوز برای سرطان، درمان قطعی پیدا نشده است در حوزه مسائل روانی انسان هم بعضی موارد درمانی ندارد و ما روانشناسان جواب می کنیم و در این گونه موارد صرفا می توانیم برای درمان چنین فردی دعا کنیم.
اگر کسی دچار احساس شیفتگی بشود که با عقل و هنجارها سازگاری ندارد و مشورت ها در فرد موثر نمی شود و احساس آنقدر قوی شده است که قدرت عاقله را در راستای خواهش های خود مدیریت می کند. چنین فردی مقاوم تر از آنست که حرفی در او اثر کند. و تغییر یابد.
اینجا متاسفانه شاهد سقوط یک زندگی خواهیم بود. اما جای خوشحالی هست ، چنین فردی می تواند چراغ زندگی های زیادی شود. چنین مشکلاتی گرچه مثل ایدز درمان ندارد، اما پیشگیری دارد. در واقع ما می توانیم از زندگی چنین فردی که اینگونه به شکست می انجامد درس بگیریم و ما در این گونه موارد پیشگیری داشته باشیم. و سایر اعضاء تالار را کمک کنیم که در چنین ورطه غیر قابل برگشتی نیفتند.
می بینم که بسیاری مراجعان دلسوزانه می خواهند زندگی چنین مراجعی را نجات دهند.
بعضی عقلانی توصیه می کنند،
بعضی علمی،
بعضی احساسی،
بعضی با نرمش،
بعضی با تندی...
اما باید بدانیم چنین فردی مشکلش دو فاز عمده دارد. یک خود مشکل که فرد گزارش می کند و دومین مشکل (که اصل و مهمتر هست) اینست که سیستم ذهنی و عقلانی و تغییر پذیر فرد، هم در اسارت احساسش قرار دارد. چنین فردی خودش و به اراده خودش نیست که بخواهد پاسخ شما را بدهد و حرف شما را بپذیرد یا نه، خودش هم اسیر هست. در واقع ما با شیرین بانو صحبت نمی کنیم و این شیرین بانو نیست که به ما جواب می دهد. این احساسات قوی و حاکم شده اوست. که هم از زبان او با ما صحبت می کند و هم به شیرین بانو دستور می دهد.
توصیه ام اینست که سایر عزیزان زیاد آب در هاونگ نکوبند و اجازه دهند ایشان هم مانند چندین شمع دیگر در تالار که زندگی خودشان را با مشکل روبرو کرده اند ، اما تجارب خود را در تالار روشن نگه داشته اند. ایشان هم زندگی خود را همانگونه که احساساتشون می گویند پیش ببرند و شخصا احساس بدبختی کنند. اما این قول را به ما بدهند برای پیشگیری چنین مشکلاتی برای زندگی دیگران ،حوادث این انتخابهای غلطشان را در آینده برای اعضاء بازگو کنند. البته ممکن است نیاز به زمان داشته باشد. اما اشکال ندارد. (لینکهایی که ما به شما معرفی کردیم بعضی برای چند سال قبل هست.)
سوم:
(اگر به جای بند دو به سراغ این بند آمده اید، موجب خوشحالی و امید ما شده اید، و خدا را شاکریم که شما را تجربه ای برای دیگران نکرده است و با سختی قصد دارید روشهای برون رفت از این تله احساسی را به کار گیرید)
این گزینه بر اساس سئوال شما پیشنهاد می شود. یعنی فرض بر این باشد که شما قطع ارتباط را درمان می دانید اما روش کار را می خواهید.
در این مورد ما پستهای زیادی در مورد بستر زدایی، تمرکز زدایی و ... نوشته ایم که دوستان حتما لینک خواهند داد.
همچنین چندین پست و تاپیک در مورد کنترل احساس، دمیدن در تنور احساسات، انرژی احساسی و ... هست که می تواند در صورت عملی شدن به کارتان آید که از دوستان خواهش می کنم که لینک تاپیک را قرار دهند.
خلاصه:
هر کسی یکبار زندگی می کند و می تواند
الف) وجود محدودش را بی نهایت کند با گسترده کردن روح و روانش به همه هستی.
ب ) همچنین به عکس می تواند وجود بی نهایت و علائق و توانمندی و خصوصیات لایتناهی خود را محدود و وابسته کند به یک شی یا یک کس و اسم عشق را روی آن بگذارد.
شما در صورت ادامه ارتباط با یک فرد که زندگی خود را شروع کرده است (با همه توضیحاتی که داده اید)، بی نهایت خود را گره به یک فرد محدود زده اید و اشتباها برچسب عشق را روی آن می زنید تا زندگیتان ویران شود.
اما در صورت دوم با آزاد کردن خود از یک فرد، می توانید با همه هستی ارتباط پیدا کنید ، چنان که هست. و این معنای ارتقاء یافته عشق هست.
بیشتر در این مورد بدانید با این لینک:
تفاوت عشق و هوس در ارتباط دختر و پسر
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
در تکمیل سخنان مدیر محترم همدردی و بنا به اشارات ایشان به لینکهای زیر مراجعه کنید که می تواند کمکی برای شما باشد در صورتی که بند سوم سخنان مدیر را محور قرار داده اید :
http://www.hamdardi.net/thread-9046.html
http://www.hamdardi.net/thread-9047.html
http://www.hamdardi.net/thread-18264-lastpost.html
http://www.hamdardi.net/thread-8556.html
http://www.hamdardi.net/thread-10954.html
http://www.hamdardi.net/thread-3528.html
.
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
سلام خدمت مدير همدردي و بسيار سپاسگزار از شما بزرگوار:72::72::72:
سپاس فراوان خداوند را، كه مرا از اين تالار نااميد نكرد و بالاخره يكي حرف مرا فهميد، آره من مي دانم كه بايد قطع رابطه كنم. گفتم من مذهبي هستم و با عقايد من اصلا وابستگي به يك موجود فناپذير خاكي همخواني ندارد. من اين را نيك مي دانم و در اين مدت با يك روانشناس و يك روحاني روشن ضمير مشورت بسيار كردم.
ليله الرغائب برايش آرزو كردم كه با همين زنش خوشبخت شود، برايش آرزو كردم كه خدا او را صحيح و سالم نگه دارد و از خدا خواستم كه او فقط خوشبخت و زنده و سالم بماند و من از زندگي او بيرون خواهم رفت. همين شاد زيستن او و زندگي سرشار از عشق او و همسرش براي من از نعمت وصال او هم بسيار با ارزشتر خواهد بود.
آفرين، حرف دلم را گفتيد، وابستگي واقعا آفت عشق است و همچون پيچك سمي به دور يك بوته گل حساس مي پيچد، عشق واقعي آن گل رز است كه بايد رشد كند اما پيچك وابستگي آنقدر به دورش مي پيچد كه بالاخره گل را از ريشه خفه خواهد كرد و من باغبان بودم مي خواستم اين وابستگي را از وجود عزيزم براندازم، هر چند كه خودم هم حساس و آسيب پذير هستم.
برايمان دعا كنيد، حال روحي عزيزم اصلا خوب نيست، من نمي توانم شرح كاملي از ماوقع زندگي خودم و ايشان براي شما بنويسم و فقط مي توانم بگويم كه خودش را به خاطر من مجنون كرد، دروغ نگفتم، واقعا هر دوي ما نياز به مرهم دعا داريم.
خواهش مي كنم بگذاريد تاپيكم فعال باشد ما هنوز به كمك هاي شما و مشورتهاي شما نياز داريم.
من نور را همينجا مي بينم ........
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
لعنت به من كه وجودم مايه عذاب شده، ايشان از وجود من رنج ميكشه، از اينكه من هنوز مجردم، از اينكه من زنده ام، نفس ميكشم و هستم اما الان به من نمي تونه برسه و براي عملي شدن تصميمش نياز به زمان داره عذاب ميكشه. و من از رنج او در عذابم. تحمل داغ عزيزانم را دارم اما ديگر طاقت ناراحتي و بغضش را ندارم.
بعد از هر بار قطع رابطه مان، به بدترين شكل ممكن اتفاق بدي افتاد كه دوباره رابطه ما را بعد از مدتي بهم پيوند زد. حتي همين ديروز كه با هم قطع ارتباط كرديم اما باز مصيبتها دست از سر ما برنميدارند و نمي گذارند ايشان لحظه اي نفس بكشند.
چه كنم؟
من مقالاتي كه فرشته مهربان برايم گذاشته اند را چندماه پيش كه رابطه را قطع كرديم خواندم. فكر مي كنم كه ما بايد تا مدت زمان زيادي افسردگي شديد را تحمل كنيم........... مطمئنم براي خودم بيشتر از سالها طول مي كشد، چه برسه به ايشان.
آيا به ايشان هم پيشنهاد بدهم كه در اين تالار مشكلشان را عنوان كنند يا اينكه اصلا به ايشان بگويم كه من در همچين سايتي مشكلمان را مطرح كردم؟
يعني اميدي هست كه هردويمان بتوانيم زمان افسردگي را كوتاه كنيم؟
آيا مراجعه به روانپزشك و تجويز قرص مي تواند ما را در كوتاه كردن زمان افسردگي كمك كند؟
آيا قطع ارتباطمان بايد بدون كوچكترين ذره سوزني ارتباط باشد؟ ما هر دو براي هم نگرانيم، آيا بايد تا آخر عمر، هيچ ارتباطي نداشته باشيم؟
آيا قطع ارتباط يعني تمام؟ من دو نقطه ضعفم را در اين مدت فهميدم:
1-تاب نياوردن ناراحتي ايشان
2- بي خبري مطلق از ايشان را اصلا نمي توانم دوام بياورم. يعني بعد از يك ماه تپش قلبم شدت پيدا مي كنه ولي يك پيامك يك طرفه هم كه به من بعد از 1 ماه ميزد آرامش رو به خاطرم برميگردوند.
آيا اين انتظارم از ايشان هم نابجاست؟
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
شیرین بانوی عزیز
تاپیک من رو بخون...چجوری طاقت بیارم فقدان همچین عزیزی رو؟ به خصوص پست آخر این تاپیک رو!
در نتیجه این تاپیک نوشته بودم :
نقل قول:
دوستان خوبم من بالاخره با این مسئله به شکل منطقی کنار آمدم و در گروی این بازی روزگار
روح خودم را بزرگتر کردم و فهمیدم که اگر گاهی همه چیز بر وفق مرادمان پیش نمی رود
شاید به صلاحمان است و قرار است با زیبایی های دیگری آشنا شویم و فهمیدم که اگر
اراده پروردگارم بر این امر قرار گرفته من باید بپذیرم و برای زندگی زیبایی که خداوند به من
هدیه کرده دوباره تلاش کنم!
من امروز با گذشته خودم و تلخی های آن خداحافظی می کنم و به قول "آنی عزیز" تنها
تجربه های خوبش را بر می دارم.
ای کاش که دوستان عزیزم هم که در زندگیشان چنین اتفاق هایی می افتد بردبار و صبور
باشند و بدانند قطعا به صلاحشان بوده که اینگونه شود!
عزیزم این بستگی به خود تو داره! به اینکه چقدر بخوای این مدت عزا داری رو کش بدی! و چقدر قدرت پذیرش داشته باشی!
تو دائم به اون آقا فکر می کنی و برای همین نمیتونی دوباره عاشق کسی دیگه بشی!
این حرف ها رو بهار شادی ای که خودش عشق رو تجربه کرده داره بهت می گه!
شیرین جان
اگه بخوای به این منوال ادامه بدی این یعنی اینکه شیرین بانو از روبرویی با واقعیات زندگی می ترسه و حاضره تن به
ازدواج دوم و مصائب اون که بسیار مبهمه بده ولی با درد جدایی روبرو نشه!
میدونی چرا؟
چون تصویری که شیرین از این آقا و زندگی با این آقا در ذهنش داره خیلی با خود واقعی این آقا فرق می کنه!
شیرین نگو نه که واقعا به منی که روزی عاشق بودم ثابت شده که فرق می کنه! منتها خدا دوستم داشت و
نگذاشت که من وارد زندگی مشترک با این آقا بشم و ادعای دروغینش به من اثبات شد!
شیرین جان
دردش به خدا نهایتا 1 الی 2 ساله...تازه اگر تکنیک های همدردی رو به کار بگیری به 9 ماه هم کاهش پیدا می کنه
گلم...فقط باید تو بخوای!
مهار احساساتت رو بده دست منطقت و بگذار اون تو رو هدایت کنه!
احساسات تند زود به عرق مینشینه و خدا رو شاهد میگیرم که ممکنه چند ماه بعد ازدواجت با این آقا چنان چهره
کریهی از تلخی ها بهت نشون داده بشه که از زندگی کامل سیر بشی!
شیرین جان
شما عاشق نمیشی چون هر شب برای خودت سوگواری می کنی و خودت رو انداختی در یک حلقه بی نهایت!
از این حلقه بیرون بیا!
ما نگفتیم بدون عشق زندگی کن ، گفتیم هر انسانی بار دیگری میتونه عاشق بشه!
شیرین جان
بیدار شو گلم...قطع ارتباط تا 3 ماه اول واقعا سخته اما شدنیه!
وارد ماه 4 و 5 که میشی آسونتره و وارده ماه 6 تا 9 شرایط بهتر!
کم کم خیلی کمرنگ میشه و بعد 1 سال تو با خودت کنار میای!
و بعد میبینی که ممکنه دوباره عاشق فرد دیگه ای میشی و اگر واقعا دوستش داری رهاش می کنی تا اون هم یاد
بگیره که همیشه فرصت جبران نداره!
مطمئن باش شدنیه عزیزم
خیلی من رو یاد روزهای عاشقیم میندازی! با این فرق که خواستگار من مجرد بود و مادرش مخالف بود و دیگران
هرچی میگفتن این ازدواج به صلاحت نیست اولش گوش نمیکردم اما مشاورای همین سایت وقتی زدن توی گوشم
و بیدارم کردن با حقایق با تمام قوا روبرو شدم و فهمیدم که حقیقت چیه!
حالا من آزادم ، خوشحالم ، خوشبختم و دوباره میتونم عاشق بشم و با مردی شایسته ازدواج کنم...
پس تو هم به ندای رسول باطنیت (عقلت) گوش بده...روزهای سختی رو پیش رو داری اما سختی درمانه!
سختی روزهایی که درمان و راه بازگشت نداره خیلی بیشتر و دردناکتره!
شیرین جان مراجعه به روانشناسای مجربی مثل آقای دکتر لواسانی در مرکز مشاوره پویا در تهران به تو میتونه کمک
زیادی بکنه و شرکت در کلاسهای دکتر محمد شجاعی میتونه تو رو به شناخت حقیقی خودت و عشق حقیقی یعنی
خداوند پیوند بزنه و تو رو به مفاهیم دیگه ای از زندگی برسونه!
موفق باشی دوست خوب من
:72: