چرا همه میگن نمیشه - منم میدونم عاقلانه نیست به مصلحت نیست نشدنی غیر ممکنه اما کمک خواستم - من سیمینو دوست دارم ازش دل نمیکنم
اگه میتونین یه راه حل پیشنهاد بدین که ما به هم برسیم
نمایش نسخه قابل چاپ
چرا همه میگن نمیشه - منم میدونم عاقلانه نیست به مصلحت نیست نشدنی غیر ممکنه اما کمک خواستم - من سیمینو دوست دارم ازش دل نمیکنم
اگه میتونین یه راه حل پیشنهاد بدین که ما به هم برسیم
آره میدونم - بود و نبود ما هیچ تأثیری نداره - هممون باید دیر یا زود بار سفر آخرتمونو ببندیمو و بریم - سفری که هیچ کوله باری واسش آماده نکردیم - ولی تنها راه سالم به مقصد رسیدن تو این سفر ، سوار سیمرغ عشق شدنه البته منظورم عشق به خداست - میدونم - ولی کو مرد عمل - ما فعلا به این عشق ها ی زمینی خو کردیم - هر چن عشق زمینی اگه پاک باشه آدمو میتونه به یه جاهایی برسونه - من از وقتی با سیمین آشنا شدم خیلی پاک تر از قبل شدم - میخوام این ماجرا رو تا آخرش برم - هیچی مهم نیست - شاید به خدا رسیدیم
yasen عزیز سلام
من بهت حق میدم که نمیتونی درست تصمیم بگیری و وابسته شدی
متاسفانه احساسی که با عقل هدایت نشه موجب اشتباهات بزرگی میشود
شما الان داخل گود هستی خیلی چیزها رو نمیبینی ما که بیرون هستیم میبینیم تو نمیتونی تصمیم بگیری نه اینکه ناتوان هستی نه
بلکه از یک طرف وابسته ای و همین وابستگی مانع دید درستت شده
دوست عزیز به خودت زمان بده ذهنت آروم بشه تا تصمیم درستی بگیری
همه دوستان همدردی راهکارهای درستی بهت دادن
بهت پیشنهاد دارم دوباره همه پست ها رو مرور کن
سلام دوست عزیز.به همدردی خوش اومدی
حتما با خودت فکر میکنی اینجا کسی حالت رو نمیفهمه..کسی درک نمیکنه تو عاشقی..چرا کسی نمیدونه تو شیفته اون زنی؟؟
یادمه پارسال شب ارزوها حال خوبی نداشتم..ماه ها با اطرافیان در کشمکش بودم تا با ازدواجم با پسری موافقت کنند.پارسال شب ارزوها ازخدا خواستم اونچه که به صلاحم هست پیش بیاره...رابطمون کات شد...من ناراحت..اون ناراحت..شاید اون لحظه برای اشکهام نه من و و نه دوستم که پیشش بودم هیچ نهایتی رو نمیدیدیم...ایا بعد از این ماجراها زندگیم میتونست بخوبی ادامه پیدا کنه؟ایا موقش نبود از خدا گله کنم؟برای اون که کاری نداشت؟
الان یک سال میگذره...زندگیم خیلی بهتر شده...دیدم وسیعتر شده...نگاهم به همه چیزتغییر کرده و من اینو مدیون خدام که ازم مراقبت کرد..
من دیگه درباره مشکلات واقعی نه تخیلی که خواهی داشت نمیگم چون دوستان به حد کافی بهت گفتن.من فقط درباره یه پستت حرف دارم.
ایا خدا به ما نیازداره؟؟خدا بهمون فرصت داده تا کشف کنیم.خودمونو.خودش رو..تا لذت ببریم از وجودش که مراقبمونه...نقل قول:
اگه عشقمو فراموش کنم دیگه خدا رو هم فراموش میکنم - من از خودم از زندگی از دنیا از خدای از همه خسته ام - من از اینکه روز الست به خدا بله گفتم پشیمونم - اگه نمازی هم الان میخونم نه به خاطر عشق به خداست فقط به خاطر فرار از جهنمه - هدف آفرینش این بود که خدا دنبال عاشق میگشت - خب الانم 14 معصومو داره که عاشقشن و خدا هم عاشق اونا - ما این وسط هیچکاره ایم - زباله های آفرینش
اگه ازترس جهنم نماز میخونی نمیگم نخون اما اندازه همون توقع داشته باش...
نمیدونم اینجور وقتا خدا چه حالی داره اما حدس میزنم لبخند میزنه از موجود کوچیک دو پایی که داره نق میزنه..انگار از امپول ترسیده اما نمیدونه این امپول قراره حالش رو خوب کنه.
من خیلی فکر کردم که ایا برای خدا کاری داره اونچه که میخوایم رو برامون جور کنه...دیدم بلفرض خدا خواسته مون رو اجابت کنه..مظروف رو بده ایا ظرف ما اماده است؟..گاهی خواسته مون زیاده اما ظرف وجودمون اماده نیست..گاهی ظرف وجودمون کوچیکه مثل ابی که از فنجون سرریز میشه...گاهی ظرف وجودمون کثیفه باید تمیز بشه و گرنه مظروف رو هم الوده میکنه.. ظرف وجود بعضیامون شکسته است..بعضی وقتا باید رو خودمون کار کنیم...رو ظرف وجودمون..ایا اماده پذیرش عشق هست؟نکنه انقد کوچیکه که فقط هوس توش جا میشه؟
موفق باشید
سلام دوست عزیز - ممنون از همدردیتون - این که گفتم خدا رو فراموش میکنم یا فقط برای فرار ار جهنم خدا رو عبادت میکنم فقط از سر دلشکستگی بود نه حرف دلم - حقیقت اینه که ما هیچ وقت نمیتونیم با این دو رکعت نماز دست و پا شکسته نه بهشتی بشیم و نه از جهنم نجات پیدا کنیم - هممون میدونیم اگه خدا با نظر لطفش به ما نگاه نکنه همه جهنمی هستیم - حرفایی که زده بودم بیشتر درد و دل بود با خدا چون وقتی اینجوری با خدا حرف میزنی حاجتتو زودتر میده اگر چه به زبان عوام بگم دل خدا میشکنه - ولی خداست دیگه عادت کرده به ناسپاسی ها و نق زدن بنده هاش -
آره خدا : بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود ولی من هنوز هم سیمینو میخوام
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید یا جان رسد به جانان یا جان ز تن در آید
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلی نشست
عشق،ان شب مست مستش کرده بود
فارغ ازجام الستش کرده بود!
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای!
خسته ام زین عشق دل خونم نکن
من که مجنونم ،تو مجنونم نکن!
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ،من نیستم!!
گفت:ای دیوانه،لیلایت منم،در رگت پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی ،من کنارت بودم و نشناختی
خودت رو رها کن...یه مدت برو زیر نظر مشاور..سیمینت پر در نمیاره و بره..هست..تو برو پیش مشاور..ببین اصلا اماده زندگی هستی..بذار روی خودت کار کنه...بعد ازدوره کامل مشاوره تصمیم بگیر.
موفق باشید
yasen سلام
اومدی اینجا راهنمایی بشی یا اینکه فقط تایید کنیم؟؟
شما حرف هیچ کدوم از دوستانی که وقت میزارن و راهکار میدن رو گوش نمیدی
من نمیگوییم که شما حتما باید نوشته های ما رو بپذیرین اما اگر اینقدر در تصمیمتون مصمم هستید ادامه دهید
اگر تصمیم نگرفتی کمی به حرفای دوستان توجه کن
من حس میکنم امادگی ازدواج هم ندارید و هنوز تفاوت عقل و احساس را نمیدانید
پیشنهاد میکنم مشاوره حضوری مراجعه کنید
سلام حالا چرا میزنی
باشه ما رفتیم سه ماه کنج عزلت بشینیم ببینیم چی میشه
ممنون از همه ی دوستانی که تو این مدت ما رو راهنمایی کردند.
البته بعد از سه ماه بر میگردم
سلام من برگشتم - البته سه ساعتم نشد - خب دلم نیومد شماها رو رها کنم
قابل توجه همه ی دوستان وروانشناسان عزیزی که تو این مدت ما رو راهنمایی کردند خدمتتون عرض کنم : سیمین من خودش دکترای روانشناسی داره و استاد دانشگاهه - همه ی راه حل های شما رو هم امتحان کردیم - اصلا آشنایی ما هم با جر و بحث مباحث روانشناسی شروع شد - بنده یه مدعی نظریه پردازی تو زمینه روانشناسی هستم و سیمین هم از من مدعی تر - عاقبت نظریه های افلاطونی ما شده این عشق آتشین
دوستان عزیز من و سیمین از امشب تصمیم گرفتیم برای حل مشکلمون 40 شب دعای توسل بخونیم - با هم - خواهش میکنم شما هم ما رو دعا کنید. شب چهلم مصادف میشه با نیمه ی شعبان
حالا كه اين قدر به اين عشق اصرار داريد چرا براي رسمي شدن رابطه اقدام نميكنيد؟
اينهمه دوستان اومدن واز مزايا ومعايب ازدواج با فردي كه بزرگتره براي شما گفتن،وشما تنها تكرار كرديد كه عاشقيد.اگر اين عشق براتون اين قدر مهمه واين قدر مسئوليت پذير هستيد كه عواقب تصميم گيريهاي خودتونو بذيريد ،پس چرا براي رسمي شدن رابطه تون گامي بر نميداريد؟