RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
یک دلیل روانی داره و با ی مثال سعی میکنم توضیح بدم:
شما اگه تعدادی انسان در اطرافتون باشن و با همه یک دوستی معمولی و احترام آمیز داشته باشید و شما از موقعیت و محبوبیت بالاتری از همشون برخوردار باشید و ناگهان به تعدادیشون خیلی بی محلی کنید و به تعدادیشون بیش از حد توجه، شاهد رفتار عجیبی خواهید بود و اون رفتار اینه: اونهایی که بهشون بی محلی کردید مرتب سعی میکنند به شما نزدیک بشن و مرتب ی کاری میکنند که شما بهشون توجه کنید و اونایی که بهشون خیلی توجه کردید از شما ممکنه فاصله بگیرند و سردی در برخورد نشون بدن. متاسفانه این تو ذات همه انسانها کم و بیش وجود داره. حالا در مورد شما و احساساتتون هم همینه اگه به احساساتتون بذارید بی محلی شه خود احساساتتون سعی میکنند به دنبال جلب نظر و جلب توجه مجدد برن و شما هر چه بیشتر محرومشون کنید به اصطلاح حریص تر میشن و این موجب بازگشت گرمی احساسات و زنده شدن دوبارشون میشه! در واقع نوعی لجبازی که بین خودتون و احساساتتون حائل شده را میتونید از میان بردارید اما اگه تو این مدت رابطه کمی هم داشته باشید این حس لجبازیه به کار میافته و مجددا شما را از احساساتتون دور میکنه!(نمیدونم با کلمات میتونم منظورمو برسونم یا نه؟) :310:
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
ممنون. آره کاملا منظورتون رو درک کردم. امان از این ذات عجیب و غریب ما آدم ها! (کامروا جان حرف ها و راهنمایی های شما خیلی به دل من میشینه و واقعا حس خوبی نسبت به راهکارهایی که ارائه می دید دارم و بهشون اعتماد می کنم.خیلی از راهنمایی هاتون ممنونم. میتونم سوال کنم آیا شما در زمینه مشاوره تخصصی دارید یا این که ذاتیه؟)
امروز با دوستم تماس گرفتم تا قرار بگذارم آخر هفته با هم در مورد این قضیه صحبت کنیم. چون من اکثراً وقتم پر بود و زیاد باهاش قرار نمی گذاشتم، هر وقت حرف با هم بودن رو میزدم اون به هر طریقی برنامشو جور میکرد تا من رو ببینه. اما این دفعه بر عکس همیشه گفت کار داره و نمیتونه بیاد. نمیدونم این رو برای این که میدونه قرارمون چه هدفی داره گفت و یا این که واقعا کار داره!
واقعا این پا در هوا بودن داره اذیتم میکنه. می خوام زودتر تکلیفو معلوم کنم. کاش اون اس ام اس رو اشتباهی بهش نزده بودم.
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
خیلی خوشحالم از اینکه تونستم در رفع مشکلی کمکی کرده باشم چون اعتقاد قلبی دارم خداوندهم مشکل من را حل میکنه(انشاءلله).خیر تخصص آکادمیک در این زمینه ندارم.
در مورد اینکه خواستید باایشون قرار بذارید و صحبت کنید واینکه از اس ام اسی که رفته پشیمونید و اینکه نگرانید که رابطه چندماه قطع کامل باشه و ... نشانه های بسیار خوبی هستند و فرضیه لجبازی بین خودتون و احساساتتون را تقویت میکنه (نه اینکه شما واقعا با ایشون سرد شدید). با این نشانه ها که بیان کردید تقریبا مطمئنم بعد از گذر چند ماه دوری شما احساساتتون به احتمال فراوان دوباره عادی و گرم میشه. فقط برای اینکه ناراحت نشن صادقانه بهشون بگید به این چند ماه دوری احتیاج دارید و برای ادامه رابطه لازمه و اون باید شما را درک کنه و این حقو بشما بده. بعدش روزای بهتری در راهه!:310:
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
بنظر من بهش بگین که ازدواج خیلی مسئله حساسیه . بگین می خواین یه مدتی به دور از احساسات در مورد این مسئله فکر بکنین و تو این مدت هم ترجیح می دین با هم در ارتباط نباشین ! و از اون هم بخواین که همین کار رو بکنه و به دور از احساسات ببینه شما مناسبش هستین یا نه!
راه دوم اینه که کم کم رابطه رو قطع کنین . اینطوری نه غرور اونو می شکنین نه خودتون اذیت می شین ، کمتر همدیگه رو ببینین . بهانه بیارین ، سر خودتونو شلوغ نشون بدین ، کمتر تلفن کنین و خیلی ماهرانه رابطه رو قطع کنین . من خودم ترجیح می دم غرور کسی رو نشکنم چون گاهی واقعا تا مدتها عوارض بدی روی افراد داره . اینطوری یهو به کسی شک وارد نمی شه و کم کم خودش می فهمه قضیه چیه .
اینم بگم که خصلت همه آدماست که وقتی ببینن یکی زیادی احساسات به خرج می ده کم کم کلافه می شن از دستش . شما مطمئن هستین که این آدمو دوست ندارین ؟ بعدا پشیمون نمی شین ؟ چون همیشه پیش نمیاد که یکی آدم رو واقعا و از ته قلب برای خودش بخواد !
در مورد ازدواجم باید بگم عشق و این حرفا سر جای خودش اما در مورد ازدواج باید خیلی منطقی تصمیم گرفت . باید طرف رو خوب شناخت و پایین بالا کرد ، متاسفانه اکثر دخترهایی که من دیدم فکر می کنن ازدواج یه شب عروسیه و خیلی رویایی هستن ! در صورتی که واقعیت زندگی اصلا اونطوری نیست بخاطر همین هم این روزا آمار طلاق انقدر بالا رفته !
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
کامروا جان امیدوارم خدا همیشه یاری بخش شما باشه و تو زندگیتون به مشکل خاصی بر نخورید.
ملیسا جان من هم به همین فکر کردم که روزی که می خوام باهاش صحبت کنم، در مورد اهمیت تصمیم گیری برای ازدواج و این که رابطه ما الان خیلی احساسیه و تصمیم گیری هامون قطعا منطقی نخواهد بود هم حرف بزنم. امیدوارم قلباً این قضیه رو بپذیره. چون حتی اگه من نسبت به اون سرد هم نمی شدم به نظرم برای تصمیم گیری ازدواج این دوره زمانی برامون لازم بود. چون زمانی که به من گفت که تمایل داره باهام ازدواج کنه و بعد از جور شدن شرایطش بیاد خواستگاری ما هر دو در اوج احساسات بودیم و قطعاً هیچکدوممون منطقی به این مسئله فکر نکردیم.
علت این که تصمیم به 6 ماه دوری گرفتم دقیقا همینه که مطمئن نیستم که دیگه نمی خوامش و میخوام تو این مدت با خودم روراست باشم و ببینم واقعا ته دلم چیه. وگرنه اگه مطمئن بودم که نمی خوامش، اینقدر این پا و اون پا نمی کردم. فکر می کنم تو این مدت جدایی به خاطر تردید هایی که تو اصل قضیه ازدواج دارم باید به یک مشاور رجوع کنم تا کمکم کنه بتونم با توجه به شخصیتی که دارم معیارهای ازدواجمو تعیین کنم.
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
بهش اس ام اس زدم که برای یه روز دیگه قرار بگذارم اما نه جواب تلفنمو میده نه جواب اس ام اس ام رو.
نمیدونم این رفتارش چه دلیلی داره!
چیکار کنم؟ اصرار کنم تا جواب بده یا بی خیال بشم و به حال خودش ولش کنم؟ با این شرایط که میدونم بعد از این هفته زیاد فرصت خالی برای دیدنش پیدا نخواهم کرد.
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
بنظر من زیاد اصرار نکن ، بلخره جواب می ده ، شاید اونم متوجه رفتار سرد تو شده و به این نتیجه رسیده که با این روش بهتر می تونه جواب بگیره ، شایدم کاری براش پیش اومده . تو که اینهمه صبر کردی حالا دو روز دیگه هم صبر کن ببین چه می شه ،احساساتی هم نشو سعی کن با منطق بری جلو . ولی هر وقت اومد سراغت حتما راجب تصمیمت باهاش حرف بزن .
موفق باشی :72:
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
اگر اصرار وپافشاری برای تماس برقرار کنید برای موقعیتتون خیلی بد میشه. مثل این میشه که حالا شما پشیمون شدی و ایشون داره تاقچه بالا میذاره و بکل برای شما گرون تمام میشه. اون میخواهد الان به شما اثبات کنه که آدم محکمیه و اگه شما بخواید باهاش نباشید اونم میتونه اصراری نداشته باشه! دقیقا الان شرایط طوری شده که میخواستید بشه(حالادرسته که بهتر بود بجای اس ام اس اشتباهی طور دیگه ای میفهمید ولی بالاخره از نیت شما آگاهه) پس شماهم دیگه دنبال نکنید و اجازه بدید این وقفه شروع شه. بلاخره ازش خبری میشه! اگرهم بفرض نشه شما حداقل یک چیز را متوجه میشی: اون عشق آتشینی که فکر میکردید بهتون داره بیشتر احساسات گذرا و ناپایدار بوده و در ایشون به سردی گراییده،چون ی عاشق واقعی اینطوری دل نمیتونه بکنه!:310:
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
بالاخره دوستم رو دیدم و باهاش صحبت کردم. تلفن جواب نداشتنش که از قصد نبود. گوشیش جا مونده بود. به من زنگ زد و قرار گذاشتیم. پای تلفن گفت با این امید میاد که ازم قول بگیره باهاش بمونم. اما گفتم بذار همدیگه رو ببینیم صحبت می کنیم.
وقتی دیدمش خیلی سخت بود که شرایطو واسش توضیح بدم. خیلی دلم سوخت. تمام مدت بغض کرده بود و چشماش قرمز و خیس بود. من ولی تمام تلاشمو کردم خودمو ریلکس نشون بدم. اصرار می کرد که قول میده اگه باهاش به هم نزنم کاری کنه احساساتم برگرده. حتی می گفت که فهمیده که ابراز محبت زیاد و نابجا تأثیر معکوس میذاره. اما بهش گفتم الان دیگه وقت جبران نیست. من به این فاصله زمانی نیاز دارم تا بتونم از علاقه خودم مطمئن بشم. دلم نمیخواد بعد از این که رفتیم زیر یه سقف این قضیه برام روشن بشه که دوستت ندارم. می گفت حتی با برادر بزرگش صحبت کرده بود که تا چند ماه آینده برای صحبت های اولیه بیان خونه ما.
بهش گفتم این وقفه به نفع هر دو مونه. گفتم دلت میخواد با کسی ازدواج کنی که بعد 1-2 سال به این نتیجه برسه که دوستت نداره؟ بذار اقلا من از احساس خودم مطمئن بشم. اگه مثبت باشه که چیزی رو از دست ندادیم. اما اگه منفی باشه جلوی صدمات بعدی رو گرفتیم.
از مثال هایی که اینجا زده شد براش گفتم که بودن کسایی که بعد از ازدواج و حتی بچه دار شدن به این نتیجه رسیدن که طرف مقابل رو دوست ندارن.
اونم مثل من می ترسید این وقفه باعث شه من کلا احساسمو از دست بدم. اما صحبت های شما و دلایلی که آوردید رو بهش گفتم
خیلی ناراحت بود. می گفت تو که واسه خودت تصمیمتو گرفتی و به نظر من هم اهمیتی نمیدی. راست میگه. کلا تو تصمیم گیری ها من حرف آخر رو میزنم و اون تابع تصمیم های من میشه. نمیدونم این مشکل از خودخواهی منه یا وابستگی اون یا هر دوش که باعث میشه اون همیشه تابع نظرات من باشه. یه وقتایی دوست دارم جلوم وایسته و نظر خودشو پیش ببره. حتی با هم سر این مسأله دعوا کنیم. اما دوست ندارم ببینم اون خیلی راحت تسلیم تصمیم گیری های من میشه.
گرچه دیروز خیلی تلاش کرد منو منصرف کنه. ولی من تو تصمیمم خیلی مصمم بودم.
لحظه خداحافظی هم خیلی سخت بود. هم برای اون هم برای من. دلم نمی خواست اشکمو ببینه واسه همین به محض این که بغض کردم سریع خدافظی کردم و رفتم. اونم که اشک تو چشماش جمع بود.
طفلک خیلی داغون بود. بهش گفتم نمی خوام این 6 ماه رو روزشماری کنی و واسه خودت عذاب درست کنی. به این فکر کن که من دیگه نیستم و احتمال داره بعدش هم تصمیم بگیرم دیگه با هم نباشیم. اما میدونم اون تمام این مدت رو با این امید که من برگردم میگذرونه.
ازم قول گرفت اگر زودتر از 6 ماه به نتیجه رسیدم بهش بگم و منتظر تموم شدن 6 ماه نمونم. قبول کردم
وقتی سادگی و محبتشو میبینم از خودم بدم میاد. احساس می کنم لیاقت آدم به این پاکی رو ندارم. شاید اگه من از زندگیش بیرون برم یه دختر دیگه که خیلی بهتر از من باشه و بهش عشق بورزه نصیبش بشه. وقتی میبینم اون انقدر صادقانه من رو دوست داره اما من به خودم اجازه دادم که به اون شخص دیگه فکر کنم و بهش علاقه مند بشم احساس گناه می کنم. هیچوقت فکر نمیکرد خودم یه روز آدمی بشم که وقتی وسط رابطه با کسی هستم به خودم اجازه بدم نسبت به شخص دیگه ای احساس پیدا کنم. آدم واقعا از فردای خودش خبر نداره. همیشه حس می کردم آدمی هستم که اگه با کسی باشم که به من وفادار باشه، منم تا همیشه بهش وفادار میمونم و از خدا می خواستم کسی رو تو زندگیم وارد کنه که آدم وفاداری باشه. اما حالا میبینم که خدا خواسته من رو برآورده کرده اما من خودم نتونستم پاکی احساستمو حفظ کنم و تو ذهنم دارم به دوستم خیانت می کنم.
احساس گناه می کنم.
RE: تمام کردن رابطه عاشقانه
بهترین تصمیم را گرفتید،در پایان یادتون باشه بزرگترین افت ذهن شما که بسیار هم خطرناکه فکر همون شخص دومه، خطر را حس کنید، واقعا مثل یک مار سمی در منزله، اگه نذارید کنار همیشه عذابتون میده و نمیذاره به مورد اول تمام وکمال دلبسته شید، مرتب براتون عامل سردی و دلزدگی میاره، بخاطر خودتون و ایشون دومی را بکل بکلی فراموش کنید، :310: