RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
سلام
اول بهت توصیه می کنم تو کارگاه چگونه منفعل نباشیم:
http://www.hamdardi.net/thread-19883-post-184559.html
شرکت کنی خیلی مفیده
بعدشم تا حدودی تاپیکتو خوندم می دونی بیشترین حسی که از خوندن نوشته هات بهم دست داد چی بود:
عدم اعتماد به نفس شما
ببین رفتار آدمها عکس العمل رفتار های ماست
چرا وقتی خانواده ات دندون هاشونو بهم فشار می دن شما حرفتو می خوری!!!!!!!!!!
خیلی راحت و با اعتماد به نفس کامل حرفتو ادامه بده و حتی به حرفت آب و تاب بیشتری هم بده
وقتی حرفتو می خوری اونا هم به رفتار اشتباه خودشون ادامه می دن
ببین تا زمانیکه مظلوم نباشه ظالمی وجود نداره
شما از ابتدا در مقابل خانواده ات رفتار متزلزلی از خودت نشون دادی و با زبان بی زبانی به همه فهموندی که می تونید بر من و رفتارهام حکمرانی کنید
واقعا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
به نظر من مقصر اصلی خود شما هستی که با رفتارهات به اونا اجازه دادی برای حتی حرف زدنت تصمیم بگیرند
و رفتار خودتم اینجوری توجیه می کنی که من دارم احترام می ذارم ولی باید بگم تا وقتی به خودت احترام نذاری دیگران هم برات احترامی قائل نیستن و این بالاترین بی احترامیه!!!!
اتفاقا لازم نیست رفت و امدتو کم کنی چون داری فرار می کنی رفت و امدتو بیشتر کن و به خودت و همه ثابت کن که تو این نیستی که همه از شخصیتت برداشت کردن!!!!!!!
از دعوا و مرافه هم نترس دو بار دعوا می کنند بعد که ببینند دیگه از اون خبرا نیست خودشون حساب کار دستشون می اد
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
سلام دوباره به همه/
خدا رو شکر یه شرایطی پیش اومد که لازم نشد نیما رو تو ایام امتحانات پیش مادرم بزارم/
الان خیلی وقته نرفتم خونه پدر و مادرم و ارتباط تلفنی ام هم باهاشون کم شده/
خیلی احساس بهتری دارم/ باورتون میشه ندیدن پدر و مادر و خواهر و برادرام بهم احساس خوبی می ده/
اما یه شرایطی پیش اومده که باید برم/ نمی دونم چی کار کنم/ اذیتم می کنن/
به هم بگین چی کار کنم/
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
خانواده ات علت اینکه کمتر شده رفت و امدت را میدانند؟
باهاشون بحث و در گیری داشتی بعد قطع رابطه کردی ؟ یا خیلی نرم و ارام ازشون فاصله گرفتی ؟
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
نمی دونم کل تاپیکم رو خوندید یا نه/
بعد از مسائلی که تو پست یکی مونده به آخرم گفتم کم کم ارتباطم رو قطع کردم/
به بهانه امتحانات و نیما/
مامانم پاش شکسته بود و نیاز به جراحی داشت/
امروز رفتم بیمارستان/ اگه بدونید چقدر بد باهام برخورد کردن/ توجه همه بهم جلب شده بود/
رفتم دیدن مامانم/ اونقدر ادا و اصول در اورد که هم تختیش فهمید که مامانم منو نمی خواد/ کم مونده بود اون بیاد بیرونم کنه/
بخدا خیلی دلم ازشون گرفته/ نمی دونم چی کار کردم که باهام اینطور می کنن/
کاش لااقل می گفتن که بدونم گناهم چیه/
اصلا نمی تونم بفهمم چشونه/
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
قبلا هم بهت گفتیم.
تو از اونا انتظار رفتار جرات مندانه داری، در حالی که خودت این رفتار رو نداری.
اونا نمیگن مشکل چیه، اما خودت چرا مستقیم نمیپرسی؟؟؟؟؟
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
عزیزم پرسیدم، جواب نمی دن/ کلا کتمان می کنن/ یا اینکه دعوا میشه/
بخدا همونقدر که دلم بحال خودم و نیما می سوزه برای اونها هم می سوزه/
مادرم داره با کاراش همه بچه هاشو بدبخت می کنه/
می دونید یادم میاد بچه که بودم مامانم یه بار بهم گفت دختر یعنی هوو/ خوب شاید الانم داره با دید یه هوو بهم نگاه می کنه و می خواد از صحنه بیرونم کنه/
وقتی از دور نگاه می کنم یه اتیش رو مب بینم که همه مون داریم توش می سوزیم/
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
تو این مدت تقریبا از یه چیزی مطمئن شدم/ خانواده م نمی خوان با من ارتباط داشته باشن/
در ضمن نمی خوان مستقیم بهم بگن/ به خیال خودشون دارن سیاست به خرج می دن/
کافیه یه ساعت برم اونجا تا تمام روانم بهم بریزه/
بعد که یه مدت نمی رم شروع به گله گذاری می کنن که چرا نمیای/
هم می خوان رفت و آمد نکنن و هم گناهش گردن خود من باشه/
نمی دونم بنظرتون اگه کلا قطع ارتباط کنم گناهی متوجه ام میشه/
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
فاخته جون مطالبتو خوندم و واقعا متاسف شدم هم برای خودت و هم خونوادت
اما نگفتی که قبل از ازدواج هم همین رفتار رو باهات داشتن یا اینکه این رفتار حدودا از کی شروع شد یا مثلا بعد از چه اتفاقی
ایا شما تک دختری یا خواهر هم دارید اگر خواهر دارید رفتارشون با خواهرتون چطوره
و یه سوال دیگه اینکه همسرتون علاقشونو نسبت به شما توی جمع خونواده ابراز می کنه یا نه مثلا طوری که خونواده فکر کنن دومادشون داره دخترشونو ازشون جدا میکنه
فاخته جون اینکه می گی من به خاطر نیما نمی تونم قطع ارتباط کنم به نظر من اشتباهه چون اتفاقا باید به خاطر نیما قطع رابطه کنی چون کم کم این برخورد اونا روش اثر می ذاره و یه روز می بینی که پسرت هم داره مثل اونا باهات برخورد می کنه و دیگه نمیشه هیچ کاریش کرد و مدتها باید وقت بگذاری تا این رفتارش رو اصلاح کنی و در مدت آرامشی که در خونه خودت هم داری بهم میریزه
بیشتر فکر کن گلم
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط nassim_20
اتفاقا باید به خاطر نیما قطع رابطه کنی چون کم کم این برخورد اونا روش اثر می ذاره و یه روز می بینی که پسرت هم داره مثل اونا باهات برخورد می کنه و دیگه نمیشه هیچ کاریش کرد و مدتها باید وقت بگذاری تا این رفتارش رو اصلاح کنی و در مدت آرامشی که در خونه خودت هم داری بهم میریزه
:104: :104: :104:
هزار آفرین/ دقیقا به اصلی ترین مساله اشاره کردی/ نیما/ دقیقا منم به این موضوع حتی بیشتر از عزت نفس خودم دارم فکر می کنم/
نیما به مادری احتیاج داره که بنظرش موجه بیاد/ اگه مادرش تو جمعی باشه که خوار و ذلیل باشه اونم مادرش رو به این چشم می بینه/
و وقتی مادرش اینطور بنظرش اومد دیگه بهش اعتماد نمی کنه/ دیگه حرفاش بپیشش ارزشی نداره/
بدتر اینکه بچه از سنین کودکی تا نوجوانی و جوانی نیاز به تربیت و الگوپذیری و تکیه کردن داره/ اگه اعتبار مادرش رو نزدش بگیرن اونوقته که بیرن خونه دنبال یه جایگزین می گرده/ و نقطه آغازین تمام انحرافات و گمراهیها همینه/
اما یه چند ایرادی وجود داره/
من دانشجو هستم و دارم درس می خونم وقتایی که کلاس دارم نمی دونم نیما رو چه کنم/
شوهر من هم یه مردیه مثل خیلی از مردای دیگه/ وقتی می بینه خانواده ام بهم توهین می کنن فقط سواستفاده می کنه/ و وقتی باهم حرفمون میشه تو سرم می زنه/
نمی دونم چی بهتره/
دارم به مهدکودک فکر می کنم تا تو مواقعی که کلاس دارم بچه ام رو اونجا بذارم/
نمی دونم گزینه خوبی هست یا نه/
چقدر دلم می خواست اینجوری نبود/
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
به نظر من مهد کودک بهترین گزینه است من اگه جای شما بودم حتی اگه شرایطم عادی بود هیچوقت بچم رو پیش خونوادم نمی ذاشتم چون دیر یا زود خواه و ناخواه حساسیت هایی پیش می یاد که ادم رو درگیر می کنه مثلا ممکنه از نگهداری بچه خسته بشن و بهونه های دیگه ای بیارن و یا اینکه به بچه گیرای الکی بدن به خاطر شیطنتاش
اگه می تونی حجم درسات رو کم کن و بیشتر وقتت رو با نیما بگذرون اینجوری ارومتر میشی
در حال حاضر سعی کن کمتر با خونوادت ارتباط داشته باشی نه اینکه نروی برو حتی هفته ای سه یا چهار بار اما کوتاه مدت اونجا بمون در حد یه سر زدن و احوالپرسی اگه می تونی به مناسبتهای مختلف براشون کادو بگیر بخصوص برای بچه ها مثلا هر وقت میری خونه مادرت اگه می دونی بچه ای اونجا هست براش یه خوراکی بگیر(سعی کن خوراکی ای رو بگیری که خود پدر و مادرش برای بچون می گیرن چون ممکنه چیزی بگیری که اونا موافق نباشن بچون مصرف کنن خود این باعث درگیری بشه)
سعی کن ارتباط اس ام اسی تون را با اعضای خونوادت زیاد کنی در اخر هر متنی که می نویسی جویای احوالشون بشو و بگو که دلت براشون تنگ شده و متنش بستگی به روحیات طرف مقابلتون داره یکی اس ام اس های طنز رو بیشتر دوست داره یکی شعر یکی حکیمانه
خلاصه تو از خوبی چیزی کم نذار که به قول معروف از محبت خارها گل می شود