وقتی ازش بدت میاد، تمومش کن! دست از سرش بردار! :324:
2 سال بس نیست؟ :300:
نمایش نسخه قابل چاپ
وقتی ازش بدت میاد، تمومش کن! دست از سرش بردار! :324:
2 سال بس نیست؟ :300:
بابا اینهمه خشانت نیاز نبود!!
دوست گرامی مشکل همین جاست .من عاشق روح و روان این مردم .خیلی به سلامت اخلاقیش ایمان دارم و واقعا دوستش دارم ولی به جنسیتش علاقه ندارم.
برای همینه که گیج شدم .الان از یه طرف نگرانشم که وضعیتش اینطوریه و از یه طرف خوشحالم که مساله ازدواج ما ختم شد.
دلم می خواد بدونم این حسی که من دارم ممکنه با گذشت زمان تغییر کنه ؟؟ کشش جنسی قابل درمان هست یا نه؟؟
در ضمن دوست گرامی موضوع مختومه شده مشکل الان جدال منه با خودم!!
قرار بود درست یا درمان شه تا حالا درست میشد. (تا حالا که هیچ توی 2-3 ماه اول)
متاسفانه ایشون خواهر نیاز ندارن! :300:
اینکه ایشون رو به دلیل سلامت اخلاقیش این طور مجازات کنید، غیر منصفانس! :324:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ladan60
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ladan60
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ladan60
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ladan60
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ladan60
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ladan60
همه اطراقیان می گن اشتباه کردید. خانواده خودتون باهاتون سرسنگین هستند. دوستان همدردی هم که بدون استثنا گفتند دوسال شناااااااااخت؟؟؟ ممکنه همه اشتباه کنند؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط ladan60
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ladan60
لادن عزیز،نقل قول:
نوشته اصلی توسط ladan60
متاسفام که مجبور شدم اینقد خشن بنویسم. شما در قالب کلمات زیبا داستان زشتی را برای ما تعریف کردید که پشت بیان زیبای شما پنهان شده.
پیدای گرامی زشتی این موضوع از دید شماست .چند تا نکته را باید یاد آوری کنم گرامی
اول اینکه این آقا نزدیک 5 ماه بعد از آشنایی ما آمد خواستگاری و رابطه در ابتدا فقط گهگاهی در محیط کاری و در فضای کاری بود .همان روز اول خواستگاری من کاملا مشخص و واضح اعلام کردم که باید با هم برخورد داشته باشیم تا من بتوانم تصمیم بگیرم. با احتساب آن 5 ماه تقریبا می شود 2 سال .2 سالی که نزدیک یک سال و نیمش با یک ارتباط خیلی رسمی گذشت .پس از اول قرار و تعهدی در کار نبود.
دوم اینکه صیغه محرمیت اصلا ضرورتی نداشت چون ما روابط خصوصی تا یک ماه اخیر نداشتیم .آنهم به اصرار این آقا بود.حتی من با این آقا تنها هم نمی شدم هیچوقت.
سوم اینکه در مورد اینکه گفتم ما جور بودیم منظورم را درک نکردید .از نظر شرایط ظاهری ما جور بودیم .هر دو تای ما از لحاظ سطح خانوادگی و مالی در یک سطح بودیم و هر دو تجربه ازدواج نا موفق داشتیم و هر دو هم بچه داشتیم که با ما بودند و هر دو هم موقعیت اجتماعی قابل قبولی داشتیم .همین برای شروع رابطه کافی بود .جزییاتی که فرمودید بعد از این مسایل نمایان شد.
چهارما ااین آقا هیچوقت به تنهایی به خانه من رفت و آمد نکرد .منهم متقابلا همین حد و مرز را رعایت کردم . همیشه ارتباطات خارج از منزل یا دسته جمعی بود .
از اینها گذشته در تمام این مدت من بارها تکرار کردم که هنوز هیچ چیزی قطعی نیست ولی اینها ظاهرا دوست نداشتند بشنوند.
و مورد آخر اینکه منظورم را نمی توانم واضح بیان کنم .پیدای گرامی منظورم از استایل بدنی توانایی این آقا در مسیله جنسی بود .اینرا من توی همان برخورد جنسی فهمیدم .این آقا بدلیل بزرگی شکمش از لحاظ آلت تناسلی دچار مشکل شده بود .نمی خوام وارد جزییات بشم فکر کنم م.ضوع واضح باشه .این قسمت جزو همان پشت چادری ها بود همان یک بار هم من پرسیدم چرا اینطوری هستید گفت من خودم این نقص را می دانم و با دکتر صحبت کردم .این مساله با عمل جراحی رفع می شود .در صورتیکه من فکر می کنم این مشکل قدیمی بود. اینگه گفتم دوست نداشتم نگاهش کنم منظورم آن قسمت و در آن وضع بود .
دلم هم براش سوخت چون مدام تکرار می کرد که من اینو عمل می کنم در صورتیکه من اعتراضی هم نکردم .این مساله رو من تازه فهمیدم .اصلا فکر کنم خودش هم سعی داشت این مشکل رو مخفی کنه توی این مدت .ضعف این آقا طوری بود که این فکر در من تقویت شد که همسر اولشان هم با این مساله مشکل داشته .البته خودش مدام می گفت که این مشکل برایش سالهای اخیر پیش آمده ولی دور از ذهن بود .
تا قبل از این مسایل مشکل خاصی نبود .حتی ظاهرش رو هم من پذیرفته بودم و سعی می کردم بعضی مشکلات رو اصلاح کنم و دیدم رو عوض کنم.این مسایل مشکل ساز شد.نباید اینها را از من پنهان می کرد.
ولی با همه این احوال دلم براش سوخت .هنوز هم می سوزه .شاید عادت هم هست یا هر چیز دیگری .درست نمی دانم.من با این آقا بازی نکردم .هیچوقت همچین نیتی نداشتم .
سلام لادن جان
شما مي فرمائيد كه موضوع ازدواج شما مختومه شده و الان هم فقط مسئله جدال با خودتون رو داريد، درسته؟
اما چه جدالي؟ خب شما هم مسلما براي ازدواج معيارهايي داشتيد كه اين آقا تمامي اين معيارها رو نداشتند و در نهايت شما جواب نه داديد.................... پس ديگر شما نبايد درگيري با اين مسئله داشته باشيد.
اما اينطور كه پيداست شما هنوز هم نسبت به اون آقا احساس ترحم داريد. عزيزم، مسئله جذابيت ظاهري، مسئله اي نيست كه حتما بايد 2 سال از آشنايي بگذره تا بعد متوجه بشيد كه آيا اين آقا برايتان جذاب هست يا نه؟ حداقل به نظر من در همون برخوردهاي اوليه هم مي تونستيد به اين مسئله پي ببريد. بالاخره شما تجربه قبلي داشتيد و مسلما اينطور نبوده كه بخواهيد در اين زمينه خام و ناپخته عمل كنيد.
اگر واقعا هيچ احساسي به آن آقا نداريد بيشتر از اين خودت و ايشان را درگير نكنيد و حتي ادامه رابطه را به صورت رابطه خواهر و برادري ندانيد. گفتن اين جمله به اون آقا كه من شما را مثل برادر خودم دوست دارم براي يك مرد كه عاشق زني است بسيار عذاب آور است و بيشتر مثل نمكي است كه بر زخمي پاشيده مي شود.
موفق باشي.:72:
صنم گرامی
مساله مختومه شد .مشکل منم .دو سال تمام با خودم درگیر بودم ! هیچوقت به نتیجه نرسیدم که این آقا را دوست دارم یا ندارم!گهگاهی واقعا دوستش داشتم ولی هر بار به من نزدیک میشد احساس می کردم من اینکاره نیستم! آخر سر با خودم تصمیم گرفتم که اقلا آن بیچاره را درگیر خود درگیری شخصی خودم نکنم تا تکلیفش مشخص شود .من از دست خودم عصبانیم .گاهی دلم برایش آنقدر تنگ می شد و آنقدر ابراز دلتنگی می کردم که ذوق زده می شد .با هم برای خانه مشترکمان خرید می رفتیم .برای مراسم عقد روی هتل و مراسم و ماه عسل بحث می کردیم .و گاهی از بودن کنارش معذب و ناراحت بودم و روابطم خیلی خشک و رسمی بود .خودش هم گیج شده بود .چند بار هم ابراز کرد که تو چرا اینقدر متغیری!! یه روز عاشق و دلتنگی و یه روز همکار..
عاشق موقعیت و شخصیت اجتماعیش بودم و از طرفی ارتباط جسمی برام همیشه سخت و عذاب آور بود .هیچوقت خودم هم نفهمیدم دوستش دارم یا ندارم !
همین الان هم هنوز همان درگیری را دارم .تنها حسنش این شده که حداقل تکلیف آن بیچاره را روشن کردم ولی خودم بدتر شدم که بهتر نشدم .دلم برایش تنگ شده .عین همه این 2 سال که اگه یه روز نمی دیدمش دلتنگ می شدم و وقتی می دیدمش سریع دلزده بودم!
رهایش کردم که بیشتر عذابش ندهم .ولی دلم آرامش ندارد .دوستش دارم و نگرانش هستم .مثل خواهری که نزدیک ترین برادرش را از دست داده باشد .انگار عزادارم..
هیچ کس درک نمی کند من چی میگم و چی میکشم .امروز صبح زنگ زد به مادرم و ازش حلال خواهی کرد .قبل از عملش زنگ زد .بابت کاری که نکرده...بعد از عملش هم خانواده من رفتن بیمارستان .مادرم میگه وضعش وخیم بود .میگه بجز قلبش خونریزی معده هم کرده داشتن بهش خون می زدن .هنوزم بی هوش بوده.چرا اینطور با خودم درگیرم .ازدواج اولم منو اینطور کرد .از همه چیز و همه کس واهمه دارم .5 سال گذشته و من هر سال از سابق بدتر شدم .نمی تونم مقصر رو پیدا کنم .خودم یا کارها و مشکلات اون آقا .به هر حال ممنون از همه سروران تالار .همه رو می سپارم به خدا .برای منهم دعا کنید.
دوست عزیز
اگر کتاب ایا تو گمشده ام هستی رو خونده بودید وارد چنین رابطه ایی نمی شدید!از روابطی که در این کتاب بی سرانجام معرفی میشن روابطی هستن که طرف مقابل جذب موقعییت کاری،مالی و اجتماعی طرف میشه!
دوست ندارم بگم ولی سخت بنظر می اد بشه قبول کرد خانمی که انقدر به ظواهر اهمیت می ده از همون اول به فکر این قضیه نبوده باشه و در رابطش کاملا صادق بوده باشه.
در این سن و سال شما دیگه نمی تونید این دید خودتون رو کنار بگذارید،پس ادامه ی این رابطه دلیلی نداره.سعی کنید ازش حلالیت بخواهید همین.
در ضمن صیغه بر خلاف نثر صریح قرانه.
تماس گرامی
موقعیت ما با هم زیاد فاصله نداشت .ار لحاظ مالی ما در یک سطح بودیم .از لحاظ شغلی من موقعیت خیلی خوب و معقولی دارم .من توی دانشگاه تدریس می کنم .از لحاظ تحصیلی هم این آقا از من سطح خیلی پایین تری داشت .از لحاظ ظاهری هم من از اون 11 سال کوچکتر بودم .پس برای من نقطه خارق العاده ای نبود .من عاشق موقعیتش از این لحاظ بودم که آدم نیک نام و سرشناسی بود و نفوذ بالایی داشت .بعنوان نمونه برای من جالب بود که همه جا ما مهمان وی آی پی بودیم .هیچوقت هیچ جا توی صف نبودیم و همه جا چند نفر دنبال ما بودند که کم و کسری نداشته باشیم .اینها برای من جذاب بود از اینکه همسر کسی باشم که انسان عادی نبود حس خوبی داشتم .البته این به معنای تایید این عقیده نیست.
مساله دیگه اینکه من مثل شما فکر نمی کنم .چرا من صادق نبودم؟ در حالیکه من در رفتارها و برخوردم با این آقا ذره ای ریا نداشتم .حتی در این 2 سال یک بار هم از من دروغ نشنید .حتی در بیان جزییات زندگی و طلاقم هم بیش از حد لازم صادق بودم چون عقیده داشتم شروع یک زندگی نیاز به صداقت صد در صد دارد .برعکس من فکر می کنم این آقا بر خلاف تمام اعتقادش زیاد صادق نبود .چرا باید مشکل قلبی اش را از من پنهان می کرد در حالیکه اظهر من الشمس بود .بارها در حضور من دچار تنگی نفس های حاد شد .ولی در پاسخ سوالات من همیشه عنوان می کرد که این حساسیت ریه هست .در صورتیکه دو بار آنژیو کرده بود و دریچه میترالش مشکل حاد داشت .همین امروز هم جراحی قلب باز کرد .و یا در خصوص مشکل جنسی و الت تناسلیش حتی هیچوقت کلمه ای بیان نکرده بود .فرض کنیم من این موضوع را بعد از ازدواج متوجه می شدم آنوقت چه اتفاقی می افتاد؟؟
همان روز هم هی تکرار کرد که این مشکل با عمل جراحی قابل اصلاح است .چند بار خواستم بپرسم چرا قبلا نگفتی؟؟ ولی حرفم را خوردم .حس کردم خودش اندازه کافی شرمنده هست این حرف بدترش می کند.یا لجبازی هایش در مورد پوشش ظاهری خیلی کودکانه بود .
تماس گرامی لطفا بنده را از مباحث مذهبی معاف کنید !! نه علاقه ای به اینگونه مباحث دارم و نه سررشته ای! بهتر است اینرا بسپاریم به متخصصین این رشته .موفق و موید باشید.
دوست گرامی
اگر به نوشته ی خودتون دقت کنید می بینید که نوشتید من جذب اینکه چند نفر دنبالم باشن شدم و ....خوب یعنی موقعییت دیگه!
خوب ظاهرش رو که از اول دیده بودید چرا با هاش ادامه دادید؟فکر کردین جراحی پلاستیک می کنه خوشگل میشه؟!؟یا اینکه میگید ناراحتی قلبی داشته به صورتی که کاملا مشهود بوده و با اینکه این مشهود بودن رو می دیدید و به عدم صداقتش پی می بردید بازهم با هاش ادامه دادید!واقعا چرا؟اون هم 2 سال !
خوب حالا هم که میگید نه با ظاهرش می تونید کنار بیاید نه اینکه صداقت داره پس دیگه یک راه بیشتر نمی مونه.اون بنده خدا این همه خودش رو به در ودیوار زده تا اونجا که حاضر شده به اشتباه دروغ بگه تا شما رو از دست نده در عوض شما ...
اون یک عمر با همین بوی عرق زندگی کرده و با همون ظاهر بد و کسی که در این سن و سال دیگه تغییر براش امکان نداره و شما این رو با این سن وسال و با تجربه ی یک زندگی دیگه نمی دونستید؟اینا واقعا 2 سال صبر احتیاج داشت؟
خیلی از خانمها وقتی می بینن که کسی بهشون ابراز علاقه میکنه تا اونجا که جا داره کاری میکنن که طرف مقابلشون این کار رو ادامه بده!
دوست عزیز اسلام دین عقل گراییه و کتابش قابل استفاده برای همه با نگاهی گذرا به این کتاب مقدس خواهید فهمید که این عمر تحریفی است در دین مبین توسط عده ایی!