RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arch_girl87
خب به خانمت بگو که برات تو خونه خشگل کنه همون جور که دوست داری اینجوری همیشه با ذوق و شوق میای خونه تا خانمتو ببینی
فکر کنم دوست داری خانمت آرایش میکرد
اگه بخوام قلبا به این سوال پاسخ بدم خوب من ذاتاً دوس دارم خانم چند سال عزم کوچک تر باشه. شاید غلط باش این تفکّر اما حس میکنم خیلی بیشتر جذبِ یه دخترِ ۲۰ سال میشم تا ۲۵ ساله. اصلا از اول هم من قصدم ازدواج نبود اما خانم اینقدر علاقه نشون داد که من هم احساسی شدم...
اصلا خیلی من به زیبائی حساس نیستم. ایشون به نظر من زیباست. البته همونطور که گفتم الان دیگه مشکل اینا نیست. قابل عقد خانمِ من خیلی اختلافهای که با من داشت رو نادیده گرفت اما الان اونا رو داره میبینه. من دیگه الان دلم به جدائی نیست چون دیگه انرژی واسه یه ازدواجِ دیگه رو ندارم. اما خانم میگه ما هنوز وقت داریم و بیا یه بار دیگه انتخاب کنیم.
شاید دوستانِ همدردی از من دلخور باشند که با وجود این همه صحبت چرا باز داره به جدایی میکشه. باور کنید من طرفِ خودم رو اصلاح کردم. فقط همون اوایل بود که اون فکر هام رو بهش میگفتم. تازه واسه همون گفتنها ، کلی آبروم رفت. چون خانم به همه گفت که من چی بهش میگفتم.
من از جدائی میترسم اما از جدائی بعد از عروسی بیشتر میترسم. خانمِ من خیلی خوب بود اما وقتی نگاه میکنم اکثر خانمها خوبن. تو همین تالار، وقتی بعضی تاپیکها رو میخونم میگم وای چه شوهر سنگدلی ! آدم به گریه میافته. اما خانم هنوز دنبال این هست که با محبت قضیه رو درست کنه. خانمِ من با وجود اون همه خوبی که از من دید (فقط همین عیب رو داشتم که اوایل مقایسه میکردمش ) بعدن که کلی ازش عذر خواهی کرده بودم و همه چی داشت فراموش میشد، با یه دعوا همه چی رو به خانوادهها گفت. تازه من همون موقع هم واسه هر دفعه که دلخور میشد شاید ۳ ساعت ازش دلجوئی میکردم. اینجا تو تاپیکها میخوندم که شوهرها بعد ازدواج پول نمیدان ، من همون اول روز بدِ عقد، بیشتر از ۱ میلیون ریختم حسابش. کادو واسعش لپتاپ گرفتم . واسه هدیه تولدش چقد وقت گذاشتم. خوب شاید اون ویژگیِ بد رو داشتم که تو دلم مقایسه میکردم و حالا اوایل هم گفتم بهش فکر هام رو، اما به نظر شما نمیتونست این یه عیب رو تحمل کنه؟ من نمیخوام از خودم تعریف کنم اما گفتم شاید بد نباشه از خودم هم یه مقدار بگم. روزی شاید ۳ ساعت فقط بهش تلفن میکردم. تو اون ۳ ساعت کلی قربون صدقش میرفتم ولی خوب چه کنم که زبون یه چند تا حرفِ نه مربوط رو هم میزد دیگه. و خدا شاهد که چقد بهش میگفتم غلط کردم و عذر خواهی میکردم. خیلی وقتا واسه اینکه منو ببخشه، گریه میکردم که باور کنه پشیمونم.
من واقعا یه زمانی فکر میکردم خانمم خیلی خیلی دختر خوبیه و هیچ زنی تو دنیا اینجوری نیست از نظر اخلاق. اما وقتی تاپیکهای سایت رو میخونم میبینم که نه، خیلی از خانمها خوبن.دقیقا همین تفکّر، جدائی رو واسه من قابل تحمل میکنه. به این امید که خوب زیاد هست و ایشالا خدا یکی دیگه رو نصیبم میکنه.
یه نصیحت (اگه قابل باشم) به دوستانِ جوون تر : تصمیم به ازدواج تو سنِّ کم واسه آقایون درست نیست. صبر کنید تا به یه سنی برسید که ملاکهای ازدواجتون عوض ناشعه و ثابت بمونه. اگه یه زمانی هم تصمیم به ازدواج دارید تردیدهاتون رو جدی بگیرید. من قابل عقد به خواهرم گفتم که من نسبت به ظاهر خانم تردید دارم. هم چین به دلم نمیچسبه. ایشون گفتن آدی میشه. به یکی دیگه گفتم گفت زن و مرد باید مثل هم باشند خوب. مس خودته دیگه !!
حتما درست مشاوره کنید. ازدواجی که توش دلتون قرص و محکم نیست رو انجام ندید.
فکر نکنید که من با هیچ کی غیر این دختر نمیتونم زندگی کنم و ..... این حرفا زود گذر هست.
خلاصه وقتی ازدواج کنید که دلتون قرص و محکم هست و خوب مشاوره و فکر کرده باشید.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
محسن1986 گرامی،
ببخشید من می خوام یه مقدار رک حرفم رو بزنم،
به جونه خودم حالم داره به هم می خوره از این حرفای تکراری که اینجا می نویسین، اگه تمام این پست های شما تو این دو تا تاپیک رو جمع کنی و یه فاکتور بگیری، 4 تا پست بیشتر نمی شه! یعنی یکی می خوام بزنم تو سره خودم!
شما به طور میانگین، ماهی یه بار اومدین تو همدردی و این حرفا رو تکرار کردین، با این حال من حالم به هم خورده، تصوره این که شما روزی صد بار اینا رو برای خودتون تکرار می کنین، واقعاً تهو آوره!
تو رو خدا این بلا رو سره خودت نیار!
تو رو خدا به خودت و زندگیت و خانومت رحم کن! به خدا گناه دارین، چرا خودتون رو داغون می کنین!
بیا تمرین کن، صورت مسئله رو بنویس، یه راه حل پیدا کن، بعدش که راه حل پیدا شد، دیگه به این موضوع فک نکن، بگو من که تصمیمم رو گرفتم، برا چی از اول یه مسئله رو بازنگری کنم!
دو سال از عمرت رفت و تو هنوز تو فکره اینی که انتخابت درست بوده یا نه!
سعی کن لذت ببری از زندگیت! دوران عقد بهترین دوران زندگی هستش! چرا این جوری می کنی آخه!
ببخشیدا، من خیلی سعی می کنم که تاپیک شما رو نخونم، اما هی نمی شه! نیس از اولش بودم، این فوضولی نمی ذاره که یه دم آسایش داشته باشیم!
بیچاره اون دختره معصوم که مثه ذره تو هوا معلق نگهش داشتی، خدا بهش صبر بده!
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ایوب
محسن1986 گرامی،
ببخشید من می خوام یه مقدار رک حرفم رو بزنم،
به جونه خودم حالم داره به هم می خوره از این حرفای تکراری که اینجا می نویسین، اگه تمام این پست های شما تو این دو تا تاپیک رو جمع کنی و یه فاکتور بگیری، 4 تا پست بیشتر نمی شه! یعنی یکی می خوام بزنم تو سره خودم!
شما به طور میانگین، ماهی یه بار اومدین تو همدردی و این حرفا رو تکرار کردین، با این حال من حالم به هم خورده، تصوره این که شما روزی صد بار اینا رو برای خودتون تکرار می کنین، واقعاً تهو آوره!
تو رو خدا این بلا رو سره خودت نیار!
تو رو خدا به خودت و زندگیت و خانومت رحم کن! به خدا گناه دارین، چرا خودتون رو داغون می کنین!
بیا تمرین کن، صورت مسئله رو بنویس، یه راه حل پیدا کن، بعدش که راه حل پیدا شد، دیگه به این موضوع فک نکن، بگو من که تصمیمم رو گرفتم، برا چی از اول یه مسئله رو بازنگری کنم!
دو سال از عمرت رفت و تو هنوز تو فکره اینی که انتخابت درست بوده یا نه!
سعی کن لذت ببری از زندگیت! دوران عقد بهترین دوران زندگی هستش! چرا این جوری می کنی آخه!
ببخشیدا، من خیلی سعی می کنم که تاپیک شما رو نخونم، اما هی نمی شه! نیس از اولش بودم، این فوضولی نمی ذاره که یه دم آسایش داشته باشیم!
بیچاره اون دختره معصوم که مثه ذره تو هوا معلق نگهش داشتی، خدا بهش صبر بده!
مرسی از روک بودنت !
اشکالِ شما هم اینه که هر چی من میگم متوجّه نمیشید ! من که چند بار گفتم این حرفا واسه همدردی هست. من اصلا از این حرفا به خانم نمیزنم. ! فقط مال اون اوایل بود. حالا شما هی بگو خدا به خانم صبر بده !!!
ضمنا من ماهی یه بار نمیام همدردی. من هر روز ۱-۲ ساعت تو همدردی هستم و همهٔ تاپیکهای که واسعم جالب میاد رو دنبال میکنم.
الان هم داریم جدا میشیم. هفتهٔ دیگه اقدامِ قانونی واسه جدائی انجام میشه. اصلا هم دلیل جدائیِ ما اون حرفا نیست. اون حرفا همون اوایل زده شد و تموم شد. شاید تو ذهن من بود ولی بین ما نبود. خانمم واسه یه سری اختلافهای اساسی که بین ما بود و وقت عقد با وجودی که اونا رو مطرح کرده بودم اما جدی گرفته نشده بود داره جدا میشه. یکیش اینه که من میخوام واسه ادامه تحصیل برم خارج از کشور و همونجا هم زندگی کنم. ایشون الان میگن نمیتونن از ایران برن. البته این یه دلیل هست.
البته من هم مخالف هستم اما ایشون اصرار به جدائی دارند. و با نظر خانوادهها تصمیم به جدائی گرفته شده.
حرفایی که من تو ۲ تا پستِ آخر زدم بیشتر از رو دلسوزی بود. خواسّتّم یه تجربه که خودم کسب کردم رو بنویسم. شاید به قول خواهر خانمم اگه عشق واقعی بین شما بود ، شما هر چند که اول هم گفتی میخوای بری خارج، اما واسه خانومت منصرف میشدی. یآا اختلافهای دیگه رو ۲ طرف حل میکردیم. اما ازدواجی که بر اساس احساسات انجام بشه، زود اختلافها خودش رو نشون میده.
ضمنا الان این خانم هست که من رو مس ذره تو هوا معلق نگاه داشته ! ایشون الان ۶ ماهه که میگه میخوام جدا شم. حتا یه بار تا مرز جدائی هم رفت اما ایشون لحظهٔ آخر گفت دلم نمیاد. چند روز بعد دوباره گفت با همه چی هم اگه کنار بیام نمیتونم با خارج کنار بیام و از من خواهش کرد که دوباره اجازه بدم که جدا بشیم. بعد کلی مامانش از من خواهش کرد. من اصلا اجازه نمیدادم. تاا اینکه خودم به این نتیجه رسیدم که جدائی شاید بهتر باشه.
تو این ۶ ماه وقتی عصبی میشد از فکر کردن به جدائی، بهم زنگ میزد و اینقد با من بد حرف زد و منو زیر بار فحش کرد اما من حتا یه دفعه حتی یه دفعه هم صدام رو روش بلند نکردم. همش میگفتم هر چی تو میگی درسته. بارها خودم بهش زنگ میزدم و میگفتم اگه عصبی هستی، به من فحش بده تاا خالی شی. هر چی دلت میخواد بگو.
به هر حال فقط چند روز به طلاق توافقیِ ما مونده و تنها کسی که هنوز مخالفت میکنه من هستم.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
من نگفتم واسه خانومتون می گید، گفتم برا خودتون تکرار می کنید!
اگه براش می گفتی که عمراً دو دقیقه هم می موند،
فقط یه خواهش ازت دارم،
خواهش می کنم هر تصمیمی گرفتی و انجامش دادی، دوباره پشیمون نشی و بیای اینجا بگی اشتباه کردم و فلان و بهمان و بیسار!
الآن با علم کامل و احاطه به موضوع و در نظر گرفتن تمام شرایط یه تصمیم بگیر و مطمئن باش تصمیمت درسته و با گذشت زمان، بر نگرد عقب و بگو تصمیمم اشتباه بوده!
یه خورده به خودت احترام بذار و برای تصمیم های خودت ارزش قائل باش.
من برات دعا می کنم،
ایشالا که هر چی به صلاحت باشه، اتفاق بیوفته!:72::72::72:
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
سلام اقا محسن
99بار اين افت هاي احتمالي مشاوره رو خوندم و زبونمو گاز گرفتم اما نتونستم جلوي خودمو بگيرم
برادر من خشت اولو كج گذاشتي و زدي اون دخترو درب و داغون كردي حالا ميگي اصلا زيباست!اصلا خوبه!اصلا...
اين تالارو واسه اين نزاشتن كه شما بياي و بگي ا ا ا دختر خوب زياده و من نميدونستم
معلومه كه زياده يكي از هموناش گير تو افتاد
همين دخترايي كه ميان و از درددلشون مينويسن خانم تو اگه جزوشون بود جي ميگفتي:162:
بزنن از تالار بيرونم بكنن اما اگه نگم ميميرم
شما لياقتت دختر خوب نيست,مثل اين خانم ميپره تو گلوت,يكي بايد باشه صبح وشبتو يكي كنه تا بفهمي زندگي يعني جي
شما صد بار ديگه هم ازدواج كني وضعت همينه جون تكليفت با خودت معلوم نيست و دمدمي مزاجي[/b][/font]
اخييييييييييييييييييييييي ش راحت شدم
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yalda7
سلام اقا محسن
99بار اين افت هاي احتمالي مشاوره رو خوندم و زبونمو گاز گرفتم اما نتونستم جلوي خودمو بگيرم
برادر من خشت اولو كج گذاشتي و زدي اون دخترو درب و داغون كردي حالا ميگي اصلا زيباست!اصلا خوبه!اصلا...
اين تالارو واسه اين نزاشتن كه شما بياي و بگي ا ا ا دختر خوب زياده و من نميدونستم
معلومه كه زياده يكي از هموناش گير تو افتاد
همين دخترايي كه ميان و از درددلشون مينويسن خانم تو اگه جزوشون بود جي ميگفتي:162:
بزنن از تالار بيرونم بكنن اما اگه نگم ميميرم
شما لياقتت دختر خوب نيست,مثل اين خانم ميپره تو گلوت,يكي بايد باشه صبح وشبتو يكي كنه تا بفهمي زندگي يعني جي
شما صد بار ديگه هم ازدواج كني وضعت همينه جون تكليفت با خودت معلوم نيست و دمدمي مزاجي[/b][/font]
اخييييييييييييييييييييييي ش راحت شدم
مرسی از حرفات.
من اصلا ناراحت که نشدم هیچ خوشحال هم شدم که وقت گذاشتی و واسم نظرت رو نوشتی.
من نمیدونم چرا شما فکر میکنید من دمدمی مزاجم ! من حرفایی که اون اوایل به خانم زدم حرفایی بود که قابل عقد هم بهش زدم! وقتی بهش میگفتم که مگه قابل عقد همینا رو نمیشنیدی، میگه آخه اون موقع زنت نبودام و فکر میکردم شوخیه !
قبول، من اوایل درست حرف نزدم . اما یکی نیست بگه که خوب تقصیر طرف هم بود. من قابل عقد بارها بهش گفتم که من راجع به سنّ تردید دارم و اون میگفت که مشاور کرده و مشاور گفت مهم نیست اینقد اختلاف. بارها میگفتم بهش که زیبائی تو به دلم نمیشینه. شاید چند ماه قابل عقد خیلی وقتا عمدی، اونو مقایسه میکردم که متوجّه بشه. اما اون همش میگفت من دلم گیره و نمیتونم از تو جدا بشم. حتا من ۲-۳ هفته قابل عقد گفتم بهم بزنم که گفت نفرین میکنمت !
من اونو واسه نجابت و مهربونیش خواستمش و توکّل به خدا کردم و هنوز هم واسه همون دلایل دلم راضی به جدائی نیست اما خانمم حالا که میخواد بهم بزنه و این همه اصرار به جدائی داره، میگم آخه چرا تو اون موقع این همه علاقه داشتی، میگه آخه خیلی ظاهراً شبیه برادرم بودی ! آخه این چه دلیلیه ! یا میگه چهرهات مظلوم بود. خودم هم گیج میشم که آخه این چه دلیلی بوده !
وقتی میگم که مگه من از اول نگفتم که میخوام برم خارج، میگه آخه فکر میکردم بعد ازدواج میتونم منصرفت کنم، یا اینکه وقتی میگم مگه من از اول نگفتم یا نمیدونستی که من میزان مذهبی بودنم زیاد نیست، میگه خوب فکر میکردم میتونم بعد ازدواج شما رو تغییر بدم ! آخه چرا ایشون اصلا تقصیری نداره و من همش باید مقصّر باشم؟
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
شما اومدي اينجا و ما داريم نظرمونو راجع به حرفات ميكيم.ميشه به يه سوال جواب بدين
الان دركيري اصلي شما چيه؟
يعني مشكلت چيه؟
ميخواي يكي بهت بكه جدا شو يا نشو؟؟؟؟
يا دنبال مقصري؟؟؟؟
الان شرايطت واسه خارج رفتن جوره؟؟؟
مشكل اصلي چيه؟
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yalda7
شما اومدي اينجا و ما داريم نظرمونو راجع به حرفات ميكيم.ميشه به يه سوال جواب بدين
الان دركيري اصلي شما چيه؟
يعني مشكلت چيه؟
ميخواي يكي بهت بكه جدا شو يا نشو؟؟؟؟
يا دنبال مقصري؟؟؟؟
الان شرايطت واسه خارج رفتن جوره؟؟؟
مشكل اصلي چيه؟
من که تشکر کردم .
نه، من فقط گفتم یه پست بکنم که کسانی که زحمت کشیدن و پیگیر هستند تاپیکِ من رو ، بدونن الان در چه وضعیتی هستم.
نه دنبال مقصّر نیستم. البته خودم رو مقصّر اصلی میدونم. مهمترین تقصیر من هم اینه که وقتی دیدم دلم به این وصلت نیست، جدی نگرفتم و جلو رفتم. کاری ندارم که الان دلیل جدا شدن یه چیز دیگه هست اما شاید اگه من واقعا دلم به این وصلت بود بیشتر تلاش میکردم که حفظش کنم.
نه نمیخوام کسی بهم بگه جدا شو یا نشو. چون دست من نیست دیگه.
آره! دقیقا دعوای اصلی ما هم از اونجا شروع شد که گفتم واسه خارج رفتنِ خانم اقدام کنیم و هفتهٔ قابل رفتن عروسی کنیم. ایشون گفتن نه.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
آقا محسن به خاطر اینکه گفتید می بینید چقدر خانم خوب زیادن و دلیلتون این بود که تواین سایت دیدید می خوام بگم اشتباه می کنید. می دونید چرا؟ چون اولا دیدن اشتباهات خود ادم سختتر از دیدن اشتباهات طرف مقابله
دوما هیچ کس بد خودش رو نمیاد بگه . این نوشته ها و تاپیکها ظاهر قضیه است که از طرف یک طرف رابطه مطرح میشه.
می خواهم بگم که در مسائل دیگه زندگیتون هم سعی کنید ظاهر قضایا رو به تنهایی نبینید.
راستی من هم میدونم که همسرتون اشتباه کرد که در اول ازدواجتون معیارهاشو نادیده گرفت. اما می خواهم بگم شما چی؟ ایا همسرتون اسلحه گذاشته بود پشت سرتون که جواب بله بدید؟ اونموقع می تونستید مثل یک مرد با قاطعیت کامل خودتون تصمیم بگیرید.
اون موقع همسرتون تصمیم خودش رو گرفته بوده و می خواسته به هر قیمتی عملی کنه. چرا شما که این اختلاف ها رو میدید تصمیم قطعی نگرفتید و عملیش نکردید؟ ببخشید که سرزنشتون کردم. فقط به عنوان یک خواهر دوست داشتم از این مساله به طور همه جانبه درس های لازم رو بگیرید. از تجربه ای که گرون براتون تمام شد .
من به شخصه از اینکه تجربتون رو در اختیار دیگران قرار دادید ممنونم و امیدوارم اتفاقی که واقعا به صلاحتونه براتون بیافته.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد 2
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
راستی من هم میدونم که همسرتون اشتباه کرد که در اول ازدواجتون معیارهاشو نادیده گرفت. اما می خواهم بگم شما چی؟ ایا همسرتون اسلحه گذاشته بود پشت سرتون که جواب بله بدید؟ اونموقع می تونستید مثل یک مرد با قاطعیت کامل خودتون تصمیم بگیرید.
اون موقع همسرتون تصمیم خودش رو گرفته بوده و می خواسته به هر قیمتی عملی کنه. چرا شما که این اختلاف ها رو میدید تصمیم قطعی نگرفتید و عملیش نکردید؟ ببخشید که سرزنشتون کردم. فقط به عنوان یک خواهر دوست داشتم از این مساله به طور همه جانبه درس های لازم رو بگیرید. از تجربه ای که گرون براتون تمام شد .
من به شخصه از اینکه تجربتون رو در اختیار دیگران قرار دادید ممنونم و امیدوارم اتفاقی که واقعا به صلاحتونه براتون بیافته.
من که اعتراف کردم که !:
البته خودم رو مقصّر اصلی میدونم. مهمترین تقصیر من هم اینه که وقتی دیدم دلم به این وصلت نیست، جدی نگرفتم و جلو رفتم. کاری ندارم که الان دلیل جدا شدن یه چیز دیگه هست اما شاید اگه من واقعا دلم به این وصلت بود بیشتر تلاش میکردم که حفظش کنم.
راجب به خوب بودن :
راستش من اینا رو واسه دلداری خودم میگم. میخوام ناراحتی جدائی رو واسه خودم تسکین بدم. میگم پسر تو که هنوز ۲۵ سالته. وقت هست. دخترِ خوب هم هست. خدا بزرگه.
ولی دل آدم یه جوریه. وقتی یاد خاطرات گذشته میافته همش میگیره. اون موقعها که دل خودم جدائی میخواست واسعم سخت نبود اما وقتی که تصمیم به ادامه گرفتم و از طرف مقابلم جدایی مطرح شد سخت شد واسم.
خیلی وقتا میگم کاش زمان به عقب بر میگشت تا آدم میتونست بعضی اشتباهتشو جبران کنه. اما حیف.
یه مطلب دیگه هم تو این مدت که تو تالار بودم یاد گرفتم : انسان تا یه اشتباه رو خودش تجربه نکنه آدم نمیشه !
وقت ندارم اما دلم نمیاد و میخوام یه داستانی رو تعریف کنم که جالب بود:
یه روز یه بنده خدائی رفت به یه کارونسرا دید چند نفر عدم اونجا هستند و شب ها،های های گریه میکنند. دید که اونورِ کارونسرا یه باقی هست و خاصت بره اونجا. این چند تاا عدم جلوشو گرفتن و کلی بهش گفتند نرو نرو پشیمون میشی. ولی اون رفت ! وقتی رفت تو باغ لبه یه نهر آب نشست و یهو یه عقاب اومد بلندش کرد و برد یه جای انداخت که انگار بهشت بود. ملت اومدن و پادشاهشون شد و با ملکه ازدواج کرد. حتا از ملکه بچه دار هم شد و خیلی خوشبخت شده بود. ملکه همه جای قصر رو بهش نشون داده بود و گفت بود که همه جاا میتونی بری الا یه اتاق. هیچ وقت وارد اون اتاق نشی. اما چه کند انسان که حرف گوش نمیکنه ! آخر این یه روز رفت درِ اتاق رو باز کرد و دوباره یه عقاب اومد و برگردوندش سر جای اول ! اینم به جامعه اون چند تاا اضافه شد ! دلیل گریه اونا هم این بود که اونا هم دقیقا همین مسیر رو رفته بودن و همین حرف گوش نکردن رو تجربه کرده بودن و حسرت میخوردن و افسوس !
انسان همینه. اصلا حاضرت آدم میتونست اون همه میوه بخوره ولی راست رفت همونی رو خورد که خدا گفت نخور.
نمیخوام اشتباه هامو توجیه کنم. اما میخوام بگم که تا انسان تجربه نکنه یاد نمیگیره ! واسه همینه که واسه ما مهندسها میگن تجربه خیلی بهتر از تحصیلات دانشگهیه !
سرت رو درد آوردم. واسعم دعا کن. مرسی