RE: می خواهم از غم و اندوه به تعالی برسم...
سلام خانوم
خانوم تبریکات فراوان :46:
سرافراز چرا اینجا رو آب و جارو نکردی؟ من مریض شدم افتادم تو خونه سال نویی :D تو چرا هنوز
وسایل پذیراییت آماده نیست؟
ما با خلوص نیت و تنی بیمار شما رو دعا کردیم ها!
گفتیم : "خدایا سرافراز رو به تعالی برسون که این غم رو بی خیالش بشه و دیگه بهش نچسبه"
می دونی بهم چی گفت؟ ندا اومد : "غم همزاد شماست اما تا من هستم چرا غم؟ به سرافراز
بگو دل بنده های من رو تو همدردی شاد کنه من شادش می کنم! گفت بگو تو فقط مسئول
زندگی خودت هستی و خیلی هم تو این دنیا فرصت نداری...فوقش 60 سال دیگه! میخوای با
غصه خوردن و دلسوزی های گاه و بی گاه فرصتش رو از خودت بگیری؟"
دیگه خلاصه گفتگو ها داشتیم با خودش :)
من میخوام نذارم تو سال نویی تنها بمونی...بعد هم اومدم بگم واسه رها شدن از غم خودت ،
غم های دیگران رو بخون و بعد مشکل گشاشون باش و لبخند رو به لب هاشون بنشون اما فقط
به اندازه سهمت غصشون رو بخور نه بیشتر!
هیچ کس تو این دنیا مهمتر از خود ما نیست!
امسال می تونیم شاهد راهنمایی های خیلی خوب سرافراز باشیم دیگه؟
:72::43::46:
RE: می خواهم از غم و اندوه به تعالی برسم...
وااااي خانم! چقدر شرمنده كردي! http://www.hamdardi.net/imgup/21952/...41a62237c1.gif
خدا بد نده چي شده؟
راستي همه اونها برات ندا اومد؟ بابا تو ديگه كي هستي! :46:
راستي راهنمايي هاي من فكر نكنم زياد همچين بدرد بخوره ها!! اما چشم! هرچي بلد بودم دريغ كه نمي كنم! اگه افاقه نكرد نياييد خفت منو بچسبيدها!
آخه از قديم گفتند: كل اگر طبيب بودي سر خود دوا نمودي! :316:
ميگم انشاءالله سال خيلي خوبي در انتظارت باشه عزيزم... ببينم امسال شاه دوماد رو بغل بهار مي بينيم؟(به لطف خدا حتما!)
حالا واسه اينكه پستم زياد بي ربط هم نباشه ميگم كه آره تصميم گرفتم اين غم ها و غصه ها رو دور بريزم. هركي مشكل داره خودش بره مشكل خودشو حل كنه. به من چه!!
از ما شرط بلاغ براي ايشون بود. خواه پند گير خواه ملال!
در ضمن فكر نكنم اونقدري كه من واسه ايشون جيليز ويليز مي كنم ايشون عين خيالش باشه...
خدا رو شكر...براي همه داده ها و نداده هاش...
RE: می خواهم از غم و اندوه به تعالی برسم...
جناب آقای sci... اگر برداشت و نتیجه گیری خودتون رو از پاسخهای من به سوالاتتون بفرمایید ممنون میشم.
RE: می خواهم از غم و اندوه به تعالی برسم...
شما نوشتید:
زماني كه من با اين آقا آشنا شدم و گفتگويي انجام شد متوجه شدم كه در خيلي از موارد ديدگاه جالبي نسبت به زندگي دارند و صحبت هاي ايشون براي من جالب بود. كم كم صحبت به مشكلات زندگي ما كشيده شد. كمي من و كمي ايشون از مشكلات زندگي خودمون گفتيم. ايشون سعي كردند به من كمك كنند و من هم سعي كردم با دانسته هام در حل مشكل ايشون كمكشون كنم. اما يك مدت كه گذشت ديدم مشكل ايشون خيلي ريشه دارتر از اوني هست كه من فكر مي كردم و انگار فقط نوكش از زمين زده بود بيرون و همه ريشه اش زير زمين بود. گاهي اوقات دونفري با تبر به ريشه هاي اين مشكلات مي زديم و بسياري اوقات واقعا خسته كننده مي شد.
اتفاقي كه به مرور افتاد اين بود كه احساس كرديم كمك كردن ما به همديگر خودش داره مشكل جديد ايجاد مي كنه و اين شد كه ايشون تصميم گرفتند به تنهايي ريشه مشكلات خودشون رو از بين ببرند.
بسیار عالی جواب دادید.. ببینید این طرز برخورد منطقی شما خوشبختانه با احساس دلبستگی بسیار فاصله داره و اگر در همین واقعیات بمونه، بسیار عالیست! اما متاسفانه ارتباط افراد به همین ختم نمی شه و همونطور که گفتید حل کردن مسائل دیگران تبدیل به مساله ای جدید می شه که شما خودتون موضوع اصلی آن هستید،
اگر برخورد جرات مندانه و غیر احساسی داشته باشید، بی شک نباید از این اتفاقات ناراحت باشید! به هر حال شما مسئول رفتار و مشکلات ایشون نیستید!
3. در حال حاضر چه فكرهايي شما رو آزرده مي كنه؟
من مي دونم كه مشكلاتي كه ايشون باهاش دست و پنجه نرم مي كنند خيلي سخت هست و اينكه خبري از ناراحتي يا خستگيشون به گوش من ميرسه خيلي ناراحتم مي كنه.
از طرفي اون حس و علاقه اي كه (بخاطر شخصيتشون) بهشون پيدا كردم ناراحتم ميكنه چون مي دونم كه سرانجامي نداره و بي سرانجام بودن اين ارتباط رو خود اون آقا براي من تأييد كردند.
پس شما صراحتا می دونید که ارتباطتون با این فرد عاقبت مشخصی نداره، پس جایی برای گله و شکایت باقی نمی مونه! ببینید ما انسانها در بسیاری از موارد، اصطلاحا عاشق می شویم، به تعبیر شما حس و علاقه ای ایجاد می شود! اما واقعا این یعنی چی؟؟
ما زمانی می توانیم بگوییم عاشقیم، که حقوق فردی طرف مقابل رو بصورت تمام عیار بپذیریم و قبول کنیم!
4. از فردي كه صحبت مي كنيد چه مي خواهيد؟؟
فكر نمي كنم خواسته من اين وسط زياد اهميت داشته باشه. ترجيح مي دادم انقدر قوي باشه كه همه مشكلاتش رو بي دغدغه حل كنه. دوست داشتم جذبه بيشتري به خرج مي داد كه من مطمئن ميشدم هيچ چيز بهمش نمي ريزه.
من واقعا نمي دونم از دل اين اتفاق چه برداشتي بكنم... اگر رهاش كنم بايد چشمم رو بروي خيلي از مسائل ببندم. اگر بخوام به اين اميد بنشينم كه اون آدم دوباره سوي من بياد با عقل و منطق من جور درنمياد.
ببینید! شما مسئول نیستید!!
پس تا جائی که از اولویت اول خودتون خارج نشده اید و به شما، روحیات و احساساتتون ضرری نخورده می توانید کمکش کنید، اما وقتی این قدر به هم ریخته می شوید، الزامی نیست که خودتون رو مسئول بدونید!
اگر از شما کمک خواستند، کمکشون کنید در حد مقدوراتتون، اما اگر نخواستند شما به عنوان یک دوست مسئول نیستید، در رابطه با اینکه سطوح ارتباطی شما با این فرد در چه حدی باشه، قبلا خودتون مشخص کردید!
RE: می خواهم از غم و اندوه به تعالی برسم...
ممنون جناب آقای sci
نقل قول:
پس تا جائی که از اولویت اول خودتون خارج نشده اید و به شما، روحیات و احساساتتون ضرری نخورده می توانید کمکش کنید، اما وقتی این قدر به هم ریخته می شوید، الزامی نیست که خودتون رو مسئول بدونید!
بسیار عالی بود :104: دقیقا نکته همین بود. من خودم رو به عنوان اولویت اول فراموش کرده بودم! دقیقا امروز که به این نتیجه رسیدم همه چی برام انگار 180 درجه چرخید. حالم خیلی خوب شد و همه چی برگشت سرجاش! انگار اونهمه بی قراری از درونم بخاطر بی توجهی خودم به خودم بود!
امروز تلاش کردم از همه چیز لذت ببرم. حتی از جیغ جیغ بچه صندلی کناری هواپیما که همیشه ازش فراریم! حس خیلی جالبی بود. توجه به نکات ریز زندگی، تشکر از نعمتهای الهی، دعا کردن و رها کردن اون احساس مسئولیت که باعث ایجاد وابستگی در من شده بود همه و همه باعث شد حال خوبی رو تجربه کنم.
فکر کنم دیگه راه رو پیدا کردم آقای sci! متشکرم.:72:
RE: می خواهم از غم و اندوه به تعالی برسم...
حامد- فرشته مهربان عزیز... من از این تاپیک و کل ماجراهای پیش آمده به نتیجه رسیدم.
لطف کنید و این تاپیک رو به نتیجه رسیده اعلام و قفل بفرمایید....متشکرم.