برادر عزیزمنقل قول:
نوشته اصلی توسط gonzo
خودت داری جواب خودتو میدی که
پس دنبال چی هستی؟
شاید خودت میدونی که به دردت نمیخوره این دختر، ولی میخوای یه جوری و به زور هم که شده خودتو قانع کنی؟ درسته؟
نمایش نسخه قابل چاپ
برادر عزیزمنقل قول:
نوشته اصلی توسط gonzo
خودت داری جواب خودتو میدی که
پس دنبال چی هستی؟
شاید خودت میدونی که به دردت نمیخوره این دختر، ولی میخوای یه جوری و به زور هم که شده خودتو قانع کنی؟ درسته؟
نه باران عزیز اینطور ک شما میگی نیست.نقل قول:
نوشته اصلی توسط باران2
من دوستش دارم، خیلی. نمیخام تو مشکلاتی که داره تنهاش بزارم. نمیخام احساس کنه آدم بی وفا و بی معرفتی هستم. اما نمیدونم ایشون برای چی اینکارو میکنه... چرا این رفتار هارو نشون میده.
دیشب با هم بجثمون شد( سر اینکه چرا جواب اس و زنگ های منو نمیده. آخه مهمون بودن. منم بهش گفتم که چرا من جلوی خانواده م که با من سر این قضیه جنگ دارن، تو مهمونی ، تحت هر شرایطی باید ب تو جواب بدم. اما تو جلوی زنداییت جواب منو نمیدی ؟؟؟؟ ). بحث بالا گرفت و قسمش دادم که جوابم و بده اما نداد. با خیال راحت گرفت خابید. امروز باهاش قهر کردم . گفت با من قهر نکن میمیرم. گفت اگه عشقم بودی .... . من منظورش و نفهمیدم که جای خالی رو میخاد چظور پر کنه. اما اینقد از دستش عصبی یودم و از کم توجهی هاش عاصی شده بودم که گفتم تو عشقم بودی. گفت برو گمشو........
من چی بگم ؟؟؟ میبینید تا چه حد منو دوست داره ؟
گونزو و باران عزیز متشکرم از تعامل دوستانه تون. اگر جسارتی شده ببخشید.
گونزو شما چرا دایم دور خودت می چرخی و هی برمیگردی همون نقطه ای که بودی؟
در ضمن اگر شما این دختر را دوست داشتید هیچوقت به انتقام فکر نمی کردی.
سلام
خب پیدا جان این که نمیتونم کلن بیخیالش بشم خودش نشونه اینه که من دوستش دارم. در ضمن من یه چیزی گفتم در مورد انتقام، هرکس ک منو میشناسه میدونه همچین آدمی نیستم.
از این میترسم که حرفهای خونوادم و آشنایانمون که در مورد ایشون میزدن درست باشه و من الان به این نتیجه برسم و یه خف درست حسابی بخورم... ک معنی این رو هم میدونی چیه دیگه
برادر عزیزم
بله. ممکنه این خانوم واقعا بهت علاقه مند باشه. ولی فکر میکنی علاقه کافیه؟
بهم بگو این خانوم چه خصوصیاتی داره که باعث شده شما انقدر بهش علاقه داشته باشی؟
دونه دونه واسم بشمار
بعدش بهم بگو شما توی یه رابطه، چه دوستی جه زن و شوهری، چه انتظاراتی از طرف مقابلت داری؟
درست همه رو واسم بگو تا ببینیم جی میشه
سلام باران جان
ببین باران جان معیار های من واسه دوستی متفاوته با معیار هام تو ازدواج.
معیار های من تو دوستی :
1- زیبایی ( اهمیت ویژه )
2- کمک کردن تو مشکلات و مسایلی که پیش میاد ( مثل ی رفیق )
3- همصحبت بودن و هم زبون شدن وقتی ک لازمش دارم.
4- وفادار به قول و قرارمون، حداقل تا وقتی که باهاشم.
5- مرام و معرفت داشته باشه، نمک نشناس نباشه.
این خانوم برای دوستی با من، بندهای 1 و 3 و 4 و تاحدوودی 2و5 را داره. باید اضافه کنم که چرب زبونی هاش و ناز کردنهاش و اشوگری هاش هم ی جورایی کار داده دستم. ک البته معیار محسوب نمیشه.
اما معیار های من واسه ازدواج:
1- از نظر اجتماعی و فرهنگی در یک سطح باشیم، ینی اختلاف نظر هایی که ممکنه داشته باشیم، اینقد زیاد نباشه که حرف همدیگرو نفهمیم، یه جورایی دنیامون از هم جدا نباشه. حداقل 80% حرف هم و بفهمیم.
2- در مورد حجاب و نوع پوشش به یک نتیجه برسیم. نمیگم حتمن باید چادری باشه، ولی ی جوری هم نباشه که جلب توجه بکنه. اصلن نمیتونم نگاه دیگران رو تحمل کنم.
3- زیبایی طرفم، من آدمی هستم که دوست دارم ساعت ها بشینم و با نگاهم حرف بزنم تا با زبونم. طرفم باید از یه زیبایی نسبی برخوردار باشه، زیبایی که من بپسندم، نه دیگران.
4- از نظر تحصیلات حتمن باید در رده خودم باشه ( هر دو لیسانس ، یا هر دو فوق و یا هر دو .... ). ن کمتر ن بیشتر. چون میدونم باعث بروز ی سری از مشکلات میشه که عمرن بتونم تحمل کنم.
و 5 - ....
-----------------------------------------
حالا میریم سراغ توقعات
توی دوستی همین بس که هر کاری کردم براش اینطور بناشه که بی معرفتی کنه. نمیگم جبران 100% بکنه. اما وقتی من 3 قدم میام حداقل اون 1 قدم واسم برداره، ناامیدم نکنه از ادامه رابطه... انگیزه برای باهاش بودن رو داشته باشم.
ببین باران جان من انتظارم از همسر آیندم اینه که پا به پام بیاد، همراهم باشه ، غم و شادی، درکم کنه، راه حل بده واسه مشکلات، اینقد منو بشناسه که بدونه از چی بدم میاد از چی خوشم میاد. اونایی رو که بدم میاد تکرار نکنه ( مثه این حرکتی ک دوست دخترم میزنه ، هی اونایی که بدم میاد تکرار میکنه)، ب فکر رشد و تعالیم باشه ، ب فکر بالا بردن من، تو هر زمینه ای ، مثل : اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و ...
در ضمن این توقعاتی که من از همسر آیندم دارم ، همه اونها رو من به نحو احسن میتونم براش انجام بدم. پس حداقل چیزهارو ازش خاستم.
آیا 3 قدم میای اون هم یه قدم میاد؟ بهت انگیزه میده؟
باهات همدل و همراه هست؟ مثلا توی همین مشکلی که الان داری، درکت میکنه؟ راه حل میده؟ غمتو میخوره؟
راستی خانوادتو میخوای چکار کنی؟
اون مشکلی نداره با مخالفت خانوادت؟
پس فردا اگه مشکل باهاشون پیدا کرد کنارت میمونه؟
متاسفانه نه باران جان. حرفشو میزنه اما عمل نمیکنه. مثلن تو همین مشکلی که واسم پیش اومده با زبون میگه کمتر هم و ببینیم و کمتر اس بازی کنیم، اما خیلی کم عمل میکنه و منت میزاره سرم.
غمخوار که هست اما خودش زیاد مشکل داره، ینی آدمی هست که بیشتر موقع ها از کاه کوه میسازه و همیشه نگران هست، حتی سر مسایل پیش پا افتاده. منم ترجیح میدم کمتر مشکلاتم و بهش بگم تا شرایط واسش سخت نشه، چون یکی دوبار گفتم و اعتراض کرد بهم. اما من میخام خودش متوجه بشه که چه مشکلی دارم و همراهیم کنه، اینطور نمیشه. حتی وقتی ک بهش میگم فلان مشکل و دارم و اینطوریه ، یا بهانه میاره یا میگه ببخشید بووس. بارها اینطوری پیش اومده. حتی 2-3 بار اینقد کفری شدم و اون بیخیال بود که دوست داشتم بگیرم بزنمش، آخه تا این حد بیخیال ؟؟؟؟
من نمیخام خانوادم و کنار بزارم. اگه یه خودی از خودش نشون میداد و طوری رفتار میکرد که بفهمم ارزشش و داره، برای بدست آوردنش همه کار میکردم، مثل الان که تا حالا همه کار کردم، از این به بعد هم همه کار میکردم.
در مورد سوالاته آخرت هم حرفی ندارم بگم. چون اصلن در مورد خانوادم باهاش حرف نزدم. ینی به این مرحله نرسیدیم.
خوب ببین
عقیده شخصی من اینه که هدف از ازدواج رسیدن به آرامشه.
داشتن همسر زیبا، پولدار، خوش صحبت و سرزنده، تحصیل کرده، خانواده دار، اجتماعی، همسری که بهمون علاقه داره، بهمون احترام میذاره و .... اگه این همسر یه فاکتورو نداشته باشه همه این ارزشهایی که داره دیگه به چشم آدم نمیاد و اون فاکتور داشتن احساس آرامش در کنار همسر هستش.
یعنی به نظر من آدم هزارتا مشکل داشته باشه، ولی وقتی کنار همسرش احساس آرامش کنه، اون زندگی ارزش داره
ولی اگه زنت خیلی نقاط مثبت داشت ولی در کنارش حس امنیت و آرامشت ارضا نشد، این ازدواج خوب نیستش به نظر من.
همین ؟؟؟؟؟؟