RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
دل عزيز طلاق به اين راحتي ها نيست، اصلا فكرش را هم نكن.
مطمئن باش شوهرت هرگز راضي نمي شه خانم خوبي مثل شما را از دست بده.
فقط يك چيز دل عزيز. فعلا به دنبال درست كردن روابط با خانواده ها يا حتي درست كردن شوهرت نباش.
فعلا تنها كاري كه مي كني اين باشه كه به يك آرامش دروني برسي تا بتوني درست فكر و رفتار كني.
اولين قدم اينه كه خودت به آرامش برسي.
RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
del عزیزم...
چند وقت پیش که پستت رو خوندم، خیلی ناراحت شدم و از خودم پرسیدم چی شده که یه دفعه چنین آشفتگی برای زندگی بسیار عاشقانه دل اتفاق افتاده؟! ... خیلی برام عجیبه که هر دوتون در حالی که قلبا همدیگرو دوست دارید، عین دو تا بچه از کنترل خارج می شید و می زنید تو سر و کله هم! ( ببخش که اینجوری می گم. تو دوست عزیز منی و دلم می خواد باهات راحت حرف بزنم :46: )
هر دو تون حساس تر شدید... چرا؟( مطمئنا مادر همسرت رفتار های الانش رو سال اول زندگیتون هم داشته اما تو نمی دیدی ... و یا خواهر خودت گمان نکنم قبلا جور دیگری رفتار می کرده...)
هر دوتون بی گذشت شدید.. چرا؟
چیزی هست که از همدیگه قائم می کنید؟ ...و این ناخودآگاه نسبت به هم عصبانیتون می کنه بدون اینکه بدونید چرا... (مثلا احساسات و آرزو های همدیگه که باید در جریانش باشید ... مثلا تو دلخوری که خونهتون جای بهتری نیست؟ و یا موارد دیگه )...
لطفا بشین دقیقا فکر کن ببین نسبت به اون اوایل ازدواجت چه چیزایی عوض شده که شما رو به اینجا رسونده...
با لیلا هم کاملا موافقم. فعلا فقط سعی کن روح و روانت رو آروم کنی و دلت رو دریا ... اگه لازمه چند روز کارت رو تعطیل کن. برو پیاده روی ... موسیقی ملایم گوش کن... حمام داغ بگیر و وقتی اومدی بیرون، کمی برای خودت وقت بذار ... تا دیدی اوضاع داره خط خطی می شه، فضا رو عوض کن... فعلا مهم نیست حق با کیه و به هیچ وجه تلاش نکن چیزی رو درست کنی. فقط مهم اینه که تو آرامشت رو دوباره پیدا کنی عزیز دلم .
بعد سر فرصت بیا بنویس چه چیزایی عوض شده که قبلا یه جور دیگه بود. و چرا ... :46::43::72:
RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
آويژه جون درست مي گه. به نظر من هم يك عامل دلخوري دروني بوجود داره. بعد از رسيدن به آرامش، بايد سعي كنيد اون را پيدا كنيد.
ولي يادت نره قدم اول فقط و فقط رسيدن به آرامشه.
RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
من متوجه مشکل نمیشم :302:
یعنی یه زن همیشه باید صبور باشه؟؟ به نظر من دل حق داره
همسرش باید کوتاه بیاد نمیشه که همیشه زن سرشار از عشق باشه
گاهی وقت ها زن احتیاج داره ناز کنه و مرد سرشار از نیاز باشه و این نیاز عاطفی باشه .. گاهی وقت ها زن دوس داره غر بزنه. جیغ بکشه. خوب نباشه .در این جور مواقع دوست داره مرد،مرد باشه کنارش باشه آرومش کنه نه که اونم دست پیش بگیره ..این کار سختیه؟؟؟
من خستگی و دلزدگی دل و کاملا درک میکنم اما راه حل چیه؟؟ جز توجه همسر؟؟ یعنی آدم خودشو قانع کنه که عشق نبینه؟؟آدم خوش تنها رشد کنه؟؟ آدم طرفشو نبینه؟؟ پس برای چی ازدواج کردیم؟؟ برای اینکه ما زندگیو به طرفمون یاد بدیم؟؟ یا برای اینکه بالغشو فعال کنیم؟ اونا نباید تلاش کنن برای آرامش ما؟؟؟
RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
"هر دوتون بی گذشت شدید.. چرا؟
چیزی هست که از همدیگه قائم می کنید؟ ...و این ناخودآگاه نسبت به هم عصبانیتون می کنه بدون اینکه بدونید چرا... (مثلا احساسات و آرزو های همدیگه که باید در جریانش باشید ... مثلا تو دلخوری که خونهتون جای بهتری نیست؟ و یا موارد دیگه )...
لطفا بشین دقیقا فکر کن ببین نسبت به اون اوایل ازدواجت چه چیزایی عوض شده که شما رو به اینجا رسونده..."
:46::46::46:
:104::104::104:
عمیقا روی این موضوع متمرکز میشم!
بچه ها برای آرامش خودم و گلم دعا کنید؛ خیلی احتیاج به دعاتون دارم.
RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
"هر دوتون بی گذشت شدید.. چرا؟
چیزی هست که از همدیگه قائم می کنید؟ ...و این ناخودآگاه نسبت به هم عصبانیتون می کنه بدون اینکه بدونید چرا... (مثلا احساسات و آرزو های همدیگه که باید در جریانش باشید ... مثلا تو دلخوری که خونهتون جای بهتری نیست؟ و یا موارد دیگه )...
لطفا بشین دقیقا فکر کن ببین نسبت به اون اوایل ازدواجت چه چیزایی عوض شده که شما رو به اینجا رسونده..."
:46::46::46:
عمیقا روی این موضوع متمرکز میشم!
بچه ها برای آرامش خودم و گلم دعا کنید؛ خیلی احتیاج به دعاتون دارم.
del عزيزم! وقتي پست طولاني تورو خوندم فقط يك چيز ديدم... دعواي كودك درون تو و كودك درون همسرت (درست عين فيلم آتش بس).
خانمي! اول يكم به خودت فرصت بده كه از اون فضاي متشنج دور بشي. با همسر تا اطلاع ثانوي نه بحث راه بنداز نه كل كل. بگذار والد درونت بجاي كودك بياد و باهات حرف بزنه. در مرحله دوم نبينم بري دعاي مهر و محبت و از اين چيزا بگيري به خورد شوهرت بدي! خيلي كار زشتيه! تو تحصيلكرده اي عوض اين كارها فقط دعا كن خدا راه درست برخورد در زندگي رو به تو نشون بده.
سوم: ببين! هوش هيجاني اينه كه وقتي تو در يك موقعيت تنش زا قرار گرفتي و ديدي كه مثلا فلان نتيجه بد رو داشت دفعه ديگه خودتو در اون موقعيت قرار ندي. عزيزم! واقعيتي رو در همين مرحله اول بپذير: همسر تو اخلاق تندي داره...نه مرد بديه نه بدجنس و نه بي انصاف. خاطرات عاشقانه شما رو ما هم خونديم... اين فقط اين اخلاقشه! حالا كه خودت اين اخلاق رو نداري پس در مورد همسرت بپذيرش. بخدا بخدا بخدا پذيرش يك مسأله نصف حل اون مسأله هست!
از موقعيت هاي تنش زا دوري كن. با دل همسر راه بيا. مجبور نيستي هر لحظه عين يه فمنيست حق و حقوقت رو درجا ازش مطالبه كني. گاهي لازمه يك سرمايه گذاري كني تا همسرت درجاي ديگه جوابش رو بهت بده. مي ده حتما مي ده نگران نباش.
آرامش دوباره به فضاي خونت برمي گيرده اگر كمي موقعيت هارو مديريت كني و لحن حرف زدن با همسرت رو كمي تغيير بدي. لازم نيست مرتب تذكر بدي حق باتوئه. آخرين مردي كه رسما اشتباهش رو پذيرفته با دايناسورها منقرض شده!(محض شوخي بود آقايون به دل نگيرند:163:)
RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
1. به نظر من بنا به دلايل زيادي كه خودتون هم بعضياشونو گفتين، آستانه تحمل هر دوي شما خيلي كم شده. يعني به جاي اينكه با 4 يا 5 پالس تحريك كننده عصباني بشيد، با يك پالس و حتي قبل از ارسال اون هم عصباني ميشيد! مثلا همين افسردگي يا شايد بيماري هاي جسمي و ... مي تونن آستانه تحمل رو پايين بيارن. مثلا خود من به خاطر مشكل بيقراري پاهام، مشكل كم خوابي دارم كه به صورت ملموس توي زندگي روزانه ام تاثير گذاشته و كاملا حس مي كنم كه زود تر از حد معمول عصباني مي شم.
2. بعضي مردها (مثل من) اينرسي زيادي دارن. يعني نميشه يه دفعه اونا رو متوقف كرد يا مسيرشون رو تغيير داد. بديهيه كه چنين اقدامي به يك برخورد منجر ميشه، نه يك تغيير. مثل يه تيكه شيشه داغ كه نميشه با يه پارچ آب يخ خنكش كرد و بايد بهش زمان داد تا سرد بشه. وقتي ناگهان از همسرتون چيزي مي خواهيد كه آمادگي ذهني براي اون نداره، طبيعيه كه جبهه ميگيره (حتي اگه پيشنهاد خوبي باشه، چون اول بايد روش فكر كنه!). حالا تصور كنيد كه آستانه تحريك پذيريش هم پايين اومده باشه . . . بعله . . . درگيري حتميه!
3. گاهي وقتها يك پيشنهاد ساده (از طرف خانمها)، يك جور تحميل به حساب مياد. مثلا شما بدون منظور و براي اينكه حرفي زده باشيد، از يك لوستر يا تابلو در يك مغازه تعريف مي كنيد، اما همسر شما (به خاطر احساس سرپرست بودن) تصور مي كنه كه شما واقعا اونو مي خواهيد و اگه براي شما تامينش نكند، مرد بي عرضه اي خواهد بود! اينجاست كه يك درگيري ذهني براش شكل مي گيره، به بررسي لزوم يا عدم لزوم داشتن همچين كالايي مي پردازه، به گروني فكر مي كنه و بدون اينكه شما باخبر باشيد، به حداكثر خشم و عصبانيت خودش مي رسه! كافيه از او بخواهيد كه مثلا برود و قيمت (مثلا همان لوستر) را بپرسد (چه كار ساده اي!) و اينجاست كه ناگهان با رفتار پرخاشگرانه او مواجه مي شويد!!
4. به همان دليل كه خيلي از مردها بنا به دلايل كاملا منطقي (از نظر خودشان) به گفتن حرفهاي به ظاهر تكراري علاقه اي ندارند (مثل گفتن عباراتي از قبيل دوستت دارم!)؛ به شنيدن حرفهاي تكراري هم علاقه اي ندارند. تصور كنيد كه شما طي چند سال به صورت مداوم از همسرتان بخواهيد كه يك فكري براي زندگيش بكند! يا به صورت مستمر از او بخواهيد تغييراتي در خود ايجاد كند يا ... شايد خواستن اينها از نظر شما غير منطقي نباشه و حتي عمل به اونا خيلي هم براي بهبود بخشيدن به زندگي مفيد باشه، اما . . . امان از اين تكرار . . . كه خيلي وقتها بدون اينكه به محتويات خواسته توجه بشه، صرف اينكه برچسب تكراري بودن داره، از طرف مغز رد ميشه. (همون چيزي معمولا كه از نظر خانمها به بي توجهي تعبير ميشه)
5. من تخصصي در مشاوره ندارم و پيشنهادي هم كه ميدم فقط يه ايده است: به نظر من هم در اين وضعيت صبر كردن خيلي به شما كمك مي كنه. خيلي دنبال يه راه حل اعجاب انگيز و دستور العملي كه بتونه در مدت كوتاهي اين وضع رو از ميون ببره نباشيد. صبر كنيد و زندگي و همسرتون رو همونجور كه هست بپذيريد. خدا رو شكر كه به ايشون خيلي هم علاقه داريد. براي يك ماه، دو ماه، يا هر چقدر توان داريد، سعي كنيد به او چيزي رو تحميل نكنيد (خريد، مهماني، كلاس، مشاوره و ...). فقط دوست او باشيد. در محبت كردن و عشق ورزي هم زياده روي نكنيد. يك مدتي براي او يك دوست باشيد مثل يك مرد. با منطق مردانه.
RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mostafun
1. به نظر من بنا به دلايل زيادي كه خودتون هم بعضياشونو گفتين، آستانه تحمل هر دوي شما خيلي كم شده. يعني به جاي اينكه با 4 يا 5 پالس تحريك كننده عصباني بشيد، با يك پالس و حتي قبل از ارسال اون هم عصباني ميشيد! مثلا همين افسردگي يا شايد بيماري هاي جسمي و ... مي تونن آستانه تحمل رو پايين بيارن. مثلا خود من به خاطر مشكل بيقراري پاهام، مشكل كم خوابي دارم كه به صورت ملموس توي زندگي روزانه ام تاثير گذاشته و كاملا حس مي كنم كه زود تر از حد معمول عصباني مي شم.
2. بعضي مردها (مثل من) اينرسي زيادي دارن. يعني نميشه يه دفعه اونا رو متوقف كرد يا مسيرشون رو تغيير داد. بديهيه كه چنين اقدامي به يك برخورد منجر ميشه، نه يك تغيير. مثل يه تيكه شيشه داغ كه نميشه با يه پارچ آب يخ خنكش كرد و بايد بهش زمان داد تا سرد بشه. وقتي ناگهان از همسرتون چيزي مي خواهيد كه آمادگي ذهني براي اون نداره، طبيعيه كه جبهه ميگيره (حتي اگه پيشنهاد خوبي باشه، چون اول بايد روش فكر كنه!). حالا تصور كنيد كه آستانه تحريك پذيريش هم پايين اومده باشه . . . بعله . . . درگيري حتميه!
3. گاهي وقتها يك پيشنهاد ساده (از طرف خانمها)، يك جور تحميل به حساب مياد. مثلا شما بدون منظور و براي اينكه حرفي زده باشيد، از يك لوستر يا تابلو در يك مغازه تعريف مي كنيد، اما همسر شما (به خاطر احساس سرپرست بودن) تصور مي كنه كه شما واقعا اونو مي خواهيد و اگه براي شما تامينش نكند، مرد بي عرضه اي خواهد بود! اينجاست كه يك درگيري ذهني براش شكل مي گيره، به بررسي لزوم يا عدم لزوم داشتن همچين كالايي مي پردازه، به گروني فكر مي كنه و بدون اينكه شما باخبر باشيد، به حداكثر خشم و عصبانيت خودش مي رسه! كافيه از او بخواهيد كه مثلا برود و قيمت (مثلا همان لوستر) را بپرسد (چه كار ساده اي!) و اينجاست كه ناگهان با رفتار پرخاشگرانه او مواجه مي شويد!!
4. به همان دليل كه خيلي از مردها بنا به دلايل كاملا منطقي (از نظر خودشان) به گفتن حرفهاي به ظاهر تكراري علاقه اي ندارند (مثل گفتن عباراتي از قبيل دوستت دارم!)؛ به شنيدن حرفهاي تكراري هم علاقه اي ندارند. تصور كنيد كه شما طي چند سال به صورت مداوم از همسرتان بخواهيد كه يك فكري براي زندگيش بكند! يا به صورت مستمر از او بخواهيد تغييراتي در خود ايجاد كند يا ... شايد خواستن اينها از نظر شما غير منطقي نباشه و حتي عمل به اونا خيلي هم براي بهبود بخشيدن به زندگي مفيد باشه، اما . . . امان از اين تكرار . . . كه خيلي وقتها بدون اينكه به محتويات خواسته توجه بشه، صرف اينكه برچسب تكراري بودن داره، از طرف مغز رد ميشه. (همون چيزي معمولا كه از نظر خانمها به بي توجهي تعبير ميشه)
5. من تخصصي در مشاوره ندارم و پيشنهادي هم كه ميدم فقط يه ايده است: به نظر من هم در اين وضعيت صبر كردن خيلي به شما كمك مي كنه. خيلي دنبال يه راه حل اعجاب انگيز و دستور العملي كه بتونه در مدت كوتاهي اين وضع رو از ميون ببره نباشيد. صبر كنيد و زندگي و همسرتون رو همونجور كه هست بپذيريد. خدا رو شكر كه به ايشون خيلي هم علاقه داريد. براي يك ماه، دو ماه، يا هر چقدر توان داريد، سعي كنيد به او چيزي رو تحميل نكنيد (خريد، مهماني، كلاس، مشاوره و ...). فقط دوست او باشيد. در محبت كردن و عشق ورزي هم زياده روي نكنيد. يك مدتي براي او يك دوست باشيد مثل يك مرد. با منطق مردانه.
:104::104::104::104:
واقعا دوستان شاه کلید ها رو بهت دادند. del عزیز به نظر من امضای اقای mostafun به درد زندگی شما هم می خوره. نا امید نباش. کمی صبر داشته باش و سعی کن زمانهایی که از نظر روحی شرایط مساعدی نداری با همسرت وارد مسائل بحث بر انگیز نشی و مثل قهرمان فیلم ها به دنبال حل مشکلات زندگیت هم نباشی.
RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
از صمیم قلبم به داشتن دوستان خوبی مثل شما افتخار میکنم.
از تک تکتون ممنونم.:46::43:
نیاز دارم که روی صحبت هاتون زوم کنم و دوباره و چند باره بخونمشون؛ بنابراین در مورد صحبت هاتون یه کم بهم فرصت بدید.
میخوام از دیروز براتون بگم؛ از اینکه صحبت های آویژه مثل یادداشت های ذهنی دائما از صفحات ذهنیم میگذشت و من عمیق تر و عمیق تر بهشون فکر میکردم؛ وقتی به خودم خوب فکر میکردم تنها چیزی که باعث میشد حساس تر بشم و صد البته به قول آویژه شاید کمی بی گذشت تر _ چون تمام تلاشم رو کرده بودم که احساس تنهایی و بی کسی همسرم رو؛ لحظات سختی ایشون رو درک کنم و در کنارش باشم _ این بود که من هنوز عادت نکرده ام به کم توجهی های همسرم؛ من هنوز نتونستم بپذیرم که ذهن همسرم دیگه فقط درگیر زندگی خودمون نیست؛ همسرم به غیر از من به کس دیگه ای مثل مادرش هم داره فکر میکنه و براش مهمه!
راستش توی تمام این یک سال خوب متوجه شدم که دیگه من کانون توجه همسرم نیستم. این موضوع به شدت آزارم میداد؛ از اینکه میدیم و لمس میکردم که همسرم به همه چیز خواه ناخواه فکر میکنه به غیر از من!
من مطمئن بودم که دوسم داره؛ اما مثل خورشیدی که همیشه به یک نقطه می تابید و حالا مجبوره که علاوه بر اون نقطه به نقاط دیگه هم نور و گرما بده؛ و این جوری یا باید نور و گرمای کمتری به منطقه ی قبلی برسونه یا بلکل انرژیش رو برای منطقه ای که نیاز بیشتری داره؛ برسونه!
همه ی اینها رو توی تمام این یک سال خوب متوجه شدم؛
نمی دونید وقتی من مریض میشدم؛ چقدر بهم زنگ میزد؛ چقدر نگران حالم بود؛ دکتر میبرد؛ برام چه تغذیه هایی میگرفت چون یه کم رنگم زرد شده؛ پتو میآورد که سردم نشه؛ چقدر نوازش و توجه و بوسه هایی که نشوندهنده ی محبتش بود! این فقط یه مثال از زندگی من بود.
فکر کنید به یکباره همه ی اینها رفته از زندگی من؛ همسرم حالا دیگه حتی متوجه نیست که من مریض شدم؛ شاید هم متوجه باشه، اصلا یک درصد از اون رفتارهای قدیم رو نداره؛ تازه این همیشه من هستم که باید به فکر وضعیت روحیش باشم؛ اگر متوجه نباشم یا توقعی داشته باشم؛ به شدت سرکوب میشم؛ به شدت متهم میشم به آدمی که احساس کمبود محبت داره!
چه جوری من میتونم این همه تغییر رو به یکباره توی زندگیم بپذیرم. منی که برنامه میرختم برای مستقل کردن زندگیم؛ حالا باید باشم همین جا، حتی بدون تغییر مکان؛ چون مادرهمسرم همسایه هایی داره که تنهاش نمی ذارن!
بعلاوه ی توقعات بیش از حد همسرم از من که اگر لحظه ای با مادرش بخوام با لحن بدی حرف بزنم؛ من فراموش میشم و یه آدم فوق العاده عصبانی جلوی روم میبینم که انگار سالهاست منو نمی شناسه!
توی این شرایط فکر میکنید چه احساساتی پیدا میکنم؟ آیا همه ی اینها نمی تونه منو لجبازتر؛ حساس تر و شاید بی گذشت تر از قبل کنه؟
"وقتي ناگهان از همسرتون چيزي مي خواهيد كه آمادگي ذهني براي اون نداره، طبيعيه كه جبهه ميگيره (حتي اگه پيشنهاد خوبي باشه، چون اول بايد روش فكر كنه!). حالا تصور كنيد كه آستانه تحريك پذيريش هم پايين اومده باشه . . . بعله . . . درگيري حتميه!"
همسرم به هیچ عنوان آمادگی ذهنی برای پرداختن به من و لحظات عاشقانه و بودن در زندگی مشترک رو نداره؛ یعنی این آمادگی رو از دست داده! شاید یه جورایی بین یه دو راهی گیرکرده؛
دو راهی مسیر جدیدی که میخواد بره؛ فرار و احساس و دوست داشتنی که نسبت به من هنوز داره.
RE: به نظرتون بهترین تصمیم در مقابل این رفتارها چیه؟
"يك مدتي براي او يك دوست باشيد مثل يك مرد. با منطق مردانه. "
آقا مصطفی میشه برام این جمله رو تفسیر کنی توی عمل؟