RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام جناب sci عزيز
راستش خيلي اوضاع جالب نيست ..ديروز هم كه گزارشي ندادم خدمتتون چون اينترنت اداره قطع بود
شب اول ( دوشنبه شب) مادر شوهرم به اصرار خودش اومد خونمون و شب پيشم بمونه...پدرم زنگ زد اول داد و بيداد كه تو چرا رفتي خونه خودتون و حق نداري تنها باشي و ... گفتم مامان (مادر شوهرم) اينجا هستن
گفت گوشي رو بهش بده ببينم ..در واقع ميخواست ببينه من راست ميگم يا دروغ
ملت كه بچه نيستند كه ..مادر شوهرم هم بعد از حال و احوال و خداحافظي با پدرم سريع گفت : ميخواستن ببينن داري راست ميگي يا دروغ ؟! كه گفتن گوشي بدي به من ؟
به خدا از خجالت آب شدم ..گفتم نـــــــــــــــه ميخواستن حالتونو بپرسن
مادر شوهرم گفت اره هم حالمو بپرسن هم ببينن تو راست گفتي يا الكي گفتي كه من اينجام
خلاصه ديشب هم خونه خودمون موندم ..تنها هيشكي هم نگفتم بياد
مامانم عصر زنگ زد تا اومد دعوا كنه گفتم من خونه خودم راحتم و گفتم كه با كارتون ديشب آبروي منو برديد
خلاصه مامانم گفت هر جا راحتي بمون ولي من جواب باباتو نميدهم بعدشم نميتونم پاشم اين همه راه بيام شب پيش تو
گفتم من نميخواهم كسي بياد فقط ولم كنيد به حال خودم من خونه خودم راحتترم
منتظر بودم بابام شب زنگ بزنه اما نزد
اين يعني اينكه با من قهر كرده و به شدت از من عصبانيه و برچسب هايي مثل سرخود، لجباز، واسه حرف كسي ارزش قائل نيست ، يك دنده، بي عاطفه و .... (هزارتا چيز ديگه) به من زده
امروز هم بهش زنگ نميزنم چون تو اداره نميتونم حرف بزنم در ضمن اصلا نميخواهم داد و بيداد بشنوم
هفته نامه OK شد و از هفته آينده مياد در خونه
اعصابم بهم ريخته است
سلام آقاي SCI عزيز
اوضاع خوب نيست ...
اينكه ديروز گزارشي ندادم اينترنت اداره قطع بود ببخشيد
و اما آنچه در 48 ساعت پيش گذشت :
دوشنبه شب مادر شوهرم به اصرار خودش اومد خونمون كه شب پيش من بمونه
پدرم زنگ زد و اول داد و بيداد كه تو چرا رفتي خونه خودنون و حق نداري تنها اونجا باشي و ... اصلا نميزاشت من حرف بزنم فقط داد ميزد...يك كم كه اروم شد گفتم مادر( مادر شوهرم) اينجا هستن
گفت گوشي رو بهش بده ببينم !!!! (ميخواست ببينه راست ميگم يا دروغ)
ملت كه بچه نيستن كه ..بعد از حال و احوال با مادر و خداحافظي ..مادر شوهرم با خنده گفت : ميخاست ببينه من واقعا اينجا هستم يا نه؟
آب شدم به خدا از خجالت ..چي ميگفتم؟
گفتم نــــــــــــــــــه ميخواستن حال شما رو بپرسن
گفت اونكه ار ه ولي ميخواستن ببينن تو راست گفتي يا دروغ
خلاصه ديشب هم رفتم خونه خودمون
عصرش مامانم زنگ زد كه چرا رفتي اونجا و ... گفتم من اينجا راحتترم بعدشم قضيه آبروريزي ديشبو گفتم
مامانم گفت بيخود كرده اينجوري گفته مادر شوهرت :163:
بعدش كه دليل اوردم كوتاه اومده ميگه باباته ديگه نميشناسيش ؟
حالا هم من نميدونم اگه اونجا راحتتري اونجا بمون جواب باباتم خودت بده من نميتونم پاشم اين همه راه بيام خونه شما
گفتم شما نميخواهد بياي فقط راحتم بزاريد
منتظر بودم شب بابام زنگ بزنه كه نزد
اين يعني اينكه به شدت ازمن دلگير شده و قهره و به من بر چسب : لجباز، يكدنده ، حرف من دوزار واسش مهم نيست ، بي عاطفه ، سر خود ، زده شده
به شوهرم ب چسب : بي مسئوليت ، به فكر زنش نيست ، بي عاطفه ، و ... زده شده
امروز هم به بابام زنگ نميزنم و شب هم ميرم خونه خودمون
تو اداره نميتونم باهاش حرف بزنم و كلا حوصله اعصاب خوردي رو هم ندارم
هفته نامه OK شد و از هفته آينده مياد در خونه
اعصابم بهم ريخته است
2 بار تايپ كردم
اخه هي قطع ميشد
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
افرین که هفته نامه رو اوکی کردید...
بسیار خوب بوده برخورد شما
باید منتظر رفتارها و برچسبها باشید چون شیوه رفتاری پدر شما جرات مند نیست و پرخاشگرانه است
اگر در مقابل ایشون جرات مندی همراه با احترام و توجه رو پیش بگیرید بی شک جواب مناسب خواهد بود
قهر یک تله عاطفی برای شماست که پدر شما به عنوان اخرین راهکار از اون استفاده می کنه اما شما با تکنیک صفحه خط خورده همان دلیل قبلی رو با متانت و محبت تکرار کنید. قهر لازم نیست بکنید و اجازه ندید با شما قهر کنند.. شرایط رو عادی جلوه بدید، عادت می کنند.
حتما وقتی با پدرتون صحبت می کنید به شیوه ای که با مادرتون صحبت کردید باشه و از خوبیهای ایشون و توجهی که به شما دارند صحبت کنید و اینکه چقدر دوستشون دارید.. و بگید اگر دوستتون دارند به نظر شما احترام بگذارند
از کلام شیوا، صریح و روشن استفاده کنید و عصبانی تحت هیچ شرایطی نشوید و اگر نتوانستید خودتون رو و یا خشمتون رو کنترل کنید محل رو ترک کنید یا ارتباط رو با ذکر این جمله که الان کاری پیش اومده بعدا تماس می گیرم قطع کنید
اما یک سوال:
ارتباط و میزان توجه مادر شما به پدرتون چقدره؟ ایا احساس می کنید پدر شما از رابطه اش با مادرتون راضی است؟
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
افرین که هفته نامه رو اوکی کردید...
ميبخشيد ميشه بگين كدوم هفته نامه؟ چون در طول تاپيك متوجه نشدم
اگر فكر ميكنيد به درد ما هم ميخوره لطفا اسمش رو بگين.
مرسي
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
ارتباط و میزان توجه مادر شما به پدرتون چقدره؟ ایا احساس می کنید پدر شما از رابطه اش با مادرتون راضی است؟
عجب سوال سختي :82:
خب راستش ... نميدونم
نه ببينيد پدر به علت همين عصبانيت ها و پر خاشگري هاش زمان جواني خيلي مامانمو ازرده خواطر كرد..الان كه ديگه 52 سالشونه ارومتر شدن :316: اما مامانمو خيلي دوست داره ... محبت كلامي بينشون كمه اما كارهايي واسه مامان ميكنه كه نشون دهنده محبت هست
مامانم هميشه در همه حال حتي با بدترين ازردگي هاي خاطر عاشق بابا بوده و كلا توي فاميل نماد يك زن صبور و ايثارگر هستش ( خيلي اين از خودگذشتگي هاي مامانو قبول ندارم .گاهي كلا خودشو فراموش ميكنه)
الان كه ما بچه ها بزرگ شديم و اون ها سنشون بالا رفته بابا بيشتر به حرف مامانه...يكجورايي مامانم ميتونه اومور رو دست بگيره و بابا رو ببره به سمتي كه خودش يا ما ميخواييم
ولي خوب بابام اولش دادا و بيدادشو ميكنه حسابي عصباني ميشه پافشاري روي رد نظر مامان ميكنه و در نهايت قبول ميكنه نظر مامانمو:311:
توضيحاتم كامل بود؟
چرا اينو پرسيديد؟ چه چيزي معلوم ميشه؟خيلي جالب شد واسم
*************
دوستان من مجله موفقيت رو اشتراك گرفتم ...البته اون آقاي كه مسئولش بود گفت شايد بيشتر از 1 هفته بشه اما هر ماه 2 شماره ازش داريم
مشكل من آقا يSCI ميدونيد چيه؟
اينقدر بابا ميشنه جلو مامان ميگه اين بچه ها بي عاطفه هستن ...دختر و داماد و پسر و عروسهاي مردم هر هفته خونه پدر مادرها هستن ولي بچه هاي ما نه ... اينقدر ميگه كه مامانم تحتتاثير قرار ميگيره و بقيه داستان
اونوقت عذاب وجدان منو ميكشه كه حتما ما كم گذاشتيم
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
یکتا،
این اطلاعات رو به شما می دهم که کمی بتونید ریشه های مشکلات رو پیدا کنید، وقتی ریشه رو بدونید می تونید مشکلات رو بپذیرید و براش راه حل داشته باشید: راه حلی سازگار و مساله مدار!
خب تا حدودی جواب سوالم و تیپ شخصیتی مادر شما و پدر شما مشخص بود و الان روشن تره... من فکر می کنم داستان این زوج به موضوع امروز شما گره خورده... مادر شما با شخصیت مادر محوری که دارند و از خود گذشتگی، ایثارهای بی حد وحصر که من اسمش رو انفعال محض می گذارم، و پدر شما به عنوان یک تیپ شخصیتی پرخاشگر، موجب شده اند که رابطه ای ناکام همراه با سلطه در منزل پدری شما رقم بخوره و چرخه ای منفی آغاز بشه...
این چرخه فوق العاده بده! انفعال یکی، سلطه دیگری رو زیاد می کنه! یکی از بیان خواسته هاش اجتناب می کنه و دیگری مسلط تر می شه و این چرخه منفی گاهی تا ابد ادامه پیدا می کنه... اما یک پیامد بد داره و اون اینه که معمولا طرف منفعل توجه عاطفی خودش رو از طرف پرخاشگر دریغ می کنه و عملا ناخودآگاه جنگ قدرت عاطفی راه می اندازه که نتیجه اون کمپلکسهای شکل گرفته در فرد پرخاشگر ناشی از عدم توجه خواهد بود!
نکته دیگری که باید در مورد افراد پرخاشگر بدونید این است که معمولا این افراد یک قطب منفعل هم دارند... پس همواره پرخاشگر نخواهد ماند و به موضع انفعال هم خواهند رفت...
بذارید روشن تر بگم: پدر شما به دلیل تیپ شخصیتی مادرتون، با توجه به اینکه خیلی هم ایشون رو دوست دارند، اما ابرازات کلامی و توجه عاطفی و شاید روابط زناشویی مطلوب رو حتی، از مادرتون دریافت نمی کنه و این موجب می شه که این توجه رو از فرزندانش انتظار داشته باشه که بتونه از اون طریق نیازش رو تامین کنه! بویژه فرزند دختر! که می شه گفت بعد از مادر شما، تنها زن زندگی اوست! و اون دختر کسی نیست جز شما!!! پس فشارهای ناشی از سالها بی توجهی به واسطه سبک گفتگوی این دو نفر، به شما تحمیل می شه و وقتی از طرف شما تامین نمی شه، ایشون بر آشفته می شه و کمپلکسها آشکار می شوند...
امیدوارم توانسته باشم توضیح بدم که علت اینکه پرسیدم میزان توجه مادر شما به پدرتون چقدره... چی بود!
شما قرار نیست تامین اون نیاز رو بر عهده داشته باشید... فقط بدونید که درد کجاست که تا حدی با تغییر سبک رفتاری خودتون بتونید توجهی به پدرتون بدهید
حتما زمانهایی که قراره به منزل ایشان بروید رو مشخص کنید... مثلا روزهای دوشنبه... یا سه شنبه... ضمنا در بارهای اول اشکالی نداره اگر شبی که به منزل پدری، تنها می روید یعنی همون روزهای وسط هفته، شب رو اونجا بمونید تا در دفعات بعدی این موضوع راحت تر حل شود
حتما این روزها رو به مادرتون اعلام کنید.. چه شبی تنها اونجا می روید و چه شبی به همراه همسرتون
در مورد تعیین این شبها با همسرتون مشورت کنید
سوالی بود بپرسید
نذارید نقطه مبهمی براتون باشه..
گلنوش! خواهر عزیزم،
مهم نیست اون هفته نامه چی باشه و شخصا هفته نامه خاصی رو توصیه نمی کنم... مهم این بود که برای یکتا لازم بود و ضروری... بعدها این رو بهتر خواهد فهمید.
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام آقاي sci
چقدر چيزهايي كه گفتيد واقعيت داشت ... حق با شماست من الان بهتر خيلي چيزها رو متوجه ميشم
و اما روند من
من از روز 2 شنبه تا 5 شنبه شب كه شوهرم اومد خونه خودمون بودم
بابا فقط يك روز با من قهر بود و من خيلي عادي رفتار كردم انگار نه انگار كه چيزي خلاف وضعيت عادي پيش اومده و بعدش هم ديگه حرفي زده نشد
فكر كنم تا قسمتي موفق بودم و يك كم استقلالم رو بدست اوردم
اين روزها يك كم مريضم و احتباج به مراقبت دارم و بهتره كه تنها نباشم ولي ميخواهم تا جايي كه حالم خوبه خونه خودمون باشم
***************
راستي در مورد تاپيك بردن همسرم به مهموني و سر وقت آماده شدنش هم دارم به جاهاي خوبي ميرسم
يكي دوتا مهموني بوده كه قبلش تايم اعلام كرديم به هم .اوايل اگه قرار بود 7 بزنيم بيرون ميشد 7.20 (قبلا ميشه 8.20) اروم بودم اگرچه پر از دلشوره دير رسيدن ميشدم اما غر غر نميكردم
دفعه هاي بعد ميشد مثلا 7.5 دقيقه تا بلاخره ديروز شد 6.55 دقيقه ...يعني 5 دقيقه هم زودتر از زمان اعلام شده اماده بود هوراااااااااااااااااااااا اا:310:
بابت همه چيز هزاران هزار بار ممنونم
و خواهش ميكنم بازهم كنارم باشيد و راهنمايي كنيد
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
يكتا،
خوشحالم كه موفق بوده ايد،
هنوز نمي دونم كه زمان مشخصي رو براي منزل پدر گذاشته ايد يا نه! يعني مشخص كرده ايد كه چه شبهايي اونجا خواهيد يود؟ دو شب كافي است
ضمنا حواستون به توصيه در رابطه تلفنهايي كه مي زنيد باشه...
اميدوارم زودتر خوب بشيد. اين روزها به دليل تغييرات هوا،سرماخوردگي زياد شايع شده، به دكتر مراجعه كنيد تا دوره درمان شما طولاني نشه
وقتي به هر دليلي به منزل پدري ( خارج از قاعده معمولي كه گذاشته ايد) مي رويد حتما توضيح بديد براي چه موضوعي اونجا هستيد.
مشكلات به زودي حل مي شوند و پدر و مادر شما طي سه هفته عادت خواهند كرد به رفتار جديد شما
تاپيك قبلي و پست هاي اين تاپيك رو چند بار مرور كنيد تا نكات فراموش نشوند
سوالي بود بپرسيد
خوشبخت باشيد
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
خانم يكتا،
بهتر شديد؟ چه خبر؟