آشنای عزیز اقدامی که کردی اصلا خنده دار نبوده بلکه مستحق رتبه هستید. باید به شما به خاطر این تغییر مثبت دوستان رتبه بدهند.
به پدر مادرتون هم به خاطر جواب زیباشون باید رتبه داد.
اما راستش من نتونستم بهتون رتبه بدم پیغام میده .
نمایش نسخه قابل چاپ
آشنای عزیز اقدامی که کردی اصلا خنده دار نبوده بلکه مستحق رتبه هستید. باید به شما به خاطر این تغییر مثبت دوستان رتبه بدهند.
به پدر مادرتون هم به خاطر جواب زیباشون باید رتبه داد.
اما راستش من نتونستم بهتون رتبه بدم پیغام میده .
من هم موافقم اونها بهترین کارو انجام دادن و زنگ زدن
شاید هم تعجب کردن و می خواستن باورشون شه که واقعا ایمیل از طرف دخترشون بوده :310:
شوخی کردم عزیزم تو بهترین کار ممکن رو انجام دادی و بهت تبریک می گم اولین قدمو خیلی بزرگ و بجا برداشتی موفق باشی :104:
خیلی ممنون .واقعا از دیشب تا حالا خیلی آروم تر شدم.از همه واقعا ممنون .
اونا هم باورشون نمیشه تا حالا با همون یه ایمیل من 3-4 ایمیل دیگه زدن که ببینن خودم بودم یا نه!ولی تغییر باید صورت میگرفت و خوبه که من غرورم رو کنار گذاشتم.:310:
فرشته جان از شما هم ممنون واسه وقتی که برای من می گذارید.
با سلام و احترام
میشه فهمید که شما از اینکه تصور می کنید دیگران به خصوص پدر و مادرتان به شما ابراز محبت نمی کنند چقدر احساس تنهایی می کنید.
در اینجا کنار صحبتهای ارزشمند و دقیق دوستان به چند نکته اشاره می کنم:
یکم:
اینکه شارژ عاطفی شما را شارژ کننده ای نیست. و از طرفی توقعات و انتظارات نانوشته دیگران و خودتان نسبت به خودتان فشارهای جسمی و روانی زیادی را به مرور بر شما تحمیل کرده است.
پس از یک طرف انجام کار سنگین و ازطرف دیگر فقدان انرژی عاطفی این دو مورد شما را با یک خلاء از درون و یک فشار از بیرون مواجه کرده است.
دوم:
سبک تربیتی والدین شما شاید ظاهرا سخت گیرانه نبوده باشد. همچنین مسامحه گر هم نبوده اند. اما دمکرات منش هم نبوده اند. در واقع سبک تربیتی های سخت گیرانه فرزندانی توانا اما با فشار عاطفی به وجود می آورند و سبک های تربیتی مسامحه گرایانه، فرزندانی ضعیف اما با عاطفه بار می آورد.
در حالیکه باید سبکی قانونمند توام با عاطفه باشد و با آزادی و مرزهای مشخص تربیت صورت گیرد.
نه فشار مطلق و سخت گیری، نه رها شدگی، بلکه توانا کردن از طریق برنامه همراه با عاطفه و بروز احساسات.
لینک جهت مطالعه بیشتر در مورد سبک های تربیتی والدین
سوم: (مهم)
اگر دقت فرمایید متوجه می شوید دو مورد اول اگرچه کاملا صحیح هست و خودتان هم در مورد آن کاملا و همه جانبه توضیح داده اید، اما مشکلش اینست که یا گذشته و فیکس شده اند. یا اینکه کنترلش کاملا در دست شما نبوده است.
در مورد سوم به این نکته می پردازیم که :
الف) اکنون شما دختر بچه دیروز نیستید که منفعلانه مورد تربیت والدینش قرار می گیرد. بلکه امروز خود می توانید حتی مدعی باشید که بهتر از والدین خودتان در مورد تربیت می دانید.(همانطور که هم که اشاره کرده اید حتی دغدغه تربیت فرزند خود را در این مورد دارید.) ، لذا اکنون بحث اینست که دیگر نه نیازمندید نه منفعل. نیازهای شما متبلور شده و شکل جدید و پخته تری به خود گرفته است.
در واقع مشکل شما ، مشکل دیروز بوده است. اکنون صورت مسئله شما تغییر کرده است.
شما امروز روز به روز نقش فاعلی بیشتری پیدا می کنید. دختر بچه محتاج محبت دیروز، امروز فرزند برومندی هست که باید حتی والدین خود را شارژ کند. همانهایی که نمی توانستند چگونه فرزند خود را شارژ محبت کنند.
پس اکنون باید متمرکز روی این نقش شوید، که در نقشِ دهندگی و فاعلی به والدین، دوستان و دیگران چگونه می توانید اقدام کنید. گفتنی هست که نه افراط و نه تفریط. یعنی حالا شما نباید به والدین، اطرافیان یا حتی همسر و فرزندان خود در آینده نه افراطی محبت کنید و نه به شیوه والدین کوتاهی کنید.
مسئله امروز شما محبت کلامی و غیر کلامی متناسب به دیگران هست.
نکته ای را هم در این بند بگویم. انسان قدرت شگرفی در تغییر دارد. اینطور نیست ک اگر مادر شما در گذشته کوتاهی کرده باشد در شما مشکلی غیر قابل درمان ایجاد شده باشد و شما محکوم باشید که آنطور و تحت آن فشار زندگی کنید. بلکه پویایی شخصیت به شما اجازه می دهد که هادی شخصیت خود باشید و روشمند وهدفمند سیره خود را طراحی و اجرا کنید.
ب ) بازنگری و تمرکز زدایی
بعضی مشکلات آنچنان وخیم هستند که نمی توان برای لحظه ای کنار گذاشت و اگر کنار هم بگذاری وجود دارند و واقعی هستند.
اما مشکل شما و روش والدین شما نسبت به شما و احساس نیاز شما، خوشبختانه از این نوع نیستند.
یعنی شما می توانید زندگی خود را توسعه دهید و در بعدهایی که تمایل دارید و علاقمندید و دوست دارید ذهن و روان خود را مشغول سازید.
مثلا موسیقی که دوست داری، مطالعه ، دوستان یا حتی بازسازی روابط خود با خانواده و ...
یعنی دنیا بزرگتر از اینست که همه چیز محدود به نوع برخورد والدین شما با شما باشد.
شما هم توانش را دارید، هم هوشش را و هم طرحش را که بتوانید زندگی خود را متحول کنید. در همه ابعاد.
این کار بهتر از اینست که روز و شب به این فکر کنید که با محبت والدینم چه کنم!!!! و باز دوباره!!!!
بهتر است مسائل بزرگتر و جدیدتری بر اساس سن و هوش و شرایطت تعریف کنی و به آنها بپردازی.
چهارم: (مهم)
بحث افسردگی معیارهای تشخیصی خاصی دارد و صرفا یک تست نمی تواند کفایت کند.
به این منظور شما می توانید به یک روانشناس بالینی یا یک روانپزشک مراجعه حضوری داشته باشید تا همه جانبه شما را بررسی کند. اگر تشخیص قطعی بود با رفتار درمانی یا شناخت درمانی و در صورت نیاز دارو درمانی می توانید به درمان بپردازید.
خلاصه و نتیجه گیری:
1 – شما به اندازه ای که انرژی برای کارهایتان می گذارید برای شارژ روانی خود اقدام نمی کنید. لذا بهتر است به خودتان هم بها دهید.
2 – سبک تربیتی والدین شما به سخت گیری بیشتر نزدیک بوده است که منجر به موفقیت اجتماعی و تحصیلی شما شده است و از عوارضش هم مشکل پیدا کردن با عاطفه بوده است. که البته این مسئله بعد از بلوغ به کمک خود فرد کاملا قابل تغییر است.
3 – باید نقش فعالتری به خودتان بدهید و فاعلیت را از خانواده به خودتان برگردانید. همچنین باید از این مسئله عاطفی با خانواده تمرکز زدایی کرده و به سایر علاقمندی و توانایی های خود بپردازید و حتی بتوانید نقش کلیدی تری در خانواده در مورد ابراز محبت به دست بگیرید. ایمیلی که به خانواده اتان زدید در این راستا قابل ستایش و تحسین می باشد.
4 – در مورد افسردگی نیاز به مراجعه حضوری به روانشناس بالینی یا روانپزشک جهت تشخیص قطعی و درمان می باشد
بازم ممنون از همگی همین طور مدیر همدردی که وقت گذاشتن برای من. کاشکی میشد زودتر میومدم توی این تالار ...
باید بگم که اون ایمیلی که من فرستادم هنوز داره بازخورد میده.منتهی نه به خودم!!!!
مادرم به خواهرم گفته که آره ما خیلی تعجب کردیم که (من) همچین کاری کردم و اولین باره که این دختر همچین کاری کرده .ولی راستش من اصلا خوشم نمیاد از این کارشون .خب من که علم غیب ندارم به جاش میومدن به خودم میگفتن.چرا همش انتظار دارن که من یه کاری بکنم ؟بیشتر این انتظارات هست که اعصاب آدم رو خورد میکنه.
البته به خواهرم گفتم بهشون بگو که بیان به خودم بگن ولی بلافاصله حرفم رو پس گرفتم چون میخوام روزی برسه که خودشون خودجوش بیان و به خودم بگن ولی راستشو بخواین فکر نکنم همچین روزی از راه برسه .
فعلاً که لیست داشته هایت را ارسال نکردی تا کارگاه را ادامه دهیم . تا شما آماده و ارسال می کنی و کارگاهی پیش بریم . من مطالب مناسب دیگر را برایت پست می زنم .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
سلام به دوستای گلم
از یاد رفته جان پدر ومادرتون از شما می ترسند انگار؟
البته ترس نه فکر می کنیم نگرانتن به هر حال اگه یک لحظه کوچولو خودتو جای اون ها بزاری متوجه می شی که اونقدرام که می گی ساده نیست که بخوان بیان وبه خودت بگن چون از عکس العملت می ترسن که مبادا حرفی بزنی که پشیمون بشن از این کارشون
راستش وقتی شروع به تغییر می کنی اطرافیانت مخصوصا خانوادت نگرانت می شن که دلیل این تغییرات چیه؟و چه دوست داشته باشی و چه نداشته باشی اونا بطور غیرمستقیم بیشتر بهت توجه می کنن و وقتی خیالشون راحت شد دیگه حالا اونا هستن که شروع به تغییر می کنن و دیگه بجای اینکه از دیگری دلیل کارتو بپرسن میان و شخصا از خودت سوال می کنن
اینجاست که مزه خوب پیروزی زیر دندونت جاخوش می کنه و واسه بدست اوردن پیروزی های بیشتر در پی تغییرات بیشتر و البته در جهت مثبت دیگه گام که نه می دوی
سعی کن به خواهرت بگی به پدر و مادرت بگن که تو هیچ مشکلی نداری و همه چی مرتبه و لازم نیست نگران باشن!
برای تو:72:
راستش من یه ذره با این کلمه "داشته ها "مشکل دارم:D ولی این طور که فهمیدم همون نکات مثبت و منفی.این خصوصیات من:
احساس نارضایتی از خود
عدم اعتماد به نفس
مشکل در ابراز احساسات
خیال پرداز
هوش(خوب)
حالت غم (افسرده)
صادق
با عاطفه
قابل اعتماد
پرخاشگر( حالت تدافعی)
سعی در راضی نگه داشتن دیگران
احساس تنهایی
آرام
صبور
تلاشگر
واقع بین
مغرور(یه ذره)
-----------------------------------------------------------------------------------
در پاسخ به سوال هم باید بگم که اون حالتی که آدم توقعی از دیگران نداره ولی بقیه براش کاری انجام میدن خیلی خوبه.:310:
ولی من خودم در این حالت هستم: از دیگران توقع و انتظار دارم ولی برآورده نمیشه و من هم سرخورده و غمگین میشم.
عزیزم
کمی دقیقتر فکر کن
به داشته هایی که اگر نباشد زندگیت مختل می شودو حتی ادامه حیات ممکن نیست یا با مشکل همراه می شود نیز توجه کن .
منتظر هستم باز هم لیستت کامل تر شود
.
خب این داشته ها؟؟
خانواده هم هست اگه نباشه ادامه زندگی مختل میشه.
پول هم هست بدون اون ادامه زندگی ممکن نیست.
رشته و دانشگاه هم هست.
داشته؟؟
من فقط اینا به ذهنم میرسه.