RE: ● من قربانی چی شدم/ این داستان بلند از عشق منه لطفا بخونید و کمکم کنید
ممنون از نظرات و راهکارهای دوستان عزیزم
چشمک، bahar_t، sanjab، آسایش و سرافراز
خیلی لطف کردید همین کارها رو دارم میکنم ولی عادی نیستم، کم محلی میکنم تاجایی که عصبی شده.
دوستان مشکل من الان چیز دیگس خوشبختانه یا متاسفانه شما در این داستان فکر کنم متوجه یک
مساله مهم نشدید من هم دوست ندارم این قضیه باز بشه فقط نمیدونم اگه به این مساله رسیدید
در مورد من چی فکر میکنید؟
من خیلی بی غیرتم، بخشنده هستم، بی عقل هستم، بی دین هستم و....
دوستان گفتن همه چیز رو به حساب خدا نذارم، هرچند خدا مهربونه ولی بالاخره همین مهربونی باعث
مشه بجای عذاب سخت تر همینجا تصفیه کنه باهات و هر کسی هم خودشو بهتر میشناسه، بزرگان
هم گفتن کوچکترین آسیبی که به شما برسه نتیجه گناهاتون هست.
من خدارو شکر میکنم اگه این تقاص گناهام باشه با اینکه دلم بد شکست ولی توانشو حداقل تا اینجا
داشتم.
من اینجا برای کسی دکان باز نکردم یا بخوام تبلیغ چیزی بکنم، نه شما منو میشناسید نه من شما رو ولی
بعد از این قضیه هر شب میرم مسجد گریه میکنم. ده سال دارم تقاص میدم همه چیزم از دست رفت
بخاطر دختر؟!؟!!؟!؟!؟!؟!!؟!؟!؟
بعد که خودمو پیدا کردم و داشتم قوت میگرفتم باز همه چیزم از دست رفت باز بخاطر دختر!؟!؟!؟!؟؟!!؟!؟!؟!؟
ولی قصدم در هردوشون ازدواج بود؟
من که تو خیابون با دختر دوست نشدم بار اول تو دانشگاه بار دوم تو اداره انقدر تلاش کردم تا به بیراه نرم
بزرگترین گناهم دست این دختر رو که دستمو گرفت پس نزدم . این مورد آخر مصمم بودم به
مادرم بگم ولی.............................
با خودم میگم چرا این دختر نمیشد یک قسمت خوب تو زندگیم باشه، چرا وقتی دلبستش شد این اتفاقات افتاد
گیریم دوستی های خیابونی به سرانجام خوب نمیرسه ولی انتخاب تو اداره که حداقل درصدش بالاتره برای سرانجام خوب..............
ای عجب! این راه نه راه خداست
زانکه در آن اهرمنی رهنماست
قافله بس رفت از این راه، لیک
کس نشد آگاه که مقصد کجاست
راهروانی که درین معبرند
فکرتشان یکسره آز و هواست
ای رمه، این دره چراگاه نیست
ای بره، این گرگ بسی ناشتاست
تا تو ز بیغوله گذر میکنی
رهزن طرار تو را در قفاست
دیده ببندی و درافتی بچاه
این گنه تست، نه حکم قضاست
لقمهٔ سالوس کرا سیر کرد
چند بر این لقمه تو را اشتهاست
نفس، بسی وام گرفت و نداد
وام تو چون باز دهد؟ بینواست
خانهٔ جان هرچه توانی بساز
هرچه توان ساخت درین یک بناست
کعبهٔ دل مسکن شیطان مکن
پاک کن این خانه که جای خداست
پیرو دیوانه شدن ز ابلهی است
موعظت دیو شنیدن خطاست
تا بودت شمع حقیقت بدست
راه تو هرجا که روی روشناست
http://www.jimhockaday.com/wp-conten...Repentance.jpg
RE: ● من قربانی چی شدم/ این داستان بلند از عشق منه لطفا بخونید و کمکم کنید
سلام.
اگر اشتباه نکنم شما احساس گناه می کنید یا خدای نکرده احساس حقارت از این که بخاطر دختر به اعتقاداتتون پشت کردید. امیدوارم که این احساس رو نداشته باشید یا ما بهتون منتقلش نکرده باشیم چون درست نیست.
احساس گناه وقتی خوبه که آدم رو متوجه اشتباهش کنه و به راه درست برگردونه که خدا رو شکر این اتفاق برای شما افتاده. زیادیش باعث میشه از خودتون راضی نباشید وخودتون رو دوست نداشته باشید که زمینه ساز خیلی مشکلات بعدی خواهد بود پس همین الان دست از سرزنش خودتون بردارید.
دوست عزیز شما انسان پاک و خوبی هستید، معتقدید و دلتون صاف و یکرنگه. این که به دنبال عشق و همراه برای زندگیتون بودید گناه نیست شما فقط مهار احساساتتون رو از دست دادید و کمی راه رو اشتباه رفتید که اگر هم اینطور نمی شد دیگه آدمیزاد نبودید و جایز الخطا.
الان هم دارید کار درستی انجام میدید که بی توجهی میکنید. اهمیتی هم به عصبانیت یا سایر واکنش های اون خانم ندید. مدتی بعد هم می تونید با کمک یا حداقل همراهی خانواده دنبال شریک حقیقی زندگیتون بگردید.
لغزش رو همه دارند، مهم اینه که آدم به خودش بیاد و عنان زندگیشو به موقع دستش بگیره که شما گرفتید. توبه و نزدیکی به خدا خوبه اما افراط در عذاب وجدان؟! مهار احساسات و غلبه ی منطق باید همیشگی و در همه ی لحظه ها و برای همه ی کارها باشه.
امیدوارم روزی بیاید و بگید که با آگاهی و منطق و علاقه همسری برگزیدید به پاکی و مهربانی خودتون.
البته نمی دونم مشکل این بوده یا نه فقط حدسم رو توضیح دادم
RE: ● من قربانی چی شدم/ این داستان بلند از عشق منه لطفا بخونید و کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar_t
سلام.
اگر اشتباه نکنم شما احساس گناه می کنید یا خدای نکرده احساس حقارت از این که بخاطر دختر به اعتقاداتتون پشت کردید. امیدوارم که این احساس رو نداشته باشید یا ما بهتون منتقلش نکرده باشیم چون درست نیست.
احساس گناه وقتی خوبه که آدم رو متوجه اشتباهش کنه و به راه درست برگردونه که خدا رو شکر این اتفاق برای شما افتاده. زیادیش باعث میشه از خودتون راضی نباشید وخودتون رو دوست نداشته باشید که زمینه ساز خیلی مشکلات بعدی خواهد بود پس همین الان دست از سرزنش خودتون بردارید.
دوست عزیز شما انسان پاک و خوبی هستید، معتقدید و دلتون صاف و یکرنگه. این که به دنبال عشق و همراه برای زندگیتون بودید گناه نیست شما فقط مهار احساساتتون رو از دست دادید و کمی راه رو اشتباه رفتید که اگر هم اینطور نمی شد دیگه آدمیزاد نبودید و جایز الخطا.
الان هم دارید کار درستی انجام میدید که بی توجهی میکنید. اهمیتی هم به عصبانیت یا سایر واکنش های اون خانم ندید. مدتی بعد هم می تونید با کمک یا حداقل همراهی خانواده دنبال شریک حقیقی زندگیتون بگردید.
لغزش رو همه دارند، مهم اینه که آدم به خودش بیاد و عنان زندگیشو به موقع دستش بگیره که شما گرفتید. توبه و نزدیکی به خدا خوبه اما افراط در عذاب وجدان؟! مهار احساسات و غلبه ی منطق باید همیشگی و در همه ی لحظه ها و برای همه ی کارها باشه.
امیدوارم روزی بیاید و بگید که با آگاهی و منطق و علاقه همسری برگزیدید به پاکی و مهربانی خودتون.
البته نمی دونم مشکل این بوده یا نه فقط حدسم رو توضیح دادم
سلام :72:
دوست و همراه عزیز bahar_t اون قسمتی از ماجرا منو عذاب میده، غیرتم رو زیر
سوال میبره، احساس حقارت میکنم، به خودم شک میکنم که با این شرایط این دختر؟! رو قبول کردم یعنی
باهاش کنار اومد نیمدونم قبول کردن و کنار اومدن باهاش چه قسمت از شخصیت منو میرسونه توروخدا کمکم
کنید.
اون قسمت از ماجرا رو که در اول گفتم دوباره نقل میکنم:
نقل قول:
....گفتم خیانت از جانب زن برای من حکمش همونی هست که دین گفته و البته اگه من هم خیانت
کردم تو باید منو مجازات کنی و اون میگفت تو بیش از حد خوبی و پاکی این بحث ادامه داشت تا رفتیم
رستوران در فاصله سفارش غذا تا اوردنش اون حالش بهم ریخت و گریه کرد و ما مجبور شدیم بریم بیرون طوری
که تازه غذا رو اوردن و ما دست بهش نزدیم و فروشنده ناراحت شده که آیا غذا بد بود. این مساله غیر عادی
بود برام، اون گریه کرد و مسالهای رو بهم گفت از گذشتش که ارتباطش با اون پسر قبلی که هم اون موقع و
هم الان تنم میلرزه از یادآوریش، از ارتباطش با اون گفت و اتفاقی که افتاده، اتفاق خیلی بد من اون لحظه قفل
شدم، چشمام گوله آتیش شده بود تحملش و البته روش رویارویی باهاش رو نداشتم تا دم خونه (نزدیک
خونشون) همراهش رفتم ولی یک کلمه نتونستم باهاش حرف بزنم. توی مسیر بهم گفت نمیدونم از فردا
چجوری توی چشات نگاه کنم....
شما تا ته ماجرا رو بخونید.....
قبلا هم گفتم نمیدونم بی دینی منو رسونده، بی غیرتیمو، یا بخشندگیمو یا جهلم یا.....
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بیدار کنیدش که بسی خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
RE: ● من قربانی چی شدم/ این داستان بلند از عشق منه لطفا بخونید و کمکم کنید
ببینید، ما یه همسایه داشتیم یه آقای 50-60 ساله، بسیار انسان معتقد و با ایمان، و سالها بود که با همسرشون که ایشون هم خانم بسیار متین و معتقدی بودند یه زندگی سالم و زیبا و آرام داشتن. بعدها در جریان یه ماجرایی ما فهمیدیم که همسرشون پیش از ازدواج با ایشون خانم سالمی نبودن(به قول خودتون، تا آخرش رو بخونید:163:) حتی این آقا هم یه جورایی از همون طریق با ایشون آشنا شدن. بعد بهشون علاقه مند شدن و مدتی که پیگیر بودن فهمیدن ذاتاً ایشون خانم بدی نیستن. بعد میبرنشون مشهد و اونجا خانم توبه می کنن و ازدواج. شبیه داستان خیالیه اما واقعیت داشت و ما شاهد زندگی قشنگشون بودیم. این رو گفتم که بدونید صرف دونستن و بخشش شما اصلا دلیلی بر بی غیرتی و ... نیست. اتفاقاً اگر اونقدر بزرگوار باشید که در همچون شرایطی بتونید گذشته ی بد یک انسان رو بخاطر خوبی و درستی الان و آیندش ببخشید نشون دهنده روح بزرگ و ایمان قوی شماست اما.....
مهمه که زمانی این موضوع یا موارد مشابه رو ببخشید که اولاً مطمئن شید فرد مقابل شما ذاتاً و عمداً انسان بدی نیست، واقعاً پشیمونه( نه فقط با دیدن گریه اش!) دروغ نمیگه و نقش بازی نمی کنه و تلاش میکنه خودش رو عوض کنه اما نه بخاطر شما، بخاطر سالم بودن و انسان بودن و خوب بودن. اگر همین خانم واقعاً پشیمون بود و نجابت و اعتقاد قلبی داشت و ثابت می کرد که از اشتباه گذشته اش درس گرفته و میخواد آینده اش سالم و پاک باشه، اتفاقاً بخشش شما حتی کار خداپسندانه ای بود چون ایشون رو به خوب بودن تشویق می کرد. پس اگر اشتباهی مرتکب شدید صرف بخشش شما و بی غیرتی نبوده، صرفاً عدم شناخت درست و آگاهانه و تصمیم گیری کاملاٌ احساسی بوده
البته این نظر شخصی منه و ممکنه اشتباه باشه
بعدشم فکر نمی کنید وقتشه دست از کالبد شکافی احساس و رفتار گذشتتون بردارید؟ شما متوجه شدید اشتباهاتی کردید پس به جای شماتت خودتون روی تقویت صفات خوب و ایمان و اعتقاد و رفع نقاط ظعفتون تمرکز کنید.بذارید از گذشته فقط درس عبرتش بمونه نه حسرت و سرزنش و ...
موفق و شاد باشید
RE: ● من قربانی چی شدم/ این داستان بلند از عشق منه لطفا بخونید و کمکم کنید
برادر عزیز
سلام مجدد
بهتر نیست بیشتر از این با این قضیه احساسی برخورد نکنی و منطقت را حاکم کنی؟
ضمن تایید حرفهای دوستمان خانم bahar_t باید بگویم که وقتی انسانی به معنی کلمه توبه
واقعی کند همانند یک انسان پاک نزد خداوند ارج و قرب دارد!!!
شما نه تنها بی غیرت نیستی بلکه روح بسیار بزرگی داری!!!!!!!!
دوست عزیز گذشته ما آدمها اگر غباری داشته باشد ولی روی حال و آینده ما تاثیری نداشته باشد
یا خطایی سهوی باشد چندان مهم نیست!!
مهم از این به بعد است!!!
چرا دائم به این موضوعات فکر می کنی؟
ذهنت را از این افکار آزاد کن!!!
تو بنده خوب خدا هستی پس به خاطر خدا تمامش کن!
خودت را ببخش و او را فراموش کن تا آرامشت را دوباره بدست بیاوری!!!
اثرات چله نشینی را هم به زودی می بینی
همیشه برایت مهم نجابت مخاطبت باشد نه خطاهای گذشته اش!!! چون انسان حتم
الخطاست!
وقتی خدا می بخشد چرا بنده خدا نبخشد؟
پس به احساساتت افسار بزن و کنترل فکرت را به دستان منطقت بسپار!!! خودت را انقدر
مشغول کن که فرصت فکر کردن پیدا نکنی!
برایت آرزوی خوشبختی و شادمانی می کنم!
RE: ● من قربانی چی شدم/ این داستان بلند از عشق منه لطفا بخونید و کمکم کنید
سلام داداش گلم
كل داستانت رو خوندم تازه ميخوام ازروش پرينت هم دربيارم.به نظرمن نويسنده خوبي ازآب درمياي.
اعتقادت مذهبيتو تحسين ميكنم. عشق به خدا واسه خودش عالميه. بهت پيشنهاد ميكنم قدرخودتوبدوني وبه هر غريبه اي اعتماد نكني چون واقعالياقتت بيشترازاين حرفاست.تاجايي كه تجربه دارم اكثرپسرابخاطرهوس ورابطه جنسي بطرف دختراميرن اينكه تونستي تواين رابطه هوستوكنترل كني خيلي خوبه.
قبل ازاينكه داستانتوبخونم ازپسرانااميدشده بودم وازشون بدم مي اومدولي توثابت كردي كه پسرخوب هم پيداميشه.بخاطراميدواري كه بهم دادي ممنونم.
سعي كن به روزاي قبل ازعاشقيت برگردي.به ورزشي كه ازش حرف ميزدي برگردوبايه نيروي جديددوباره شروع كن.مطمئن باش دختري كه نتونسته پشتت وايسه وتوزندگي موفقت كنه نميتونه زن خوبي برات باشه عشق واقعي اينه كه باعث پيشرفت آدم بشه به جلوسوق بده نه اينكه ساكن وافسردش كنه اين داستان وابستگيه نه عشق.
نزارتومحيط كارلجتودربياره وعصبانيت كنه. روپاهات وايساوازنوشروع كن تا به همه مخصوصاخودت وخداثابت كني كه يه مردواقعي هستي كسيكه ميشه بهش تكيه كرد پس نزارشكستت بده.خداادمايي روكه خيلي دوست داره سخت آزمايش ميكنه پس ازاين آزمايش موفق بيرون بيا.
دنبال دوستاي خوب (پسر)بگردووقتتوبااونابگذرو ن تابتوني فراموشش كني.بهت پيشنهادميكنم يه سفرمشهدهم بادوستات بري آرومت ميكنه.
اونطوركه معلومه سرشارازعشقي اين عشق رونثاراونايي بكن كه لياقتشودارن نثرخانوادت،دوستات،خدا،خود ت.كمك كردن به آدمامخصوصاازنظرعاطفي هم خوب جواب ميده واسه من كه كارسازبود.دست آدماروبگيرتاخداهم دست توروبگيره.وقتي مشكلات آدماروميشنوي مشكلات خودت ازيادميره وميفهمي كه بدترازبد:326::326:هم وجودداره.تازه ميفهمي كه چقدرخوشبختي وامتحان زندگيت چه آسون بود.
اين جمله يادت باشه:بادختري ازدواج كن كه اگه پسربودبهترين دوستت ميشد.[/color][/size][/font]
RE: ● من قربانی چی شدم/ این داستان بلند از عشق منه لطفا بخونید و کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar_t
ببینید، ما یه همسایه داشتیم یه آقای 50-60 ساله، بسیار انسان معتقد و با ایمان، و سالها بود که با همسرشون که ایشون هم خانم بسیار متین و معتقدی بودند یه زندگی سالم و زیبا و آرام داشتن. بعدها در جریان یه ماجرایی ما فهمیدیم که همسرشون پیش از ازدواج با ایشون خانم سالمی نبودن(به قول خودتون، تا آخرش رو بخونید:163:) حتی این آقا هم یه جورایی از همون طریق با ایشون آشنا شدن. بعد بهشون علاقه مند شدن و مدتی که پیگیر بودن فهمیدن ذاتاً ایشون خانم بدی نیستن. بعد میبرنشون مشهد و اونجا خانم توبه می کنن و ازدواج. شبیه داستان خیالیه اما واقعیت داشت و ما شاهد زندگی قشنگشون بودیم. این رو گفتم که بدونید صرف دونستن و بخشش شما اصلا دلیلی بر بی غیرتی و ... نیست. اتفاقاً اگر اونقدر بزرگوار باشید که در همچون شرایطی بتونید گذشته ی بد یک انسان رو بخاطر خوبی و درستی الان و آیندش ببخشید نشون دهنده روح بزرگ و ایمان قوی شماست اما.....
مهمه که زمانی این موضوع یا موارد مشابه رو ببخشید که اولاً مطمئن شید فرد مقابل شما ذاتاً و عمداً انسان بدی نیست، واقعاً پشیمونه( نه فقط با دیدن گریه اش!) دروغ نمیگه و نقش بازی نمی کنه و تلاش میکنه خودش رو عوض کنه اما نه بخاطر شما، بخاطر سالم بودن و انسان بودن و خوب بودن. اگر همین خانم واقعاً پشیمون بود و نجابت و اعتقاد قلبی داشت و ثابت می کرد که از اشتباه گذشته اش درس گرفته و میخواد آینده اش سالم و پاک باشه، اتفاقاً بخشش شما حتی کار خداپسندانه ای بود چون ایشون رو به خوب بودن تشویق می کرد. پس اگر اشتباهی مرتکب شدید صرف بخشش شما و بی غیرتی نبوده، صرفاً عدم شناخت درست و آگاهانه و تصمیم گیری کاملاٌ احساسی بوده
البته این نظر شخصی منه و ممکنه اشتباه باشه
بعدشم فکر نمی کنید وقتشه دست از کالبد شکافی احساس و رفتار گذشتتون بردارید؟ شما متوجه شدید اشتباهاتی کردید پس به جای شماتت خودتون روی تقویت صفات خوب و ایمان و اعتقاد و رفع نقاط ظعفتون تمرکز کنید.بذارید از گذشته فقط درس عبرتش بمونه نه حسرت و سرزنش و ...
موفق و شاد باشید
سلام، ممنونم که جواب دادید چون سوالی شده بود برام که به سختی میشد از کسی پرسید
اگر بخشیدم فقط برای این بود که احساس کردم پشیمونه و به قولی توبه کرده ولی الان به این
قضیه شک دارم که پشیمون باشه و این یعنی فاجعه.
بله حق باشماست. دیگه احساسی برخورد نمیکنم و الحمدالله حالم خیلی خوبه و این بعد از کمک خدا حتما
نتیجه راهنمایی دوستان عزیزم در "همدردی" هست.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
برادر عزیز
سلام مجدد
بهتر نیست بیشتر از این با این قضیه احساسی برخورد نکنی و منطقت را حاکم کنی؟
ضمن تایید حرفهای دوستمان خانم bahar_t باید بگویم که وقتی انسانی به معنی کلمه توبه
واقعی کند همانند یک انسان پاک نزد خداوند ارج و قرب دارد!!!
شما نه تنها بی غیرت نیستی بلکه روح بسیار بزرگی داری!!!!!!!!
دوست عزیز گذشته ما آدمها اگر غباری داشته باشد ولی روی حال و آینده ما تاثیری نداشته باشد
یا خطایی سهوی باشد چندان مهم نیست!!
مهم از این به بعد است!!!
چرا دائم به این موضوعات فکر می کنی؟
ذهنت را از این افکار آزاد کن!!!
تو بنده خوب خدا هستی پس به خاطر خدا تمامش کن!
خودت را ببخش و او را فراموش کن تا آرامشت را دوباره بدست بیاوری!!!
اثرات چله نشینی را هم به زودی می بینی
همیشه برایت مهم نجابت مخاطبت باشد نه خطاهای گذشته اش!!! چون انسان حتم
الخطاست!
وقتی خدا می بخشد چرا بنده خدا نبخشد؟
پس به احساساتت افسار بزن و کنترل فکرت را به دستان منطقت بسپار!!! خودت را انقدر
مشغول کن که فرصت فکر کردن پیدا نکنی!
برایت آرزوی خوشبختی و شادمانی می کنم!
سلام
حق با شماست ممنونم از راهنماییهای فوق العاده شما دوستانم
دیگه به این قضیه فکر نمیکنم و سعی میکنم افکارم رو روی چیزها مهمتری معطوف کنم.
من یکبار این شخص رو بخشیدم و فقط فقط بخاطر اینکه فکر کردم پشیمونه و توبه کرده هرچند در ژ
آخر به این نتیجه رسیدم که پشیمونی و توبه در کار نبود ولی مهم نیست.
الان حالم خیلی خوبه
اثرات چله نشینی در همین میان کار نمایان شده و این یعنی مهربانی بیش از حد خدا
موفق باشید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط nasrin v
سلام داداش گلم
كل داستانت رو خوندم تازه ميخوام ازروش پرينت هم دربيارم.به نظرمن نويسنده خوبي ازآب درمياي.
اعتقادت مذهبيتو تحسين ميكنم. عشق به خدا واسه خودش عالميه. بهت پيشنهاد ميكنم قدرخودتوبدوني وبه هر غريبه اي اعتماد نكني چون واقعالياقتت بيشترازاين حرفاست.تاجايي كه تجربه دارم اكثرپسرابخاطرهوس ورابطه جنسي بطرف دختراميرن اينكه تونستي تواين رابطه هوستوكنترل كني خيلي خوبه.
قبل ازاينكه داستانتوبخونم ازپسرانااميدشده بودم وازشون بدم مي اومدولي توثابت كردي كه پسرخوب هم پيداميشه.بخاطراميدواري كه بهم دادي ممنونم.
سعي كن به روزاي قبل ازعاشقيت برگردي.به ورزشي كه ازش حرف ميزدي برگردوبايه نيروي جديددوباره شروع كن.مطمئن باش دختري كه نتونسته پشتت وايسه وتوزندگي موفقت كنه نميتونه زن خوبي برات باشه عشق واقعي اينه كه باعث پيشرفت آدم بشه به جلوسوق بده نه اينكه ساكن وافسردش كنه اين داستان وابستگيه نه عشق.
نزارتومحيط كارلجتودربياره وعصبانيت كنه. روپاهات وايساوازنوشروع كن تا به همه مخصوصاخودت وخداثابت كني كه يه مردواقعي هستي كسيكه ميشه بهش تكيه كرد پس نزارشكستت بده.خداادمايي روكه خيلي دوست داره سخت آزمايش ميكنه پس ازاين آزمايش موفق بيرون بيا.
دنبال دوستاي خوب (پسر)بگردووقتتوبااونابگذرو ن تابتوني فراموشش كني.بهت پيشنهادميكنم يه سفرمشهدهم بادوستات بري آرومت ميكنه.
اونطوركه معلومه سرشارازعشقي اين عشق رونثاراونايي بكن كه لياقتشودارن نثرخانوادت،دوستات،خدا،خود ت.كمك كردن به آدمامخصوصاازنظرعاطفي هم خوب جواب ميده واسه من كه كارسازبود.دست آدماروبگيرتاخداهم دست توروبگيره.وقتي مشكلات آدماروميشنوي مشكلات خودت ازيادميره وميفهمي كه بدترازبد:326::326:هم وجودداره.تازه ميفهمي كه چقدرخوشبختي وامتحان زندگيت چه آسون بود.
اين جمله يادت باشه:بادختري ازدواج كن كه اگه پسربودبهترين دوستت ميشد.[/color][/size][/font]
سلام خواهر عزیزم، ممنون از لطفی که به من دارید.
بله حق باشماست با خدا بودن عالمی داره که یکبار تجربش کافیه که اسیرش بشیم
خیلی خوشحالم که این متن نظر شما رو به مردان عوض کرد و ناگفتنه نماند همین جمله شما هم باعث شد نظر من نسبت به
خانم ها که یک مقدار کدر شده بود دوباره خوب بشه. خوب و بد همه جا هست.
البته من نمیگم خوبم ولی در زندگی گذرم به آدمهای بد خورد ولی ناراضی نیستم چون شناخت پیدا کردم.
متاسفانه در این مدت که با این خانم بودم روحیم به شدت آسیب دید ولی الان به لطف خدا خوبم و بهتر هم خواهم شد و این
مقطع منو چنان به هم ریخت که ناخالصی ها و مشکلاتم خودی نشان داد برای اصلاح.
موفق باشید و زندگی خوب قسمت شما :72:
************************************************** **********
در ضمن این خانم چندبار تماس گرفتم در همین فاصله چند روز که حالت خوبه؟..... از اینجور حرفها
ولی من مثل یک انسان غریبه که هیچ گذشتهای باهاش نداشتم برخورد کردم.
در ضمن این خانم چندبار تماس گرفت در همین فاصله چند روز که حالت خوبه؟..... از اینجور حرفها
ولی من مثل یک انسان غریبه که هیچ گذشتهای باهاش نداشتم برخورد کردم.
نتونستم ویرایش کنم دوباره پست زدم چون همین (م) کل جمله رو عوض میکرد :162:
RE: ● من قربانی چی شدم/ این داستان بلند از عشق منه لطفا بخونید و کمکم کنید
وجدان عزیز سلام
بهت تبریک میگم که قاطعانه راه درست را در پیش گرفتی:104:
امیدوارم شاد و موفق باشی دوست عزیز
RE: ● من قربانی چی شدم/ این داستان بلند از عشق منه لطفا بخونید و کمکم کنید
آقای وجدان سلام داستان زندگیتون رو خوندم خیلی تلخ بود ولی یادت باشه آدمهایی که شرایط سخت تر از شما دارند هم بسیارند همینکه سلامتی خدا رو شکر کن سلامتی بزرگترین نعمته یک یا علی بگو و دوباره شروع کن برای رسیدن به بهترین ها
قبل از اینکه داستان شما رو که بخونم همیشه فکر میکردم این نامردیها از پسرها سر میزنه تا از یک دختر چه آدمهایی تو این دنیا پیدا میشه.
به نظر من کسی که احساسات یک انسان رو به بازی بگیره فرقی با کسی که جنایت کرده خیلی نداره.
موفق باشی
RE: ● من قربانی چی شدم/ این داستان بلند از عشق منه لطفا بخونید و کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط vojdan
ممنون از نظرات و راهکارهای دوستان عزیزم
چشمک، bahar_t، sanjab، آسایش و سرافراز
خیلی لطف کردید همین کارها رو دارم میکنم ولی عادی نیستم، کم محلی میکنم تاجایی که عصبی شده.
دوستان مشکل من الان چیز دیگس خوشبختانه یا متاسفانه شما در این داستان فکر کنم متوجه یک
مساله مهم نشدید من هم دوست ندارم این قضیه باز بشه فقط نمیدونم اگه به این مساله رسیدید
در مورد من چی فکر میکنید؟
من خیلی بی غیرتم، بخشنده هستم، بی عقل هستم، بی دین هستم و....
دوستان گفتن همه چیز رو به حساب خدا نذارم، هرچند خدا مهربونه ولی بالاخره همین مهربونی باعث
مشه بجای عذاب سخت تر همینجا تصفیه کنه باهات و هر کسی هم خودشو بهتر میشناسه، بزرگان
هم گفتن کوچکترین آسیبی که به شما برسه نتیجه گناهاتون هست.
من خدارو شکر میکنم اگه این تقاص گناهام باشه با اینکه دلم بد شکست ولی توانشو حداقل تا اینجا
داشتم.
من اینجا برای کسی دکان باز نکردم یا بخوام تبلیغ چیزی بکنم، نه شما منو میشناسید نه من شما رو ولی
بعد از این قضیه هر شب میرم مسجد گریه میکنم. ده سال دارم تقاص میدم همه چیزم از دست رفت
بخاطر دختر؟!؟!!؟!؟!؟!؟!!؟!؟!؟
بعد که خودمو پیدا کردم و داشتم قوت میگرفتم باز همه چیزم از دست رفت باز بخاطر دختر!؟!؟!؟!؟؟!!؟!؟!؟!؟
ولی قصدم در هردوشون ازدواج بود؟
من که تو خیابون با دختر دوست نشدم بار اول تو دانشگاه بار دوم تو اداره انقدر تلاش کردم تا به بیراه نرم
بزرگترین گناهم دست این دختر رو که دستمو گرفت پس نزدم . این مورد آخر مصمم بودم به
مادرم بگم ولی.............................
با خودم میگم چرا این دختر نمیشد یک قسمت خوب تو زندگیم باشه، چرا وقتی دلبستش شد این اتفاقات افتاد
گیریم دوستی های خیابونی به سرانجام خوب نمیرسه ولی انتخاب تو اداره که حداقل درصدش بالاتره برای سرانجام خوب..............
یادمه اون کسی که من باهاش اشنا شدم یه داستانی داشت دقیقا مثل شما منظورم عشق ده سال پیشتونه ....
من به چشم خودم دیدم که اون ادم تبدیل شد به یه ادم عقده ای که دوستی به قصد خیانت می کرد ...... اگر شکستی توی زندگیمون خوردیم انتقامش رو از کس دیگه ای نگیریم البته این رو کلی گفتم
من ضربه خوردم اما حتی لحظه ای این فکر به ذهنم نرسید که از پسرهای دیگه انتقام بگیریم و با احساسشون بازی کنم
دعا کنید این دلشکستگیون باعث نشه یکی بشید مثل اون اقا چون دقیقا داستانش مثل شما بود.... همه دختر ها مثل هم نیستن