RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
اگه احساس می کنی که رو به بهبودیه جای امید داره - اما من با بهار موافقم که مشاوره حضوری بری.
اخه 8 ماه مدت خوبیه واسه بخشش بهتره که واسه زندگیتون اینکارو بکنه
اگه اون مشاوره نمیاد خودت برو میذاره که بری؟ اخه مشاوره حضوری خیلی تکنیک هایی رو بهت میده و حتی خیلی چیزهای دیگه رو واست روشن میکنه
8 ماه اذاب کشیدن خیلی روت تاثیر منفی می ذاره پیش روانشناس بری خیلی کمک های دیگه واسه ارامش روحیت میکنه و راهایی رو هم واسه رفتار درمانی همسرت بهت نشون میده منظورم این نیست که ایشون بیمار هستند نه چون شک روحی شده خیلی لازمه که روش کار کرد که ار این حالات در بیاد. و از طرفی هم به تو کمک کنه که یه سری مهارت یاد بگیری واسه برگردوندن ارامش ذهنی و جسمی خودت.
حتما برو
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
رايحه جان مرسي از راهنماييت. اما من ميترسم همه اينها عادتي بشه براي بقيه عمرم. به خدا الان كه 3-4 روزي نصفه و نيمه بهش زنگ ميزنم خودم يه جوري هستم. همش دستم ميره به تلفن كه سريع ورودم و خروجم را بهش بگم.. خوب وقتي براي من اينطوري شده اون ديگه سهله. همش مي ترسم ديگه حق استفاده از حقوق خودمو نداشته باشم. اون هم عمراً ديگه چيزي را به نامم كنه. هر چند بعضي وقتها خودش ميخنده و ميگه حتماً با خودت ميگي عجب مرد بدجنسي هستم من. حقوقت را ازت گرفتم و دارم ميخورم. بعد ميگه آيا واقعاً من دارم حقوقت را ميخورم همه رو كه دارم خرج خودت و بچهات و مهد كودك و ... ميكنم. تازه حقوق تو مگه چقدره (بايد بگم كه توي چند ماه اخير ما براي خيدي خونه و تعميير اون نياز به پول داشتيم كه اگه قضيه اينجوري نميشد من كوچكترين ابايي براي خرج حقوقم و آوردن اون توي زندگي نداشتم و فعلاً هم حقوق من بايد تو خونه خرج بشه و حتي اگه شوهرم كارتم را نميگرفت من نميتونستم پسانداز كنم) جواب ميدم من نميگم چرا حقوقم رو داري خرج ميكني اما دوست داشتم با دستهاي خودم بيارمش و بهت بدم. نه اينكه هيچ اختياري از خودم نداشته باشم. بهم گفت با اينكه تنبيهت دو ساله است ولي باشه بعد از عيد كارتت را بهت ميدم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک68
اگه احساس می کنی که رو به بهبودیه جای امید داره - اما من با بهار موافقم که مشاوره حضوری بری.
اخه 8 ماه مدت خوبیه واسه بخشش بهتره که واسه زندگیتون اینکارو بکنه
اگه اون مشاوره نمیاد خودت برو میذاره که بری؟ اخه مشاوره حضوری خیلی تکنیک هایی رو بهت میده و حتی خیلی چیزهای دیگه رو واست روشن میکنه
8 ماه اذاب کشیدن خیلی روت تاثیر منفی می ذاره پیش روانشناس بری خیلی کمک های دیگه واسه ارامش روحیت میکنه و راهایی رو هم واسه رفتار درمانی همسرت بهت نشون میده منظورم این نیست که ایشون بیمار هستند نه چون شک روحی شده خیلی لازمه که روش کار کرد که ار این حالات در بیاد. و از طرفی هم به تو کمک کنه که یه سری مهارت یاد بگیری واسه برگردوندن ارامش ذهنی و جسمی خودت.
حتما برو
فرانك جان نميآد بارها بهش گفتم نميآد. ميگه من خودم يه پا روانشناسم. خودم ميدونم چكار كنم. دارم خوب ميشم. خودمم هم هر روز كار و بارم شده چرخ توي اينترنت و مسائل روانشناسي خانواده و مشاوره و خوندن مطالبي كه كمكي به بهبود زندگيم بشه. آخرش تو اداره بهم گير ندند خوبه؟؟؟؟!!!!! و بعد از كمك گرفت از دوستان خوبي مثل شما كه هر كدومتون يك روانشناس بالقوه هستيد. و تجربيات مختلفي داريد. به هر حال از اينكه مياي و نظر ميدي بسيار متشكرم. از تمام دوستان ديگرم هم همينطور.
راستش فرانك جان وقتي مشكلم را مطرح كردم و آقاي خودساخته اولين نفري بود و اومد و نظر داد يك دفعه كوپ كردم. كارهاي شوهرم نه تنها پذيرفتم كه تازه با خودم گفتم بايد بدتر از اينها سرم بياد. وقتي يك نفري كه منو نميشناسه اينجوري نظر ميده ديگه از شوهرم چه انتظاري دارم. اما وقتي عزيزاني مثل شما، بهاره، يكتا و ساير عزيزان منو به عنوان انساني كه اشتباه كرده و ميخواد جبران كنه نگاه مي كنند يه مقدار دردم تسكين داده ميشه. آخه جداي از رفتارهاي شوهرم نمي دونيد درونم خود چه غوغاييي.. حس ميكنم شخصيت و وجود و اصالتم را از دست دادم. ديگه ارزشي براي خودم قائل نيستم. همش با خودم ميگم چرا چرا چرا. آخه تو چي كم داشتي... چرا اينقدر خانوادهات را اذيت كردي.... چرا خودت را تباه كردي.... چرا اين حماقت را كردي... ما زنها پاك پاك كه باشيم با هزاران مسأله مواجهيم چه برسه كه همچين اشتباهي را هم بكنيم. آيا ديگه زبوني براي گفتن غير از چشم داريم.
به قول بهار جان راستش را بخواهيد ديگه جوني براي زندگي كردن برام نمونده. دوست دارم برم يه جايي وسط يك جنگل توي يك كلبه محقر تنهاي تنها زندگي كنم. دوست دارم يك لحظه بدور از اين همه استرس و اضطراب باشم. بعضي وقت ها ميگم چي ميشد يك دفعه 50 -60 سالم ميشد و من ميتونستم آزادانه به هر جايي كه دلم ميخواست بدون اينكه شوهرم بهم بدبين باشه ميرفتم. البته اگه ميتونستم دووم بيارم و به اون سن برسم. چون بعضي وقتها غبطه كسايي كه فوت شدهاند را ميخورم هر چند به خاطر بچهام مي گم فعلاً بايد زندگي كنم و بزرگش كنم و به جايي برسونمش و بعد.....بعضي وقتها در مورد مسائل زناشويي كم ميارم. اصلاً دلم نمي خواد كاري صورت بگيره.. هر چند درخواستهاي عجيب و غريب اون چندين برابر شده. به قول خودش اگه اين هم نبود كه اون حتماً دست به يك كار وحشتناك ميزد. باز هم اين مسأله است كه يك كمي آرومش كرده.
يكتا جان تا يح حدي از تاپيك چكامه را خوندم. اما رفتارهاي شوهر من اصلاً اونطوري نيست. رفتارهاي اون فوران خشم بعلاوه رفتارها و دستورات ديكتاتورماآبانه است. هميشه ما رو بيرون ميبره، حرف ميزنه، بعد از بحث و دعوا سريع نرم ميشه، انگار نه انگار كه منو خورد كرده و تعجب ميكنه كه بهم ميريزم. ميگه آخه من اگه حرف نزنم كه ميميرم. باور كنيد حس ميكنم كه توي اين 8 ماه در حال جابه جا كردن يك كوه عظيم بودم. به قدري خستهام كه آرزوي يك شب خواب راحت دارم. اون هم همنطوره بارها شده با استرس از خواب ميپره ميگه داشتم كابوس ميديدم. فرداش يه باره باز هم بهم ميريزه و ميگه چرا من نبايد يه خواب راحت داشته باشم. چرا منو از يك خواب راحت محروم كردي..
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
خانومي صبر كن .
به خدا تموم ميشه . شوهرت عين رعد و برقه . يه دفعه ميگيره زود هم تموم ميشه . ( اينكه ميگي بعدش نرم ميشه ) داشتم كارامو انجام ميدادم و گوشه ذهنم شما هم بودي .
(نميدونم چرا ،اما ذهنم درگيرته . چون ميدونم تو پشيموني اما اون داره خوردت ميكنه )
يه دفعه يه جرياني يادم اومد گفتم بهت بگم شايد مفيد بود . (چون گفتي همسرت اعتقادات و باور مذهبي داره )
توي آشنايان ما يه خانومي جرياني مشابه شما داشت . يه روز دست همسرشو گرفت رفتن مشهد .
اونجا توي حرم همسرش رو قسم داد كه اون جريان تموم شده و پشيمونه .
همسرش رو به امام رضا قسم داد كه فراموش كنه و بهش يه فرصت ديگه بده . به خدا شوهرش ازين رو به اون رو شد !!!!!
ميدونم اينجا تاپيك مشاوره است ، شايد يكمي حرف من عجيب و مادربزرگانه باشه . خوب چي كار كنم كم منو ببخش . اين به ذهنم اومد . دلم ميخواد مشكلت حل شه . ميگم همه راهها رو بري .
يه چيز ديگه هم بگم . آدمي كه تحقير ميشه درونش پر از انرژي منفي ميشه . سعي كن اين انرژي منفي رو با ورزش تخليه كني . اگر نميشه حداقل خودت انقدر به خودت تلقين نكن كه واي من چي كار كردم . بسه ديگه . اگه خودت مدام خودت رو سرزنش كني عزت نفست از بين ميره ، اون موقع خداي نكرده ميري صد تا كار بدتر ميكنيا .
ميگن نااميدي از رحمت خدا كفره . خدا با اون خداييش ميبخشه انقدر سرزنش نكن .
تو ماهي . تو گلي . تو با ارزشي . تو خوبي . تو عزيزي .
به خدا راست ميگم . انقدر سرزنش داغونت ميكنه ها .
من اين روزهاي سرزنش و تحقير رو گذروندم ميدونم .
به خدا اگه ادامه بدي ميرسي به يه جا كه تو امريكا آدم بكشن به خودت شك ميكني كه نكنه تو كشتي .
برو جلوي آينه خودتو ببوس بگو دوست دارم . اگه روز اول كه اين كارو ميكني زار نزدي .
هر اتفاقي كه افتاده تموم شده رفته سرزنش خودت بسه .
انقدرم منفي فكر نكن .چشم به هم بزنيم 60 ، 70 سالمون شده . نميخواد به پيشواز بريم .
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
درکت میکنم ..کاملا درکت میکنم....آروم باش...آروم ...فقط خودتو دست کم نگیر...صبر کن و باخودت مهربون باش
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار رهنورد
خانومي صبر كن .
به خدا تموم ميشه . شوهرت عين رعد و برقه . يه دفعه ميگيره زود هم تموم ميشه . ( اينكه ميگي بعدش نرم ميشه ) داشتم كارامو انجام ميدادم و گوشه ذهنم شما هم بودي .
(نميدونم چرا ،اما ذهنم درگيرته . چون ميدونم تو پشيموني اما اون داره خوردت ميكنه )
يه دفعه يه جرياني يادم اومد گفتم بهت بگم شايد مفيد بود . (چون گفتي همسرت اعتقادات و باور مذهبي داره )
توي آشنايان ما يه خانومي جرياني مشابه شما داشت . يه روز دست همسرشو گرفت رفتن مشهد .
اونجا توي حرم همسرش رو قسم داد كه اون جريان تموم شده و پشيمونه .
همسرش رو به امام رضا قسم داد كه فراموش كنه و بهش يه فرصت ديگه بده . به خدا شوهرش ازين رو به اون رو شد !!!!!
ميدونم اينجا تاپيك مشاوره است ، شايد يكمي حرف من عجيب و مادربزرگانه باشه . خوب چي كار كنم كم منو ببخش . اين به ذهنم اومد . دلم ميخواد مشكلت حل شه . ميگم همه راهها رو بري .
يه چيز ديگه هم بگم . آدمي كه تحقير ميشه درونش پر از انرژي منفي ميشه . سعي كن اين انرژي منفي رو با ورزش تخليه كني . اگر نميشه حداقل خودت انقدر به خودت تلقين نكن كه واي من چي كار كردم . بسه ديگه . اگه خودت مدام خودت رو سرزنش كني عزت نفست از بين ميره ، اون موقع خداي نكرده ميري صد تا كار بدتر ميكنيا .
ميگن نااميدي از رحمت خدا كفره . خدا با اون خداييش ميبخشه انقدر سرزنش نكن .
تو ماهي . تو گلي . تو با ارزشي . تو خوبي . تو عزيزي .
به خدا راست ميگم . انقدر سرزنش داغونت ميكنه ها .
من اين روزهاي سرزنش و تحقير رو گذروندم ميدونم .
به خدا اگه ادامه بدي ميرسي به يه جا كه تو امريكا آدم بكشن به خودت شك ميكني كه نكنه تو كشتي .
برو جلوي آينه خودتو ببوس بگو دوست دارم . اگه روز اول كه اين كارو ميكني زار نزدي .
هر اتفاقي كه افتاده تموم شده رفته سرزنش خودت بسه .
انقدرم منفي فكر نكن .چشم به هم بزنيم 60 ، 70 سالمون شده . نميخواد به پيشواز بريم .
بهار جان واقعاً ازت ممنونم كه اينقدر به فكر مني و دوست داري كمكم كني. عزيزم من آدم كينه اي نيستم. زود فراموش ميكنم و پر از انرژي مثبت ميشم. فقط به شرطي كه اون هم فراموش كنه. بخدا اين مدت فاصله بين روزهاي روشن و تاريك من به يك روز هم نميرسيده. يك روز همه جا را تيره و تار (هر چند تا 5 ماه واقعاً روزهام اين شبهاي بيستاره و بي مهتاب و ظلمات بود ) و روز بعد همه روشن و رنگارنگ. اما اگر روزي برسه كه ببينم اون به ثبات ذهني رسيده و آروم شده من هم همه چيز از ذهنم به يكباره آب ميشه و از بين ميره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پریماه
درکت میکنم ..کاملا درکت میکنم....آروم باش...آروم ...فقط خودتو دست کم نگیر...صبر کن و باخودت مهربون باش
پريماه جان چه جوري خودم رو دستكم نگيرم. لطفاً يادم بديد. چه جوري با خودم مهربون باشم
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
ماشالله به سرعت و روند تاپیک !!!
مرسی از فرانک 68 که اطلاع داد تا در این تاپیک شرکت کنم .
عزیزم از دید من بهتر است مشاوره ی حضوری بگیرید و همین مسئله را با همسرتان در میان بگذارید . نیاز هست تا فرد قابل و واردی دست شما دو نفر را بگیرد و به مرور به مسیر اصلی زندگی زناشویی هدایت کند .
موفق باشی عزیزم :72:
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
ماشالله به سرعت و روند تاپیک !!!
مرسی از فرانک 68 که اطلاع داد تا در این تاپیک شرکت کنم .
عزیزم از دید من بهتر است مشاوره ی حضوری بگیرید و همین مسئله را با همسرتان در میان بگذارید . نیاز هست تا فرد قابل و واردی دست شما دو نفر را بگیرد و به مرور به مسیر اصلی زندگی زناشویی هدایت کند .
موفق باشی عزیزم :72:
آني جان مرسي از راهنماييت. ولي همسرم مشاوره كه نميآد. تو پست هاي فبلي توضيح دادم البته يكي دو جلسه خودش رفته ولي اون را بيفايده ميدونه. ميگه من بايد با خودم كنار بيام. تو ذهنم حلاجي كنم تا آروم بشم. هيچ كس نميتونه به من كمك كنه. خودمم كه عرض كردم هر روز دنبال مشاوره خانواده اينترنتي هستم و مطالب مربوط به روانشناسي خانواده را مطالعه ميكنم و الان هم ميبينيد توي اين تالار از شما عزيزان كمك ميگيرم. باورتون نميشه شايد تا حالا هزاران برگ ازاين مطالب را براش پرينت گرفتم و دادم كه بخونه از كنترل خشم گرفته تا افسردگي و فراموش كردن خاطرات بد و ..... الان هم تنها اميدم همين تالار است كه بتونم قدم به قدم جلو برم و خودم و شوهرم خوب بشيم. هر چند خدا را شكر يه مقدار خوب شده البته چون من ديگه آخرين راهكار را جلوش گذاشتم و ديد كه عليرغم ميلم حاضرم تن به جدايي بدم يك كم كوتاه ميآد. اما من مي خوام واقعاًخوب بشه و ذهنش آروم بشه. اون روزها و اههاي اول خواهرم كه تا حدودي به شوهرم نزديك بود و صميمي در جريان اين مسأله قرار گرفت. اما متاسفانه حب خواهري باعث شد كه شوهرم با اون هم قطع رابطه كنه و بگه كه داره توي مسائل ما دخالت ميكنه و الان هم ما همديگر را خونه بابام ميبينيم.
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
می فهمم و درک می کنم که شرایطی دارید .
بهترین راه مشاوره ی حضوری است .سعی کن خودت مشاوره ی حضوری بری به مرور مشاور بهت یاد می ده که چگونه با رنجش های او رو به رو شوی و چه بسا به مرور به واسطه تو او را احضار کند و باهاش صحبت کند ...........
البته این خیلی کار خوبی است که می کنی و مطالب را برایش پرینت می گیری اما او نیاز دارد که با خودش و رنجشی که برایش به وجود آمده و اعتمادی که به هر حال آسیب دیده کنار بیاد و یک مسائلی را یاد بگیرد و ........ و همینطور خودت
به هر حال آنچه در زندگی شما اتفاق افتاده نمودار یک خلا و مشکل در بخشی از رابطه و درون طرفین است که با رابطه در هر سطحی با غیر اتفاق افتاده .ضمن شناسایی آن خلا و مشکل ٰ پیامدهای رابطه با غیر نیز آسیب هایی را بر پیکر رابطه و هر دو طرف دخیل در رابطه وارد کرده و...................
فکر کن اگر سرما بخوری چکار می کنی ؟
به هر حال تا یک جایی ممکن است با خواندن مطلب چی بخورم و چی نخورم به بهبود خودت کمک می کنی اما برای عفونت باید بری دکتر و دارو بگیری و تزریق داشته باشی .
حالا فکر کن رابطه ات دچار سرماخوردگی و عفونت است .
چه کار باید کرد؟
این تالار و کلا فضای مجاز برای همدلی و طرح مشکلات عادی جای خوب و مناسبی است اما گاهی مشکلات اگر واقعا درمان نشوند به زخم های ناسور تبدیل می شوند خصوصا زندگی زناشویی که از پیچیدگی های خاصی هم برخوردار است و ...........
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
آني جان من بدون اجازه شوهرم حق ندارم هيچ كجا برم. هر كجا هم ميرم (كه بيشتر كاري است) بايد در جريان باشه. موافق مشاوره رفتن چه براي خودش و چه براي من هم نيست. ميگه هنوز خيلي زوده كه من همهچيز را فراموش كنم و زندگيمون به شرايط عادي برگرده. اصلاً شايد هيچ وقت برنگرده. ولي اگه من خوب بشم تو هم خوب ميشي بايد صبر كني تا من با خودم كنار بيام.
چند روز پيش كه ديگه كم آورده بودم و بهش گفتم كه تو منو زندوني و بنده خودت كردي، من و تو انسانيم و بايد مثل دو تا انسان زندگي كنيم نه اينكه تو حكم خدا را براي من داشته باشي. تعهدم را زير پا گذاشتم قبول، تاوانش را هم دادم (البته اصلاً فكر نمي كنه كه من تاواني پس داده باشم. بعضي وقتها فكر ميكنم واقعاًمتوجه نيست با من چكار ميكنه؟؟) حالا اگه ميتونيم زندگي كنيم كه چه بهتر اگه نه بريم جداشيم.... حتي يه چيزي بهش گفتم كه نمي دونم اشتباه كردم يانه ولي واقعاًحرف دلم بود... بهش گفتم بيا طوري زندگي كنيم كه از در ميري بيرون من آرزوي سلامتي برات بكنم . نمي×وام روزي برسه خدايي نكرده غير از اين را برات آرزو كنم. اگر ميخواد اينجوري بشه بهتره با خيالاتت زندگي كنم تا با خودت.... (البته به خدا من هيچ وقت نفرينش نميكنم. اون اوايل كه به شدت رنجم ميداد و كتكم ميزده يكباره به ذهنم مياومد ولي سريع به خودم نهيب ميزدم كه تو چه آدم پستي هستي، اشتباه را كردي اونو ديونه كردي تازه داري چنين فكري هم ميكني... ) اون شب كلي تو هم رفت و غمگين شد جوري كه انگار من هميشه نفرينش ميكنم. خيلي هم به اين جور چيزها معتقده. خودش ميگفت اون موقعها كه من باهات دعوا ميكردم و بيرون ميرفتم تو كارم بدشانسي مياوردم....
تا صبح هم باهام حرف نزد منو ميخواست به سر كار برسونه، نرسوند، تمام روز بهش تلفن مي كردم جوابم را نمي داد، اما خونه كه اومدم و شام حاضر كردم يه تغيير رفتار ازش ديدم. توي آوردن شام كمكم كرد. هر چند بعد از شام گفت تو چندين بار به من توهين كردي اول با اون كارت بعد آرزوي مرگ منو كردي و چند چيز ديگه و ديگه اينكه منو دروغگو خطاب كردي (آخه يه چيزهاي عجيب و غريب مي گه كه من فكر ميكنم يا براي تنبيه بيشتر من اونا را ميگه يا يه جور توهمه)
ولي باز هم منتظرم كه دوباره بهم بريزه حالا كي نميدونم.
RE: توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
ببین همسر شما ذاتا و شخصیتی بدبین نیست پس خیلی راحت تر به درمان جواب میده .
اما اینکه طوری راضیش کنی مهمه
ببینم جز شما و خواهرت و همسرت کسی دیگه هم از این ماجراها خبر داره؟