RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
چرخه تکرار و بازی و نوازش گیری و نفع بردن و نتیجه ی تکراری و...........................دقت کن بازی است . آنتی تز . بی محلی . از اول تا آخر بازی . یعنی به دوستش حساس نباش . روی کارهایش زوم نکن . درست و غلطش نکن . گویی کر و کوری ...........همه ی این اتفاقات یک سرش برای این است که صدای تو در بیاد تا او نوازش بگیرد . بازی اش را به هم بزن . بی توجهی و بی محلی . کر و کور و لال .
دقیقا در این خصوص همین راهکار رو در پیش گرفتم ، حساسیتم رو به صفر رسونده ام
مشکل من این قضیه نیست
چرا نمی تونم درست منظورم رو برسونم :302: :302: :302: :302: :302:
در ضمن چون قبلا این جمله خیلی روت تاثیر گذاشته بود دوباره تکرار می کنم که یادت نره
طلاق یکی از مزخرف ترین اتفاقات برای یک زن است .
RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟
در پاسخ به پست 28 خانم بالهاي صداقت
_____________________________
خانم،
گام اول و گام دوم در روش حل مساله رو فراموش كرديد...
گام اول پذيرش مشكل بصورت صحيح بود! نه بغرنج و غير قابل حل... و گام دوم نوشتن يك صورت مساله با پارامترهايي كه خدمتتون عرض كردم!
براي اينكه ساده تر و راحت تر نتيجه بگيريم... (چون مي دونيد من معتقدم ما در زندگيمون وقت زيادي نداريم كه بخواهيم همش مشكلات و مسائل رو حل كنيم، بايد ساده و سريع نتيجه بگيريم)
مي تونيد يك صورت مساله تميز كه به معني واقعي صورت مسئله باشه، براي مشكلتون بنويسيد؟ با توجه به معيارهايي كه در پستهاي قبلي نوشته ايم.
قبلش حتما پستهاي 14 و 16 رو بخونيد
بعد از اينكه اين صورت مساله رو نوشتيد به مراحل بعدي مي ريم...فعلا پيشنهاد مي كنم به مراحل بعدي زياد فكر نكنيد! پس اول پذيرش مشكل يا مشكلات به معني اينكه، بله اين مشكل وجود داره! و بعدش نوشتن صورت مسئله با روشي كه قبلا گفتم...
RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟
سلام خانم بالهای صداقت
این پست من صرفا جهت همدلی هست متاسفانه من در جایگاهی نیستم که بتونم بهتون راه حل بدم اما وقتی تاپیکتونو خوندم واقعا دلم گرفت. یادمه تو روزهای سخت زندگیم و اون زمانی که کاملا درگیر مشکل با نامزدم بودم شما پیگیر تاپیکم بودین و راهنماییم میکردین هر چند بعضا حس می کردم حرفاتون تند بود اما حالا می فهمم که لازم بوده. از صمیم قلب امیدوارم همسرتون با تمام وجودش برگرده به زندگیتون و روزای شادی و خوشیتون تکرار بشه. :72::72:
از شما هم می خوام همونطور که همیشه مراجعین رو تو شرایط بحرانی زندگیشون به آرامش دعوت می کنین خودتونم تو این شرایط آرامشتونو حفظ کنین و تا آروم شدن کامل ذهنتون تصمیمی نگیرین.:72:
RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟
وااااااااااااای ماااااادر نفسم گرفت از بس پستهای دراز دراز خوندم! 33 پست!:302:
بالهای صداقت عزیز تازه دارم می فهمم که همه شوهرها تقریبا مثل همند:311: باور کن عین حرفهات رو از n نفر ادم شنیدم ایضا خودم، تازه وخیم ترش رو. منتها همه این ادمها هم دارند زندگیشونو میکنند و ابدا به فکر طلاق هم نیستند. البته چند مورد هم فکر کردند به تکاپوی طلاق بیافتند تا همسران چموش را تادیب کنند اما آخر سر دست از پا دراز تر با چند تا کلمه عاشقانه و وعده و وعید سر خرمن برگشتند سر خونه زندگیشان.
ضمن تایید نظرات تقریبا همه دوستان، به طرز فجیعی با پست آنی و ستاره عزیز موافقم. البته ستاره شعری به زبان اسپرانتو و خط میخی گذاشته بود که اصلا بلد نبودم بخونمش ولی به هر حال با شناختی که از نویسنده داشتم به معنای اثر رسیدم:311:
ببین عزیز دل! خسته ای! گیر دادی! حالا هی بگو نه! انگار یک انرژی منفی ای جمع کردی میخوای یکجا تخلیه اش کنی دیوار هیچ کی هم کوتاهتر از شوهر خطاکار نیست:163: باباجان چه قولی چه وعده ای؟ چه کشکی؟ چه پشمی؟ یه چند روز قول و شوهر و بی خیالی شوهر و... همه و همه را فراموش کن. هر برنامه ای که فکر میکنی حالت رو خوب میکنه (البته بغیر طلاق و دادگاه و پوست شوهر را قلفتی کندن که میدونم چقدر به جیگرت جلا میده:311:) ردیف کن. شوهرت بهت نرسیده؟ خودت این لطف رو بخودت بکن و کمی بخودت برس. یه چند روز برو پیش فک و فامیل مادری ات. یا چه میدونم مسافرتی بدون همسرت! مسافرت و دوری فیزیکی همیشه دوری عاطفی نمیاره. گاهی این دوریها خیلی هم ما رو بهم نزدیک میکنه و اثرات خوبی داره.
راستی از قدیم گفتن: همه چیز از نازکی پاره میشه ولی آمیزاد از ضخامت (کلفتی) ضخامت! تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم:305: از کجا معلوم دو سال دیگه هم پستی ارسال نکنی عین پست پایین:
دو سال پیش بلد نبودم چه جوری باید زندگی کرد
توی کار زندگی خودم مونده بودم
ولی امروز نه ، می تونم خیلی چیزها رو درک کنم، خیلی مشکلات را بفهمم و راه حلشن رو بلد هستم ، حتی با شجاعت در خیلی از تاپیک ها در جهت سازندگی نظر می دهم و از اینکه راهنمایی هایم مثمر ثمر میشه از ته دل خوشحال میشم
ناقلا ، خیلی باحالی ، از دید یک مراجع ببینم؟ :311:
اون وقت به مراجع میگم کار نشد نداره
تو میتونی
برو درستش کن :58:
[/quote]
واقعا کار نشد نداره تو میتونی بالهای صداقت!:305: به حرفهای ستاره هم فکر کن. گاهی لازمه از قید تعلقات دنیوی و دلبستگیها و وابستگیهای رنج آور و بیحاصل کمی بیرون بیاییم تا دنیامون هم قشنگتر بشه. تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز:310:
RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
شوهرم سرما خورده
مثل این پسر بچه مظلوم ها کز کرده بود کنار بخاری
دلم اونقدر براش هلاک شد:311:
شام می خواستم حاضری و از نوع سرخ کردنی درست کنم ، اون هم چیزی نگفت (گلوش درد گرفته)
ولی خیلی دلم براش غصه دارشد
رفتم بیرون براش جوجه کباب !!!!گرفتم
اونقدر ذوق کرد ،دقیقا مثل بچه ها
من هم از خوشحالی همسرم ذوق کردم ، درست مثل بچه ها :72:
دلتنگ کودکیم. یادش بخیر قهر میکردیم تا قیامت و لحظه ای بعد قیامت می شد:46:
RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟
34 پست بلند برایم زده شد به این معنی که
بالهای صداقت بگیر بشبن سرخونه و زندگیت
غر غر کردن هم ممنوع :324:
همچین فکر نکن طلاق بگیری ، خبری هست :316: و حلوا دارند خیرات می کنند :311: :311:
این رو می دونم ،
می دونم هیچ وقت زندگی دوم نمیشه همانند زندگی اول
می دونم زندگی دوم مثل بچه ناتنی می مونه
می دونم خودم همسرم رو انتخاب کرده ام و به خاطر انتخابم می بایست هزینه هم کنم
می دونم هنوز هم جاداره که برای زندگیم تلاش کنم
خوب واسه همین گیر کرده ام
هرچی راهکار بلد بودم بکار گرفتم تا اگه مشکلی ایجاد میشه اون رو مدیریت کنم تا نشه مشکل لاینحل
نمیشه زندگی بدون تنش باشه
نمیشه همیشه از همه چی راضی باشیم
درسته راه حل هایم هیجانی بودند ، خوب خدا رو شکر که به مرحله عمل نرسید
منتها نمیشه که یک مشکل ایجاد بشه
بر سر راه حلی به توافق برسید
ولی بعد دوباره همون مشکل رو به وجود بیاری ولی به شکل های متفاوت
نمی دونم اگر یه اشتباه رو چندین بار تکرار کنید و هی بگید ببخشید
انتظار دارید این طلب بخشش اون عمق رنج و اندوه رو سریع از بین ببره؟
مشکل من تنهایی های طولانی هست که در منزل دارم
چندین بار سر این موضوع صحبت کردیم
خیلی مهارت ها رو امتحان کردم
یه مدت خوب هست
بعد دوباره یادش میره
و وقتی با اعتراض من روبرو میشه
میگه ببخشید
یادم رفت
خوب یک بار ، دوبار ، ...
اون وقت شما هم لبریز می شوید ، عذرخواهی رو می شنوید ، عکس العملی ندارید و نمی تونید مثل سابق باشید ولی همسرم انتظار داره هربار من اصلا خیالم نباشه و با یه عذرخواهی و قول مجدد بگم باشه همه چی یادم رفت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
مي تونيد يك صورت مساله تميز كه به معني واقعي صورت مسئله باشه، براي مشكلتون بنويسيد؟ با توجه به معيارهايي كه در پستهاي قبلي نوشته ايم.
بله می تونم
زندگیم رو دوست دارم و همسرم را هم دوست دارم ، ولی دیدگاهم با همسرم در زندگی همسو نیست
من و همسرم زبان سخن گفتن یکدیگر را نمی دانیم
من یک نوع نگاه به زندگی و ارتباط زناشویی دارم و همسرم دیدگاه دیگر
و اصلا هم نمی خواهم ، نمی خواهم ، نمی خواهم دیدگاه همسرم رو عوض کنم
حالا چی کار کنم که
1)وقتی سر مشکلی با همسرم گفتگو می کنم و قرارهایی برای رفع اون مشکل می گذاریم ، (با درنظر گرفتن دیدگاه من و همسرم ) همسرم بر سر تعهداتش بمونه
وقتی انسانها دو چیز رو باهم می خواهند ولی امکانتشون محدود هست دچار تعارض در انتخاب می شوند
اصلا این مشکل رو چه جوری حل می کنید؟!
از تلاش صمیمانتون ممنون که راه درست و ادامه زندگی رو به من نشان دادید
از 5شنبه که این اتفاق افتاده همسرم شب ها زود میاد خونه
و الان من شارژم
تا زمانی که دوباره دیر اومدن هاش شروع بشه و من چندماه تحمل کنم و بعد دوباره اعتراض کنم
و این چرخه دوباره تکرار بشه
حالا با محبت بوده و خونه برایش محل امن و آسایش باشه ، انجام دادم
با صبر کردن و برآورده نکردن مسئولیت هاش بوده انجام دادم
با انتقاد محترمانه بوده و گفتگو کردن ، انجام دادم
خودش پیشنهاد داد شب ها ساعت 10 خونه هستم ولی باز خودش رعایت نمی کنه
ولی وقتی این مشکل حل نشد ، یه مدت دیگه دوباره من همین جوری بهم می ریزم ، اون وقته که دوباره می گم اصلا جدا بشم بهتره ، بعد می بینم با جدایی دردم درمان نمیشه
و نقطه سر خط
RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟
اگر زبان این مرد را نفهمی زبان بقیه را که ابدا نمی فهمی . خدایی ازدواج اول و مرد اول یک چیز دیگه است .
بعد هم فکر کردی برات بعد از طلاق تخت گذاشتند بری بنشینی روش و تکیه بدهی و یکی هم بیاد جفت پا بایسته و بادت بزنه و بگه امر کن سرور من ؟!
بابا نوکر که نگرفتی ..................شوهر کردی .
علی این را بخر
علی آن را بخر
علی اینجا بیا
علی آونجا نیا
علی اینوری برو
علی اونوری نرو
علی زود بیا
علی چرا زود آومدی
علی چرا دیر میای
علی چرا میای
علی بخاری ماشین
علی پنکه ی ............و...........!!!!!!!!!!!!
( نصف بیشتر این چیزهایی که تو می گی و دستورش را صادر می کنی خودت می تونی انجام بدهی . حالا گفته اند مرد باید مسئولیت امور زندگی را به عهده بگیرد و ............اما دیگه شور کردن ماجرا هم درست نیست . قبلا اگر دچار تفریط بودی الان دچار افراط شدی . )
آن خط کش نظم و انصباط و برنامه ریزی سفت و سخت را بینداز کنار . انضباط و برنامه ریزی و مدیریت و.......خیلی خوبه . اما این هم مثل خیلی چیزهای دیگه حد و اندازه داره .
باور کن تو در نظر همسر جان حکم ناظم خط کش به دست را داری که آدم را کلی هم جریمه می کنه و مشق هم زیاد میده .
این مرد بدبخت را فراری دادی اینقدر براش خط و مرز گذاشتی . آقا دوست نداره ساعت غذا خوردنش معلوم مشخص باشه .
اگر می توانست چنین نظمی داشته باشه که خیلی خوب بود و می شد نمونه .اما این نظم را نداره .حالا چی ؟تکلیف چیه ؟ طلاق می گیری و الهی به امید تو !
یک رازی را بهت بگم .
اگر من هم بدونم هر روز باید برم توی خونه ای که کلی خانم خونه دستور می ده و ...............شب که دیر می آمدم هیچ .اصلا بعد از مدتی خونه نمی آمدم . والاااااااااااااااااااا.:31 1:( این قسمت بدآموزی داشت شرمنده )
بعد هم دفعه قبل مامان جان مورد هدف بود که او باعث انتخاب علی شد .
اما این دفعه خودت انتخاب کردی یعنی همون دوسال پیش . یعنی عزیز آش خالته . بخوری پاته نخوری پاته .
:104:
با توجه به تعاریف خودت خارج از شوخی اسیر افراط و سخت گیری شده ای .
RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟
کاش می تونستم جبران کنم این همه هم حسی های بی ریا :72::72::72::72::72::72::72::72:
دریغ و افسوس از راه حل ، گاهی بعضی از دردها درمان نداره ، خوب چاره چیست؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
من با این مخالفم که آدم یک عمر بدون عشق و محبت در کنار کسی زندگی کند، ولی آیا واقعاً به این مرحله رسیدی؟!
عشق خیلی واژه ای مقدسی هست ، به خاطر اون عشق هست که انسانها ایثار می کنند
ولی هست زمانهایی که منطق بیشتر از عشق در زندگی مشترک میتونه کارساز باشه
غالب تفکر بر این هست که طلاق زمانی موثر هست که زن و شوهر بر سر یکدیگر بزنند و فحش و فحش کاری کنند و ....
ابدا هم منظورم این نیست که با هر مشکلی و هر سنگی سریع بری طلاق بگیری که آخی بالاخره آزاد شدم
زندگی من خیلی عاشقانه هست ، هرکسی دیده گفته تو و شوهرت انگار تازه نامزد کرده اید ، چقدر شوهرت تو رو می خواد ... و تو یک علی می گی ولی صدتا علی از دهانت خارج میشه
کار نشد نداره ، کافی هست انجمن معنا درمانی رو بخونید ، کتاب انسان در جستجوی معنا رو بخونید ، قطره ای است از یک اقیانوس ، کافی هست بفهمید معنای زندگی چیست
هر انسانی قادر هست هر شرایطی رو تحمل کنه ، تحملی از نوع سازنده
اما هرچقدر ظرف وجودی ات رو بزرگتر می کنی و معناهای والا تری رو برای خودت تعیین می کنی بیشتر زبان سخنت گنگ میشه ، کمتر زبانت رو می فهمند و تنها تر میشی
یاحق :72:
RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟
[color=#0000CD]از تلاش صمیمانتون ممنون که راه درست و ادامه زندگی رو به من نشان دادید
از 5شنبه که این اتفاق افتاده همسرم شب ها زود میاد خونه
و الان من شارژم
تا زمانی که دوباره دیر اومدن هاش شروع بشه و من چندماه تحمل کنم و بعد دوباره اعتراض کنم
و این چرخه دوباره تکرار بشه
حالا با محبت بوده و خونه برایش محل امن و آسایش باشه ، انجام دادم
با صبر کردن و برآورده نکردن مسئولیت هاش بوده انجام دادم
با انتقاد محترمانه بوده و گفتگو کردن ، انجام دادم
خودش پیشنهاد داد شب ها ساعت 10 خونه هستم ولی باز خودش رعایت نمی کنه
ولی وقتی این مشکل حل نشد ، یه مدت دیگه دوباره من همین جوری بهم می ریزم ، اون وقته که دوباره می گم اصلا جدا بشم بهتره ، بعد می بینم با جدایی دردم درمان نمیشه
و نقطه سر خط
بالهاي صداقت عزيز
مشكل تنهايي تو با طلاق حل نميشه . تنهايي كه بعد از طلاق تجربه خواهي كرد به مراتب بسيار بسيار بدتر و تلخ تر از اين تنهايي هست كه الان تجربه مي كني . الان باز مي توني دلتو خوش كني به اينكه هر از گاهي اين اتفاقا مي يوفته و تو هر از گاهي تنها ميشي . بالاخره روزايي هست كه اون با محبتاي خودش بانك عاطفيتو پركنه و واسه يه مدتي شارژت كنه ولي بعد از طلاق ديگه همون دلخوشيتم نيست . (من هم قبل ازدواج مثل تو فكر مي كردم هميشه تنها هستم و خوب چه فرقي مي كنه اگه طلاق بگيرم يا بمونم ولي جنس تنهايي كه الان دارم تحمل مي كنم خيلي دردناك تر و سخت تره . اميدوارم نخواي تو هم تجربه اش كني تا خودت متوجه بشي . :302:)
من فكر ميكنم بزرگترين مشكلي كه الان پيدا كردي اينه كه دلت مي خواد همسرت يه سري مسئوليت هاي مردونه رو كه تو وظيفش مي دوني برعهده بگيره و از انجام اونها شونه خالي نكنه .
نگران اين نباش كه اگه اين مسئوليت ها رو الان انجام نده دوباره قراره برگردي به همون وضعيت دو سال پيش . قرار نيست اين اتفاق بيوفته ، چون تو ديگه اون بالهاي صداقت دوسال پيش نيستي .
اونطور كه از نوشته هات فهميدم هميشه هم اينطور نيست كه اون وظايفشو انجام نده . فكر ميكنم انقدر رو جدا كردن اين وظايف و مسئولت هاي مرد و زن حساس شدي كه بقول آني شوهرت فكر مي كنه اگه الان برم خونه حتما زنم الان خط كش گرفته دستش و منتظر فرمان دادنه و مي خواد وظايف و مسئوليت هاي مردونه ام رو بهم گوشزد كنه .
اگه حتما مصر هستي كه اون مسئوليتهايي رو كه تو انتظار داري انجام بده بگرد دنبال يه راه حل بهتر . اگه تا حالا راهكارهات به نتيجه نرسيده خوب راهكارتو عوض كن شايد جواب داد ولي يدفعه نااميد نشو و حرف طلاقو نزن . خودتم خوب مي دوني كه حتي اگه جدا شي و يه ازدواج ديگه هم بكني باز هم نمي توني مطمئن باشي همسر جديدت دقيقا همون مرد ايده آلي باشه كه تو انتظار داري . هر آدمي شخصيت خودش رو داره و بهتر اينه كه شخصيت اون فرد رو همونطور كه هست بپذيري .
RE: تعارض های برابر، راه حل چیست؟
فکر می کنم این پیام اخرتون به معنای بستن تاپیک بود. من یک مساله رو عنوان می کنم شاید مشکل شما این باشد.
شاید شما ازاین جهت به مشکل خوردید که خیلی همسرتون رو دوست دارید و براتون سخته که نتونید با کسی که خیلی دوستش دارید یکی نباشید. همزبان نباشید. مشترکاتتون کم باشه. شاید با تمام وجود می خواهید هر کاری می توانید انجام دهید تا با او یکی باشید.