سلام یثنای عزیز
خوب تا اینجا خوب عمل کردی اما خوب منتظر ایجاد تغییرات شگرف نباش! تغییرات تدریجی و زمانبر هست!
بگذار 1 ماجرایی رو برایت بگویم
یکی از دوستانم تعریف می کرد که خانوم یکی از اقوام برای اینکه خانه اش قبل عروسی آماده نبود کلی گریه می کرد!
این را گفتم که بدانی بهتر بود این خانوم به جای گریه روش بهتری انتخاب کند تا بقیه به او بی احترامی نکنند یا
نگویندچقدر دنیات کوچیکه!
احتمالا تو زیاد گریه می کنی و زیاد باج میدی!
یعنی چی؟
یعنی همسر تو دائم منتظره تو گریه کنی و اون شروع کنه به بروز نوعی رفتار کوکانه!
در این بازی روانی که همسر تو یا برخی اوقات خود تو شروعش می کنین دنبال آتو گرفتن از همدیگر
هستین تا در موقع لزوم خرجش کنین! مثلا همسر تو منتظره تا تو بزنی زیر گریه و بعد اون به خودش اجازه بده به تو
بی احترامی کنه! خوب این موقعیت رو ازش بگیر! نقطه ضعف دیگه نشون نده!
برای آشنایی بیشتر با این موضوعات
این تاپیک رو از "آنی عزیز" با دقت بخون!
خوب یادت باشه که نقش شما بسیار مهم هست! یعنی باید سنجیده حرف بزنی ... سنجیده تر عمل کنی و بسیار
ظریف و با دقت عمل کنی و از همه مهمتر گریه نکنی!
برای مثال وقتی شوهر تو شروع به پرخاشگری می کند تقصیر تو نیست بلکه او عادت کرده که تا رای مخالف شنید
و یا چیزی خلاف میلش شنید به سرعت عکس العمل نشان دهد! اما وظیفه تو در این مواقع چیست؟
خوب مسلما بهتر است نه گریه کنی نه ناراحت بشوی! خودت را کنترل کن و وقتی آرام شد از او بپرس چرا تو از
پرسش های از کوره در میروی و همه چیز را بد برداشت می کنی؟ یا از خودش بپرس من چطور با تو صحبت کنم که
تو به من بی احترامی نکنی؟
و در آرامش برایش توضیح بده که تو نگران سلامتی اش هستی و عصبانیت برای خودش ضرر دارد!
بعد هم به احتمال زیاد همسر شما از بچگی تحقیر شده و احتمالا از ضعف اعتماد به نفس رنج می برد!
توصیه من مراجعه به یک روانشناس برای حل و مبارزه با پرخاشگری های اوست!
این اصلا به تو ربط ندارد و ریشه در گذشته همسرت دارد! او تو را ضعیف تر از خودش پیدا کرده و تمام عقده هایش را
بر سر تو خالی می کند! چون تو به او باج داده ای! ضعف نشان داده ای! دیگر این کار را نکن! با گفتگو و آرامش به او
نشان بده که تو او را دوست داری اما این رفتارها را برای او مناسب نمیدانی!
در مورد تهدید خودت نقطه ضعف نشان نده! تو باید او را با خودت همراه کنی! آن هم نه از سر تهدید! باید به او یاد
بدهی که من هم به خانه مادرت می آیم اما ما با هم می آییم و با هم میرویم و من هم دلم برای مادر جان تنگ
شده! بگذار حس نکند از سر تهدید همراهش هستی! بگذار محبت واقعی تو را حس کند!
در مورد دلتنگی تو محبت کن اما به قاعده! خودت را وابسته او نشان نده! طرح اقلیما را عملی کن! طرح خوبی است!
بعد یک مدت زنگ نزن تا کنجکاو شود! اما این را به حساب غرور بی جایش بگذار چون اکثر مردان ایرانی فکر می
کنند از مردیشان کم می شود اگر زنگ زده و ابراز دلتنگی کنند! و شوهر تو محبت کلامی بلد نیست!
اول یاد بگیر و بعد به او یاد بده!
همسرت را با محبتت غافلگیر کن! و از طرفی شرایط را بگونه ای کن که در دسترسش نباشی! یعنی او را تشنه
وجودت کن و بعد از او فاصله بگیر تا خودش به سراغت بیاید! این یعنی دلبری کردن! یعنی آویزان نبودن! یعنی استغنا!
ابراز احساس تو هم برای او مسخره نیست! احتمالا همسر تو محبتش عملی است و تو حسی - کلامی!
محبت حسی کلامی را به مرور به او یاد بده! به او بگو که ابراز احساسش برایت از طلا خریدن بیشتر ارزشمند است!
یادت باشد در تمام این مراحل او نباید حس کند که تو داری نصیحت می کنی یا آموزش میدهی! بلکه باید با همه
وجود تو را باور کند!
ضمنا با خانواده هایی نظیر خانواده همسرت زیاد شوخی نکن! اینطور خانواده ها معمولا با تحقیر فرزاندانشان آنها را
با عقده بار آورده اند و آنها دائم به دنبال تمسخر دیگران یا تحقیر دیگران هستند زیرا دارای کمبود اعتماد به نفس
هستند و با تحقیر دیگران می خواهند ضعف خود را بپوشانند! خانواده یکی از اقوام من اینگونه هستند و احترام من
در بین اعضای این خانواده به این دلیل حفظ می شود که اصلا با آنها شوخی نمی کنم و با نهایت درایت و احترام با
آنها برخورد می کنم! پس شما هم همینکار را بکن! احترامت را خودت حفظ کن! کم گوی و گزیده گوی باش!
آرامشت را تحت هر شرایطی حفظ کن!
کلید ارتباطی شوهرت را هم پیدا کن! هر کسی یک قلقی دارد! قلق همسرت در دست توست!
یک دفترچه بردارد و راهای ارتباطی موفقیت آمیز را در آن یادداشت کن و مواقعی که از حرفی ناراحت شده را بنویس
و علتش را جوبا شو تا دیگر تکرارش نکنی!
موفق باشی
:72: