RE: شک در ادامه رابطه به خاطر بی اعتمادی و عدم مسئولیت پذیری
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Rahi digar
من فکر میکنم مشکل شما از اونجا شروع شده که از شهرستان اومدید تهران و از خانوادتون جدا شدید، احساس تنهایی و نیاز به یه پشت گرمی باعث شد که بجای خانواده به اون پسر پناه ببرید. شقایق خانم شما بزرگترین چیزی که یه دختر داره رو به راحتی تقدیم اون پسر کردید، حالا وقتی همه جوره شما رو تجربه کرده برای چی باید پای شما بمونه؟؟؟
آقای محترم
راهی دیگر عزیز
این حرف شما قشنگ نبود هرچند می دونم قصدتون راهنمایی منه
من ترم هفتم لیسانسم با دوستم آشنا شدم
قبل از اون چی کار می کردم؟
ترم قبلش همه دوستام تو خوابگاه و یا حتی تهرانی ها دوست پسر داشتن و من همیشه تنها می موندم نتیجش این شد که از هفت تا درس اون ترم شش تاشو بیست شدم
یکی دوبار دیگه ای هم که با دوستام بیرون رفتم با یه تور انقد پسرای اونجا به من توجه کردن که دوستام ناراحت شدن و به وضوح بعد از اون ترجیح می دادن من باهاشون نباشم چون به گفته خودشون من موقعیت های اونارو می سوزوندم
گفتین دوری از خانواده، اگه قضیه این بود من از ترم اول باید همچین کاری می کردم
اما ریشه این مساله این نیست
من یه دفتر دارم که توش احساسا و آرزوها، غم ها و شادی ها و ... می نویسم یادمه یکی دو ماه قبل اینکه با دوستم آشنا بشم تو این دفتر نوشته بودم:
خسته شدم از این پسرای عوضی (ببخشید)
دلم یکی می خواد با این ویژگی ها
و 7-8 تا ویژگی نوشتم
شاید باور نکنید دو ماه طول کشید تا من به دوستم بگم اکی ما دوستیم با هم تو این دو ماه هر روز بیشتر حیرت زده می شدم که اون چقد شبیه اون ویژگی هاییه که من نوشتم
اما در مورد مساله ویرجینیتی
من طرز تفکر شمارو قبول ندارم که می گید دیگه هیچ چیز تازه ای براش نداره و چون تعهد نداره می تونه هر لحظه تورو بزاره کنار، اگه این جوری باشه چه تضمینی هست بعد از ازدواج که همون تعهد رسمیه این کارو نکنه؟
من قبول ندارم که یه نفر تشنه س.ک.س کنم که با من ازدواج کنه چون تشنه یه روزی سیراب می شه
اتفاقا من نباید کسیو که دوست دارم عقده ای کنم
در این حالت دو اتفاق می افته:
1- اون نیازشو جای دیگه ای تامین می کنه
2- به خاطر این مساله با من ازدواج می کنه که عامل ازدواج بعد از ازدواج از بین می ره و اون ازدواج به طلاق منتهی می شه (در خیلی از دوستام اینو می بینم، چرا این شوخی مرسومه که یه دختر ازدواج می کنه همه می گن ای ول آفرین ولی به پسره می گن دیگه افتادی تو هچل، خوشیات تموم شد؟)
این تربیت ناقص جامعه ماست
این بی عدالتی بین زن و مرده
و به نظر من شما جزئ اون آقاهایی هستید که تنوع طلبی رو حق مرد می دونن
مشکل من این نیست که منو میزاره کنار
اون نمی تونه منو بزاره کنار
واقعیتیه که چندین بار ثابت شده
من می خوام اون ثابت قدم باشه در این زمینه
که فکر می کنم تشخیص شما هرچند اپروچش نادرسته اما نتیجه اش همونیه که من می خوام اینکه کمتر در دسترسش باشم
من دیروز دوستمو دیدم
باورکردنی نبود تو این 48 ساعت واقعا تغییر کرده بود
من قبلا پیش اومده بود که یه مدت پیشش نباشم مثلا برم سفر یا قهر کنم باهاش
اما این بار فرقش این بود که هیچ مشکل و ناراحتی وجود نداشت و من خودم تصمیم گرفتم برم از پیشش و بعدش هم هیچ زنگ و اس ام اس خاصی ندادم که دلو برات تنگ شده و البته یه چیز دیگه هم بود و اون بود که تصمیم گرفتم به خودم تکیه کنم
طبق توصیه پارمیداجان بهش گفتم نظرشو راجع آینده و ازدواج بگه
گفت من می خوام از ایران برم و بدون تو نمی رم
منم گفتم من ریسک نمی کنم همین جوری بیام باید تکلیفم روشن باشه و جایگاهم مشخص باشه و قبل از اینکه مستقیما بگم ازدواج کنیم خودش گفت پس ازدواج می کنیم
من یه سری از کاراشو بهش گفتم که دوس ندارم و اونم قبول کرد دیگه اون رفتارا رو انجام نده
منم قول دادم دیگه به حریم خصوصیش کاری نداشته باشم (البته به خاطر خودم چون به این نتیجه رسیدم که با کندن زمین الزاما به گنج نمی رسیم ممکنه ریشه یه گیاه سمیو پیدا کنیم) و کلا منطقی رفتار کنم همیشه و از خیانت و وجود دخترای دیگه نترسم (می گه به من توهین می کنی وقتی اونارو به من نسبت می دی)
کلا دیروز خیلی خوب بود و همش می گفت من خیلی خوشحالم که تورو دارم تو از همه دخترایی که من تا حالا دیدم بهتری و ... منم گفتم اونایی که بعدا خواهی دید چی؟ گفت نمی دونم ولی Overally از اونا بهتری
و در نهایت یه جمله تکان دهنده دیگه هم گفت: من می خوام ازت محافظت کنم که هیچ وقت آسیب نبینی
من چه جوری باید بفهم که این رفتارش سطحی و زودگذره یا همیشگیه و البته یکم شک کردم که می خواد منو برگردونه ولی چن تا سوال پرسیدم که فهمیدم اختیار این مساله رو به خودم سپرده
دو تا سوال دیگه هم دارم:
چی شد که اون تغییر کرد؟
الان باید چه کار کنم؟
RE: شک در ادامه رابطه به خاطر بی اعتمادی و عدم مسئولیت پذیری
دوست عزیز چرا تلاش نمیکنید این رابطه رسمی بشه؟
RE: شک در ادامه رابطه به خاطر بی اعتمادی و عدم مسئولیت پذیری
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shaqayeq
:(
آخه چه طور ممکنه اون انقد بی رحم باشه؟
چرا باید تنوع طلبی برای اون تعریف بشه؟
من بهش نچسبیدم واقعا
یکی از دلیلایی که می گه شاید یه روزی بره دنبال یکی دیگه همینه که من حداقل تو ظاهر غرورمو حفظ می کنم و به گفته خودش بقیه دخترا براش می میرن اما من خیلی عادیم و دلیل دیگش هم اینه که من خیلی باهاش قهر می کنم
من نمیدونم چرا تنوع طلبی براش تعریف شده.شاید جوابش همونه که خودت تو حرفات زدی.و منم بهش اشاره کردم.شاید اونم بدش نیاد دنبال کسی بگرده که براش سکوی پرتاب باشه مثلا ازنظر مالی که یه بار هم قصد اینکار رو داشت.شاید یه دلیل دیگش علاقه زیاد به پز دادن باشه و...توپست قبلیم کاملتر توضیح دادم.
من نمیدونم چسبیدن یا نزدیک شدن زیاد از نظر تو چه معنایی داره اما همین هم خونه بودن یعنی تو همیشه در دسترسشی.دخترها با پسرها تفاوتهایی دارن.گاهی مردها دوست دارن برای چیزی که میخوان بدستش بیارن مثل شکارچی دنبالش برن.میدونم گاهی به چشم ما این غیر عادلانه میاد.من یه زمانی همین طرزفکر تو رو داشتم.نمیتونم زیاد توضیح بدم.به نظر من هم هیچ مشکلی نبود اگه یه دختر با پسر همخونه باشه و با هم زندگی کنن و فکر میکردم عشق حلال همه چیزه.و دو نفر که همدیگرو میخوان چه لزومی داره حتما ازدواج کرده باشن.عقد که بیشتر از یه امضا نیست.اما دیدم واقعیت چیز دیگه ایه.شاید به نظر ناعادلانه میاد اما این چیزیه که وجود داره.حداقل تو جامعه ما.من کاری به بکارت و از دست دادن و...ندارم.من میخوام بگم فقط الان رو نبین.آیندت رو هم مد نظر داشته باش.قصدت با دوستت چیه؟ازدواج؟ادامه دوستی؟
خوب فرض میکنین تو میخوای با دوستت دوست بمونی تا وقتی که شرایط جور بشه برین خارج ازدواج کنین(یا عروسی کنین و برین خارج).اما الان مثل یه زن و شوهر باشین با همه روابط و تعهدات.چون همدیگرو دوست دارین.درسته؟چه نیازی به عقد هست.چه نیازی به سیاه کردن یه کاغذ هست؟
فکر کنیم این پسر با این موضوع مشکل نداره و نظرش با روابطی که باهم دارین نسبت به تو عوض نشده(هرچند من معتقدم مردای ایرونی هنوزهم سنتی فکر میکنن علیرغم تغییر ظاهرشون.به خوب و بد فکرشون کار ندارم.).اما این پسر نشون داده چه شوهرت باشه چه دوستی که عین شوهرته بهت تعهد نداره.تعهد یعنی حتی به من نگو شاید ولت کنم.یعنی حتی نگو اگه یه بهتر رو پیدا کردم میرم سراغ دیگری تعهد یعنی لازم نیست دوستت پسر پیغمبر باشه اما نباید هم مدام ازنظر روحی باهات بازی کنه و ناراحتت کنه.مسئله فعلا این نیست که چرا عقد نکرده پیش همین.مسئله اینه که رابطتون و شخصیت دوستت قابل اعتماد نیست
درسته به نظر تو وشاید من و شاید دخترای دیگه حرف اقای راهی دیگر ناعادلانه بیاد و غم انگیز ولی هرچی هست واقعیته.واقعیتی که خود مردا ازش خبر دارن.وهمشون کم یا زیاد دارنش.
خوبه که تصمیم گرفتی فعلا از دوستت دور بشی
RE: شک در ادامه رابطه به خاطر بی اعتمادی و عدم مسئولیت پذیری
نقل قول:
الان باید چه کار کنم؟
شقایق جان بذار این سوالو من ازت بپرسم .
الان تو می خوای چیکار کنی؟ تصمیم عملی که گرفتی الان چیه؟
RE: شک در ادامه رابطه به خاطر بی اعتمادی و عدم مسئولیت پذیری
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پارميدا
نقل قول:
الان باید چه کار کنم؟
شقایق جان بذار این سوالو من ازت بپرسم .
الان تو می خوای چیکار کنی؟ تصمیم عملی که گرفتی الان چیه؟
من یه تصمیم خیلی بزرگ نمی تونم بگیرم الان برام قابل مدیریت نیست
نمی خوام بگم فلان تصمیمو گرفتم بعد از یه مدت برگردم از تصمیمم
یه تصمیم کوچیک سازنده با درصد عملی شدن بالا بهتره
الان فکر می کنم باید دوستمو به حال خودش بزارم و در مورد این مواردی که توشون مشکل هست حق و مطلوب خودمو مطالبه کنم
یه مدت زمانیو بزارم برای اینکه اون هم تلاششو کنه اعتماد منو جلب کنه
و هم اینکه محبت بی قیدو شرطمو تعدیل کنم نمی گم بداخلاق و پرخاشگر بشم ولی بهش بفهمونم من مامانش نیستم
این سه تا زمان لازم دارن
یه فرصت یه هفته ای برای خودم می زارم که ببینم چه تغییراتی هم تو من هم تو اون ایجاد می شه
RE: شک در ادامه رابطه به خاطر بی اعتمادی و عدم مسئولیت پذیری
پرسیدی الان باید چیکار کنی؟
هیچ.به جدا زندگی کردنت ادامه بده و بذار رسما بیاد خواستگاریت با خونواده.تنها در اینصورت میفهمی قصد ازدواجش جدیه یا نه؟بذار از این به بعد همه چی سیر عادیشو طی کنه.خواستگاری...شناخت...تصمی گیری...
RE: شک در ادامه رابطه به خاطر بی اعتمادی و عدم مسئولیت پذیری
من یه بخشی از مطالبی که گفتید خوندم
در مورد خودم به این نتیجه رسیدم که من به شدت حساس و زودرنجم و خیلی به جزئیات به صورت افراطی اهمیت میدم نیازهای خودمو بیان نمیکنم و انتظار دارم طرف خودش بفهمه
و اینکه از اتفاقاتی که هنوز نیفتادن وحشت دارم و از طرف دیگه یه حس دوگانه دارم که خیلی به گذشته گیر میدم و در عین حال از گذشته اونقد درس نمیگیرم که یه تصمیم گیری قاطعانه انجام بدم
در واقع بخش کودک من تمامی قدرت منو در دست گرفته و به خاطر همین هرچی میشه ناراحت میشم و اتفاقات اگه برای دیگران بیفته به خوبی تحلیل میکنم اما به خودم که میرسه هیچ کاری نمیکنم
بخش والد من هم فقط بهم میگه درس بخونم کار کنم و همیشه و همه جا دختر خوبی باشم
بخش بالغ نمیدونم کجاست؟!!!
چه جوری بخش بالغ رو فعال کنم؟
چه جوری اعتماد به نفسمو ببرم بالا؟
من احساس رضایت از زندگی ندارم
چرا؟
راستش الان هیچ هدفی تو زندگیم ندارم
نه از رابطم نه از کارم نه از تحصیلاتم نه از هیچ چیز دیگه
چرا من انقد بی انگیزه هستم؟
دست به هرکاری هم بزنم خیلی زودتر از برنامه ریزیم تموم میشه و بعدش بیکار میشم و میشینم به چیزای منفی فکر میکنم
دلیلش شیاد خستگی باشه، من ۶ ساله دارم درس میخونم و حتا ی استراحت کوچکم نداشتم
من خیلی کم پیش میاد از کسی کمک بگیرم اما دیگران هروقت کاری داشته باشن من اولین گزینشونم بدون هیچ انتظاری
من خودمو فدای این کردم که همیشه همه بگن چه دختر خوبی چه دختر مهربونی چه دختر خوشگلی چه دختر باهوشی...
این یه حقیقت تلخه که راجع به خودم فهمیدم:
من دوس دارم ازم تعریف کنن دوس دارم مرکز توجه باشم دوس دارم بهترین باشم ...
چه کار باید بکنم که این ایرادمو برطرف کنم؟
RE: شک در ادامه رابطه به خاطر بی اعتمادی و عدم مسئولیت پذیری
آره درست متوجه شدی...شخصیت شیفته و وابسته ای داری... برای شروع برو کتاب زنان شیفته اثر رابین نوروود رو بخر کامل بخون(دانشگاهتون نزدیک انقلابه سه سوته می تونی بری بخریش)... وقتی خوندیش تموم شد کتاب نیمه تاریک وجود یا راز سایه اثر دبی فورد رو بخون. اینارو که خوندی خیلی چیزها متوجه میشی. بعدی بیا بازم باهم صحبت کنیم...:72:
RE: شک در ادامه رابطه به خاطر بی اعتمادی و عدم مسئولیت پذیری
نیمه تاریک وجودو خوندم
اون یکی رو هم حتما می گیرم
ولی چرا هیچ هدفی ندارم؟
RE: شک در ادامه رابطه به خاطر بی اعتمادی و عدم مسئولیت پذیری
توی یک برهه ای آدم اینطوری میشه....واسه خودمم پیش اومده....اصلش به این برمیگرده که خودتو دوست نداری و داری واسه دیگران زندگی می کنی.