RE: دو دل، آیا این دختر تمایلی به من داره؟
سلام
من ماجراتون رو خوندم و می تونم بگم شما تنها کسی نیستید که از این جور آدمها ضربه میخورید. اسم این جریاناتو شکست نذارین, بذاریدش به عنوان یک تجربه ی هر چند تلخ. شما خیلی جوونید و مسلما موقعییتهای بهتری پیش روتون هست. میدونم سخته و انتظار زیادیه, ولی سعی کنید فراموش کنید بوسیله ی مشغول کردن خودتون با درس و کانون گرم خانواده و ...... اینم بدونین که خداوند جز صلاح بنده هاشون چیز دیگه ای نمی خوان. صبور باشین و حس انتقامرو از خودتون بیرون کنین و اینرو بدونین که شیطان همیشه در کمین بنده های خوب و مخلص خداونده. برای اینکه آروم بشین توصیه میکنم قرآن بخونین که واقعا بهتون کمک میکنه, کافیه امتحان کنین.... در آخر حساب خرد کردن یا هر چیز دیگری را به عهده ی خداوند بذارین و دعا کنید خداوند اون دختر رو به راه راست هدایت کنه.
به هر حال امیدوارم موفق باشید.:shy::72:
RE: دو دل، آیا این دختر تمایلی به من داره؟
لام
این اتفاقا واسه همه می افته.
نگو هیچ وقت نمیتونی فراموشش کنی و تنها عشقت بوده. چون مطمئنا یه روزی فراموشش میکنی.
این اتفاق واسه منم افتاده اما بعد یه سال دیوانگی یه روز با خودم گفتم چرا شب و روزم رو به خاطر کسی که دوسم نداره خراب کنم؟ خودتو به خاطر کسی که قدر عشق پاکت رو نمیدونه اذیت نکن.
مطمئنم یه روزی می رسه که با خودت میگی یعنی من عاشق همچین آدمی بودم؟ اونوقت فقط افسوس می خوری به خاطر عمری که داری اینجوری سپری میکنی. جوونیت حیفه خرابش نکن
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
RE: دو دل، آیا این دختر تمایلی به من داره؟
جاوید جان؛پسر خوبم،بیا یک شرطی ببندیم!!اگر نزدیک توروز هم همین حس را داشتی،آن وقت همه حرفهایت قبول . . . .
RE: دو دل، آیا این دختر تمایلی به من داره؟
سلام جاوید
هرچند می دونم غمگین و خسته و عصبانی و ناامیدی ...اما دلم می خواد نظرم رو در مورد نوشته هات بنویسم .
ببین عزیز من ، اسم تاپیک شما از اول هم "دودل ، آیا این دختر تمایلی به من داره ؟" بوده . ضمن اینکه خودت در اولین پستت گفتی این دختر به شما جواب منفی داده ولی شما دلت می خواد که دوستت داشته باشه و احساس خودت رو در موردش درک کنه ...
و علیرغم توصیه ی همه ی دوستان آخرش هم نگفتی بهش پیشنهاد ازدواج دادی یا نه ؟ و اگر این کارو کردی جواب او چی بوده ؟
پسر خوبم ،
اگر بخواهیم صرفا از نوشته های شما به نتیجه برسیم من هم مثل گردآفرید می توانم به تو بگویم که همه چیز زاییده ی تخیلات تو بوده و اینکه هر رفتار او را به خود نسبت دادی فقط ناشی از احساسات تو بوده نه یک واقعیت ...
و هر چی فکر می کنم متوجه نمی شم چرا وقتی او هیچ تعهدی در مقابل شما نداشته، به شما هم جواب رد داده بوده و هیچ اقدام قاطعی هم از طرف شما برای جلب نظر او اتفاق نیافتاده (به جز احساس دوست داشتن) شما بنا به چه دلیل او را گناهکار می دونی ؟ و چرا در آرزوی انتقام از او هستی ...
پسر گلم ،
بهتره مثل یک مرد پای همه چیز وایسی . محکم و عاقل . به خودت ثابت کن که یک مرد تمام عیار هستی .احساساتت رو کنترل کن و از اول همه چیزو بررسی کن .
همیشه همه چیز اونطور که ما می خواهیم و دوست داریم پیش نمی ره . بهتره گاهی هم ما خودمون رو با شرایط تطبیق بدیم ...
مشغولیات دیگه ای برای خودت ایجاد کن ... ورزش کن ... به دنبال یه هنر خاص برو ... موسیقی ... نقاشی و ... کتاب بخون و خودت رو وادار کن کتابهای خونده شده رو خلاصه کنی .. به خانواده ات بیشتر بپرداز ... به کوهنوردی برو ... پیاده روی کن ... ذهنت رو از هر چیز اضافی خالی کن ... به کلبه ی همدردی ما بیشتر سر بزن ... و با بقیه ی اعضا ء همدردی کن و کمکشون کن که از شرایط بدی که دچارشدن با خطر کمتری عبور کنن ... به درسات بپرداز ... و .. خیلی کارهای دیگه که دوستشون داری و می تونی برای تخلیه ی انرژِیت روی اونها حساب کنی ... و صبور باش ...
پسر خوب من ،
صبر و زمان هر دو با هم دردها رو آروم می کنن . پس به خودت فرصت بیشتری بده و به جای فکرهای احساساتی که باعث رنج بیشتری برای تو خواهند بود به خودت یاد بده مثل یک مرد به زندگی نگاه کنی ... قوی و محکم و عاقل ...
موفق باشی .