RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
melisaa جان
اول از هرچیز سعی کن آرامشت را بدست آوری و تقویت کنی ( این مهمترین کار در این شرایطه )
عزیزم جای شما دو تا عوض شده .
نامزد شما روحیه ای رمانتیک دارد و شما بیشتر مردانه رفتار می کنید . تبادل احساس در شما دو نفر وارونگی میزنه . از طرفی باید در نظر داشته باشی که دوره نامزدی بهترین دوره برای شناخته . نگویید که یک ساله همدیگر را می شناسید . دوستی و احساسات و وابستگی ناشی از آن راه شناخت درست با تمرکز بر اینکه عمری زندگی مشترک قراره داشته باشید را می بندد .
تغییر وضعیت شما از دوستی به نامزدی و تصوراتی که از نامزدی داشتید و همچنین فاصله پیش آمده و واکنشهای نامناسب شما ، نوعی کاهش انرژی روانی را پیش آورده . هردوی شما خالی از انرژی روانی شده اید .
بهتره روی رفع وابستگی عاطفی کار کنید و مدتی هر دو از توجه و تفکر در مورد همدیگر بیرون آیید و گویی اصلاً نامزدی اتفاق نیافتاده و شما هم همدیگر را نمی شناسید .
در این فاصله هر دو روی خود کار کنید و سعی کنید بای خود برنامه های فرحبخش عمقی داشته باشید و به نوعی خود را شارژ روانی کنید ، همچنین آموختن مهارتهای ارتباطی و کلاً مهراتهای زندگی را در پیش بگیرید ( همین خود به شما انرژی روانی می دهد ) . بعد از آنکه نشاط و شادابی به دست آوردید در یک موقعیت و فرصت مناسب با هم بطور منطقی ، محترمانه و دوستانه صحبت کنید و بررسی کنید که چه باید بکنید ، آیا اصلاً آمادگی تشکیل زندگی را دارید ؟ خود را برای هم مناسب می بینید ؟ و بهترین تصمیم چه هست ؟ ( به دور از احساسات فکر کنید و تصمیم بگیرید )
اگر بتوانید از مشاوره حضوری استفاده کنید بسیار عالی خواهد بود .
لینک زیر را نیز مطالعه کن ، احتمالاً به دردت خواهد خورد .
http://www.hamdardi.net/thread-10711.html
موفق باشید .
دوست عزیز:72:
به نظر من هم به توصیه فرشته عزیز عمل کن.
و تمرکزت رو برای چند ماه کاملاً از روی نامزدتت بردار و به کار و تفریحات شخصیت بپرداز.
ببین شرایط و روحیات خودتت و نامزدتت به چه سمتی خواهد رفت.
موفق باشی.:72:
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
سلام خانوم
تاپیک شما رو خوندم به نظرم هم شما و هم نامزد شما خطاهای بسیاری رو تجربه می کنید و این خطاها موجب شده رابطه شما روز به روز از صمیمیت کمتری برخوردار بشه
چرا صمیمیت کم می شه؟ وقتی هر دو شما رفتارهای منفعل دارید و بعضی حالتهای دو قطبی در هر دو شما دیده می شه اتفاقات جزئی تری در رابطه شما رخ خواهد که شما رو ازرده خواهد کرد. سیکل منفی اتفاق خواهد افتاد و همانطور که می بینید در چرخه رفتار منفی گرفتار می شوید و هر روز احساسات سرد تر و ناکامی بیشتری در رابطه رو تجربه می کنید
مقایسه، بازگشت به گذشته، پشیمانی ، گرفتاری در تسلسل منفی، شک و تردید، دو دلی از یک طرف و قلیان احساسات و عشق و دلتنگی های شدید شما رو در دو قطب قرار می ده که نتیجه اش همین خواهد شد که می بینید
به دلائلی که گفتم نامزد شما و شما فعلا نیازی نیست تصمیم بگیرید به جدایی یا با هم بودن چون به قدری ازرده هستید که این تصمیمات صرفا هیجان زده است و واقعی نیست
البته اینکه ایشون به هر دلیلی از تصمیم برای ازدواج صرفا ترسیده باشند و عدم مهارتهای دو طرف در این عدم اعتماد بی تاثیر نبوده هم مزید بر علتها شده..
خب اولین کاری که می کنید یه سری به تاپیک چگونه منفعل نباشیم بزنید
گام بعد با ایشون صحبت کنید و یک فرصت دو هفته ای تا یک ماه رو زمان بدید که هر دو شما فکر کنید و تصمیم بگیرید
در طول این دو هفته هیچ گونه ارتباطی با هر وسیله ای توصیه نمی شه
مشاوره حضوری رو حتما انجام بدید هر دو نفر
نا گفته نمونه شما به دلیل سبک رفتاری منفعل این مشکل رو با هر کسی خواهید داشت یعنی به هیچ وجه تصور نکنید که روزی با ان مرد شوخ طبع ازدواج می کردید و وضعیت بهتر بود..هیچ کسی کامل نیست و هر کسی با مشکلاتی همراهه که تا باهاش زندگی نکنی نخواهی فهمید... پس:
- جرات مند باشید در همین تالار مهارتها اموزش داده شده
- فهرستی از فعایتهای لذت بخشتون تهیه کنید و در طول دو هفته هر روز یک برنامه شخصی لذت بخش داشته باشید
- هر روز موسیقی با هدفون و پیاده روی سریع به مدت ۱۵ دقیقه
- دلائل انتخاب این فرد رو به صورت کاملا واضح و صریح بنویسید
- ویژگیهای منفی این فرد رو وقتی از ایشون ناراحت و عصبانی هستید فورا یادداشت کنید
- فکرهای منفی خودتون رو فهرست کنید و میزان واقعیت اونها رو بررسی کنید
- ویژگیهای منفی خودتون رو بنویسید
- خیال پردازی/ ذهن خوانی/ گوش دادن به ترانه های عاشقانه/ مقایسه/ توجه به ویترین رفتاری دیگران بخصوص زوجها ممنوع
- مشاوره با پدر و مادر ممنوع
سوالات فوق رو لازم نیست فورا جواب بدید و طی روزها ی اینده مطالعه کنید ، فکر کنید و جواب بدید
سوالی بود بپرسید
از دوست مهربانم گلنوش که لینک این تاپیک رو برایم ارسال کردند و نگران شما بودند سپاسگزارم
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
همه چیز غیر منتظره از بد بدتر شده ! همه چیزم فقط با یه سوال شروع شد ! پرسیدم اگه به عقب برمی گشتی بازم منو انتخاب می کردی ؟ گفت نه ! چون نمی خوام ببینم ضجر بکشی و اینهمه دوری ! (بهانه های بی خودی )
امروز من نابود شدم تقریبا ! چیزی نبود که نشنیده باشم ! شدیدا تردید داشت ! اما گفت مامانشم معتقده که منو واقعا دوست نداره و فکر می کنه ۱ ثانیه بیشتر بودن در چنین شرایطی خیانت به منه ! مردد بود شدیدا و مدام توی فکر بود اما گفت بهت عادت داشتم و واقعا دوستت ندارم ! نمی تونم توصیف کنم چی کشیدم و چی می کشم الان ! فقط می دونم شدیدا قلبم شکسته ! دوری از خانواده ... آزارم میده و دلم می خواد از اینجا فرار کنم !
حرفاش از توی گوشم بیرون نمیره ! اون یه بتی بود برای من که شکست ! جالبه که همش نگران این بود که مبادا در حقم ظلم کنه ! عذاب وجدان و این حرفا ! کاملا سردی رو تو لحنش حس می کردم ! انگار نه انگار که اتفاقی افتاده ! آخه چقدر خودمو گول بزنم و بگم بابا تحت فشاره ! دست خودش نیست ! درست میشه ! چقدر محبت کنم و هیچی نبینم ؟
دلم می خواد ازش متنفر باشم اما نمی تونم اما حس می کنم اون دیگه اون آدم سابق نیست حداقل برای من ! حس می کنم نامزدم مرده و این آدم بی رحم جاش اومده ! باورم نمیشه این خود نامزدمه که این حرفا رو می زنه !
نمی تونم حرفاشو فراموش کنم ! می گفت من نمی تونم عاشقت باشم ! دلیلی هم ندارم ! آدم چرا نمی تونه عاشق خواهرش بشه !؟ درکش برای منی که فکر می کردم دوستم داره خیلی سخت بود .
پای تلفن تصمیم گرفتیم که جدا شیم ! اما بعد که داشتیم با هم چت می کردیم من بی تابی کردم و هر چی تونستم گفتم ! البته بدون از بین بردن ته مانده غرورم ! التماس نکردم ! اما گله کردم ! اخرش اون گفت دوست بمونیم ! حداقل یه مدتی تا بفهمیم حسمون به هم چیه ! گفت نمی دونه هیچی ! تردید تنها چیزی بود که در تمام مدت واضح بود داره و عذاب وجدان از اتفاقی که افتاده ! اخرشم گفت غلط کردم اصلا ! از هر چی دختره حالم بهم می خوره . به هر حال منم زیادی پیله کردم و تقریبا ۳ ساعت به حرف کشیدمش و کلی هم حرفهای ... زدم ! اما باز هم ...
حتی دلجویی نکرد ! نه یک کلام محبت امیزی ! هیچی که هیچی ! ساعت ۱ شب بود و گفت فردا کار دارم شرکت ! تصمیمتو بگیر پس فردا بهم بگو ! و بدون اینکه من خدافظی کنم رفت خوابید ! گفت اعصابشو خورد کردم !
من محبت کردم اما ... چقدر سعی کردم تحمل کنم ... فقط می دونم که خیلی آشفته ام ! پذیرفتن جدایی اونهم اینطور زلزله وار و ناگهانی خیلی برام سخته ! می خوام هر کاری کنم اما خودمو گول بزنم ...
دلم برای خودم می سوزه که توی تمام مراحل سختش کمکش کردم ! از خودم زدم و به اون دادم ! و حالا درست در سخت ترین مرحله کارم و درسم تنهام گذاشت ! خیلی دلم می سوزه که چرا الان ؟ چرا تو این مرحله از درسم ؟ درسمم فدای این آدم شد ! (خدایا حکمتی در کاره !؟ همیشه تو زندگیم کمکم کردی اما ... دارم کم کم به وجودتم شک می کنم ! منو می بینی ؟! )
دوستان حال خوبی ندارم ! توی این غربت لعنتی هیچ کسی رو هم ندارم که حقیقتو بهش بگم ! خجالت می کشم که کسی بفهمه و به ریشم بخنده ! خیلی از دوستام بهم گفتن دختر ، تو خیلی از ایشون بالاتری ! قدر خودتو نمی دونی اما من همه رو حسود و فضول می دیدم و می بینم ! چطوری به خانوادم بگم ؟ طاقت شنیدن سرزنش مامانمو ندارم ! طاقت ندارم ببینم ناراحته دلش شکسته ! تا کی باید غصه ی منو بخوره ؟ اگه سکته کنه چی ؟ بابام چی می گه ؟
ادما میان احساستو لگد مال می کنن و می رن ! حالم از مردا بهم می خوره !
مگه من چه بدی کردم که حقم این بود ؟
جالبه که خودشم می گه تو خیلی خوبی ، دوست داشتنی هستی و برای یک رابطه خیلی می جنگی اما برای آیندت نه! یعنی جواب محبت من اینه ؟
می خواد دوست بمونیم تا بفهمه احساسش چیه نسبت به من ! بگو من اینهمه راه اومدم اونجا که حضرت عالی همین چیزا رو بفهمی ! مگه من بازیچتم که دوست بمونیم !
رفیق نیمه راه به این می گن ! من در درجه اول دوستش بودم و خودش هم میگه که بهترین دوستمی ! دوست با مرامی هم هستم و این آدم حیفش می یاد این دوست رو از دست بده !
خواست که ببخشمش ! اما حتی اگه من هم ببخشم خدا هم می بخشه ؟ گر چه می دونم جفتمون بی تقصیریم ! اون هم نمی دونست که شرایط اینطور خواهد شد !
وای تو رو خدا بگین چیکار کنم ؟ من هیچ مشاوری اینجا جز شما ندارم !
:302::302::302:
به دادم برسین من دارم از دست می رم فکر یک لحظه بدون اون دیوونم می کنه ! فکر اینکه بره و یه زن دیگه بگیره به جنون می کشه منو ! این چه مرضیه که بجون من افتاده ؟! غروری هم برام نمونده و این خیلی آزارم میده ! اینکه اون میگه این نامزدی باید بهم بخوره درداوره ! یعنی انقدر خفیف و خوار شدم !؟:316::316::316::316:
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
به عنوان همدردی بپذیر
نمیتونم بگم نگران نباش فراموش کن وخیلی چیزهای دیگه چون احساس الانتو درک میکنم
اما یه چیزی رو با خودت تکرار کن
من خودم رو دوست دارم
هیچ چیز ، هیچ چیز ارزش بهم زدن آرامش منو نداره
من خیلی تو این سایت گشتم و به خیلی نکات رسیدم تقریبا هم رابطم خوب شده یعنی از نظر خودم و احساسم خوبه
1. به خودت برس و تمرکزتو بزار رو خودت به جای نامزدت
2. تو کسیو نمیخوای که اون تو رو نخواد
3. بهش توجه نکن مهربون نباش دلسوز نباش عاشقانه نباش و فقط عادی باش انگار هیچ اتفاقی نیافتاده
4.نترس! هیچ اتفاقی نیافتاده!!! (شاید هضمش سخت باشه )
به نظر من و تجربه من نامزدت تو رو میخواد دوست داره هیچ پسری و حتی مردی نگران ظلم کردن و شکستن زن نیست مگه اینکه دوسش داشته باشه ... مطمئن باش... وگرنه راحت میرفت
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
مرسی fa mo !
حقیقتا سعی کردم همه ی اینا رو به خودم بگم اما مثل اعتیاد می مونه ! مثل یه مرض که بجونم افتاده ! دلم نمی خواد خوار و خفیف بشم اما ... :302:
خودمم نمی دونم این حس چیه ! جالبه که اونم نمی دونه حسش چیه ! عشقه یا عادته ! اما امروز به طرز ترسناکی سرد بود ... خیلی سرد ... من شدیدا شکه شدم و هنوزم فکر می کنم دارم خواب می بینم !
فکر می کنه این رابطه ارزششو نداره ! ارزش تحمل سختی و دوری راه و اینا ! جالبه که من بد بخت اصلا این حس رو ندارم
یه چیزیم بگم که من ایشون رو بسیار شبیه برادرم می دیدم از همون دیدار اول ! شاید چون از داداشم دور بودم و حقیقتا دلم براش پر می زد ! و این حس نا خود آگاه در من حس اعتماد و علاقه به ایشون ایجاد می کرد .
خصوصیات منفیشو نوشتم برای خودم امروز : بسیار سرده / مغروره/ ایده آلیسته / مردده در مورد همه چی که شامل کار و من هم میشه / صبرش خیلی کمه / افسرده ست / انتظار زیادی داره از دیگران / بخودش خیلی سخت می گیره ! حس می کنم دوستم نداره یا اگه داره خیلی کم / بی رحمه / خسیسه حتی در مورد خودش/ خودخواهه / محبت کردن بلد نیست / بهش اطمینان ندارم !
خودش به این نتیجه رسیده تا سن و موقعیتش برای ازدواج مناسب نشده طرف دختر نره !
به قول خودش بهترین دورانشو حداقل توی خارج با من داشته ! میگه ادامه ی این رابطه جز پشیمونی سودی نداره عواقبشم با خودت !
مردا چرا اینطورین ؟ چرا جواب محبت آدمو اینطوری می دن ؟ دیگه نمی تونم به هیچ مردی اعتماد کنم !
یک چیزی که خیلی ازش وحشت داشتم اتفاق افتاد ! وحشتناک تر اینکه من تو خیالاتم همیشه این صحنه ها رو می ساختم و یه جورایی لذت هم می بردم از این مورد ظلم واقع بشم ! بعد هم خیالبافی و اینا از اینکه اون پشیمون می شه اما واقعیت هیچ وقت مثل خیالات آدم نیست !(خیلی خیالاتی ام من و این وحشتناکه!)
آقای ساینتیست باید چیکار کنم ؟! من تقریبا هر روز باشگاه می رم و ورزش هم می کنم و روی روحیه ام خیلی موثره ! اما به این آدم اعتیاد دارم ! و حتی فکر نبودنش دیوونم می کنه ! الان خودمو تسکین میدم که گفته نمی دونم و شاید پشیمون بشه ! انگار این آدم حتی از خانوادمم برام مهم تر شده ! چون مامانمو الان چند ماهه ندیدم اما دلتنگشم نیستم ! همیشه برام اولویت داشته نسبت به همه بر عکس اون که هیچی رو با خانوادش عوض نمی کنه !
چطوری شخصیتمو حفظ کنم ؟ دوست ندارم آخرین خاطراتمون اینطوری تلخ باشه ! نشون دهنده ضعف من باشه ! می خوام دیگه این شخص برام مهم نباشه !
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
مليساي عزيز...
رنج و دردي كه الان داري تجربه اش مي كني كاملا مي فهمم چون تا مغز استخوانم لمسش كردم...
عزيزم... طبق تجربياتم چندين نكته هست كه مي خوام بهت بگم و مطمئن باش اگر اجرا كني بدردت مي خوره...
.
.
.
يكسري خصوصيات در شما هست و يكسري خصوصيات در نامزد شما كه باعث شده هر دوي شما به اينجا برسيد.
شما: يك فرد احساساتي هستيد كه مانند 99% زنهاي عالم وقتي مهر و محبت مردي رو مي بينيد بهش دل مي بنديد و تصور مي كنيد كه رفتار اون آدم همينجور باقي مي مونه درحاليكه اينطور نيست.
نامزد شما: مردي با احساسات ناپخته كه وقتي هيجان ارتباط براش مي خوابه دچار شك و ترديد مي شه و خودش هم علت شك و ترديدش رو نمي دونه چون نه اون خودش رو مي شناسه نه شما او رو.
.
.
.
اول يك توضيح كلي در مورد خصوصيات افرادي مثل نامزد شما(كه كم هم نيستند و شايد بيش از 80% طيف مردان رو در بر بگيرند) مي دهم.
گفتم كه همسر شما از لحاظ عاطفي يك انسان ناپخته هست. يعني در شناخت عواطف و احساساتش ناتوان هست. همانطور كه مي دوني(شايدم نمي دوني) هر رابطه عاشقانه اي داراي يك ماه عسل هست. دوراني كه در اون همه چيز خوب و خوش هست و طرفين سعي در شناخت هرچه بيشتر همديگه و كشف رمز و رازهاي هم دارند. اين دوران خواه ناخواه به پايان مي رسه و استثناء هم نداره. بعد از اين دوران پسر كه مي بينه از هيجانات اول رابطه كاسته شده اون رو به اشتباه به حساب عدم جذابيت پارتنر خودش مي گذاره و نسبت به رابطه دلسرد مي شه. اين عدم پختگي در احساسات و نداشتن آگاهي نسبت به خود باعث مي شه در حسرت تكرار روزهاي اول هيجاني بسوزه و وقتي اون رو نمي بينه نسبت به ادامه رابطه دودل مي شه و قصد برهم زدنش رو داره. چون پيش بيني مي كنه اين سردي به زندگي بعد از ازدواج سرايت كنه و درنهايت خودش رو مغبون و پشيمان ببينه.پسرهايي كه در اين دسته قرار مي گيرند از در دسترس بودن دختر خيلي سريع به ملال و آزردگي مي رسند.
.
راه طولاني تركردن ارتباط و كش دار كردن دوره ماه عسل اين هست كه هرچه كمتر در دسترس اون قرار بگيري و بگذاري تمام تلاش رابطه رو خودش انجام بده. يعني در واقع تلاش دختر براي برقراري و ساختن ارتباط باعث فرو رفتن هرچه بيشتر دختر در موقعيت ضعيف مي شه و بيشتر او رو از چشم پسر مي اندازه... اصرارهاي بيجاي دختر در اين مرحله دقيقا نتيجه عكس مي ده.
در مورد شما كه دقيقا در نقطه مقابل اين پسر قرار داري وابستگي عاطفي خيلي سريع صورت مي گيره و شما به اميد تجديد هرچه بيشتر روزهاي خوش اول، بيشتر به سمتش كشيده مي شي اما هر روز بيش از پيش سردي و دوري كردن از او مي بيني.
اول از همه نسخه شما به عنوان يك خانم اينه كه بر احساسات شورانگيز خودت مهاري بگذاري. اگر دقت كني در طبيعت براي هرچيزي كه بيش از حد قليان مي كنه مهاري ميگذارند تا ازش استفاده درست ببرند. براي رودخانه سد مي سازند. براي برق كليد روشن و خاموش مي گذارند. چاه نفت رو مهار مي كنند. گاز رو به داخل لاين مي فرستند تا از انرژي سوختيش استفاده كنند. خب! چرا ما دخترها فكر مي كنيم براي احساسات ما هم نبايد قيد و بندي وجود داشته باشه؟ اتفاقا به قيد كشيدن احساسات مي تونه اونها رو به سمت درستي هدايت كنه تا در مواقعي ازش استفاده كنيم كه به نفع ما و طرف مقابل هست.
پس مليساي عزيز! يادت نره در اولين فرصت بر قليان احساساتت يك مهار بگذاري...
نسخه شما:
دوستي دارم كه بسيار براي من عزيز و محترمه و ايشون به من ميگفت وقتي مردي در موقعيت آزردگي قرار مي گيره و يا تو كاري كردي كه گند زده شده به اوضاع، مطمئن باش همه آنتن هاش بسته است و تو دنيايي هم بهش بگي دوستت دارم گوشش كاملا بسته است و حرف تورو نمي شنوه. در اين مواقع حتما بايد ازش فاصله بگيري تا فضاي لازم رو پيدا كنه و بتونه آنتن رو باز كنه و امواج تورو بگيره. وقتي يه چيزي گند مي خوره تو هم انقدر همش نزن كه بوي گندش خودت رو هم آزرده كنه!
مليسا! هركاري تا الان كردي و هر اشتباهي كردي بسه و ديگه هم بهش فكر نكن. از همين الان اعلام كن كه تو هم نسبت به ادامه اين ارتباط مردد شدي و نمي خواهي ادامه بدي. كاملا فاصله بگير. بگذار با خودش فكر كنه. هي نپر وسط افكارش. اگر واقعا تورو دوست داشته باشه بعد از يك مدتي كه فكراش تموم شد به سمتت برميگرده. اما با اين تفاوت كه ديگه ارزش و حرمت تو زير سوال نمي ره.
يه مطلب جالبي رو همسر همين دوستم مي گفت كه خيلي بامزه است.
مي گفت ما مردها 25 روز فكر مي كنيم روز 25ام نتيجه فكرمون رو به شما ميگيم اما شما زنها روزي 25تا فكر مي كنين و همش رو هم هر روز ميگيد:311:
يك نكته ديگه اينكه اگر با اين فاصله به سمتت برگشت سعي كن سريعا رابطه رو رسمي كني چون اگر اينكار رو انجام ندي دوباره به موقعيت سابق برميگردي... بعد از ازدواج هم سعي كن خصوصيات همسرت رو بشناسي و زندگي رو هميشه براش تر و تازه و جذاب نگه داري. هيچوقت هم بهش وابسته نشو حتي بعد از ازدواج.
ببخشيد پرحرفي كردم...حال زارت منو ياد خودم انداخت...موفق باشي گل من!:72:
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
مرسی سرافراز جان ! من نمی خوام باور کنم که محبت های من به اون ما رو به اینجا کشوند ! هر چند هیچ چیزی دست من نبود ! همون موقع که تصمیم گرفت بره یه شهر دیگه ادامه این رابطه اشتباه بود ! فاصله بلخره جدایی می آره ! به من می گه چطور می تونی کسی رو که اینهمه ازت دوره دوست داشته باشی ! دلم می خواد بهش زنگ بزنم اس ام اس بدم اما می دونم که اشتباهه ! جلوی رو م همه جا هم آنلاین هستش ! تو جی میل و ... می خوام بهش بگم بگو همه اینا فقط یه کابوسه ! منتظر یه اس ام اسم ! یه اس ام اس که احوالی ازم بپرسه اما دریغ !
ولی قراره محکم باشم و آخرین باقی مانده های غرورمو جمع کنم . کاش یه راهی وجود داشت که یه آدم برای همیشه از ذهنت بره بیرون ! کاش ... بنظرم این آدم ارزش نداشت ... ظرفیت های وجودیشو نداشت ! امیدوارم که حالا که دل منو شکسته یکی هم یه روزی دل اونو بشکونه ! من نمی تونم بخشنده باشم و ببخشمش هرگز !
نمی تونم فراموش کنم که چطور با آیندم و زندگیم بازی کرده ! خیلی سخته ... :302::302::302:
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
سلام عزیزم
ضمن تایید حرف های سراافراز که باید بگم من هم استفاده کردم،میخوام بگم:
سعی کن خودتو ببخشی,هی نزن تو سرت وای من چرا این کارو کردم اون کارو کردم
مهم اینه که الان فهمیدی چی کار کنی
تو اون موقعیت با اون احساس و...اون طوری رفتار کردی در واقع اون جوری انتخاب کردی
باشه,اشکال نداره,خودتو ببخش و از الان یه انتخاب درست داشته باش
ببین من تجربه کردم,اگر میخوای به خودت کمک کنی خواهش میکنم ازش فاصله بگیر
به هیچ عنوات باهاش ارتباط برقرار نکن
لدت و شیرینیشو بعد میچشی....
بذآر اون بیاد دنبالت وقتی هم اومد خیلی احساسی برخورد نکن و فقط بگو رابطه رسمی
یه چیز دیگه :به خودت زمان بده
زمان
زمان
زمان
صبر داشته باش
صبر داشته باش
صبر داشته باش
به خدا میدونم سخته,منم تجربه کردم,برو سراغ تاپیک من,بعد 4 ماه برگشت...
ولی من دیگه عوض شده بودم...
فقط نرو تو جیمیل خودتو کنترل کن
منم مثل تو بودم و شرایطت رو با تمام وجودم درک میکنم
اما این و از دوستت بپذیر و عمل کن
دوباره میگم
خودتو ببخش به خاطر اشتباهاتت
به خودت زمان بده
صبر داشته باش میدونم از پسش برمیای
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
از کجا معلوم که اصلا بیاد ؟ من که شک دارم و اصلا فکر نمی کنم اینکارو بکنه ! دیشبم عذاب وجدان داشت بیشتر تا نگرانی از روی علاقه ! آدمی که نماز می خونه کلی اعتقادات داره براش مهمه که کسی رو آزار نده ! خودشو مسئول این اشتباه می دونست و می خواست بخاطر من هر چه زودتر تصحیحش کنه ! اگه براش مهم بودم حداقل یه اس ام اس می داد و حالمو می پرسید !
من تمام سعیمو می کنم که ازش فاصله بگیرم ! هر چند خیلی دوست دارم که باهاش در ارتباط باشم ! حتی داداشش و زن داداشش از دوستام هستن ! از دیدن اونا هم ضجر می کشم ! می دونم خیلی دوست داره این رابطه به شکلی ادامه پیدا کنه مثل دو تا دوست ! که به قول خودش بفهمه چه حسی داره اما من حس بسیار بدی دارم و فکر نمی کنم اصلا درست باشه !
امشب می خوام جریانو به مامانم بگم ! :302:
RE: نامزدم میگه بیا فقط با هم دوست باشیم
به این فکر نکن که برمیگرده یا نه,تو رو خودت کار کن ببین اشتباهاتت کجا بوده,از اونا درس بگیر و سعی کن تکرارشون نکنی
واسه خودت احترام و ارزش قاءل شو و اینقدر از اون واسه خودت بت نساز
به قول ستاره عزیز:
از آدم ها بت نسازید چون روزی باید شاهد شکسته شدنشان باشید
واون روز هست که زجر و ناراحتی واسه آدم پیش میاد
به هر حال باید فوکوست رو از این ماجرا برداری
به مامانت هم بگو
,از هر چیزی که تو رو به یادش میندازه دوری کن
اولش سخته ولی بعدش خیلییییییییی راحت تره و میتونی باهاش کنار بیبای
مثل ماه رمضون,روزهای اول روزه گرفتن خیلی سخته,تحمل نداری,ممنه سردرد بشی,اما بعد چند روز میبینی همه چی عادی شد
پس این رنج و به جون بخر و بدون راهی میشه واسه بزرگ شدنت
شاد باشی خانمی