I don’t worry about terrorism. I was married for two years
Sam Kinison
من از تروریستها وحشتی ندارم ، من دوساله ازدواج کردم:311:
سام کینیسون
نمایش نسخه قابل چاپ
I don’t worry about terrorism. I was married for two years
Sam Kinison
من از تروریستها وحشتی ندارم ، من دوساله ازدواج کردم:311:
سام کینیسون
زن رو به شوهرش میگه: شوهر همسایه هر روز صبح که میخواد بره سر کار زنش رو
میبوسه! تو چرا این کار رو نمی کنی؟
شوهر میگه: آخه من که زنه رو خوب نمی شناسم !ببوسمش؟! :311::311:
پسر به دختر : می خوای خورشید زندگی من باشی ؟
دختر : آره
پسر : پس ۹۲,۹۵۵,۸۸۷٫۶ مایل از من دور بمون !
:311:
زن در حالی که در آینه نگاه میکنه به شوهرش میگه:
من جدیدا خیلی وحشتناک، چاق و زشت به نظر میرسم..
لطفا یه چیز خوب به من بگو
شوهر: بیناییت فوق العادست عزیزم!!!
:227:
برای یک زن زیاد مهم نیست شوهرش کجاست
همینکه بدونه به شوهرش خوش نمیگذره براش کافیه!
چهار چیز که حوّا نمی تونست به آدم بگه:
۱- آدمت می کنم!
2- از شوهرای دیگه یاد بگیر!
3- قبل از تو صد تا خواستگار داشتم !
4- می رم خونه مامانم!
تا هنگامی که مجردی هرکی بهت میرسه میگه:
تو که همه چی داری چرا ازدواج نمیکنی؟
وقتی ازدواج کردی هرکی بهت میرسه میپرسه:
تو که همه چی داشتی واسه چی ازدواج کردی!
سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه كارای خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن.
زن فرانسوي گفت:
به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه … خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم!
روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور .
روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست كرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتي بيدار شدم رفته بود .
زن انگليسي گفت:
من هم مثل فرانسوي همونا را گفتم و رفتم كنار.
روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم
ليست خريد و كاملا تهيه كرده بود ، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم منو بوسيد و رفت.
زن ایرانی گفت :
من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم
اما روز اول چيزي نديدم
روز دوم هم چيزي نديدم
روز سوم هم چيزي نديدم
شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم چپم ببينم
مغازه شوهر فروشی
" یک مغازه شوهر فروشی در نیویورک باز شده که خانمها میتوانند به آنجا رفته و برای خود شوهری تهیه کنند . در تابلوی راهنمای مقابل درب ورودی از جمله مطالب ذیل نوشته شده .... شما در طول عمرتان فقط یکبار میتوانید از این محل دیدن کنید - اینجا شش طبقه است و ارزش محصولات هر طبقه بالایی بیشتر از طبقه پائینی است - شما میتوانید فقط یک محصول از یکی از طبقات انتخاب کنید و یا به طبقه بالایی بروید - شما نمیتوانید به طبقات پایینی برگردید ولی میتوانید از هر طبقه که خواستید از فروشگاه خارج شوید - خانمی را که تازه وارد فرشگاه شده در نظر گرفته و با او همراه میشویم . او به طبقه اول میرود - که در تابلو ورودی آنجا نوشته:این مردان دارای شغل ثابت هستند. مردان بنظرش جالب میایند ولی تصمیم میگیرد. - طبقه بالا را هم ببیند اینجا نوشته این مردان دارای شغل ثابت هستند و بچهها را دوست دارند. با خودش میگه خیلی خوبه ولی من بیشتر میخوام و به طبقه سوم میره - اینجا نوشته شده این مردان شغل ثابت دارند و بچهها را دوست دارند و بسیار خوش قیافه هستند نگاهی به مردان میندازه میگه وای خدای من ولی احساس میکنه که باید بره طبقه چهارم که آنجا نوشته:این مردان شغل ثابت دارند بسیار خوش تیپ و قیافه هستند عاشق بچهها هستند و به کار های خانه علاقمندندخانم اینجا رو هم میبینه و میگه واااای خدای من کمک کن دیگه نمیتونم خودمو نگهدارم ولی ناخود آگاه میره طبقه پنجم که اینجا نوشته: این مردان شغل ثابت دارند عاشق بچهها هستند فوق آلعاده خوش بر و رو هستند شدیداً به کارهای خانه علاقمندند و مردانی رُمانتیک میباشند دیگه آنچنان وسوسه شده که نمیتونه صرف نظر کنه ولی باز ناخود آگاه میره طبقه ششم که اینجا روی یک تابلوی دیجیتال نوشته شما بازدید کنندهشماره ۳۱۴۵۶۰۱۲از این طبقه هستید اینجا هیچ مردی وجود ندارد این طبقه فقط برای این است که ثابت کنیم که زنها را بهیچ وجه نمیتوان راضی نمود.
ღزوج ايده آل : شوهر كر و زن لال
:311:ღ♥ღ
خانمی وارد داروخانه میشه و به دکتر داروساز میگه که به سیانور احتیاج داره! داروسازه میگه واسه چی سیانور میخوای؟ خانمه توضیح میده که لازمه شوهرش را مسموم کنه.
چشمهای داروسازه چهارتا میشه و می گه: خدا رحم کنه، خانوم من نمیتونم به شما سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکُشید! این بر خلاف قوانینه! من مجوز کارم را از دست خواهم داد..... هر دوی ما را زندانی خواهند کرد و دیگه بدتر از این نمی شه! نه خانوم، نـــه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد
بعد از این حرف خانمه دستش رو می بره داخل کیفش و از اون یه عکس میاره بیرون؛ عکسی که در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام میخوردند. داروسازه به عکسه نگاه می کنه و می گه: چرا به من نگفته بودید که نسخه دارید؟!
-- :311::311:
بچه از باباش میپرسه: بابا، تو بهشت زنها از شوهراشون جدا زندگی میکنند یا باهم هستن؟
باباهه میگه: بچه جون، اگه زنها با شوهراشون یکجا باشن که آنجا دیگه بهشت نمیشه !!!:311:
زن براي عاشق شدن به چندين قرن نياز دارد و براي فراموشي به يك دقيقه.........ولي
ولي ...مرد براي عاشق شدن به يک دقيقه نياز دارد و براي فراموش کردن به چندين قرن