RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
سلام دوست گلم :72: :46:
دلم برات تنگ شده بود :43:
ببخشید که نشناختمت :(
اومدم هم یه احوالپرسی بکنم و هم یه چند کلمه ای هم بگم.
عزیزم همه ما تو مواردی کم صبر و در مواردی صبور هستیم. شما هم مطمئنا تو خیلی موارد صبوری. حالا بیا بجای اینکه مواردی رو که بی صبری کردی، بشماری و اینجا بگی. اون مواردی رو بشمار که درشون صبوری کردی. از این به بعد اونها رو اینجا بنویس.
رو هرچیزی که تمرکز کنی، بیشتر تو صدد انجامش برمیای. یه جا که کم صبریهات رو تعریف می کردی، گفتی که قبلا اینطور نبودی. فکر نمی کنی از وقتی زوم کردی رو موارد کم صبریت و می خوای اونها رو بشماری، بیشتر شدن.
حالا برعکس عمل کن. ببین کجاها صبوری کردی و رو اونها متمرکز شو.
:72::72::72:
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
ایوب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:311::311::311::31 1:
سلام! خوبی؟؟
یکی از دوستان اعلام کرد بیام ببینم چه خبره!!!!!!!:325:
دست گلش هم درد نکنه!!!:227:
با دقت پیش برو:
قبل از طرح یه مسئله (در اینجا مشکل)، باید مجموعه اصلی رو طرح کنیم که مشکل در اون جای میگیره و بر مبنای اون پیش بریم (حد و حدود مشخص بشه!)
عصبانیت یک ویژگی ذهنی هست. هدفش هم برجسته کردن خصوصیات یک موضوع درگیرانه برای ماست. نقطه شروع عصبانیت از ذهن هست. باور داشتن به اینکه چیزی که مثلا مرا درگیر ساخته، آزرده ساخته و کاری از دست من بر نمی آید>عصبانیت.
حالا به حکم علیت ذهن و بدن (مثلا من فکر میکنم گشنم شده! باید یه چیزی بخورم، میرم توی آشپزخونه یه چیزی میخورم= علیت ذهن بر بدن، یعنی ذهن دستور داد، بدن انجام داد!)، این باور ذهنی یعنی عصبیت روی بدن ما هم تاثیر گذار هست و باعث واکنش جسمی میشه.
حالا برمیگردیم به نقطه شروع: باور ذهنی!
ما روزانه در حدود 60 هزار تفکر آگاهانه (به زبان ساده یعنی ذهنمان را مشغول میسازد، از اقدام برای روشن کردن لامپ تا حل یک مساله ریاضیاتی تا فکر کردن=چشیدن به مزه غذا!) رو تجربه میکنیم که بیش از 95% تکراری هستند (یعنی هر روز تکرار میشن) و جالب تر اینکه در حدود 60% اینها منفی هستند (مثلا عامل عصبانیت، رنجش، آزردگی خاطر، افسردگی و ... میشن)!
یکی از عوامل اصلی رفتار ما آدمی زاد ها همین تکرار باورهای ذهنی است. رفتار به یک کنش جسمی یا ذهنی میگیم که اراده در اون دخیل نیست. یعنی به علت تکرار زیاد برای ما ناخودآگاه شده (مثل اینکه میبینم اتاق خاموشه بدون اینکه فکر کنم و تصمیم بگیرم میرم لامپ رو روشن میکنم!)
حالا گاهی ممکنه در مسیر تجربه آگاه، به بیراهه بریم!!!
بهش میگم باور داشتن به باور! مثلا من باور دارم که باور کنونی من مشکل است و مرا درگیر کرده! به زبان ساده 24 ساعته فکر ما رو مشغول میکنه و خروجی مناسب و طبیعی نیست.
حالا بعد از این قصه سرایی ها میریم سراغ موضوعاتی که مطرح کردی!
دو حالت کلی دیدم.
-کم صبری (ایمیل، کامپیوتر، پروژه و ...)
-عدم تمرکز (آبگرمکن، حل مساله، خوندن مقاله و ...)
--راه حل کم صبری:
10 اسفند دفاع داری؟ اگر دفاع کردی، برو بعد از عید نوروز بیا و اگر لازم شد پیگیری کن.
--راه حل بی تمرکزی:
---یه سری تکنیک های روانشناسی هست که دارن راهنماییت میکنن.
---چیزی که به ذهن من میرسه، این هست که تمرکز یکی از گام های ابتداییش انگیزه هست. اگر انگیزه نداشته باشیم، روی موضوع متمرکز نمیشیم!
وقتی من خوشم نمیاد آبگرمکن رو درست کنم، طرفش هم نمیرم! چه برسه که بخوام دست به کار بشم.
---یکی از دلایل دیگش هم که فرشته نوشته، ورودی شدید داده در درگاه ذهن هست:
روی تعدادی از تجربیات آگاهانه (توضیح دادم، همون 60 هزار) تمرکز کن که برات در اولویت اصلی و اساسی هست. به یه کامپیوتر هم اگر 600 تا برنامه بدی اجرا کنه، هنگ میکنه!!
حالا اگر تو این شلوغ و پلوغی و بلبشوی ذهنی ما، بتونیم کنترل رو به دست بگیریم و نذاریم عنان از دست ما خارج بشه، خیلی از مشکلات حل میشه. (فرض کن یه مدیری هستی که روزی 60-70 هزار پرونده رو باید بررسی کنی!)
اوضاع همونطوری هم که گفتم، وقتی فاجعه میشه که به یکی از باور های ذهنی (دارای محتوا، مثل اینکه فکر میکنم عصبانی هستم!) باور دوباره داشته باشیم! باور به باور بیچاره میکنه آدمو!!!!
منظورم اینه که کم کم به این باور نرسی که کم صبری!! در عامیانه بهش میگیم به خودت برچسب نزن!
--اما کشتی کج گرفتن با دیگران!!!
همطونطور که گفتم، ذهن و بدن تحت یک رابطه علی هستن (سه قسمت اصلی داره که زیاد مهم نیست)
یک ویژگی ذهنی (مثل عصبانیت) پتانسیل این رو داره که بدن رو به واکنش وادار کنه (همون مثال گشنگی و رفتن به سمت آشپزخونه).
همونطوری که وقتی خیلی ناراحت میشیم گریه میکنیم!!!!
بسیاری از این واکنش هایی که نوشتی طبیعی هست.(البته این واکنش ها اقسام و مدل هاییی دارن، مثلا خواستی یه چیزی رو پرت کنی و بشکونی یه "واکنش هیجانی" به گفته های استادت بوده!).
هر وقت فکر کردی غیر طبیعیه، باید از خودت این سوال رو بپرسی آیا از گریه کردن هم تعجب میکنم؟؟؟؟؟ یا از خندیدن!
اما:
اگر در این واکنش ها استمرار بیش از اندازه داشتی، یا کارت به آسیب رسوندن به خودت یا دیگری رسید، اون موقع وارد مرحله نابهنجار شدی و پیگیری دقیق تری رو مطلبه.
البته طبیعتا باید این گونه واکنش ها کنترل بشن. منتها اون لحظه که گفتی به خاطر (احتمالا) اختلالات عصبی که پیدا کردی، خواستی یه چیزو بشکونی. پس نگران این موضوع خاص و واحد نباش!!
اگر کامپیوترت هم قدیمی باید عوض کنی! اپلیکیشن ها سنگین تر میشن و سخت افزار قوی تری میطلبن.
حل شد؟؟ امیدوارم که حل شده باشه!!!:310:
اطلاعات، همچین نصفه شبیه از مخم فوران کرد!!!:311::227:
اگر متوجه نشدی بگو با شکل و شمایل برات تشریح کنم!! این موضوعات کمی صعب الفهمه!:302:
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
morteza-m گرامی
بسیار عالی تشرح کردید :104::104:.
به نظرم فعلاً ایوب عزیز نیاز به کم کردن بار ذهنی و پرداختن به عمل به تکنیکها دارد. لذا همین توضیحات شما برای درک محتوایی علت به نظرم براش کافی هست . چون یکی از تکنیکها برای وی این است که روی همین مسئله ( بی صبری ) هم نباید متمرکز بشه ، همانکه شما اشاره داشتی یعنی باور باور . پس نیازه با تمرکز زدایی این باور باور بی صبری بشکنه ، بنا براین از ایوب تقاضا می کنم بعد از خواندن مطلب مرتضی ذهنش را درگیر سئوالات در این رابطه و درک جزئی نگرانه محتوای آن نکند و . کلاً هرجا بحث محتوا در هرزمینه ای هست تا اطلاع ثانوی چینین عمل کن . و فقط روی راهکارهای عملی که فعلاً نیازه زمانی را روی گام اول کار کنی تا به یک ثبات قابل قبول برسی متمرکز باش آنهم در عمل نه در ذهن و نظر .
باز هم ممنون morteza-m به خاطر توضیحات خوبش و تقاضا می کنم این مطلب را روانتر در قالب یک مقاله ارائه کنند که مورد استفاده دوستان قرار گیرد .
.
.
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
ضمن کسب اجازه از ایوب جان ،فرشته جون من که از فرمایشات آقا مرتضی نتونستم نتیجه گیری کنم. به قول خودشون صعب الفهم بود.
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
من از دوستای عزیزم،
آسمان آبی، مرتضا، فرشته و همه ی کسانی که حتی بر دیده ی بنده منت گذاشتن و این تاپیک رو مطالعه کردن، سپاسگذارم.
:72::72:
حتی مدیر عزیز که ما رو سرافراز کردن، اگه می دونستیم فرشی، چیزی پهن می کردیم! البته جسارت نباشه ها، ما عمراً از این شجاعت ها داشته باشیم که با دمه شیر بازی کنیم.
یکی از همدردی های گرامی هم پیغامی گذاشتن و بنده، دیدم که به روند پیشرفت این تاپیک، کمک شایانی می کنه و سخنان ایشان را هم در این پست قرار می دهم:
به نظرم دوستان بسیار عالی مطالب دقیقی را برای شما بیان کرده اند که بنده همین جا از تک تک عزیزان تشکر و قدردانی می کنم.
مشکل شما در کسب آگاهی نیست. بلکه در تمرین این مهارتها هست.
شما مثل کسی هستید که تقریبا به طور کامل به صورت تئوری شنا کردن را یاد گرفته اید. باید تن به آب بزنید و تمرین کنید، آب بخورید، روی آب بیاید، زیر آب بروید ولی آنچه آموخته اید پیوسته اجرا کنید تا نتیجه بگیرید.
در ضمن مقاله ای با همین عنوان تاپیک شما( چگونه می توانم فردی صبور باشم!!! ) وجود دارد، که می توانید به کار بگیرید.
دقت کنید، نگفتم مطالعه کنید چون مطالعه کردید و تشکر هم کرده اید. باید به کار بگیرید و به کار بگیرید و بکار بگیرید.
موفق باشید.
تشکر فراوان از شما:72::72:
امیدوارم که این تاپیک، علاوه بر این که به من کمک می کنه به نتیجه برسم، بتونه یه راهنمای بسیار مناسب برای دیگر افرادی که به درد من دچار هستن، نیز باشد و با کمک مدیر گرامی و فرشته ی مهربان، و دیگر دوستان عزیزم، بتونیم یه تاپیک پر محتوا بسازیم.:72::72:
به علت قوانین بسیار خوب تالار (هندونه نبود)، هر تاپیکی حداکثر باید 50 تا پست داشته باشه، و ما برای غنی سازی این تاپیک، مجبوریم بعضی از پست ها را حذف نماییم، همین حالا، از دوستانی که پستشون حذف می شود، بسیار معذرت می خواهم.:72::72:
همچنان منتظر راهنمایی های شما دوستان خوب هستم!:72:
RE: چگونه می توانم فردی صبور باشم!
ایوب جونم با این همه راهنمایی دوستان احساس می کنم دیگه حرفی برای گفتن نباشه ، ولی طبق درخواست خودت لازم دیدم چند نکته رو از دید منی که کمی بیشتر از دوستان دیگر می شناسمت و از نزدیک باهات برخورد داشته ام ذکر کنم.
اول از هر چیزی باید بگم که نظم و دقتت تو برنامه ریزی هات فوق العاده است و همیشه اینو به خودت یاد آوری کرده ام ؛ پس از همچین ذهن منظمی بعید هست که انقد تمرکزش پایین باشد. ولی می تونم یه دلیلی براش پیدا کنم.
تو چندین سال هست که توی خوابگاه ؛ جدا از خانواده و با دوستانی که از نظر اجتماعی و سنی مثل خودت هستند زندگی می کردی ؛ و در چند ماه اخیر به جهت اینکه دوران تحصیلت تموم شده ؛ برگشتی پیش خانواده ات ؛ از تجربه خودم دارم بهت می گم و شاید کارشناسی نباشه ؛ برای کسی که چندین سال مستقل زندگی کرده و با برنامه ذهنی خودش برنامه هاش رو جلو برده و کسی دخالتی تو برنامه هاش نداشته ، سخته که یهو وارد جمعی بشه که اختلاف سنی و دیدگاه باهاش دارن و تازه خودشون رو محق بدونن در چیدن برنامه برای تو(البته قصد جسارت ندارم ؛ اینا تو خانواده طبیعی است ، گفتم که خودم تجربه اش رو داشته ام) و تو هنوز خودت رو نتونستی با این جمع وفق بدی ، و از طرفی مراحل انجام پروژه ات است که اون هم استرس های خودش رو داره ؛مخصوصا که انتظار داشتی زودتر تموم بشه ؛ همه اینا دست به دست هم داده تا درونت آشفته باشد و پر از استرس و این آشفتگی خودش رو بصورت زود از کورده در رفتن و عدم صبوری و کاهش تمرکز نشون داده ؛ یادمون نرفته که تو قبلا مشکل افسردگی هم داشتی که تقریبا 9 یا 10 ماهه که رفع شده است . و به هر حال نیاز به آرامش داشتی تا این افسردگی مراحل پس از درمانش رو هم به سلامتی رد کنه. به نظرم دلیل اعظم مشکلاتت از این چند بند ناشی می شود.
من خودم درمانی رو که برای تجربه ام که تقریبا شبیه مشکل تو بود امتحان کردم و جواب داد ؛ پذیرش همه اختلاف نظر ها بود. این که طبق برنامه مشخص قبلیم (به شرطی که در چارچوب قوانین خانواده باشد) حرکت کنم با این تفاوت که همه نظرات خانواده رو بشنوم و اگر مفید بودند و مرا دچار سردرگمی نمی کردند ، اعمال نظر کنم ؛ ولی اگر در برنامه خودم نظراتشون اخلالی ایجاد کرد ؛ روی برنامه خودم مصمم باشم ، و همین طور اینکه اختلاف نظر رو بپذیرم و نیازی به توضیح دادن یا بحث کردن نبینم ،و به هر حال هر کس عقیده ای دارد رو ملکه ذهنم بکنم.
پس در پذیرش شرایطتت باش تا ذهنت آرام بگیرد. ذهنت که آرام گرفت همه مشکلاتت حل خواهد شد.
پروژه ات هم که به حمدالله مشکلش حل شده است و بزودی پایان نامه ات رو ارائه می دی به سلامتی:46:
موفق باشی گلم:72: