RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
سلام
من تبریک میگم که بالاخره همین که تونستید حرف دلتون رو بگید
حالا با نحوه ی گفتنش مشکلی ندارم و به نظرم خوب بود
واقعا به نظرم ابراز احساساتش غیر عادیه
نمی دونم حتی اگه ایشون قصدش ابراز احساسات هم باشه واقعا اشتباهه ولی نمی تونم هضمش کنم
واقعا هم موندم بعضی بچه ها چه جوری با قاطعیت میگن که قصد ایشون ابراز محبته
شاید سکوتتون و یا طرز فرارتون از بغلش ایشون رو به این فکر میندازه که خودتون لوس می کنید و ....
به نظرم بهتره دفعه های بعد بهش بگید که رفتار هاشو نمی تونید تحمل کنید
بهتره با جزئیات نگید که لبمو نبوس یا .....
بگیدچند وقتیه حس می کنم رفتار هات در شان رابطه ی خواهر برادری نیست
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سعاد
نمی خواستم بهش فحش بدم ولی وقتی پست خارپشت رو میخونم حس میکنم از برادرم متنفرم
ولی الان پشیمونم نباید اینقدر بد باهاش رفتار میکردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
موضوع وقتی حادتر میشه که برادرت دقیقا نقاط تحریک پذیر بدن شما مثل لب و گردن شما رو میبوسه
پس احتمالا اگه ادم طبیعی باشه با اینکار خودش هم تحریک میشه
اما چون میگی هیچوقت حرفی از مسائل جنسی نمیزنه و حتی دوست نداره همراه شما
وقتی در کنار شماست از حضور در کنار شما ابراز خوشحالی میکنه و از دلتنگی هاش وقتی که پیش شما نیست میگه
در کنار شما بودن برای اون به معنای خوشی کامله چون شما رو دوست داره
در عین حال احتمالا زیبایی و ظرافت بدن شما هم برای اون جذابه
با نوازش شما یه خوشی موقت و یه تحریک جنسی کوتاه بهش دست میده که اصلا نمیتونیم اون رو به معنای ارضا شدن بدونیم
خانم سعاد
من کارشناس نیستم و اصلا تخصصی ندارم
تجربه هم ندارم چون هیچوقت خواهر نداشتم
من فقط از روی نوشته های شما حدس زدم که رفتار برادرتون باید یه همچین علتی داشته باشه
الان که بیشتر از برادرتون گفتین حس میکنم اشتباه کردم و باید حرفمو پس بگیرم
شاید واقعا تحریکی در کار نباشه
شاید انگیزه ها و نیت ادما برای یه کار واحد متفاوت باشه
استانه تحریک ادمای مختلف هم با هم فرق میکنه
به خصوص اینکه خود شما با 22 سال سن و بعد از این همه مدت سابقه خواهر برادری
متوجه چیزی نشدین و فقط مشکلتون اینه که خیلی خوشتون نمیاد بدنتون رو لمس کنه
و شاید تنها چیزی که باعث شده به موضوع حساسیت نشون بدین همین کشیده شدن لباستون باشه
برادرتون راست میگه این رفتار شماست که یه دفعه غیرعادی شده ، برادر شما همیشه همینجوری بوده و هیچوقت حس نکرده داره کار بدی رو مرتکب میشه
قطعا الان برخورد شما براش عجیبه
به نظر من شاید همون جمله ای که خودتون گفتین مناسب باشه
/ من بچه نیستم و دلم نمیخواد
مدام منو ببوسی
همش بغلم کنی
نوازشم کنی
دست بکشی رو سرم
شوخی های بی مورد بکنی
و مثل بچه ها باهام رفتار کنی /
من بزرگم تو هم همینطور
مثل ادمای بزرگ بیا با هم حرف بزنیم
لزومی نداره دائم همدیگرو بغل کنیم
سعاد قبلا هم گفته بودم
تحقیر ، توهین ، بدرفتاری و بی محلی رو فراموش کن
حتی اگه خیلی عصبانی هم بودی حرف زشتی نزن که بعدا نتونی درستش کنی
به اخم کردن و ابراز ناراحتی اکتفا کن
حتما به توجه و محبت شما نیاز داره که به سمتت میاد
سعی کن باهاش بری بیرون ، برین تو پارک با هم حرف بزنین
سیستم ابراز علاقتون رو باید تغییر بدی
هر بوسه رو به یه جمله با احساس تبدیل کن :)
لزومی نداره حتما قربون صدقه همدیگه برین !
از مشکلات همدیگه بگین و احساستون راجع به مسائل مختلف
فضای اتاق خواب شما یه حریم خصوصیه
جاییه که توش باید احساس راحتی کنی و امنیت روانی داشته باشی
تا اومد تو اتاقت به بهونه خوردن چایی یا هر چیز دیگه ای برین تو اشپزخونه یا یه فضای عمومی
یه سوال پدرتون چطوری به شما ابراز علاقه میکنه ؟
مادرتون چی ؟
روابط پدر مادرتون چطوریه ؟ چطوری به هم ابراز علاقه میکنن ؟
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
عزیزم همین راهی که پیش گرفتی کمی ملایمترشو ادامه بده.نکنه از موضعت بیای پائین.:46:
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
منم با نظر خارپشت موافقم... احتمالا از بچگي اينكارو انجام ميداده و شايد اصلا متوجه بزرگتر شدنت نشده. در اين موارد بايد بهش بگي:"من ديگه بزرگ شدم و براي خودم خانمي هستم داداش...مي شه ديگه مثل بچه ها با من رفتار نكني و بوس و بغلم نكني؟ وقتي اينكارو انجام ميدي خيلي حس بدي دارم و ناراحت ميشم و احساس ميكنم هنوز باور نكردي بزرگ شدم..."
منم موافق نيستم كه كلمه عدم رعايت مرزهاي خواهر برادري رو عنوان كني. مثل اين مي مونه كه عملا فكرشو سوق بدي به اون طرف...مثلا الان بهت بگم به اسب سياه فكر نكن! اولين چيزي كه به ذهنت مي رسه همون اسب سياهه و كلمه فكر نكن رو آخر از همه مي شنوي...
يه راه ديگه هم اينه كه جملاتي رو كه در بالا برات نوشتم بصورت يك نامه محترمانه براي داداشت بنويسي چون حدس مي زنم اصلا كنترلي روي هيجانت نداري... در آخر نامه ات بگو كه چون داداش رو دوست داري و براش احترام قائلي دلت نمي خواد بينتون دلخوري باشه. با همين كار كوچولوي داداش، خواهري از دستش كلي خوشحال مي شه...
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
واييييي
اين خيلي معضل بدي هست. من با شوهرم به خاطر اين مشكل اختلاف پيدا كرده بودم. البته در مورد اون خواهرش كه هم سن منه و يه بچه 2ساله هم داره، خودش مقدار زيادي دخيل بود. اينكه شما از اين كار بدتون مياد خيلي عاليه و بهتره كه فاصله فيزيكي خودتون رو هميشه باهاش حفظ بكنيد و جلو اون لباس هاي مناسب بپوشيد. من خواهر شوهرم انگار از توجه شوهرم بهش خوشش مياد و ناز و عشوه اي مياد بهش كه نگو!!! حتي من يك بار دعوام شد باهاشون كه خواهر بزرگش گفت خواهرش داداشش رو از شوهرش هم بيشتر دوست داره!!!!! آخه مگه عشق زن و شوهري با عشق خواهر برادري نبايد فرق داشته باشه آخه؟ رفتارهاشون اصلاً خوب نيست مثلاً توي جمعي كه همگي هستند بعضي وقتا تنها مي رون تو يه اتاق البته درب اتاق باز هست ولي خب اصلاً كار درستي نيست. شوهرش هم كه بيق بيق بيق!!!! بهترين كاري كه در حق برادرت خودت و بعدا زن برادرت ميكني اينكه رعايت حيا و حريم خواهر برادري را نگه داري. من چون ضربه ديديم ميگما! نميدوني ديدين اين صحنه ها از جانب زن برادر چقدر شكنجهآوريه آخه.
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
کاربران محترم ،لطفا" خارج از محتوای اصلی تاپیک پست ارسال نکنید،چنانچه پستی ارسال شود که خارج از قوانین همدردی باشد، پست حذف و با کاربر خاطی برخورد خواهد شد
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
سلام
شما خیلی بهم کمک کردین ممنونم :72::72::72:
اما مشکل من هنوزم حل نشده
از وقتی سعی کردم رفتارم رو عوض کنم رفتار برادرم هم خیلی تغییر کرده
همه حرفایی که شما میگین رو هم بهش زدم و میزنم اما حرفامو جدی نمیگیره
بعضی وقتا که بهش میگم بهم دست نزنه از دستم عصبانی میشه
مثل دفعه های قبل که تو پستای قبلیم نوشتم . اما الان خیلی بدتر شده دیگه به حرفم گوش نمیده باهام صحبت نمیکنه
اصلا رابطمون خراب شده
دیروز منو زد:302:برادرم که اینقدر دوسش دارم :302:
زد توی صورتم ! بهم گفت بیشعور:302::302:
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
چرا زدت؟بحثتون سر چی بود؟سر اون کارایی که میکرد؟ازاون رفتاراش کم نشده؟
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
همینکه نذاشتم بغلم کنه
هزار بار بهش گفتم بدم میاد با اخم کردن با غر غر کردن و ... اما دوباره یادش میره
وقتی هم که جدی تر باهاش برخورد میکنم ناراحت میشه یکی دو ساعت باهام حرف نمیزنه ولی بعد دوباره همون اش و همون کاسه
دیروز من و مامانم و سعید باهم رفته بودیم بیرون وقتی اومدیم خونه من خسته بودم و بدون اینکه شام بخورم رفتم خوابیدم
اونم اومد پیشم ، فکر میکرد از دستش ناراحتم که شام نمیخورم ، اخه قبلش راجع به خواستگارم حرف زده بودیم
منم بهش گفتم که میل ندارم
موهامو نوازش کرد بعد دوباره به بدنم دست زد ، سعی میکرد از روی تخت بلندم کنه
منم دوباره بهش گفتم این کارو نکنه و از اتاقم بره بیرون ! اخه واقعا کلافم کرده بود :316:اونم یه دفعه زد تو صورتم :302:
خیلی محکم نزد ولی یه دفعه زد ، بهم گفت بیشعورم بعدم رفت بیرون
خیلی بهم برخورد ، ازش بدم میاد:302: ، دلم میخواد زودتر برگرده اصفهان
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
سلام سعاد گرامی
به نظر من کار درستی می کنی که به او اجازه ی این کار رو نمی دی :163:
و بهتره که با مادرت صحبت کنی و اورا از این احساست با خبر کنی چون به هر حال او نسبت به هر دوی شما آشنایی بهتری دارد:72:
حقیقتش من هم همچنین مشکلی را دارم ولی از انجایی که متاسفانه من برادر ندارم و احساس خواهر وبرادر ی را نمی دانم یکسری مشکلات با خواهر همسرم دارم ولی با کمی تفاوت :163:
به خاطر همین من هم از دوستان تقاضای کمک دارم تا مرا در ایجاد تاپیک جدید راهنمایی کنند تا نظراتشون رو درباره حد و حدود مرزهای خواهر و برادری بدانم و بتوانم مشکلم را حل کنم
لطفا مرا هم راهنمایی فرمایید:325: