RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
سلام خانم خزان
بهتون توصیه میکنم که شغلتون رو حفظ کنید مبادا بخاطر تغییر ایشون و تنبیه ایشون کار خوبتون رو از دست بدین ک صد در صد پشیمان خواهید شد بیکار شدن حتی موقت برای شما مثل سم خطرناکه چون باعث میشه بیشتر و بیشتر رو مشکلات تمرکز کنید
پس ضمن اینکه مشغول به کار هستین حساب جدیدی برای واریز حقوقتون اعلام کنید و حساب قبل خودتون رو مسدود کنید
قبل از اینکار خودتون را برای مواجه شدن با هر عکس العملی از جانب هسرتون آماده کنید
شما الان عقد کرده ایشون هستین و در صورتی که مراسم عروسی بگیرین این احساس مالکیت از طرف همسر شما چندین برابر خواهد شد و شما به هیچ عنوان قادر نخواهید بود اوضاع رو سرو سامان بدید .
اگر قراره بخاطر قطع حمایت مالی شما زندگی شما به جای باریک بکشه این اتفاق بعد عروسی هم خواهد افتاد. پس از الان شروع کنید و این پایه های زندگی تون رو محکم کنید فقط و فقط حمایت مالی خودتون رو قطع کنید
ایشون اگر شما رو بخوان حتما تغییر رویه خواهند داد . سوختن و ساختن شما رو فرسوده و ایشون رو روز به روز حق به جانب تر خواهد کرد پس محکم باش و براش شرط برای ادامه تعیین کن .
برخورد منفعلانه شما راه به جایی نخواهد برد . اگر بی خیال شدین که روزی برسد که پشیمان بشود متاسفانه در اشتباه محض هستین چون اون روز هرگز نخواهد رسید.
برای گرفتن مدارک از خانواده کمک بگیرین چرا میترسی شما درخواست بد و توقع زیادی نداری ، حق شماست که مدارکتون دست خودتون باشه فقط محکم و قاطع و قوی باش و نترس همین ،
امیدوارم مشکلاتت حل بشه :72:
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
خالص درامدش 700 تومنه البته دقیقا نمی دونم
چرا هیشکی از تجربیاتش نمی گه ؟؟؟ من هنوز منتظرم
عسل جان من مطمئن هستم روزی میاد که پشیمون میشه شاید لازم باشه یه خورده زمان بگذره تا شناخت بیشتری حاصل بشه ضمن اینکه من راه های منفعلانه رو امتحان کردم و جز تنش و استرس چیزی عایدم نشده
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
من اصلا مشاور نیستم اما اگه جای شما بودم این کارو میکردم:
به شوهرم با آرومی میگفتم ما دوتا راه حل داریم یا اینکه یک حساب مشترک داشته باشیم و در مورد هر برداشتی از حساب با اون یکی دیگه مشورت میکنیم و برمیداریم چون این طوری احتمال خطا و اشتباهمونم کمتر میشه و به نظر طرف مقابلمونم اهمیت دادیم. مثل دو نفر که شریک مالی هم هستند.
اگه اینو قبول نکرد: پس حسابامون از همدیگه جدا باشه، هروقت کمک مالی خواستیم به همدیگه کمک میکنیم.
در صورتی هم که پس انداز قابل توجهی داشتیم مثلا با همدیگه یه خونه میخریم.
پس من میرم و درخواست کارت و رمز جدید میدم.
بهش میگفتم از اینکه هیچ اهمیتی در امور مالی بهم نمیدی ناراحتم و دوست دارم که نظر من هم مهم باشه.
اصلا هم منظورم این نیست که به همدیگه در مواقع ضروری کمک نکنیم.
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
'ضمن اینکه من راه های منفعلانه رو امتحان کردم و جز تنش و استرس چیزی عایدم نشده
همون طور که خودت می دونی اگه حسابتو مسدود کنی یا عوض کنی و...بیشتر باعث تنش میشه به نظرم بهترین راه صحبت کردنه.محکم و قاطع.مرگ یه بار شیون هم یه بار.البته صحبتهات نباید حق به جانبانه باشه.بلکه با آرامش حرفاتو بزن.حتی اولش به صورت درد ودل.همینائی که اولش به ما گفتی.بگو ازین که رو پولم حساب باز کنی دلم می شکنه.بگو ازین که داری شخصیتمو له می کنی.و اگه اوضاع بر وقف مرادت نباشه تهدید می کنی علاقه های زندگیمو (کار کردن)رو ازم بگیری.بگو همه اینا دلخوری ایجاد می کنه و پایه زندگیمون سست می شه و من اینو نمی خوام چون تو رو دوست دارم.البته چون خودم هم دارای شخصیت و ارزشم نمی تونم از حقم بگذرم پس ازت می خوام که .....
برو ببینم چه می کنی
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
باشه همه تلاشمو می کنم فردا نتیجه رو بهتون می گم برام دعا کنید .
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
با سلام.خیلی خوشحالم که تصمیم گرفتین همه ی تلاشتونو بکنید.اما دوست عزیز پیش از گفتگو با همسرتون حتما به این نکات کاملا توجه کنید:
1.فضای مناسب برای این گفتگو تدارک ببینید.
2.با آداب گفتگو که در این سایت زیاد در موردش صحبت شده اشنا بشید.
3.در حین گفتگو خونسردی خودتونو حقظ کنید.
4.پیش از گفتگو هدف دقیقتونو برای خودتون حلاجی کنید و سعی کنید گغتگوتونو به سمت این هدف مدیریت کنید.
5.پس از تعیین هدف و در حین گفتگو سعی کنید تا از پرداختن به مسایل جانبی مثله عوامل رنجش سابق و ناراحتیهای پیشین به صورت مفصل بپرهیزید چون ممکنه مسیر گفتگونونو تغییر بده.میتونید این رنجشها رو بسیار موردی بگید و بعد ازش رد بشید.تا هم همسرتون از ناراحتیتون مطلع شه و هم مسیر گفتگونتون تغییر نکنه.
6.از کارهایی مثله سرزنش /پیدا کردن مقصر / مظلوم نمایی و از این قبیل در گفتگوتون اجتناب کنید.
7.ارتباط احساسی با همسرتون در حین گفتگو برقرار کنید.مثلا دستاشو بگیرید و حتما به چشماش نگاه کنید.
8.اجازه بدید تا همسرتونم نظر و احساساتشو ابراز کنه و حتما با این احساسات و نظرات همدلی کنید.(توجه داشته باشین این همدلی به مفهوم تایید این عقاید و احساسات نیست.بلکه فقط همدلی کنید وبس.)اگر حتی با این نظرات مخالفید باز هم همدلی کنید تا همسرتون احساس عدم درک از طرف شما بهش دست نده.
9.پس از اتمام گفتگو و ابراز جرات مندانه ی نظراتتون اجازه بدید تا همسرتونم فکر کنه و انتظار جواب سریع نداشته باشین.مثلا خودتون بگین یک روز دیگه نظراتتو بعد از فکر کردن کامل بهم بگو.
امیدوارم موفق باشید.
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
ممنون از راهنمایی به موقع و مفیدتون حتما نکاتی رو که گفتین به کار می بندم .
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
دیروز اولین سالگرد ازدواجمون بود و من کلی تمرین کرده بودم به بهانه سالگرد ازدواج حرف هامو بهش بزنم .کل خانوادش رو برای سالگرد ازدواجمون دعوت کرده بود رستوران .باورتون نمیشه اون لحظه چقدر ناراحت شده بودم مثلا اقا می خواستن منو سورپرایز کنن اخه کدوم عروسی با دیدن خانواده شوهر سورپرایز میشه اون هم تو اولین سالگرد ازدواجش:311:به هرحال به هر زوری بود خودمو کنترل کردم تا ناراحتیم تو چهره ام مشخص نشه هی به خودم دلداری دادم گفتم نزنم تو ذوقش .از همه خنده دارتر این بود که هیچی برام نگرفته بود حتی یه شاخه گل .:311: بعد از اینکه همه رفتن حرصمو سرش خالی کردم کلی دعوا کردم اون هم گفت دیگه هیچوقت برام جشن نمی گیره منم گفتم اگه جشن سالگرد به معنی مهمونی دادن به خانواده شماست می خوام صد سال سیاه نگیری دیگه هیچی نگفت و سکوت کرد 10 دقیقه ای چیزی نگفتم بعدش دوباره شروع کردم به حرف زدن و خلاصه قهر نکردم . می خوام امشب دوباره تلاشمو بکنم و حرفامو بزنم جدیدا به بهانه درس خوندن کمتر میاد خونمون استرس دارم می ترسم به نتیجه نرسیم .
RE: می خوام عین خودش باهاش رفتا رکنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خزان 1366
دیروز اولین سالگرد ازدواجمون بود و من کلی تمرین کرده بودم به بهانه سالگرد ازدواج حرف هامو بهش بزنم .کل خانوادش رو برای سالگرد ازدواجمون دعوت کرده بود رستوران .باورتون نمیشه اون لحظه چقدر ناراحت شده بودم مثلا اقا می خواستن منو سورپرایز کنن اخه کدوم عروسی با دیدن خانواده شوهر سورپرایز میشه اون هم تو اولین سالگرد ازدواجش:311:به هرحال به هر زوری بود خودمو کنترل کردم تا ناراحتیم تو چهره ام مشخص نشه هی به خودم دلداری دادم گفتم نزنم تو ذوقش .از همه خنده دارتر این بود که هیچی برام نگرفته بود حتی یه شاخه گل .:311: بعد از اینکه همه رفتن حرصمو سرش خالی کردم کلی دعوا کردم اون هم گفت دیگه هیچوقت برام جشن نمی گیره منم گفتم اگه جشن سالگرد به معنی مهمونی دادن به خانواده شماست می خوام صد سال سیاه نگیری دیگه هیچی نگفت و سکوت کرد 10 دقیقه ای چیزی نگفتم بعدش دوباره شروع کردم به حرف زدن و خلاصه قهر نکردم . می خوام امشب دوباره تلاشمو بکنم و حرفامو بزنم جدیدا به بهانه درس خوندن کمتر میاد خونمون استرس دارم می ترسم به نتیجه نرسیم .
:305:خزان عزیز اینطوری میخوای نتیجه بگیری؟
فکرمیکنی با این جوربرخورد کردن میتونی رفتارهای شوهرت رو درست کنی؟