RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
از مدیر محترم همدردی سپساگزارم. چند مرتبه خوندم پاسختون رو ولی بازم باید بخونم. البته یه نکته ای هست. من دچار تردید نیستم ولی همش تو ذهنمه که می تونستم موردی رو بگیرم که این مشکل سن رو نداشت. همش استرس دارم که کسی ازم راجع به اختلاف سنیمون سوال نکنه. همش استرس دارم که کسی نگه خانمت چند سالشه؟ خوب اشتباه من این بود که این مساله خیلی واسم مهم بود ...
به همه اونایی که قصذ ازدواج دارند : حتی اگه یه ذره هم رو چیزی تردید دارید تا کاملاً حلش نکردید ازدواج نکنید
البته خانم من هم میشه گفت مقصر بود. من بهش چندین بار از تردیدم گفتم اما اون به جای جدی گرفتنش، فقط منو نفرین می کرد که چند سال از جوونیشو پای من گذاشته. می گفت منو به خدا واگذار می کنه. باورتون نمیشه من چقدر سعی کردم بهش بفهمونم که دوست ندارم این ازدواج سر بگیره. حتی روز آزمایش ازدواج هم اینو بهش گفتم که کاش سنش کمتر بود. باور کنید من خودم هم نمی دونم که چرا این اختلاف سنی اینقدر واسم مهم شده !
البته الان دارم رو اون نکته که مدیر همدردی گفتن فکر می کنم. اینکه فکر کنم همسر هم مثل پدر مادر نمیشه عوضش کرد.
[/color] عسل خانوم. واقعاً به معنای کلمه من قسمت رو درک کردم. بارها می تونستم قضیه رو تموم کنم اما انگار دهنم قفل شده بود. الان همه فکر می کنند چقدر خوشبختم . ازدواج کردم اونم با کسی که 3 سال می شناختمش. من اصلاً قصدم از این رابطه اوایل ازدواج نبود ولی قصد خانمم بود. همین طوری وارد شدم و خوب چون خانمم عاشق بود و اینو واضح می شد دید و انصافاً هم دختر خیلی خوبی بود همیشه فاکتور سن رو نادیده می گرفتم. توصیه من به دوستانی که قصد ازدواج با پسر کوچکتر یا دختر بزرگتر رو دارن اینه که خیلی روش فکر کنند. اصلاً شوخی نگیرن.
از مدیر محترم همدردی سپساگزارم. چند مرتبه خوندم پاسختون رو ولی بازم باید بخونم. البته یه نکته ای هست. من دچار تردید نیستم ولی همش تو ذهنمه که می تونستم موردی رو بگیرم که این مشکل سن رو نداشت. همش استرس دارم که کسی ازم راجع به اختلاف سنیمون سوال نکنه. همش استرس دارم که کسی نگه خانمت چند سالشه؟ خوب اشتباه من این بود که این مساله خیلی واسم مهم بود ...
به همه اونایی که قصذ ازدواج دارند : حتی اگه یه ذره هم رو چیزی تردید دارید تا کاملاً حلش نکردید ازدواج نکنید
البته خانم من هم میشه گفت مقصر بود. من بهش چندین بار از تردیدم گفتم اما اون به جای جدی گرفتنش، فقط منو نفرین می کرد که چند سال از جوونیشو پای من گذاشته. می گفت منو به خدا واگذار می کنه. باورتون نمیشه من چقدر سعی کردم بهش بفهمونم که دوست ندارم این ازدواج سر بگیره. حتی روز آزمایش ازدواج هم اینو بهش گفتم که کاش سنش کمتر بود. باور کنید من خودم هم نمی دونم که چرا این اختلاف سنی اینقدر واسم مهم شده !
البته الان دارم رو اون نکته که مدیر همدردی گفتن فکر می کنم. اینکه فکر کنم همسر هم مثل پدر مادر نمیشه عوضش کرد.
[color=#800000] عسل خانوم. واقعاً به معنای کلمه من قسمت رو درک کردم. بارها می تونستم قضیه رو تموم کنم اما انگار دهنم قفل شده بود. الان همه فکر می کنند چقدر خوشبختم . ازدواج کردم اونم با کسی که 3 سال می شناختمش. من اصلاً قصدم از این رابطه اوایل ازدواج نبود ولی قصد خانمم بود. همین طوری وارد شدم و خوب چون خانمم عاشق بود و اینو واضح می شد دید و انصافاً هم دختر خیلی خوبی بود همیشه فاکتور سن رو نادیده می گرفتم. توصیه من به دوستانی که قصد ازدواج با پسر کوچکتر یا دختر بزرگتر رو دارن اینه که خیلی روش فکر کنند. اصلاً شوخی نگیرن.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
یه جورایی میتونم بفهمم چی می گید.. شما عاشق همسرتون نیستید.. فقط تا حدی متوسط دوستش دارید مثل یک جنس مخالف ... همین...
برای همین انقد راحت به جدا شدن فکر می کنید.. شاید همه فهمیده باشند که اختلاف سنی و زیبایی همش بهانست..!! نه دوست عزیز؟؟
اما این ازدواجه نه یه رابطه ی دوس دختر پسری که هر وقت خواستید تمومش کنید و برید سراغ یکی دیگه.. بحث یه عمر زندگیه...!!
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط marmooz
یه جورایی میتونم بفهمم چی می گید.. شما عاشق همسرتون نیستید.. فقط تا حدی متوسط دوستش دارید مثل یک جنس مخالف ... همین...
برای همین انقد راحت به جدا شدن فکر می کنید.. شاید همه فهمیده باشند که اختلاف سنی و زیبایی همش بهانست..!! نه دوست عزیز؟؟
اما این ازدواجه نه یه رابطه ی دوس دختر پسری که هر وقت خواستید تمومش کنید و برید سراغ یکی دیگه.. بحث یه عمر زندگیه...!!
اتفاقاً من خودم هم نمی دونم چرا اینطوریم. تنها دلایلی که به ذهنم می رسه همین قد و زیبایی هست.
ما وقتی مشاور رفتیم قبل عقد، تو اون قسمت که مشترک بود و هر دوتامون بودیم من گفتم که نمیدونم چرا حس میکنم علاقه به این ازدواج ندارم. یعنی از یه طرف میخوام که میبینم دخترِ خوبی هست و اینقدر میشناسمش از یه طرف هم اگه حس کنم میخواد به هم بخور خوشحال میشم. خود خانمم اونجا به مشاور گفت ایشون علاقه داره اما خودش نمیدونه که داره ! من خیلی سعی کردم به خانمم بگم که من مردد هستم . حتا خانوادم هم متوجّه شده بودن و بهم میگفتن اگه پشیمون شودی بگو. صادقانه بگم ۲ دلیل داشتم که ادامه دادم.
۱) میخواستم ایشون خودش بگه نه. چون ۲-۳ سال رو این گذشته بود. چندین بار بهم گفت بود که اگه بخوای منو قال بذاری تورو به خدا واگذار میکنم. خوب میترسیدم. حتا بهش میگفتم به شوخی که اگه من بیخیال شم منو میبخشی؟ میگفت من میبخشم اما اگه خدا نبخشید من نمیدونم . خوب من هم دلیلِ منفی ندیدم . ایشون همه چیزش خوب بود. فقط رو سنّ و ظاهر میشد عیب بگیرم که اونو قبلِ عقد چند بار بهش گفتم. به قول خودش اینقدر عاشق بود که جدی نگرفت. آخه چند وقت پیش بحث شد. من بهش گفتم که چرا یون حرفا رو جدی نمیگرفتی. میگفت آخه من دوست داشتم و نمیفهمیدم.
۲) ایشون واقعا منو دوس داشت. خود خود خود من رو. اینو تو همه چی دیدم. با هر چیزی میساخت. جلو رو خانوادش وایستاد که مهریه بالا نباشه. مخارج کم باش. اتفاقا من مشورت هم کردم که این که یه عشق از یه طرف اینقدر شدید باش و از طرفِ دیگه کم ، اشکال نداره که گفتن نه.
مشاور هم که رفتیم گفت در همین حد که (ببخشید) ببینی دوس داری بغلش کنی کافیه، سنّ رو هم اصلا نزاشت بحث کنم. گفت این چند ماه اصلا جای بحث نداره. اینقدر هم از خانم تعریف کرد و بهم گفت اینو از دست نده که خوب فکر کنید چه تاثیری روم گذاشت. از طرفی از طرف خانواده خودم تحت فشار بودم که زود تصمیم بگیر دیگه.
حتی قبل عقد استخاره کردم که بد اومد. به خانمم گفتم و ایشون هم گفت واسه ازدواج که کسی استخاره نمی کنه. خلاصه من هم که نمی تونستم عیبی ازشون بگیرم . حتی همون زیبایی هم به نظرم ظاهرش دلنشینه. ( خوب شاید ایده آل نباشه ولی قابل قبوله)
من روی ظاهر خیلی بحثی ندارم. بیشتر سنشون هست که اذیتم می کنه. البته من هم با نظر شما موافق هستم که من عاشق ایشون نیستم. من ایشون رو دوس دارم چون دختر خیلی خوبیه و منو خیلی دوست داره.
راستی یه چیزی. خانمم میگه اگه یه وقت احساس کردی پشیمون شدی از عقد ، چون ما عروسی نکردیم می تونیم جدا شیم و منم مهریه مو می بخشم. بهم گفت روش خوب فکر کنم. هرچند من بهش گفتم از این حرفا نزنه اما اون کفت به هر حال چون من قبل عقد بعضی حرفاتو جدی نگرفتم و الان می فهمم که باید جدی می گرفتم الان من می گم الان بهت و این فرصت رو بهت میدم که اگه می خوای جدا بشی اینکار رو بکنی که بعداً نگی من مردد بودم.
من فکر کردم دیدم جدایی راه حل نیست. چون آخه عیبی نداره که من به خاطرش ازش جدا شم. کسی که واسه چند ماه اختلاف سنی جدا نمیشه اونم کسی که همه می گن اخلاقش یه چیزی تو مایه های فرشته هست !! واقعاً خوش اخلاق و مودب هست.
ولی اون میگه من خوبم ، تو هم خوبی اما باید یه بار دیگه درست ازدواج کنیم. میگه بعد عقد که استرس هاش ازبین رفته تازه متوجه شده که باید حرفام رو جدی می گرفت . اون میگه الان متوجه میشم که تو واقعاً دوسم نداری و داری وانمود میکنی طوری که من ناراحت نشم (نمی دونم چطوری متوجه شده) .
خوب واقعاً من هم حس می کنم اون طور که باید و شاید دوستش ندارم. من رابطه ای رو شروع کردم که هدفش ازدواج نبود اما به ازدواج ختم شد. نمی دونم چرا نمی تونم عاشق خانمم باشم ! احساس می کنم که دلم تنگ میشه واسش اما خوب من دلم واسه همه دوستام هم تنگ میشه. نمی دونم . الان که بهش گفتم اصلاً حرف جدایی رو دیگه نزنه چون از جدایی می ترسم. ما اصلاً تو خونواده از این حرفا نداشتیم. امیدوارم که بعد از عروسی و ایجاد رابطه زناشویی احتملاً محبت تو من هم ایجاد میشه و من هم عاشق میشم.
خلاصه بگم که ایشون فعلاً اصرار دارن که من رو جدایی فکر کنم. ممنون میشم دوستان محبت کنند و منو تو این زمینه راهنمایی کنند.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
سلام محسن محترم
اين دست مسائلي كه عنوان كرديد همه بهانه است . ( توصيه مي كنم كتاب بهانه ممنوع - وين داير را بخوانيد )
به نظر من اساسا آدم بهانه جويي هستيدويك مورد را براي فرار از مسئوليت پيدا مي كنيد و روي همان مانور مي دهيد كه سرانجام براي روز مبادا راه در رو داشته باشيد .
به واقع اختلاف سني اين چنيني اگر قابليت هاي خوبي د رهمسرت مي بيني ابدا جاي مانور دادن و بيان كردن ندارد . ( ما نمونه ي مردمي هستيم كه از آنها و حرفهاي آنها مي ترسي )
شما تر س از حرف و قضاوت مردم داريد اما اين مردم چقدر در روزگار سخت در كنارت هستند. آيا به غير از اين است كه اين جمعيت ميلياردي روي كره ي زمين مدام در حال حرف زدن است آيا با حرف اين جمعيت دنيا بهشت شده ؟!!!
شما به خودت و به انتخابت شك داري و اين نشان مي دهد كه اعتماد به نفس بسيار پائيني داري
به نوعي داري فرار مي كني . ببين از چي ؟
چرا حرف ديگران اين همه روي شما اثر مي گذارد ؟
اگر ديگران بگويند خوب است ( اشاره به حرف مشاور دارم ) شما تا انتها جلو مي روي و خواست خودت را نديد مي گيري .
بنا به باورت مذهبي ات استخاره را نديد مي گيري ( به درست و غلط ماجرا كاري ندارم )
حتي معيارهاي اصلي خودت را نمي شناسي چرا؟
اگر مي شناسي چرا نسبت به آنها بي تفاوتي ؟
يك همسر خوب را چگونه تعريف مي كني ؟ آيا صفات اخلاقي اين زن در حدي هست كه به عنوان زن خوب از او ياد كني ؟ اگر پاسخت مثبت است چرا قدر اين نعمت را نمي داني .و از كجا معلوم كه نفر بعدي مشكل اختلاف سن نداشته باشد اما نكات و ويژگيهاي خوب همسرت را نيز نداشته باشد !!
چرا يك انسان را مدام از خودت مي راني در اصل شما به او احترام نمي گذاري و به جاي اينكه به فكر ساختن زندگي ات و رشد و پويايي آن باشي اين زن همسر مسير زندگي تو است
اين مشكلات در شما هست . امروز اين خانم نباشد با نفر بعدي هم هست . مسئله اين چند ماه اختلاف سن نباشد موارد ديگر هست .
اگر كسي از ترس خدا اقدام ازدواج كند امروز هم كه اين حرفها و از اين دست بهانه گيري ها نمي كند بايد ترس از خدا داشته باشد چرا نداري ؟! ( من نه اين ترس را تائيد مي كنم و نه تكذيب و به درست و غلطش كاري ندارم )
در نهايت شما تصميم گيرنده ي زندگي خود هستيد اما اين موارد و بسياري موارد ديگر در شما هست كه نياز به اصلاح و تغيير دارد تا شما بتواني زندگي آرام و بدون دغدغه اي را تجربه كني
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
به نظر من آقا محسن منتظر یه چیزه
اونم اینکه خود دخترخانم بهش پیشنهاد جدایی بده و از ته دل هم راضی باشه مگه نه...
ولی اینطور که در مورد این دختر گفتید من خودم به شخصه عاشقش شدم چون کمتر دختری تو این زمونه اینطور عاقل و باهوش و منطقیه...
از دستش ندین:72:
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط leilaaa
به نظر من آقا محسن منتظر یه چیزه
اونم اینکه خود دخترخانم بهش پیشنهاد جدایی بده و از ته دل هم راضی باشه مگه نه...
ولی اینطور که در مورد این دختر گفتید من خودم به شخصه عاشقش شدم چون کمتر دختری تو این زمونه اینطور عاقل و باهوش و منطقیه...
از دستش ندین:72:
ممنون از اینکه وقت گذاشتی.
راستش خودش که الان خیلی اصرار داره که من رو جدایی فکر کنم. میگه کاملاً هم ازم راضی هست و منو می بخشه. پس الان این گزینه رو دارم. ولی خودم فعلآً تصمیم به جدایی ندارم.
یکی از دلایلی که نمی تونم تصمیم به جدایی بگیرم همین تعریف هایی هست که همه ازش می کنن. مثلاً اون مشاور که رفتیم قبل رفتنم که باهاش تنها بودم بهم گفت گوهر باارزشی گیرت اومده، قدرش رو بدون. می تونم بگم 75% حرفهای این مشاور منو خیلی مصمم کرد که قضیه رو تموم کنم. به قول ani من با حرف های دیگران جلو میرم و این یه حقیقته. من خیلی حرفهای بقیه روم تاثیر میذاره.
در مورد جمله آخرتون هم خدایی من قبول دارم که دختر فهمیده و خیلی خوبیه اما چیکار کنم که نمی تونم عاشقش بشم. چندجا خوندم که عشق بعد از عروسی شکل میگیره اما می ترسم نگیره. من حتی به مشاور هم گفتم که من 3 ساله با ایشون رابطه دارم. اوایل من قصدم ازدواج نبود هرچند ایشون تو ذهنش قصد ازدواج داشت. ولی هنوز بعد 3 سال نتونستم عاشقش بشم. هرچند که مشاور گفت این اهمیتی نداره و عشق بعد از زندگی زناشویی ایجاد میشه.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
دوست عزیز
ببخشید می پرسم می تونم بدونم سن و شغل خودتون و همسرتون چیه؟
شاید شرایط سنی و یا شغلی تون این وسواس رو بیشتر کرده؟!
موفق باشید.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sanjab
دوست عزیز
ببخشید می پرسم می تونم بدونم سن و شغل خودتون و همسرتون چیه؟
شاید شرایط سنی و یا شغلی تون این وسواس رو بیشتر کرده؟!
موفق باشید.
خواهش می کنم. من 25 سال و خانمم هم تقریباً 26 سال. شغل هم جفتمون دانشجو کارشناسی ارشد . البته من یک کارهای پاره وقتی بعضاً می کنم و به زودی هم دکترا مو شروع می کنم.
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
دوست عزیز
با توجه به اینکه قبلا گفتید 3 سال پیش رابطه رو شروع کردید
به نظر من خیلی زود بوده که بخواین تصمیمات طولانی مدت در سن 22 یا 23 سالگی بگیرید.
خدا را شکر که همسر خوبی در این سنین که اوج احساس هست نصیبتان شده.
ولی چون دوستان دیگر هم این تاپیک را می خوانند بد نیست نقل قولی از دوستی بیان کنم که می گفت ازدواج در سن بالا آنچنان خوب نیست و توصیه نمی شود ولی یکی از مهمترین مزایایی که دارد این است که شخص بیشتر با عقل و بدون در گیری احساسی تصمیم می گیرد چون تقریبا شخصیت و معیارهایش تثبیت شده است.
به نظر من برای مدتی مثلا یک یا 2 ماه کمی کمتر و یا بیشتر اصلا همسرت را نبین . هیچ تماسی نه اس ام اس نه تلفن و نه دیدار.
فرصتی به خودت بده که عمیقا و مستقلاً در باره این رابطه فکر کنی و جدایی از اورا نیز تجربه کنی و بعد از این فرصت
تصمیم نهایی را بگیر.(اشکالی ندارد اگر با همسرت هم در مورد این فرصت صحبت کنی. )
به نظر من تا هنوز مطمئن نیستی عروسی نکن چون اینکار تنها شرایط را پیچیده تر می کند و (ببخشید که اینو می گم) بعد از مدتی که روابط ج .ن. س .ی و زناشویی عادی شد دوباره این حالات وسواس گونه برمی گردد.
که در آن زمان شرایط زندگی و یا جدایی برای خودت و آن خانم سخت تر و دردناک تر می شود.
امیدوارم با توکل برخدا بهترین تصمیم را بگیری.:72:
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
ببینیداین زندگی مال شماست ودرست نیست باهرنظری تصمیم شماهم عوض شه شمابایداول توذهنت مرورکنی که همسرت چه ویژگی مثبتی داشته که برای ازدواج انتخابش کردی وبعدببین اگه اون ویژگی برای شماجزوملاکهای اصلی بوده زیادوسواس به خرج ندید.وازالان سعی کنیدتمرین کنیدکه خودتون برای زندگیتون تصمیم بگیریدوباوزش هربادی جهت خودتونوعوض نکنید.چون این روش براتون عادت میشه وخودتون بیشترازهمه دچاردوگانگی افکارمیشیدوبیشترین ضربه روخودتون می خورید.ووقتی دچارگرفتاری توزندگی بشیدهمین افرادی که به شماجهت می دادندممکنه پشت شمانباشند.پس سعی کنیدخودتون تصمیم گیرنده نهایی باشید.:72: