RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
متین عزیز سلام
آرامشت رو همینجوری حفظ کن عزیزم...گریه کردن تو این روزها طبیعیه ...پس تا میتونی حتما حرم
برو و حسابی اشک بریز تا آروم آروم بشی....از خداوند صبر و آرامش بخواه عزیز جان...تهمت زدن
و داغ بزرگی رو دلت گذاشتن قبول...تهمت زدن تیر آخره...به من هم حرفای ناروایی زدن پشت
سرم که دلم شکست...اما من فقط به خدا واگذارشون کردم...اونا الان فقط همین رو میخوان که
شما زنگ بزنی تا بهونه دستشون بدی پس شما اصلا بهش سعی کن فکر نکنی و به خدا واگذار
بکنی اونها رو....یه ضرب المثل هست که میگه : " کافر همه را به کیش خود پندارد"
متین قوی باش...میدونم دل شکسته ای ولی حتما درش خیری بوده...هیچ کاره خدا بی حکمت
نیست...ازش بخواه بهت قدرت بده..هی نشین فکر کن که چرا اینجوری شد...بگو خدایا راضی
هستم به رضات...بهم قدرت بده...متین عزیز برای خوشبخت بودن حتما نیاز به وجود دیگران
نیست...خوشبختی در درون ماست..بیا بنویس و درد و دل کن تا بالاخره خوب خوب خوب بشی
حتما دعات می کنم...دعا موقع نماز صبح خیلی اثر بخشه به خصوص قرآن خوندن
موفق باشی
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام
متوجه نمیشم که با زنگ زدنم چه بهونه ای دستشون میدم ؟
تصمیم گرفتم ساعتهای کاریمو یکم بیشتر کنم و بقیه شم با دوستام برم بیرون . با اینکه دیروز بعد از شرکت تا ساعت 7 با دوستم بودم ولی وقتی رسیدم خونه انگار که 10 ساله که ندیدمش و صداشو نشنیدم خیلی دلتنگ شدم و متاسفانه نتونستم تحمل کنم و بهش زنگ زدم ولی غرورم اجازه نداد حرف بزنم اما بعدش خودش زنگید و سرم داد زد که دیگه بهش زنگ نزنم . (همیشه اون زنگ میزد و اگه یه بار من میزنگیدم کلی ذوق میکرد و خوشحال میشد ) ولی اینبار داد زد که بهش زنگ نزنم . احساس میکنم خیلی عوض شده . نمیدونم شایدم اونم اعصابش خورده و خودشم نمیدونه باید چکار کنه .
ولی آخرین بار بهم گفته بود مجبوره پا روی دلش بذاره بخاطر خونوادش . هر وقت من میگفتم قضیه رو تموم کنیم میگفت نباید کم بیاریم باید کاری کنیم که خونواده ها تسلیم شن ولی خودش تسلیم شد . این دو روز خیلی سعی کردم بهش فکر نکنم اما گاهی ناخودآگاه یادش میفتم و همون لحظه بی اختیار اشکم در میاد .
(مردها همیشه تا قلب دخترها رو تسخیر نکردند سایه به سایه دنبالشون هستند و خودشونو به آب و آتیش میزنند اما همینکه دختر بهشون علاقه مند شه بیخیالش میشند .)
راستی از نامزدت چه خبر بهار جان ؟
یعنی با حرفهایی که خونوادش پشت سرت گفتند بازم تونسته راضیشون کنه؟
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام عزیز جان
یعنی انگار همه آدمهای وابسته اینجور رفتار می کنن :311: خانم گل من که گفتم بهت نه به
خودش زنگ بزن نه مادرش...ارزش تو وقتی حفظ میشه که فقط سکوت کنی...متین عزیز این رو
دارم جدی بهت می گم چون بعدا پشیمون میشی که کاش زنگ نمیزدم!...اون داد رو تو باید
می زدی نه اون...من وقتی چندین ماه ارتباط رو کامل قطع کردم خودش به صرافت افتاد!
هنوز که اقدام عملی ازشون ندیدم و دارم عادی زندگی می کنم...امشب هم که با دوستان
قدیمی دارم واسه اولین بار میرم اصفهان.حسابی خوش می گذره احتمالا :227: ..عزیزم این
دوران رو باید بگذرونی...اون الان تو فشاره واسه همین داد زد سرت...انگار زیر پاش یه دره عمیق
باز شده و همینجور داره میره پایین...حال اون الان از تو بدتره و هرچی تو بری طرفش بدتر
هم میشه...پس رهاش کن و زندگی کن!...خودش برمی گرده اما تا یک تصمیم قاطع نگرفته
دیگه بهش وابسته نشو!...مگه قبول نداری خدا بهترین کارگردانه؟....پس بگذار خودش این
داستان رو به بهترین شکل تموم کنه...خودت و آقا رو به خدا بسپر!...من دارم زندگی
می کنم و خوشبختم....متین خدا منتظرته ها...اونم تو حرم خود آقا امام رضا....برو حرم و
از آقا بخواه که صبور ، مقاوم و محکمت کنه!
10 روز بعد نماز صبح قبل از حرف زدن با دیگران این دعا رو 10 بار بخون :
"یا قدیم و یا دائم ، یا حی و یا قیوم ، یا فرد یا وتر ، یا واحد و یا احد ، یا من لم یلد و لم یولد و
لم یکن له کفوا احد ، و صلی الله علی محمدا و آله اجمعین ، برحمتک یا ارحم الراحمین" و
بعد سوره "یس" رو بخون و از خدا بخواه تا بهت آرامش بده و صبر و اونچه که خیره بهت بده.
چون خدا رو به اسماء مقدسش قسم میدی هم آرومت می کنه هم حاجت روات و خیلی
بهش نزدیک میشی.
من تا جمعه نیستم...
موفق باشی
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام متین عزیز
امیدوارم که خوب و سلامت و پر از آرامش باشی
چه خبر از احوالاتت دوست عزیز؟
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام بهار جان
اصلا خوب نیستم .
تنها کاری که می تونم بکنم اینه که فقط دعا کنم اینبار با خونوادش برگرده و اینکه هر روز فقط به اینکه تا شب چه کارهایی باید انجام بدم ،فکر می کنم . و شب که میشه خوشحالم که یک روز دیگه هم گذشت .
کار دیگه ای به ذهنم نمیرسه .
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
متین عزیز سلام
عیدت (میلاد امام رضا) مبارک :72:
امروز برایتان comment گذاشتم اما گویا سیستم ثبت نکرده
دوست عزیز از این انتظار یک ایده آل بساز و خودت را از هر لحاظ (درس ، موقعیت مالی ، موقعیت شغلی ، شهصیت
و ...) قوی کن.وقتی شخصیت تو زیبا باشد و مقتدر باعث تحسین دیگران خواهی شد...این روزهای سخت می گذرد
و آقا پسر هم احتمالا بعد چند ماه بر می گردد اما تا قاطعانه تصمیم برای آینده نگرفته است به او باز وابسته نشو تا
دوباره نشکنی!...به خدا توکل کن و خودت را به بسپار...اگر صلاح بداند او را برمی گرداند...اما تا آن موقع متینی
زیبا و قوی بساز و برای زندگی کردن و شاد بودن منتظر کسی نباش!...من برایت همواره دعا میکنم و از خداوند برایت
شادی را در این شب عزیز خواستارم!
متین قوی است و می تواند
:72:
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
سلام مرسی بهار جان
فقط تو جوابمو دادی توی این مدت
امروز رفتم حرم . خیلی شلوغ بود و باصفا جات خالی.
ار امام رضا خاستم که کمکم کنه و خودش همه چیزو درست کنه و نذاره کسی بهم تهمت بزنه . شاید باورت نشه ولی اون لحظه که اونجا بودم تو رو دعا کردم .
خیلی واسم سخته که قبول کنم شاید دیگه برنگرده ولی بازم امیدوارم . اینقدر دلم واسش تنگ شده که امروز چند بار وسوسه شدم از تلفن کارتی بهش بزنگم و فقط صداشو بشنوم (بیشتر از 100 بار) ولی با این فکر که شاید این کار مدت فکر کردن و تنها بودنشو بیشتر کنه یا بیشتر ازم گریزون شه خودمو منصرف کردم . به نظر تو با اینکه این حرفها رو در مورد من شنیده بازم ممکنه بتونه جلوی خونوادش بایسته و برگرده ؟ نمیدونم ولی یجورایی به خودم میگم برمیگرده . امروز از خدا و امام رضا خاستم که بهش کمک کنه که تصمیم درست بگیره و خودشو زیادی گرفتار این حرفها نکنه و احساسی عمل نکنه که بعدا پشیمون شه . (انتخاب درست یعنی من :311::311:)
وقتی مامانم میپرسه چه خبر و سراغشو میگیره یا میگه دیدی گفتم به درد نمیخوره و....، خیلی حالم بدتر میشه .
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
دوست عزیز
به نظرم اگر واقعا تهمتهای نادرست و غیر واقع زدنند چه اون آقا پسر باور کنه چه باور نکنه به درک و فهم خودش بر می گرده . پس منتظرش نباش و اونو که بدون اینکه از خودش و خانوادش مطمئن باشه با اصرارش به ادامه رابطه تو رو عاشق و وابسته کرده و همچنین مادری رو که برای ازدست ندان پسرش بهت تهمت ناروا زده فقط و فقط به خدا واگذار کن.
و بدون که دو تا از بهترین زیبایهایی که خداوند آفریده آسمون پر ستاره و و جدان آسوده است.:43:
التماس دعا:72:
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sanjab
دوست عزیز
به نظرم اگر واقعا تهمتهای نادرست و غیر واقع زدنند چه اون آقا پسر باور کنه چه باور نکنه به درک و فهم خودش بر می گرده .
التماس دعا:72:
مرسی دوست من .
ولی یه سوال؟ تهمت درست و مطابق با واقعیت وجود داره ؟ اگه مطابق با واقعیت باشه که میشه حقیقت . ولی تهمتشون خیلی بد و غیر واقع بوده . آخه 7 سال از زندگیت کسی عاشقانه دوست داشته باشه و تو هم 5 سال واقعا عاشقش باشی نمیشه بهش فکر نکرد و منتظر نبود . ولی دارم سعی خودمو میکنم که ازین شرایط بیام بیرون . ولی از طرفی هم نا امید نیستم .
RE: lمشکل با سنتی بودن خانواده پسر
متین عزیز سلام
دوست عزیز واقعا از تو سپاسگزارم که به یاد من در حرم بودی...بسیار محتاج دعا هستم و نیاز
دارم به دعاهات...کار بسیار درستی کردی که تماس نگرفتی و خودت را با اینکه بسیار سخت
است کنترل کردی :104: عزیزم فقط به خدا در این مورد توکل کن و از خدا بخواه که خدا تو رو
از این تهمتی که بهت زدند مبرا کنه و حقیقت مثل روز برای همگان روشن بشه...عزیز دل من هم
دعا می کنم که این مسئله به زودی مشخص شود...آقا پسر هم اگر انقدر دهن بین هستند که
با این همه سال اعتماد و تحقیق با یک حرف بی اساس از شما دل می برند همان به که همین
الان بروند...هیچ فکر کردی اگر مادرش بعدها در زندگی این تهمت را به شما می زد موجب چه
فجایعی می شد؟...گاهی اوقات بعضی اتفاقات که ما آنها را شر می پنداریم الطاف خفیه
الهی هستند که خیری در ان نهفته هست که ما بعدا آن را می فهمیم...فقط از خداوند
صبر و آرامش بخواه و اینکه حقیقت روشن شود ... تو زندگی کن و در این تالار با دوستان
همدردی کن و گره از مشکلات دیگران باز کن تا خداوند خودش دست به کار شود و گره از
مشکلاتت باز کند...شاید هم این گره به نفع توست...کسی چه می داند؟
به قول حافظ : تو چه دانی که پس پرده چه خوب است و چه زشت؟
به خداوند اعتماد کن تا آرامش و خوشبختی را به متین عزیز هدیه کند.
همیشه دعا گویت هستم عزیزم
التماس دعا