تجاوز و بدنبالش بارداری.و تهدید از سوی او

چیزی که مشخصه و 100% بهش اطمینان داشته باش اینه که مدارا با این افراد زندگی تو داغون میکنه و در نهایت چیزی واست نمیذاره فکر نکن با مدارا کردن باهاشون نتیجه میگیری
خوب این ازین پس راهت مدارا کردن باهاشون نیست

اما راجع به باقی قضیه دوستان بهت کمک کردن و خودت هم دست به کار شدی، باید قوی باشی و با قدرت جلوشون وایسی در این شک نکن
ولی خوب ازین نظر که چطور کم سروصداتر این کارو انجام بدی اونجا دیگه بحث هست و بستگی به شرایطت داره. به نظرم اگه بتونی کم کم یکی از اعضای خونوادتو در جریان بذاری (چون بالاخره متوجه میشن به این فکر کن وقتی دردتو فهمیدن حداقل پشتوانه ای هستن ولی بدون پشتوانه مثل برگی هستی که از درختش جدا شده)
اگر هم بتونی یه فرد مورد اعتماد پیدا کنی عالیه
مسئله رو میتونی با یه وکیل خوب هم مطرح کنی، هم به قانون معتقدن هم اینکاره اند، و هم ترسی از آشنائیت و مسائل بعدی نداره
به نظر من امکان وکیل رو هم در نظر بگیر، به هزینه ی مالیش هم میارزه

امیدوارم موفق باشی، الان بیشتر ترس و استرس تو از بدون پشتوانه بودنته سعی کن کم کم واسه خودت پشتوانه جور کنی

دوستای عزیزم ازتون ممنونم:72:

امروز آقای پلیس باهام تماس گرفت و گفت زنگ زدیم بهش و گفتیم بیاد کلانتری, فکر کرد یکی از دوستاشه داره شوخی می کنه بست به فحش, گفت واسش برنامه داریم, بهم گفت من رو بعنوان نه برادر نه پدر بدون من رو بعنوان یه دوست بدون که به هم آسیبی نمی رسونیم و به هم کمک می کنیم, گفت خطت رو عوض کن...

یه کم خیالم راحت شده, آخه اون روز کلی تهدید کرده بود فردا می یام کل محلتون رو پر می کنم اما هیچ کاری نکرد, فهمیدم تهدیدهاش پوچه, این آقای پلیس هم خدا عمرش بده خیلی از استرسم کم کرده, گفت اصلا نگران نباش بسپار به ما, خودمون می دونیم چیکار کنیم.
بخاطر این به این آقا گفتم که به خانوادم چیزی نگم, می ترسم شیر خواهرم خشک بشه, خیلی وقت نیست که بچش بدنیا اومده, وضع مادرم هم که اینطوری, الان شرایطی نیست که بتونم بگم, فقط اون با خونه تماس می گرفت به مامانم گفتم که یکی داره مزاحمم می شه و می گه تو فلانی و .... مامانم هم گفت اصلا به فرض تو کاری هم کردی به کسی ربطی نداره, به آقای پلیس هم گفتم قضیه ی تجاوز رو اون هم گفت به اون ربطی نداره.

برام دعا کنید, دعا کنید که خدا از این شر نجاتم بده.

مهرتای عزیزم برات دعا میکنم ، نگران نباش ، ایشالله همه چی درست میشه و به روال عادی برمیگرده
قوی باش:46::46:

تصمیم درستی گرفتید و به پلیس خبر دادید.
برای شما دعا می کنم.

ان شا الله این آدم های کثیف هم به سزای اعمالشون برسند.

اگر مایل هستید باز هم ما رو در جریان کارها قرار بدهید تا اگر شد کمکتون کنیم.

توکلتون به خدا باشه.

عزیزم اصلا نترس از هرچی بترسی سرت میاد فقط محکم باش و جوابشم نده خودش خسته می شه اون ضعفه تو رو فهمیده قوی باش:326:

سلام بازم من اومدم... ازتون عذر می خوام که با حرفهام اذیتتون کردم اما به هم فکری تون نیاز دارم


اون پسره هنوز بهم زنگ می زنه فقط کمتر شده تماس هاش

من هم نمی تونم به پلیسه زنگ بزنم آخه دیروز باهام تماس گرفت و بعد چند دقیقه صحبت گفت قصد ازدواج نداری؟ گفت ازت خوشم اومد با وجود مشکلی که برات بوجود اومده اما خودت رو حفظ کردی, گفت من 24 سالمه!!! به دختر خاله م گفتم باورش نمی شد می گفت اون 40 رو داره... اصلا به چهرش نمی خوره هیکلی و قد بلنده صورتش هم به 24 ساله ها نمی خوره...

روی لباسش 4 تا خط بود نمی دونم سرگرده یا هر چی... دختر خاله م گفت احتیاط کن, از اول هم که دید داره شمارم رو می گیره که شخصا رسیدگی کنه گفت مواظب باش, به هیچ کی نمی شه اعتماد کرد, قرار نذار باهاش و ... حالا نمی دونم چیکار کنم, بهش گفتم فکرام رو می کنم خودم باهاتون تماس می گیرم, گفت اگه قبول کنی رسما می یایم جلو....

من که نمی خوام فقط کارم بهش گیره, نمی دونم قصدش چیه, واقعا آدم به هیچ کی نمی تونه اعتماد کنه.

احتمالا اين آقاي پليس هم مي خواد از شما سوء استفاده كنه مواظب باشيد.:305:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mehrta

سلام بازم من اومدم... ازتون عذر می خوام که با حرفهام اذیتتون کردم اما به هم فکری تون نیاز دارم


اون پسره هنوز بهم زنگ می زنه فقط کمتر شده تماس هاش

من هم نمی تونم به پلیسه زنگ بزنم آخه دیروز باهام تماس گرفت و بعد چند دقیقه صحبت گفت قصد ازدواج نداری؟ گفت ازت خوشم اومد با وجود مشکلی که برات بوجود اومده اما خودت رو حفظ کردی, گفت من 24 سالمه!!! به دختر خاله م گفتم باورش نمی شد می گفت اون 40 رو داره... اصلا به چهرش نمی خوره هیکلی و قد بلنده صورتش هم به 24 ساله ها نمی خوره...

روی لباسش 4 تا خط بود نمی دونم سرگرده یا هر چی... دختر خاله م گفت احتیاط کن, از اول هم که دید داره شمارم رو می گیره که شخصا رسیدگی کنه گفت مواظب باش, به هیچ کی نمی شه اعتماد کرد, قرار نذار باهاش و ... حالا نمی دونم چیکار کنم, بهش گفتم فکرام رو می کنم خودم باهاتون تماس می گیرم, گفت اگه قبول کنی رسما می یایم جلو....

من که نمی خوام فقط کارم بهش گیره, نمی دونم قصدش چیه, واقعا آدم به هیچ کی نمی تونه اعتماد کنه.

---

عزیزم ممکنه می خواد ازتون سوء استفاده کنه یا شما رو امتحان کنه که ببینه چقدر تو قضیه مقصر هستید.
شما بهش بگو من چون بی پناه بودم به پلیس پناه اوردم و از پلیس و نه از شخص کمک خواستم. هنوز هم مزاحمت این آقا ادامه داره و من مطمئن تر از نیروی انتظامی جایی رو نمی شناسم. نزارید اعتمادم سلب بشه.
بزارید خیال کنم که بخاطر حس انسان دوستی و خدمت به مردم، دارین کمکم می کنید.

کاش می تونستی از خانواده ات کمک بگیری.
در هرحال مراقب باش و احتیاط کن.

پدر ، برادر ، عمو، دائی و... نداری ؟

سعی نکن این قضیه رو با افرادی هم سن وسال خودت حل کنی.

وجود یه بزرگتر مرد پشتوانه خوبیه برا شما. تجربه حرف اول رو تو این جور مواقع می زنه.

مساله شما اینجوری که پیش میری حل نمیشه

پیش آقای پلیس جوری جلوه نده که آخرین امیدت ایشون هستن و نزار فکر کنن کسی رو نداری و نمیتونی به خانوادت بگی، چون ممکنه یه مشکل دیگه به مشکلاتت اضافه بشه ، بهشون بگو که اگه مشکلت رو بتونن حل کنن خیلی خوبه ولی در صورتی که حل نشه خانوادت رو در جریان میگزاری و شکایت میکنی ، حدودت رو هم رعایت کن با این آقا که در ظاهر قصد کمک داره چون ممکنه که ... البته نمیخوم منفی بافی کنم ولی محکم باش و قوی و به این فکر کن که شاید لازم باشه رسما شکایت بکنی و نزار کسی بفهمه که از این کار وحشت داری
ببین عزیزم این آقا که در جریان مشکل شما هست درسته و از احوال و نگرانی شما مطلع هست الان موقع خواستگاری کردن هست ؟