RE: مشکل جدی با نامزدم،لجبازی و شرط گذاشتن
با سلام
parvane123 گرامی
با توجه اینکه در قوانین تالار و همچنین در تاپیکهای مستقل در انتخاب عناوين تاپيكهاي خود دقت كنيد
نسبت به انتخاب عنوان مناسب برای تاپیک های ایجاد شده تذکر داده شده است،و همچنین برای اعضاء تازه وارد پیام خصوصی ارسال میشود که این مورد در آن قید شده،
اما شما این مورد را نادیده گرفته اید ،ما هم بر حسب وظیفه عنوان تاپیک شما را تغییر دادیم
اگر تاپیکها عنوان مناسبی داشته باشند ،در آینده یک عضو جدید اگر مشکل مشابه داشته باشد دسترسی او به مطالب بهتر است
مراتب جهت استحضار شما عضو گرامی
RE: مشکل جدی با نامزدم،لجبازی و شرط گذاشتن
من ديگه حرفي نمي زنم چون شما اصلا به حرف گوش نمي دي.
RE: مشکل جدی با نامزدم،لجبازی و شرط گذاشتن
از تمام دوستانی که به بنده توجه کرده ونظر داده اند تشکر می کنم.
دوستان عزیزم من سعی کردم در نقل ماجرا واقع بینانه عمل کنم. اگر دقت کنید اصلا یک طرفه ننوشتم.بیشتر از عیب های خودم نوشتم . در حالیکه مسلم هست که در یک اختلافی خانوادگی که تا این حد پیش می رود هر دو طرف مقصرند حال یک طرف کمتر و طرف دیگر بیشتر. من با اینکه سن کمی ندارم و موقعیت اجتماعی بسیار مناسبی هم دارم اما تا به حال با هیچ مردی رابطه عاطفی نداشتم. این اولین رابطه من بود . براورده شدن تمام ارزوهایم را برای زندگی مشترکم نگه داشته بودم. فکر می کردم همسرم وقتی مرا انتخاب کرد واقعا مرا دوست خواهد داشت. برای دیدنم لحظه شماری خواهد کرد . در جمع خانوادگی به من توجه خواهد کرد. روزی چندین بار به من خواهد گفت که من را دوست دارد و.... اما این انتظاراتم براورده نشد.من کم کم حس کردم همسرم من را دوست ندارد و این روی رفتارهای من هم تاثیر گذاشت. زود ازش می رنجیدم سریع قهر می کردم. حلقه مو در میاوردم. ازش انتقاد می کردم که از لحاظ عاطفی منو تامین نمی کنه. اما اون تغییری در رفتارش ایجاد نمی کردولی در مقابل این حرفهام برخورد نامناسبی هم نداشت. حالا می فهمم اون به اندازه من احساساتی نبود و از رفتارهای احساسی هم حوشش نمیومد. ما قبل از عید با خانواده تصمیم به مسافرت گرفته بودیم نامزدم هم قبول کرده بود باهامون بیاد اما وقتی من تمام اقدامات مسافرتو انجام دادم محل اقامتمونو رزرو کردم و .... گفت نمیاد گفت اگه بیاد مامانش ناراحت میشه. هرقدر التماس کردم نیومد ولی به من گفت تو برو حسابی بگرد برای منم سوغاتی بیار. ما هم چون همه کارا رو انجام داده بودیم رفتیم. چند روزی که مسافرت بودیم اصلا بهم زنگ نزد فقط چند تا اس ام اس احوالپرسی بود و بس. منم زنگ نزدم بهش. پیش خودم گفتم حاضر نشده باهامون بیاد حالا دست پیشم گرفته که پس نیوفته. موقع برگشتن داشتیم می رسیدیم شهرمون که دلم طاقت نیاورد اس ام اس زدم که داریم می رسیم خونه بیا خونمون دلم برات تنگ شده. گفت نمیام می خوام بخوابم . فهمیدم که ناراخته گفتم من الان میام خونتون وچند دقیقه میبینیمت و بر می گردم . گفت نه و بعد اس ام اس زد که راه افتادم برم به شهر محل کارم. من ازاین رفتارش تعجب کردم زنگ زدم جواب نداد اس ام اس دادم گفت کاری به کارش نداشته باشم حالش خوب نیست. جریانات ما از اینجا شروع شد اخر هفته که برگشت شهرمون حتی به دیدن من نیومد و......
من قبول دارم که رفتارام احساسیه اما ایا رفتارهای ایشون مورد تایید هستن. ایا با دوری از من و اینکه حتی جواب تلفن هامم نمی ده مشکلشون با بنده حل میشه.الان 3 ماهه مسئله ما شروع شده تو این 3 ماه فقط 3 بار اونم تو جلسات خانوادگی که برای حل مشکل گذاشتیم همدیگرو دیدیم. صبر کردن برای اینه که ایشون اروم بشن اما ایشون تو تنهاییشون فقط نقاط منفی من به ذهنشون میاد و اونقدر اونا رو تو ذهنشون مرور می کنن که ازم زده میشن. از طرفی پدر من و مادر ایشون بیمار هستند و تحمل استرس به این بزرگی رو ندارند. هر روز تو خونه ما بحث هست که چی کار کنیم و چی کار نکنیم. برای کسی که فقط شنونده هست گفت اینکه صبر کن و با کارای دیگه خودتو مشغول کن ساده هست اما وقتی زمان عمل می رسه .... قصد دفاع از خودم رو نداشتم فقط من باب دردو دل نوشتم.
RE: مشکل جدی با نامزدم،لجبازی و شرط گذاشتن
سلام
دیروز قرار بود بهش جواب بدم . گفتم حال روحی خوبی ندارم و با اس ام اس می گم اونم گفت بگو. بهش گفتم عشق اولمه و دوستش دارم گفتم حاضرم برای ارامشش هر کاری بکنم اما اگه از مهریه ام بگذرم برام عزت نفسی نمیمونه و نه من و نه اون از زندگی لذتی نمی بریم. گفتم حاضرم عند الاستطاعه بکنم. گفتم بهتره فعلا فکر اینکه بریم خونه خودمون نیاشیم الان هر 2 مون تغییر کردیم بهتره با هم در ارتباط باشیم ببینیم می تونیم تغییرات جدید همو قبول کنیم یا نه. گفت کار داره و شب بهم جواب می ده. شب شد اما خبری ازش نشد بهش اس ام اس دادم که منتظرم گفت نظری نداره. گفت نظرش همونه که گفته. گفت دوران نامزدیمون بدترین روزهاش بوده. فقط تحمل می کرده تا شاید درست بشه. وقتی این حرفو شنیدم سخت دلم شکست. تا صبح چشم رو هم نذاشتم. فکر می کنم با چیزایی که گفت طلاق بهترین راه باشه. کم کم منم دارم احساسمو بهش از دست می دم.
RE: مشکل جدی با نامزدم،لجبازی و شرط گذاشتن
برگرد شهر خودت و پیش پدر و مادرت و برو سرکار و بخودت برس و مشغول باش
به همسرت هم بگو بهت 1 ماه وقت می دم بیای بریم مشاوره و در مورد این زندگی تصمیم جدی بگیریم و روی خودمون کارکنیم.
و اگر نیازی به مشاوره نمی بینی بعد از این یک ماه من من مهرم رو به اجرا خواهم گذاشت تا برای طلاق اقدام کنیم.
همسر شما از علاقه شما به خودش می خواد سو استفاده کنه و اگر این امتیاز مهر رو از شما بگیره در بقیه مراحل زندگی هم بدنبال امتیا زات بیشتر خواهد بود پس دز مورد مهریه که حق قانونی شمااست کوتاه نیاید.
RE: مشکل جدی با نامزدم،لجبازی و شرط گذاشتن
سنجاب عزیز
همسر من دل مهربونی داره ولی خیلی لجباز و بدبینه. تو دوران نامزدی مون روزهای خوب کم نداشتیم. همیشه بهم می گفت چون ما هیچ مشکلی با هم نداریم من الکی دنبال مشکل می گردم و حس می کنم به من علاقه نداره. همیشه موقع خداحافظی چشای هر دو مون پر اشک می شد(هفته ای یه بار همدیگرو میدیدیم.) متاسفانه چون اولین رابطم بود روش خیلی حساس بودم هر حرفی می زد به خودم می گرفتم و بهونه می کردم که منو دوست نداری. اونم رفتاراش طوری بود که کاملا حس می کردم خانواده اش براش در اولویت هستن. الان نمی دونم چش شده اصلا خوبی هام تو ذهنش نیست فقط بدی هامو می بینه. من با بچه بازیهام اذیتش کردم اینو قبول دارم اما هر جور فکر کنین معذرت خواستم و سعی کردم از دلش دربیارم. طلاق برام خیلی سخته حیفم میاد واسه زندگی که قرار بود شروع بشه . ما هر دو مدرس دانشگاهیم مشکل مالی هم نداریم. اصلا نمی فهمم چرا اینجوری می کنه. میگه الان احساس شکست میکنه. الان خانوادم نظرشون رو طلاقه. به اونم گفتیم گفت اینو شما گفتین من اینو نمی گفتم. واقعا شرایط بدی دارم. تو اوایل ارتباطمون خودمو مقصر می دونم که خستش کردم اما بازم رفتار الانش برام اصلا توجیه نمیشه. چطوری می تونم به خودم جذبش کنم؟
جناب مدیر همدردی، فرشته مهربان ، بالهای صداقت و همه اعضای محترم تالار
خواهش می کنم راهنمایی کنین که چطور می تونم دلشو به دست بیارم. نمی خوام طلاق بگیرم . خانواده می گن بزرگای فامیلو(بابابزرگامو) بفرستیم باهاش صحبت کنن اما من خیلی راضی نیستم فکر نمی کنم فایده ای داشته باشه. یه دوستی داره که معرف من به ایشون بوده(خودش قبلا خواستگار من بود ولی چون به هم نمی خوردیم ادامه ندادیم . البته ایشون نمی دونن که من در جریانم که ایشون منو به همسرم معرفی کردن.) گاهی فکر می کنم ازش بخوام غیر مستفیم (همسرم متوجه نشه که من ازشون خواستم) باهاش صحبت کنه. خودم تا جایی که می تونستم ابزار علاقه و التماس کردم ولی اصلا فایده نداره. فعلا با خانوادم هم بد شده. چون تو اون جلسه اخر اون قدر غدبازی در اورد که بابام عصبانی شد و یه توهین کوچولو بهش کرد! شوهرم گفته دماغ خانوادمو به خاک می ماله!
RE: مشکل جدی با نامزدم،لجبازی و شرط گذاشتن
هرچه شما الان بیشتر طرفش بری اون بیشتر ازت دور میشه
شنیدی دختر آویزون پسر گریزون ویا دختر گریزون پسر آویزون
بگو تا یک ماه دیگه میخام مهرو بزارم اجرا یا بیابریم پش شخص سوم بیطرفی مثل مشاور هر حرفی که اون زد
اگر قبول نکرد مهرت و بزار اجرا دو حالت داره
حالت اول: شما رو اونقدر نمی خواد که می گه مهرت و می دم و طلاق (رابطه تموم می شه) و از بلا تکلیفی در می یای.
حالت دوم : سعی می کنه خودش یا با راهنمایی مشاور این رابطه رو اصلاح کنه بدون اینکه نیاز باشه شما مهرتو ببخشی.
خواهشا بعد از این اولتیماتوم دیگه هیچ تماسی حتی یک اس ام اس هم بهش نزن و اگر واکنشی نشون نداد پیگیر مهرت باش
گویی تنها دلواپسی اون از مهر شماست.
RE: مشکل جدی با نامزدم،لجبازی و شرط گذاشتن
من اگرم بخوام ازش جدا شم تواففی جدا میشم چون مراحل گرفتن مهریه طولانی و اعصاب خورد کنه.ضمنا اون شخصیت خاصی داره اگه فکر کنه می خوایم تهدیدش کنیم بدتر لج کی کنه و ممکنه حتی طلاقم نده و ما رو یه مدت بپیچونه. ما بهش گفتیم که اگه قصدش طلاقه من از مهرم میگذرم و تمام خریداشم پس می دیم بیاد توافقی جدا شیم . اون گفت الان برای هر اتفاقی حاضره (حنی به اجرا گذاشتن مهریه) میگه چون بهم بدبین شده می خواد اگه باهام وارد زندگی شد از این بابت خیالش راحت باشه.