RE: فرشته مهربان همفکری می خوام
آريانا خواهر عزيزم،
مي خوام فقط نوشته هات رو برات بررسي كنم كه بتوني خطاهاي رفتاريت رو درست تشخيص بدي:
اماي خطاي 0 قبل زا همه: پيام كوتاه يا اس ام اس براي يادآوري عشق و دوست داشتن خوبه! اما براي ابراز محبت در وضعيت بحران، فقط مي تونه اوضاع رو بد تر كنه!
آريانا: تو،دنیای منی!نمیتونم حتی یک لحظه مو بدون تو تصور کنم!بیشترازهرکسی دوستت دارم!حرفات یادته؟
چقدرزود ثابتشون کردی!!!
-- جملات بسيار خوبي نوشتي... عاشقانه! اما سرزنش و بي اعتبار سازي اينجا يك دفعه مي رسه تا 100: حرفات يادته؟ چقدر زود ثابتشون كردي!
همسر آريانا: من حرفایی روکه زدم همش یادمه وپای حرفام هستم،این تویی که زودتر ازمن حرفات یادت رفته!تو
به خانواده وشعور من توهین کردی!!!
-- به اين مي گن چرخه تشديد! در جواب بايد آريانا با اعتبار بخشي،نگذاره تشديد يا همون رزنانس موجب انفجار بشه!
آريانا: خانواده تو منم.ای کاش ذره ای ازاین حمایت برای من بودتا نتونند ناراحتم کرده وزندگیمونو تهدیدکنند!
حالاکه چی؟تصمیمت چیه؟تاکی میخوای به این کارات ادامه بدی؟
-- متاسفانه آريانا نه تنها اعتبار بخشي نمي كنه كه به بي اعتبار سازي ادامه مي ده! و تشديد رو دامن مي زنه... مثل اينكه يكي مي خواد برنده داستان بشه! نه؟؟ وقتي مي خواهيم تشديد تموم بشه در وهله اول بايد نخواهيم كه برنده بشيم! اعتبار بخشي كنيم... همدلي كنيم... خب آريانا اين كار رو نمي كنه!
همسر آريانا: شب باهم صحبت می کنیم.
-- از ادامه گفتگو اجتناب مي كنه و كناره گيري مي كنه... مثل اينكه بلند مي شه مي ره!
عملا گفتگوي آريانا با همسرش رو سه تا عامل تخريب گفتگوي همسران، به شدت تخريب مي كنه! هر چند اين گفتگو با پيام كوتاه بوده... اما فكر كن اگر پيش هم نشسته بودند چي مي شد!
1. بي اعتبار سازي
2. تشديد
3. اجتناب و كناره گيري
چهار خط با هم حرف زدين، هر سه تا كار رو انجام دادين!
آداب گفتگو رو برات نوشتم...يه بار ديگه با دقت نگاه كن!
يكي از مهمترين مواردي كه هست ،زمان و مكان گفتگو هست... خيلي مهمه... همه زمانها براي گفتگو مناسب نيست! مثلا اينكه شوهرت گفته ميام حرف مي زنيم! به اين معني نيست كه تا اومد شروع كنيد حرف زدن! نه...
بذار آروم بشه.. التهاب كار بخوابه! يه چيزي بخوره... بعد با همون تكنيكها و مواردي كه گفتم با كنترل هيجانات خودت، گفتگو كنيد... چاي بخوريد!
موفق باشي/ سوالي داشتي بپرس
RE: فرشته مهربان همفکری می خوام
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
1. بي اعتبار سازي
2. تشديد
3. اجتناب و كناره گيري
آقایsci ممنون ازپاسختون ولی من واقعا بلدنیستم چه جوری این موارد رو به کارببرم.
ازاینکه میخواهیم حرف بزنیم می ترسم.نمیدونم چی قراره بشه وچیا میخواد بگه؟
RE: فرشته مهربان همفکری می خوام
قبلا به شما گفتم.. يادآوري مي كنم:
1. تشديد! شما چيزي رو مطرح مي كني/ همسرت با كلام بدتري پاسخ مي ده/ شما منفي تر پاسخ مي دي/ او منفي تر و دعوا مي شه! چي كار كنيم نشه!!!
-- نياز نيست برنده بشيد!!!
-- تن صدايتان رو نرم كنيد و سريعا اعتبار بخشي كنيد!
2. بي اعتبار سازي: شما گاهي بدون آنكه واقعا بخواهيد تجربيات و احساسات همسرتون رو محترمانه و يا غير محترمانه تحقير/ انكار و بي اعتبار مي كنيد! جملاتي مثل : اصلا اينطور نيست! فكرت اشتباهه! ايني كه ميگي غلطه!!! يا سرزنش مي كنيد!: گفتم اينطوري نكن! يا مقايسه مي كنيد: يارو هيچي حاليش نيست! وضعش رو ببين!!!
براي جلوگيري از اين موضوع، اعتبار بخشي كنيد
3. تفسير منفي نكنيد. از جملات و عبارتها تفسير منفي نكنيد/ شنونده باشيد و ذهن خواني نكنيد
4. از بحث اجتناب نكنيد/ كناره گيري نكنيد! اينكه محل رو ترك كنيد و برويد و يا يك دفعه ساكت باشيد! طفره بريد...
نترس/ سوالي داشتي بپرس
RE: فرشته مهربان همفکری می خوام
چی شد آریانا جان؟صحبت كردید؟آشتی کردید؟کلن چه خبر؟
RE: فرشته مهربان همفکری می خوام
والا چی بگم آشتی کردیم ولی نصفه جون شدم!!!
هرروز ساعت 7/5 میرسه خونه.میدونه که من چقدر حساسم چون آدمیه که هیچ جاتنهایی نمیره.دیروز 8/5 اومد خواب بودم ودیرکردنش رو متوجه نشده بودم وامروز ساعت 9 اومد خونه.داشتم سکته می کردم.یه زنگ زدم محل کارش تاببینم
کی خارج شده که خودش برداشت منم ازحرصم حرف نزدم.یه کم آروم شدم.بی انصاف میدونست دیر کنه من می میرم
ازنگرانی بازم خبرنداده بود.خلاصه تا اون بیاد من کلی گریه کرده بودم واومد ومنو باچشمای بادکرده دید جاخورد نشست پیشم وگفت حرفاتو بگو هرچی تو دلته بگو.گریه نمی ذاشت حرف بزنم.خودش شروع کرد توبه من وخانواده ام توهین کردی وازاین قبیل حرفها.بهم گفت حالت هات یادته اونروز که عصبانی بودی؟گفتم یعنی چی؟تو دعوا که حلوا خیرات نمی کنن یه چیزی میگن ویه چیزی می شنوند.مهم بعد دعوابود که چه رفتاری داشته باشیم.وقتی تو رومبل خوابیدی دیگه هیچ راهی برای من نگذاشتی.خلاصه خیلی بحث کردیم نفسم داشت بند میومد که یهویی نمیدونم کدوم حرفم سرعقلش آورد که بغلم کردو هی گفت ببخش،منوببخش،حلالم کن.خریت کردم،نفهمیدم!!!!!!!!
منم نفهمیدم چی شد.بهش گفتم اندازه یه دنیا ناراحتم فکر نکن الان بخشیدمت وهمه چی تموم میشه اونقدر این چند روزه عذابم دادی که طول می کشه تا فراموش کنم.یه کم که آروم شده بودیم بهم گفت: کاش میشدخدا این چند روزه رو از زندگیمون پاک کنه.
آقای sci خیلی ببخشید ولی هرکاری کردم نتونستم راهکارهای شمارو اجرا کنم.بلد نشدم وقتی ناراحتم وعصبانی ام به روی خودم نیارم وسعی کنم اونو آروم کنم.:(
RE: فرشته مهربان همفکری می خوام
سلام خواهرم،
چرا عذر خواهی می کنید... هیچ اشکالی نداره! تمرین می کنید و یاد میگیرید... اما من یادم نمی آد گفته باشم که وقتی ناراحت و عصبی هستی به روی خودت نیار و اونو آروم کن! گفتم هیجانت رو کنترل کن... ببینید وقتی شما در حالت عصبانیت و یا کلا هیجان( خشم و .. ) می خواهید مساله ای رو حل کنید متاسفانه با ایجاد مسائل جدید بواسطه مانع از حل مساله اصلی می شوید...
امشب که گذشت اما دو توصیه به شما دارم که به نظرم دنبال کنید:
1. مهارت گفتگو کردن رو یاد بگیرید
2. عزت نفس رو در خودتون تقویت کنید
در آغوش یکدیگر، سربلند و آرام باشید
بسیار خوشحالم که امشب ختم به خیر شد..
RE: فرشته مهربان همفکری می خوام
سلام
خوشبخت باشی دوست خوب همدردی.
خدا رو شکر که الان آرامش داری. :72:
RE: فرشته مهربان همفکری می خوام
آریانا جونم :46::72::43:
خوشحالم حداقل فعلا مشکل حل شد شاید این تلنگری برات بود که باید یه سری چیزها رو یاد بگیری هیچ کارخدا بی حکمت نیست جیگر
دیگه ناراحت نباشی ها اصلا بهت نمیاد یه یارپروپاقرص تو این تالار داریم که حسابی همیشه شاده وقتی دلت میگیره انگاربه ماهم منتقل میشه(ازتاپیک معلومه)پس فکر ما هم باش:46::46::43:
RE: فرشته مهربان همفکری می خوام
ارایانا جان سلام :72:
خدارو شکر که مشکلتون حل شد همش دیشب توی فکرت بودم که شما که اینقدر شوهر منطقی داری بالاخره چه طور مشکلتون رو حل می کنی. والا منم مثل خودتون نفهمیدم بالاخره چه راهکاری پیش گرفتید :311: ولی خدارو شکر که به خوبی تموم شد.
همیشه شاد باشید. :72::72::72:
RE: فرشته مهربان همفکری می خوام
دوستان ازابراز محبتهاتون ممنونم.
mamosh عزیز همسرم طاقت گریه های منو نداره منم نتونستم خودمو کنترل کنم(یه اشتباه بزرگ)می گفت خیلی دلتنگ شده بوده فقط افتاده بوده تو رگ لجش که برای یک بار هم شده من برم معذرت خواهی.(فکر بچه گانه)
ولی میگم مثل اینکه فرشته خیلی جدی نگرفته بود که هیچی برام ننوشت.فکر کنم اگه (زبونم لال)یکبار دیگه همچین اتفاقی بیفته دیگه آقای sci هم کمکی نکنه.
یه چیز دیگه هم هست حدس میزنم همسرم همدردی میاد میخونه ویادمیگیره از بعضی مردا.(جنبه های منفیش رو)مثلا خونه رو ترک کردن به قصد اصلاح من چیزی نبود که درذهن من وخودش بگنجه.حتی این دعوای مارو احدی نفهمید.میدونه که هراتفاقی هم بیفته آدمی نیستم به خانوادم بگم.
منم حالا حالاها تو همدردی کار دارم به قول سارا خیلی چیزا هست که باید یاد بگیرم.متأسفانه وقتی باهمسرم آشنا شدم سنم خیلی کم بودوخودش میگه درست طوری که دلم می خواست تربیتت کردم.ولی من نمی خوام
دست پررده اون باشم می خوام خودم باشم ومهارت های زندگی رو یادبگیرم.