RE: خسته ام میترسم کمکم کنید
سمانه جون من هم معتقدم به کسی نگی بهتره.
خوب اون دختر که برات گفتم ازدواج کرد و به شوهرش هم گفت همیشه میگه پشیمونم از اینکه گفتم. معتقده
بعضی چیزها بهتره بین من و خدای من بمونه. میگه مردها روحیه پذیرش رو ندارند. و میگه من که پاکم
پس چرا خودم رو ناپاک نشون بدم.
RE: خسته ام میترسم کمکم کنید
بچه ها شما خیلی خوبید
خوش به حال همتون که اینقدر خوبید
واقعاً ممنون از تمام حرفای خوبتون و اینکه آرومم میکنید
ولی باورتون نمیشه فقط تا 1 ساعت آرومم بعد دوباره همه این افکار میاد تو ذهنم
آخه بدبختیم 1کی 2تا نیست که ................
عاشق 1کسی هم هستم
دیوانه وار دوسش دارم اما نمیتونم داشته باشمش :302:
من حتی 1 لحظه هم نمیتونم تصور کنم که بخوام از راه قانون این مسئله رو پیگیری کنم چون اون روز پدر و مادرم میمرن از غصه من
من نمیخوام اینم به بدبختی هاشون اضافه بشه به اندازه کافی بدبختی دارن
من سپردمش به خدا ،میدونم 1جایی بدجوری میخوره زمین که نتونه بلند شده
نمیدونم چی بگم
خسته ام
نمیتونم دیگه فکر کنم و تصمیم بگیرم
باورتون میشه
خیلی دغدغه دارم مثل دیوونه ها شدم ، کاش میشد تنها بودم ،
ولی فکر کنم که برم جراحی اما پیش کی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟
من نمیتونم .................................................. ..............
بچه ها دعا کنید خدا بهم اراده بده تا بتونم عمل کنم به چیزهایی که میدونم درسته فقط نمیدونم چرا انجامش نمیدم ، انگاری که 1 کسی دستامو بسته نمیذاره
من به 1سری چیزا خیلی وابسته ام واسه همین میترسم برم جلو
خدایا میدونم بنده خوبی نیستم ، میدونم همیشه لطفت شامل حال من بوده ولی من لیاقت نداشتم ،میدونم هیچ وقت به خوبی تو راهت قدم نذاشتم ، میدونم با تمام چیزهای خوبی که بهم دادی باز بی لیاقتی کردم
اما خدای خوبم ، تو که بزرگواری و میدونی تو دلم چی میگذره ، میدونی که چقدر قلباً به وجودت ایمان دارم
تمام این کارای بدی که کردم و بذار به حساب تمام کمبودهایی که تو زندگی داشتم ، بذار به حساب تمام تنهایی ها و عقده هایی که داشتم ( کمبود محبت ، فرار از خونه و تمام چیزهایی که خودت شاهد بودی)
حالا من دارم میگم اشتباه کردم خودم میدونم ، خودت هم میدونی که میدونم اشتباه کردم
ولی ازت میخوام 1 بار دیگه بهم اراده بدی تا بتونم از تمام وابستگیهام دل بکنم و فقط امیدم به خودت باشه ، میخوام که فقط با تو باشم ..........
RE: خسته ام میترسم کمکم کنید
سلام سمانه جان
خوبی دوست گلم؟ دختر خوب؟
تو تاپیک میعادگاه ، گفته بودی که بهت سر بزنم، منم اومدم . حرفاتو خوندم. اما چیزی ننوشتم. چون اون روز به هم ریخته بودم .
من میگم باید قوی باشی.
اونقدر قوی که بتونی پای اتفاقی که افتاده وایسی. نه اینکه تبدیل به نقطه ضعف و درد و رنجت بشه.
به میعادگاه گفتم . به شمام میگم. این فقط تجربه دوران مجردی توئه. یه تجربه که با درد و رنج همراه بوده. تجربه دردناک تو به کسی ارتباط نداره به خدا.
فکر میکنم تاوانش هم با گریه ها و رنج های فراوون پس دادی. مگه نه؟
من حرف می زنم چون میدونم چی میگی.میفهممت به خدا.
همین درد و رنج ها باعث میشه که آدم به کمال برسه. همین صدا کردن خداوند، باعث میشه روح آدم آروم بگیره.
تجربه های عاشقانه ، باعث رشد آدمها میشن. چون خداوند از عشق، به آدمها هدیه داده و فکر نمی کنم چیزی شبیه عشق باشه که مجنون رو مجنون کنه و یا زلیخا رو زلیخا...
من شبیه اونا نیستم. اما تو هستی.
به نظرم مشکلت دو بخشه.
1- ناراحتی روانی خودت تسکین بدی.
2- مشکل فیزیکیتو حل کنی.
و مهمترینش، ناراحتی روانی شماست. با خوندت کنار بیا. از امشب تصمیم بگیر راحت بخوابی. از امشب کابوس رو از خودت دور کن. خاکش کن. از امشب تصمیم بگیر خودتو دوست داشته باشی. روی زندگیت و شادیهات تمرکز کن. شاد باش. موهاتو کوتاه کن. لباس جدید بگیر. اتاقتو عوض کن. درس بخون. پارک برو.
در کنارش هرموقع تفکر ( نمیگم کابوس) اون خاطره اومد کنارت بهش چند لحظه فکر کن و دوباره رهاش کن. ازش فرار نکن. منظورم اینه. نمی دونم چقدر میتونم منظورمو بهت بگم خانوم گلم.
بعد از اون تازه بشین و به مشکل فیزیکیت فکر کن. به پزشک مراجعه کن و راه حل بگیر. ترس رو بزار کنار.
شاید حتی تصمیم بگیری همینطوری بمونی. اون روز انتخاب کن. بذار مدتی بگذره. زمان همه چیزو درست میکنه.
خیلیا هستن باکره ( به کسی توهین نمیکنم) اما با ده نفر خوابیدن، خیلی ها م باکره نیستن اما یه اتفاق اجباری ، براشون رقم خورده.
به هر حال سمانه جانم، باید مواظب خودت باشی. باید خودتو دوست داشته باشی. باید زندگی کنی. پس زندگی کن.
برای آریانا[size=large]
[color=#000000]
خواهش میکنم نرو. اینجا دوستات بهت احتیاج دارن. بمون اریانا و به دوستات بگو که برمی گردی.
نمی خام به خاطر حرفای منو اینجا رو ترک کنی. باشه چشم . به خاطر دوستات بمون.
من خودم دوستی ندارم. میدونم تنهایی بده. پس تو واسه دوستات حرف بزن و بمون.
شاید بازم فکر کنی میخوام بهم ترحم بشه. هرچی میخای فکر کن. هر جور که راحتی. فقط برگرد.
RE: خسته ام میترسم کمکم کنید
خوشحال شدم که این رو از زبونتون شنیدم چه درد دل عاشقانه ای با خداتون داشتید میدونید که هرچه از دل برآید لاجرم بردل نشیند آفرین آفرین:104: به جرات میتونم بگم 20% درصد راه رو با موفقیت پیمودید مانده 80% چون حرف مهم نیست عمل به حرف مهمه :305:
شما دارای مشکلی درست آسیب دیدی درست این ناآرامی ها وسوسه شیطان گور به گور است چون دیده که شما هر لحظه به خدا نزدیک می شوید دوباره این افکار پلید رو میاره تو سرتون حالا من راه حلی دارم که می تونه از این وسوسه ها نجاتتون میده ( واقعا وسوسه ها و افکار شیطانی عابد ترین انسان رو ناعوذبالله شکاک به خدا و اهل بیت پیامبر می کنه) پس باید خیلی مراقب خودمون باشیم.
هر موقع این افکار پلید در ذهن شما نقش بست این ها رو زمزمه کنید:
اعوذ باالله من الشیطان الرجیم و یا اعوذ بالله من همزات الشیاطین
صلوات بر محمد و آل طیب و طاهرش
الله اکبر
لا اله الا الله
و از همه خیلی خیلی مهمتر و کارساز تر که تیر خلاص رو به قلب شیطان میزنه ( به قول معروف آب رو آتیشه)
7 بار بگو لا حول ولا قوۀ الا باالله العلی عظیم
لازم نیست که همه رو بگیدا:311: سلیقه ای هست ببینید کدام در زبانتان می چرخه با اینکه همه اینها باعث درمان روح آزرده شما میشه!!!:305: رو مورد آخری زیاد حساب باز کنید بخدا توپ جواب میده عالی:311:
شما گفتید عاشق شدید مبارکه نمیدونم بعد از اون ماجرا بوده یا قبل از اون؟ زیادم مهم نیست:311:
ولی اینو باید بدونید که شما در حال حاضر سخت تشنه محبتید که طبیعیه بعد از اون اتفاق و شما فوری به هر محبتی دل می بندی پس شما اول باید روح زخمیتو التیام ببخشی و بعد...
دیدی اگر اون از تو دور شد و مدتی پیداش نشد و شما هم فراموشش کردی همون کمبود محبته که در کانون محبت خانواده حل میشه!!!
ولی اگر اون رفتو شما بیشتر دلتنگش شدی اون یه بحث دیگس شما باید اونو یه فرصت الهی بدونی( به نظر من) پس نباید اونو از دست بدی(شاید و احتمالا) باید رابطتو با خدات انقدر خوب کنی تا خدا شما رو به عشقتون برسونه
منظورم این نیست که شما خدا رو برای عشقتون بخواید ها نه برای رسیدن به اون همش نماز بخوانید ها نه نه چون خدا خودش سرچشمه عشقه!!!!!
من اینطور میدونم که عشق زمینی شما پلی است به رسیدن به عشق خدایی وقتی شما به خدا برسید دیگه این عشق زمینی به چشم نمیاد هاله نوری در برابر دریای نور !!!
پس خودتو امتحان کن ببین میتونی ارش دور یاشی یا نه یه مدتی ازش دوری کن ببین چی میشه...
در مورد خانواده توکلت به خداباشه وبه هیچ کس چیزی نگو چون اگه بگی حرفت در ذهن اونا نقش می بنده و به این راحتی نمیشه ذهنیت بدی که ازت ایجاد شده در ذهن اونا پاک کنی پس برای خودت مشکل نتراش!!!!
ببخش اگه طولانی شد... باید می گفتم
توکلت به خدا باشه
یاعلی:72:
RE: خسته ام میترسم کمکم کنید
مهربونی عزیزم که ندیده خیلی حص خوبی بهت دارم
شجاعتی که داری و تحسین میکنم
واقعاً آفرین
دوست دارم بدونم چه سرگذشتی داشتی
احساس میکنم خیلی شبیه به هم هستیم نمیدونم چرا
اگه قابل دونستی بیشتر باهم در ارتباط باشیم
مرسی که قابل دونستی و اومدی حرفامو خوندی
دوست داشتم باهات حرف بزنم
مرسی از راهنماییت هوتی جان
کاش که بتونم بهشون عمل کنم
کاش که خدا 1 جوری صلاح کار و بهم نشون بده تا از این تردید و دودلی به همه چیز گند نزنم
برام دعا کن خدا 1 باره دیگه راه راست و صلاح و 1جوری بهم نشون بده چون دیگه نمیتونم بفهمم راه درست کدومه
هرچی باشه بهش عمل میکنم حتی اگه رهایی از تمام چیزهایی باشه که دوسشون دارم
فقط 1 راهنما میخوام مثل خدا
من چند وقتی هست که عاشق شدم
عاشق 1کی که وقتی میبینمش از هیجان میخوام بمیرم ، باورت نمیشه که حتی تو خواب هم بهش فکر میکنم
تمام زندگیم شده ، یا به این فکر میکنم یا به مشکل قبلی که بهتون گفتم
1 لحظه از فکرش غافل نمیشم ، احساس دوری ازش دیوانم میکنه
هفته پیش تو روزای تعطیل از دوریش مریض شده بودم ، مطمئنم که فقط واسه محبت نیست که میخوامش
واقعاً عاشقش شدم ،
بارها سعی کردم فراموشش کنم ولی تو همون چند ساعت اولیه مریض شدم و از پا افتادم اگر حتی نبینمش هم نمیتونم از یادش غافل بشم
گاهی وقتا به این فکر میکنم که شاید خدا این و گذاشته جلوی راه من ،( چون این بنده خدا هم تو زندگیش خیلی بدبختی کشیده خیلی عذاب ) تا هردو که عذاب کشیدیم بتونیم باهم باشیم و من از عشقش به عشق خدا برسم
بعضی وقتا هم میگم نه چون من بنده خوبی نبودم ،خدا اینو جلوی راه من گذاشته تا از عشقش بسوزم و عذاب بکشم که نمیتونم بهش برسم چون لیاقت نداشتم .......
تو نظرتو بگو
به نظرت خدا خواسته چیو بهم نشون بده با این عشق ؟
من وقتی نماز میخوانم همش حواسم پرت میشه از این موضوع خیلی عصبانی میشم
چیکار کنم ؟
RE: خسته ام میترسم کمکم کنید
دقیقا می فهممت چون خودم به این درد دچارم سه ساله منتظر کسی هستم ولی یکبارم به من روی خوش نشون نداده ولی من امیدم به خداست و توسلم ار همون روزهای اول به امام حسین بوده و هست بی اغراق میگم عشق به امام حسین آرومم می کنه وگرنه من از تو داغون ترم
خنده من از گریه غم انگیز تر است کارم ار گریه گذشته بدان می خندم
حرفای تو رو گوش کردم زخم سه ساله سر باز کرد خیلی سخته عاشق کسی باشی و همه بهت به چشم یه جونی که از روی غرایض جنسی رو به یه دختر کرده نگاه کنند حتی اون کسانی که سرت هرشب روی دوششون بود و بهشون تکیه می کردی انقدر با کج فهمی هاشون به من زل زدند و انگشت نمام کردند که دختره با من قهر کرده اون دختر دختر خالمه کسی که ار بچگی باهم بزرگ شدیم منو میشناشه و همچین فکری می کنه ...حتی وقتی پدرت بهت شک کنه دختررو بخاطر بدنش می خوای چه توقعی از دیگران داری ...
بعد از خدا و اهل بیت پیغمبر تنها یار و یاورم مادرو مادر بزرگم و برادرم و خالم بودند ...توکل به خدا
خواهرم به این شبای عزیز قسمت میدم که برای من دعا کن چون خدا دعای دلهای شکسته و زخمی رو مستجاب می کنه:72:
ببخشید ولی سبک شدم:227:
هیچ موقع این فکرو نکن که خدا می خواد تو عذاب بکشی خدا بد بندشو نمی خواد خدایی که وقتی انسانو آفرید از ذوق و شوق به خودش آفرین گفت
من اینو قبول ندارم که انسان جایز الخطاست اگر اینطوره همه میگن انسان باید خطا کنه اشکالیم نداره نه این عین حماقته به نظر من انسان ممکن الخطاست یعنی ممکنه خطا کنه و باید مواظب باشه که خطا نکنه پس اگر شما خطایی کرده باشی هرچی منظورم مخصوصا اون اتفاق نیستا همه چی خدا اون قدر بزرگه که ببخشه . به لطف خدا امید داشته باش....
پس اگر پسررو دوستش داری تلاش کن بهش برسی مشکلاتو عین یه شیر زن از سر راهت بردار سخته ولی ممکنه
در مورد نمازت به زمان نیاز داره به مرور زمان این مشکل حل میشه Don't worry
خدا شاهده من هرچی که گفتم خودم امتحان کردم و نتیجشو دیدم نه قصد نصیحت دارم نه قصد نمایش به مذهبی بودن اگر اینطور بود خدا منو ببخشه:323:
یا علی:72:
RE: خسته ام میترسم کمکم کنید
اگه خدا قبول کنه حتماً واست دعا میکنم
عیبی نداره همیشه آدمایی هستند که قضاوت نادرستی درباره آدم میکنن و چقدر آدما میسوزن
هوتی من خیلی مشکل دارم خیلی بدبختم
اصلاً آرامش ندارم
چکار کنم
از حرفایی که زدی اشکم در اومد ، اگر بدونی که چقدر احساس دارم
از عشق دارم دیوونه میشم و وقتی دیوونه تر میشم که احساس میکنم صلاح نیست و باید ولش کنم
الان قلبم انگاری داره از جا کنده میشه
من عاشق شدم ، حسی و تجربه میکنم که تا حالا نداشتم
با تمام وجودم با علم به تمام بدیها و خوبیهاش میپرستمش
آخه نمیدونم صلاح هست که تلاش کنم بهش برسم یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میترسم از اینکه صلاح من نباشه
به نظرت چه جوری میتونم 1کمی درک کنم که صلاح هست یا نه ؟
به نظرت خدا به این بنده خطاکار نشون میده که درسته یا نه ؟
خدایا خدایا خدایا در حالی که در دلم با بلندترین فریادها صدات میزنم ، خواهش میکنم 1باره دیگه فقط 1 باره دیگه به من لطف کن و بهم نشون بده زودتر از وقتی که انتظارشو دارم که این عشق و ادامه بدم یا نه
فقط همین
به خدا بعد از این جز به صلاح تو کاری نمیکنم و قول میدم ...........
خدایا منو از این تاریکی در بیار
در این دنیا که هیچ کس و ندارم تا بتونم تمام حرفای دلم و بهش بزنم
تا شاید آروم شم
خدایا تنهام نذار ، من بهت احتیاج دارم
1باره دیگه فقط 1باره دیگه به بدترین بنده خودت رحم کن مثل همیشه ، کمکم کن تا از این تاریکی در بیام و 1 بار عاقلانه بشینم فکر کنم تصمیم بگیرم و از همه مهمتر با اراده تو بهش عمل کنم
از همتون میخوام واسم دعا کنه تا خیلی زود بفهمم و تصمیم بگیرم.
RE: خسته ام میترسم کمکم کنید
سمانه عزیز بابت مشکلاتی که برات پیش اومده خیلی ناراحت شدم امیدوارم هر چه زودتر آروم بشی
عزیزم تو الان احتیاج داری با آرامش و منطقی با مسائل زندگیت مواجه بشی تو با این شدت احساسات و با روحیه ای که به خاطر مشکلات آسیب پذیر شده در صورت واکنش احساسی و غیر منطقی ممکنه دوباره به خودت صدمه بزنی
این جمله ای که نوشتی یه مقدار نگران کننده اس :
با تمام وجودم با علم به تمام بدیها و خوبیهاش میپرستمش !
تو چقدر این فردو می شناسی؟ واقعا علم داری به همه خوبیها و بدیهاش ؟
خود واقعیه این آدمو دوست داری یا اون چیزی که ازش تو ذهن خودت ساختی؟ نکنه از این فرد یه تصویر رویایی تو ذهنت بسازیو بعد هم با خیالبافی و رویاپردازی در موردش روز به روز پررنگ ترش کنی ( اشتباهی که خود من کردم!)
تو اونو برای ازدواج می خوای ؟ با ملاکهات تطبیقش دادی؟ اصلا ملاکهاتو برای خودت مشخص کردی؟
از علاقه اون به خودت , شرایط و قصدش برای ازدواج و... خبر داری؟
در این که خدا به بنده هاش کمک می کنه و هواشونو داره شکی نیست ولی خدا کاریو جای ما انجام نمی ده
این تویی که باید با عقلت سعی کنی بهترین تصمیمو بگیری اگه این کارو کردی شک نکن هواتو داره
می دونم بررسی منطقی کسی که قلب آدمو به تالاپ تولوپ میندازه اصلا پیشنهاد جالبی نیست ولی باور کن لازمه
دلائل تو برای دوست داشتن و بودن با این آدم حداقل برای عقل خودت باید قانع کننده باشه بهشون فکر کن
( چه منبری رفتم من:311:)
RE: خسته ام میترسم کمکم کنید
سلام هدیه عزیز
مرسی از اینکه حرفامو خوندی
ببین من اینقدر بی تابم که هر لحظه سر میزنم تا ببینیم چه کسی و چه جوابی بهم داده بتونم بهتر تصمیم بگیرم
هدیه جون من هیچ چیزی ازش تو ذهنم نخواستم
1 دفعه عاشقش نشدم که هیچ چیزی و ندونسته بخوامش نه
من از اول که دیدمش تو محیط کار اصلاً هیچ حسی بهش نداشتم ، من که نمیتونم ادعا کنم کامل میشناسمش ولی خوب با تمام رفتارهایی که ازش دیدم چه خوب و چه بد واسم عزیزه
من با شرایطی که دارم اصلاً به ازدواج فکر نمیکنم ، چون اول باید مشکلمو حل کنم بعد به ازدواج حل کنم
من فقط بدون اینکه چیزی بخوام یا ادعایی داشته باشم عاشقانه میپرستمش
من ملاکهام برام کاملاً مشخص هستش و هیچ وقت رویایی فکر نکردم و معیارهای اساسی منو داره هرچند بعضی معیارهارو نداره ولی خوب اونایی که در اولویت هستند رو داره و اینکه داشته هاش بیشتر و مهمتر از نداشته هاشه
میدونی هدیه احساس میکنم دیگه نمیتونم خوب فکر کنم ، میدونی دیگه خسته شدم
احساس میکنم دیگه طاقت و تحمل اینو ندارم باز با تصمیمات اشتباه تو چاه بندازم خودمو ،دیگه تحمل ندارم خسته ام به خدا قسم خسته ام
چی میشه خدا اول راه و نشونم بده بعد قول میدم خودم با تصمیمات و عمل درست این راه و ادامه بدم
واسم دعا کن
بازم مرسی از راهماییت
RE: خسته ام میترسم کمکم کنید
دختر خوب به خودت فرصت بده
الان در مورد این علاقه تصمیم نگیر صبر کن آروم تر بشی
مهربونی حرفای خوبی زد سعی کن هر جور که می تونی زندگیتو شادتر کنی
تکنینک توقف فکر ( که من تو این تالار یاد گرفتم ) می تونه کمکت کنه , به این افکار آزار دهنده اجازه پیشروی نده
من خیلی مشکل دارم خیلی بدبختم , بدترین بنده :163:
به خودت از این برچسبها نزن و این حرفهای مایوس کننده رو بریز دور
به خودت کمک کن ما هم برات دعا می کنیم