RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
دلجوی عزیز سلام
راستش من آرزو به دلم مونده وقتی ناراحتم، وقتی گریه میکنم یا وقتی دلم میشکنه بیاد نازمو بکشه
مثلا دیشب که اومد خونه اصلا نتونستم تحویلش بگیرم، فقط یه سلام و خسته نباشید، البته بازم درو روش باز کردم، شاید اون سعی کرد به روی خودش نیاره چی شده ولی من نتونستم، تا پارسال فقط به مامانم تبریک میگفتم اما امسال فکر میکردم یکی هست به منم تبریک بگه که نگفت، خیلی برام عذاب آوره، احساس میکنم حداقلهایی که دیگران تو زندگیشن دارن من ندارم
حالا جالبه بدونی از یکی دوساعت بعدش تا امروز که رفت سرکار و چون من 5شنبه ها تعطیلم معمولا صبحانه آماده میکنم و با هم میخوریم، یه دفعه رفت بیرون بهش گفتم صبحانه آماده کردم گفت میل ندارم و چون من رفتم دم در یه خداحافظی هم گفت و رفت
میبینی
اگه من کنار بکشم کسی که باید دوباره بره جلو منم، چه مقصر باشم چه حق با من باشه، البته منکر این نیستم که تحمل ندارم اینطوری ادامه پیدا کنه و یه جوری دوباره سر صحبتو باز میکنم
هم تحمل ندارم قهر باشیم
ازهمه بدتر من اصلا اهل قهر نیستم، من خیلی کوچیک بودم که مامانم قهرو ازم گرفت
کارم اشتباهه؟
یعنی اینقدر نباید برم جلو تا اون بیاد؟ اگه نیاد چی؟ اگه یک ماه طول بکشه چی؟
البته اینو با توجه به دل نگرانیهای دیگم که همه رو نوشتم در نظر بگیر، اگه فقط مشکل قهرمون بود شاید میشد تحمل کنم ولی اگه قهر باشیم نمیتونم بهش زنگ بزنم، دلم هزارراه میره که کجاست و ....
بعضی وقتا فکر میکنم چرا ازدواج کردم؟ منکه دنبال ازدواج نبودم، چرا اینطوری شد
تو رو خدا راهنماییم کنین، من به امید میام اینجاولی مثل روز اول کسی جوابمو نمیده،
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام شميم بهاري، خواهر خوبم
متاسفم كه دير مي نويسم (به دليل مشغله هاي كاري، جلسات متعدد، هفته شلوغي داشتم)
اما هر روز كه نوشتي لحظه اي بعد آمدم و خوندم نوشته هات رو... چند بار هم خوندم
خيلي مسائل رو گفتيد... چقدر خوب نوشتيد
به نظر مي آد (از گفته هاي خودتون) كه شوهر شما از ابتدا به شما علاقه مند بوده و ايشون در ازدواج پيش قدم شده... مدتي هم تجربه زندگي و حتي به قول شما رابطه با دختران و خانومها رو داشته كه البته بايد بگم بد هم نيست.. تجربه اي بوده...همه داشته اند و اين موضوعي نيست كه فهميدنش موجب آشفتگي ذهن شما بشه
خب شما هم خيلي منطقي برخورد كرديد... با كسب مهارتهاي بيشتر در اين زمينه بسيار ساده ايشون رو به سمت خودت مي كشي كه تا اونجا كه بتونم خواهم گفت...
اما هديه روز مادر... دوست خوبم!
درك مي كنم كه احساس خوبي نداشتيد و احساس كرديد به شما اهميت كمتري داده شده... شما بي شك نمي خواهيد دسته گلي كه شوهرتون براي شما تهيه كرده رو ناديده بگيريد و منكر تفاوتهاي رفتاري مرد و زن بشيد... قبلا هم گفتم.. ضمن تفاوتهاي مرد و زن در حالت كلي ما همواره نمي تونيم احساسات خوبمون رو از همسرمون دريافت كنيم.. براي اينكه هيچ دو نفري مثل هم فكر نمي كنند... ( اون مطلبي رو كه گفته شوخي بوده. همه مردها از اين شوخي ها مي كنند شوهر شما بي سياستي كرده به شما گفته... اين حرفها چيزهايي نيست كه زندگيت رو براش بذاري زمين... روحيه ات رو خراب كني) به هيمن دليل تفاوتها... ما بايد مهارتهايي رو كسب كنيم مثلا:
شوهر شما با سه دسته گل مي آد خونه... ( اين واقعا شايسته تقديره...)
شما بايد ذوق مي كرديد... حتي اگر ناراحت بوديد خودت رو خوشحال نشون مي دادي كه اين دسته گل براي من خيلي ارزشمنده... (ترغيب و ايجاد انگيزه مي كردي) خيلي حرفها جاش خاليه!!! مثلا مي تونستي بگي مي خوام يه چيزي هم برام بنويسي... اون نوشته رو مدتها كنار آينه نگه مي داشتي...
نه اينكه بازگشت كني به شوخي كه كرده... اون شوخي بوده ! هيمن!
شميم عزيز... قرار نيست كسي سنگ باشه... چه زيرين آسيا... چه رويي... قرار نيست هيچ تازه عروسي تحملش رو زياد كنه... قراره با كسب آئين زندگي،افزايش مهارتها، صحه صدر و شكيبايي... زندگي موفقي رو بسازه
حس و روحيه ات رو خراب كردي... هي تو ذهنت به خودت سركوفت زدي... اعتماد به نفست رو خراب كردي! جلو ديگران كم آوردي... چرا؟؟؟ تو گفتي مي خواستم بگم!!! تو دلم گفتم... چرا؟؟؟ چرا مي گذاري فكرهاي منفي احساست رو بهم بريزن... جواب حرف ديگران اين بود: من يه چيزي دارم ازش كه برام يه دنيا مي ارزه... دلش دسته منه!!! همين برام كافيه! اون وقت هديه شما به نحو احسن داده مي شد!!!! با احترام... ببين براي چيزايي كه مي خواي من بعد از اين به دست بياري.. بايد برنامه ريزي كني! فكر كني... حرفات رو با ذهنت هماهنگ كني! نمي شه همسر من رو من يه تاثير بدي بذاره... بعدش من بگم بيا اين هديه رو بگير... عاشقتم!!! ولي وقتي احساس خوب مي ذاره... از دل و جونم اين رو مي گم!
اين مشكلات وقتي دو نفر با هم دوست هستند چون فقط سعي مي كنند روي هم احساس خوب بگذارند... كمتر محسوسه... و ديده نمي شه!
سياستت تو برخورد با تولد پدر خيلي عالي بوده... مهارتت هم خوب بوده! حرفي نيست...
در مورد نا آگاهي حرفي زدي... ببين مردها با زنها متفاوتند... شوهر شما هم با همه مردها... هيچ دو نفري شبيه هم نيستند! هر كسي اخلاق خودش رو داره كه الزاما ما همه اونها رو نمي پسنديم... شما هم اخلاقياتي داري كه شوهرت نمي پسنده... براي شوهرت گاهي مسائلي ملاك ارزش هست كه براي شما نيست!
شوهرت اون موقعي كه داره به پدرش كادو مي ده... داره به بزرگترش احترام مي ذاره! به تو بي احترامي نمي كنه! به تو بي توجهي نمي كنه! داره ارزش به تو مي ده! چرا.. چون نشون مي ده كه پايبند به خانواده است!!!! تو مي توني به جاي افكار تخريب كننده از زاويه ديگري به موضوع نگاه كني و احساساتت رو بگي... همون موقع كه كادو داد مي رفتي بهش مي گفتي دوستش داري! دوست داري كه شوهرته! نمي دوني چقدر خوشحالش مي كردي!! چقدر توجهش رو جلب مي كردي... باباش رو يادش مي رفت! چون دوستت داره!!!
خب... احساسات منفي رو از خودت دور كن... يه خواهش دارم:
نكات مثبت شوهرت رو ببين! بخصوص امشب...
نه لازم هست بري زيادي جلو... نه زيادي بياي عقب... همسرش باش!
هرگز كاري نكن يا چيزي نگو كه به شما دو نفر احساس بدي بده!
هرگز خودت رو دست كم نگير
منزل مادرت از كار خوب شوهرت تعريف كن و تقدير كن... و اظهار كن چقدر خوشحالت كرده!
هرگز به خاطر شوهرت و يا هر كسي ديگه از تمايلات و آرزوهاي خودت نگذر...اين گذشتن نتيجه اش مثبت نيست! به خدا منفيه!!!
همه حرفها رو نشنو... اما شنونده خوبي باش!
شوخي ها رو جدي نگير... تو هم شوخي كن! مثلا وقتي مي گه با دوستام اينا رو گفتيم... تو هم بگو منم امروز با دوستام اينا رو گفتيم... (شوخي كن... شوخي رو جدي نكن و بهش رفرنس نده)
اعتماد به نفس داشته باش...
هر سكوتي، هر حركتي، به معناي اهميت ندادن به شما نيست! مثلا مردها گاهي براي اينكه فكرشون درگيره سكوت مي كنند... مثلا اگر صبح بدون صبحانه مي ره بيرون اصلا نگو به كار من بي اهميت بوده! به خودش اهميت نداده...
اين بده! بايد بهش بگي بيشتر به خودت برس عزيزم! صبحانه نمي خوري مريض نشي... نه اينكه بگي تو من رو دوست نداري... صبحانه درست كردم رفتي!!!!
اصلا كاري نكنيد كه قهر لازم باشه... اگر هم قهر لازم بود! بگو مي خوام يه مدتي با هم حرف نزنيم و فكر كنيم...
شوهرت نكات مثبتي داره كه به بعضي هاش اشاره كردي... اما خب هيچ كسي خالي از اشكال نيست!
خانومها مي توانند نسبت به آقايون اين توانايي رو دارند كه مشكلات را با سياست و با روحيه مثبت حل كنند...
امشب خوش بگذره...بگو بايد خوش بگذره!!! بايد!!!
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام جناب SCi
مرسی که برام نوشتین، گفتین تنهام نمیزارین ولی نمیدونین چقدر چشم به راه بودم ، از صبح همش اینجام که بهم بگین چکار کنم
به خدا من از خیلی چیزا گذشتم، هدیه برای من مهم نیست
وضع مالی شوهرم خوبه ولی به خدا خرجمو خودم در میارم، پول هیچوقت برام مهم نبوده و نیست
تنها چیزی که منو خیلی ناراحت کرده اینه که من هیچوقت با کسی نبودم، بعد ازدواجم فکر کردم شدم زن یه زندگی، شدم صاحب یه زندگی که مال خود خودمه، وارد یه رابطه شدم که تمام نیازهای زنانه منو که تا حالا فقط محدودش کرده بودم ارضا میکنه
ولی تو سال اول ازدواجم ، اولین تبریک "همسرم روزت مبارک" حسرتش موند به دلم
بدیش اینه که همسر من متوجه تک تک این مسائل هست، ولی من مهم نیستم
به خواهراش تبریک گفت، به مادرش تبریک گفت، فقط به من که میرسه به این مناسبتها اعتقادی نداره
باشه
بازم به روم نمیارم،
راستش میخواستم امروز قبل اینکه بیاد خونه بهش اس ام اس بدم که دلم میخواست تو اولین سال ازدواجم مرد زندگیم روزمو بهم تبریک بگه ، برای این ناراحتم
به نظرتون اینکارو انجام بدم؟
من میدونم سرتون شلوغه ، ولی تو رو خدا منو ول نکنین
بهم کمک کنین از لاک احساسی و عاطفی که دارم بیرون بیام، من سعی میکنم به تمام جنبه های روحی و جسمی همسرم کاملا اشراف پیدا کنم، هرکاری میکنم اونو در نظر میگیرم ولی اون اینطور نیست
کمکم کنین فراموش کنم چه انتظاری از زندگی مشترک داشتم، کمکم کنین به ذهنیت دوران مجردیم برگردم، یادم بیاد تنهاییم زنده میموندم
متأسفانه من وابسته شدم
چیزایی که مینویسین خیلی خوبه، ولی من وقتی از دست همسرم دلخور میشم کاملا به هم میریزم
یه مشکل هم اینه که ناخودآگاه چشمام خیس میشه، خیلی سعی کردم ولی نمیتونم جلوشو بگیرم
سعی میکنم کاری رو که گفتین انجام بدم
حتما امشب شب خوبی هست
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام عزیزم ناراحت نباش منم انقد رو این مسائل حساس بودم منم هنوز یکسال نشده ازدواج کردم ولی روز زن شوهرم حتی بهم نگاه نکرد چه برسه به گفتن یک جمله
الان به روش هم نزدم و اونم عین خیالش نیست فقط خاستم بگم فکر نکن تنها برای تو پیش میاد
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام شاپرک عزیز
متأسفم
میدونم تنها نیستم ، مسئله اینه که بهش گفته بودم نمیخوام درگیر این بی تفاوتیها و بی اعتناییها بشم، قبل ازدواجم گفتم
میدونی بهم چی گفت: گفت پس باید خیلی مواظبت باشم
این حرفش بهم اطمینان خاطر داد، بهش اعتماد کردم
ولی حالا، یادش میره مواظبم باشه، خیلیم یادش میره
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
ولی تو سال اول ازدواجم ، اولین تبریک "همسرم روزت مبارک" حسرتش موند به دلم
بدیش اینه که همسر من متوجه تک تک این مسائل هست، ولی من مهم نیستم
به خواهراش تبریک گفت، به مادرش تبریک گفت، فقط به من که میرسه به این مناسبتها اعتقادی نداره
باشه
بازم به روم نمیارم،
راستش میخواستم امروز قبل اینکه بیاد خونه بهش اس ام اس بدم که دلم میخواست تو اولین سال ازدواجم مرد زندگیم روزمو بهم تبریک بگه ، برای این ناراحتم
به نظرتون اینکارو انجام بدم؟
من میدونم سرتون شلوغه ، ولی تو رو خدا منو ول نکنین
بهم کمک کنین از لاک احساسی و عاطفی که دارم بیرون بیام، من سعی میکنم به تمام جنبه های روحی و جسمی همسرم کاملا اشراف پیدا کنم، هرکاری میکنم اونو در نظر میگیرم ولی اون اینطور نیست
کمکم کنین فراموش کنم چه انتظاری از زندگی مشترک داشتم، کمکم کنین به ذهنیت دوران مجردیم برگردم، یادم بیاد تنهاییم زنده میموندم
متأسفانه من وابسته شدم
چیزایی که مینویسین خیلی خوبه، ولی من وقتی از دست همسرم دلخور میشم کاملا به هم میریزم
یه مشکل هم اینه که ناخودآگاه چشمام خیس میشه، خیلی سعی کردم ولی نمیتونم جلوشو بگیرم
سعی میکنم کاری رو که گفتین انجام بدم
حتما امشب شب خوبی هست
سلام خواهرم
نه خوب نيست... اس ام اس نزنيد! اس ام اس كاربردش اين نيست به خدا!
وقتي اومد... بدون اينكه در نظر بگيريد چه كرده و چه نكرده... بگيد مي خوام دو خط برام بنويسي... مي گه چي بگو براي روز زن! مي خوام نگهش دارم! خيلي برام مهمه...(با سياست زنونه... با مهربوني... يه وقت سرزنشش نكنيد ها!نگيد اون موقع كه نگفتي ديگه چه فايده داره!!!! وقتي نوشت بذار كنار آينه... بذار بفهمه اين روز برات خيلي مهمه!!! ) هيچ چيزي نگو!!! فقط بگو خيلي دوست دارم... مي گه آخه.. بگو هر چي دلت مي خواد بنويس!!! يه كلمه هم باشه مهم نيست! چون اولين عيد منه دوست دارم!!!
به مي ريزيد... احساسي هستيد اصلا بد نيست! چرا كه نه! هميشه گفتم: بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه عشق تر است...
حوادث عشقي شما رو بهم مي ريزه... طبيعيه! وابسته شدي... طبيعيه! كنترلشون كن... با تمام تلاش كنترل كن اوضاع رو... نه ايشون به شما هم اهميت مي ده! براي شما گل خريده... اما خب اينطوريه ديگه! زياد جدي نگير... سعي كن با مهارت،سياست، محبت و احترام اوضاع رو كنترل كني...
راستي هديه خيلي مهمه!!! پول خيلي ارزش داره... هر چيزي كه موجب بشه عشق و علاقه محكم بشه... مهمه!!! ميزانشه كه مهم نيست...
خدا رو شكر وضع ماليتون هم كه خوبه... بهره برداري كنيد!
جبران خليل جبران مي گه: (عليرضا هم در تاپيكي اشاره كرده)
جامهاي يكديگر را پر كنيد... اما از يك جام منوشيد
از نان خود به يكديگر قرض دهيد... اما هر دو از يك قرص نان تناول نكنيد
به شادماني با هم برقصيد و آواز بخوانيد، اما بگذاريد هر يك براي خود تنها باشد
همچون سيمهاي عود كه هر يك در مقام خود تنهاست.. اما همه با هم به يك آهنگ مترنمند...
امشب رو منزل مادر خوش بگذرونيد!
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
خب تمام ناراحتی های ما از این پیش میاد که ما قبلا گوشزد کرده بودیم ولی این مردا همه چیزو فراموش میکنن ببخشید که نمیتونم راهنمایی کنم چون منم درگیر ایین مسائل هستم فقط خاستم دردو دل کنم
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
مي دونيد يك مثال مي زنم براي موضوع اهميت:
شما منزليد و داردي تلويزيون نگاه مي كنيد... از همه جا بي خبر
شوهرتون با حال خيلي بد مي آد خونه... اعصابش خيلي داغونه! با شما هم بد رفتاري مي كنه...يا اصلا به شما اهميت نمي ده... حرفاتون رو نمي شنوه و اون محبتي كه يه زن انتظار داره بگيره... رو نمي ده!
دو جور مي شه فكر كرد...
اول: اوه... چه بد اخلاقه! اصلا به من اهميت نداد... مگه چي كار كردم... بعدشم بگيد به من چه؟ چته تو؟؟؟ ديونه شدي؟؟؟ ايشون هم اذيت مي شه و داد وبيداد.... شايدم بگه اصلا تقصير توئه!!!!
دوم: چرا اينقدر به هم ريخته است!؟ نكنه اتفاقي افتاده؟! مي گذاريد يه خورده آروم باشه.. بدون اينكه حرفي بزنيد... مهمه ها! بدون اينكه حرفي بزنيد... براش آب خنك مي آريد.. چاي مي آريد... آروم مي شه موضوع رو بهتون مي گه...
با مثال بالا متوجه مي شويد كه همه رفتارها به معني بي تفاوتي نيست!!! گاهي يك درگيري ذهني براي مرد نمي ذاره به زنش محل بذاره... ولي زنها با هزار جور درگيري ذهني عشقي مي ورزند به مردشون كه بيا و ببين! اينها تفاوت مرد و زن هست... مرد اين قدرت رو نداره!!
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
میفهمم شاپرک عزیز
جناب SCi حتما همینکارو انجام میدم، مرسی
راستی من برای روز مرد میخوام براش یه کتاب بخرم، یه کتاب که بیشتر با روحیات من آشناش کنه و بتونه به مشکلاتی که من دارم کمک کنه معرفی میکنین؟
یعنی میخوام چیزی باشه که با خوندنش درکش از ناراحتیهای من بالا بره و متوجه بشه چرا ناراحت میشم
راستش من میخواستم براش یه سورپرایز داشته باشم اما حالا که برای روز زن اینطوری برخورد کرد منم میخوام فقط این کتابو بهش هدیه بدم ، همین
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
رفتارهاي تلافي جويانه مشكلي رو حل نخواهد كرد... هرگز تلافي نكنيد! شما قراره با سياست،مهارت رفتار كنيد... تلافي نه سياستي دارد و نه مهارتي...
براي روز پدر چيزي رو بخريد كه دوست داشته باشه و به ايشون با رفتارتون نشون بديد كه چقدر اين مناسبتها مهمه!!!
مطمئنا چيزي رو بخريد كه ايشون دوست دارند...سورپرازتون رو هم حتما اجرا كنيد!!! شك نداشته باشيد
كتابها و چيزهايي كه موجب تقويت زندگي شما خواهد شد رو بخريد و دم دست بگذاريد..