RE: گردهمایی های مردونه همسرم
سلام عزیز
خداروشکر آرامش بهترین چیزه بهتره اول خودت یه لیستی از چیزهائی که دلت میخواد تهیه کنی بعد اونا رو اولویت بندی کنی تا بتونی عنوانش کنی به نظر من یه لیستی هم ازکارهای که همسرت انجام میده وخیلی دوسشون داری هم تهیه کن که درلابه لای خواسته هات ازاونهاهم یادی کنی وبابت اینکه اون کارها رو انجام میده وچقدر خوشحالی تشکر کنی که اون هم تشویق بشه از اون هم بخواه بهت بگه چه توقعی ازت داره که بفهمه خواسته های اون هم برات مهمه
موفق باشی واین آرامش همیشگی:323::46:
RE: گردهمایی های مردونه همسرم
روز زن و روز مادر رو به همه خانومها و مادران عزیز عضو این سایت تبریک می گویم
امیدوارم سایتون از سر ما مردها کم نشه
:72::72::72::72::72::72::72::72::72::72:
RE: گردهمایی های مردونه همسرم
از اونجایی که توی این تاپیک فقط به دنبال حل کردن مشکل "گردهمایی های مردونه همسرم" هستم، می خوام فقط در همین مورد صحبت کنم تا از موضوع دور نشیم.
یک هفته از ماجرای شب نیومدن همسرم می گذره. تو این یک هفته من دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت و همسرم تمام کارها رو انجام می داد و خیلی هم مهربون شده بود. دیروز پیش خودم فکر کردم که تا ابد که نمی شه اینطوری پیش بره، اگه یک کم دیگه کش بیاد خب همسرم هم خسته می شه. برای همین سعی کردم باهاش صحبت کنم ولی هر دفعه یه جورهایی فرار می کرد.
آخرش یه جا گیرش انداختم و بهش گفتم که دیگه یک هفته استراحت من هم تموم شده و اوضاع باید به وضع عادی برگرده ولی کاش این مشکل حل می شد. نمی گم با دوستات می ری بیرون کار بدیه یا کار خوبیه ولی این کارت خیلی منو ناراحت می کنه، پس یا تو نباید دیگه بری یا من نباید ناراحت بشم. اونم خیلی خلاصه گفت خب من نمی رم......
نمی دونم چرا جوابش خوشحالم نکرد.......
RE: گردهمایی های مردونه همسرم
جبران خلیل جبران در باره زناشویی می گوید:
شما همراه زاده شدید و تا ابد همراه خواهید بود.
اما در همراهی خود حد فاصل را نگاه دارید،و بگذارید بادهای آسمان در میان شما به رقص در آیند .
به یکدیگر مهر بورزید ،اما از مهر بند مسازید: بگذارید که مهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روح های شما.
جام یکدیگر را پر کنید ،اما از یک جام منوشید.
از نان خود به یکدیگر بدهید ،اما از یک گرده نان مخورید.
با هم بخوانید و شادی کنید و برقصید ،ولی یکدیگر را تنها بگذارید :همانگونه که سازهای تار تنها هستند ،با آن که از یک نغمه به ارتعاش در می آیند
دل خود را به یکدیگر بدهید ،اما نه برای نگهداری، زیرا که تنها دست زندگی می تواند دل هایتان را نگه دارد
در کنار یکدیگر بایسستید،اما نه تنگاتنگ :زیرا که ستونهای معبد دور از هم ایستاده اند ،و درخت بلوط و درخت سرو در سایه یکدیگر نمی بالند.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط negar_a
از اونجایی که توی این تاپیک فقط به دنبال حل کردن مشکل "گردهمایی های مردونه همسرم" هستم، می خوام فقط در همین مورد صحبت کنم تا از موضوع دور نشیم.
یک هفته از ماجرای شب نیومدن همسرم می گذره. تو این یک هفته من دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت و همسرم تمام کارها رو انجام می داد و خیلی هم مهربون شده بود. دیروز پیش خودم فکر کردم که تا ابد که نمی شه اینطوری پیش بره، اگه یک کم دیگه کش بیاد خب همسرم هم خسته می شه. برای همین سعی کردم باهاش صحبت کنم ولی هر دفعه یه جورهایی فرار می کرد.
آخرش یه جا گیرش انداختم و بهش گفتم که دیگه یک هفته استراحت من هم تموم شده و اوضاع باید به وضع عادی برگرده ولی کاش این مشکل حل می شد. نمی گم با دوستات می ری بیرون کار بدیه یا کار خوبیه ولی این کارت خیلی منو ناراحت می کنه، پس یا تو نباید دیگه بری یا من نباید ناراحت بشم.
اونم خیلی خلاصه گفت خب من نمی رم......
نمی دونم چرا جوابش خوشحالم نکرد.......
سلام
یعنی چی خوشحالتون نکرد اگه می گفت من می رم تو نباید ناراحت بشی این جواب خوشحالتون می کرد بخدا ما مردها از دست شما خانمها دق می کنیم دیگه به چیزی که می خواستین رسیدین دیگه تمومش کنید و اصلا بهش فکر نکنید و به روال عادی زندگیتون ادامه بدبد
البته اصولا شما خانومها خوشتون می یاد یک قضیه ای رو خیلی کش بدبن :104: