RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام
البته من این بحث خارپشت و روباه را اکنون و از دریچه تاپیک شما مطالعه کردم. لذا چند نکته ای را که می گویم عطف به فرمایشات شماست نه مطالب کامل و استدلالی که نویسنده آن بیان کرده است.
متشکر از دقت نظرتون
در این تمثیل یک نکته ای را باید شفاف کنیم. خارپشت و روباه غریزی به صورت همگرا و واگرا فکر و عمل می کنند.
اما ما انسان ها چه؟
فرض کنید من می خواهم خارپشت باشم. متمرکز و عمیق روی هدفم عمل کنم و به طور وسیع عمل نکنم.
اما لازمه اش اینست که قبلش روباه گونه بررسی ها، واکاوی ها و دانایی هایی را کسب کنم. (البته نه اینکه در این حالت تا آخر عمر بمانم و فقط حرف بزنم و پرسه بزنم و ...، ). باید حداقل تا وقتی که مثل خارپشت این قصه (که غریزی راه واحدش را یافته بود و متمرکز بود) راه و جریان درست زندگی ام را نیافته ام روباه باشم و واگرا تا بتوانم راهم را بیابم.
اما این تز و آنتی تز به صورت دیالکتیک ادامه پیدا می کند. چرا که من پس از اینکه راه لاک پشتی خود را یافتم به تجارب و علمی دست می یابم که آگاهی هایم را دگرگون می کند. و این خودش مرا سوق می دهد که دوباره بر اساس یافته های جدیدم روباه گونه به بررسی دست بزنم تا به یک راه جدید برسم و مانند خارپشت ادامه دهم.
پس :
روباه.......(یافتن یک هدف یا راه).........>>>> لاک پشت.................( پیدا کردن آگاهی های نو در مسیر)......>>>>> روباه ........(یافتن راه و هدف بر اساس تجارب لاک پشت گونه )......>>>> لاک پشت
و این ادامه دارد....
تفکیک این دو نه امکان پذیر هست و نه مطلوب.
اما ترکیب متعادل آنها کاری سنگین هست.
:104::104::104:
بسیار عالی
اتفاقا در مورد خود برلین هم همین رو میگن:
"برلین در یکی از مقالات مشهورش با نام «خارپشت و روباه» که در آن به بررسی دیدگاه تولستوی درباره تاریخ پرداخته، متفکران را به دو گروه خارپشت ها و روباه ها تقسیم می کند.خارپشت ها آنانی هستند که در طول زندگی یک ایده عمیق و بزرگ عرضه می کنند و همه آثار قلمی شان در بسط و تکمیل همان ایده اصلی است.روباه ها به عکس کسانی هستند که به حوزه های گوناگون سر می کشند و از هر یک از گشت و گذارهای خود ارمغان کوچکی به همراه می آورند.
برلین روباهی بود که دو ایده اصلی را همچون خارپشت ها مطرح ساخته بود: آزادی و کثرت گرایی (پلورالیسم). برلین در عین اعتقاد به پلورالیسم و تاکید بلیغ بر این نکته که در جوامع بشری احیانا ارزش ها، اصول و آرمان هایی یافت می شوند که به یکدیگر قابل تحویل نیستند و افراد باید بیاموزند که در کنار هم و با رعایت احترام متقابل برای آرا و اندیشه های یکدیگر زندگی کنند به نسبی گرایی قائل نبود و بر عام بودن برخی ارزش ها نظیر آزادی و معرفت علمی تاکید می ورزید."
منبع :روزنامه شرق
در مورد نظرات خانوم ها بلواسکای و شب بارونی باید عرض کنم
1_داستان خارپشت و روباه صرفا حکایتی بود برای توضیح بیشتر نظریه عمیق برلین
پس ما شاید خیلی نباید به اون داستان رجوع کنیم
و شخصیت دیگری غیر از اون چیزی که مدنظر این فیلسوف بوده برای این دو موجود قائل باشیم
2_همیشه به دانسته های خودمون اکتفا نکنیم بعضی وقتا لازمه بدون موضع گیری گوش کنیم و حتی با گوینده همراهی کنیم تا بتونه به بهترین شکل مطلبی رو که به نظرش مفیده عنوان کنه
بعد میتونیم با ارامش بیشتر در مورد نتیجه مطلب گفتگو و یا حتی مخالفت کنیم
3_هدف من از ایجاد این تاپیک سه چیز بود
اول :بهرمند شدن دوستان از گوشه ای از مقاله برلین
دوم:مطرح کردن تجربه شخصی خودم و تشریح اون (که متاسفانه فرصت نشد)
سوم :اینکه چرا من خارپشتم (نام کاربریم !)
از همراهی دوستان واقعا ممنونم
مخصوصا خانوم بلو اسکای که علی رغم اینکه پستاشون در راستای تبیین موضوع مدنظر من نبود اما من رو در تشریح مطلب یاری کردن
(امیدوارم کوچولوتون هم مثل خودتون باهوش سمج و اهل بحث باشه ):72:
در نهایت از فرشته مهربون میخوام
این تاپیک به انجمن ازاد منتقل شود
البته اینجوری دیگه دست خودمم بهش نمیرسه!:302:
RE: من" خارپشتم "شما چطور ؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
بنده تا جایی که تونستم با بیان ناقص و تفکر محدود خودم سعی کردم موضوع رو باز کنم
اما چون اساسا قصدم از بیان این موضوع ارزیابی تجربه شخصی خودم بود ترجیح میدم بیشتر راجع به مشکلات خودم صحبت کنم
من از تبار روباهان بودم
میدونید چرا چون با وجود داشتن هدف (محکم و متقن) و روش و ابزار کارامد (استعداد علاقه تحصیلات امکانات رفاهی و . . .) در یک امر خاص منحصر به فرد(متخصص ) نیستم
من نتونستم تمام داشته هام رو برای رسیدن به یک خواسته (در طول هدفم) متمرکز کنم
بلکه خواسته هام رو نامحدود انتخاب کردم و طبیعتا توانایی هام در جهت رسیدن به اونها تقسیم شد
و به هیچکدوم اونجور که باید چیزی نرسید
دقت کنید هدف و خواسته دو امر مجزا هستن (خواسته زیر مجموعه هدفه و در نبودش هدف ناقص نیست )
من روباه بودم هدف و ابزار داشتم
اما نتونستم با جسارت و واقع بینی* با تمرکز روی یک خواسته * با توجه به امکانات و محدودیت هام
به موفقیت برسم بهترین باشم در جایگاه خودم حرف اول رو بزنم
شاید بشه اینجوری گفت
هدف :شکار خارپشت
راهبرد و روش :استفاده از قدرت فکری و عملی
خواسته(که با همون شناخت عمیق ایجاد میشه ): نا محدود ! غیر قابل ردیابی ! بی کران ! نا متمرکز ! همه چیز و هیچ چیز!
ای کاش روباه بیشتر فکر میکرد و تمام توانایی هاش رو برای رسیدن به یک خواسته متمرکز میکرد
سلام جناب خارپشت
موضوع جالبی رو مطرح کردید ، اما راستش بنده اصلا دوس نداشتم در چارچوب تقسیم بندی روباه - خارپشت وارد بشم.
اما در خصوص این ارسالی که داشتید ، به نظر من شما آدم موفقی هستید. اینکه در بسیاری از زمینه ها (تحصیلی ، شغلی ، مهارتی و...) فعال بودین ، حرف اول رو نمی زنید اما در هر زمینه ای هم بی اطلاع نیستید و این خیلی خوبه . حداقل حسنش اینه که کمتر دچار آفت میشید.
دو نمونه از آشنایان مثال می زنم:
یکی از فامیل بسیار نزدیک ، که ایشون نابغه بودند (نه تیز هوش) یعنی اینکه در سنین 3و 4 سالگی کاملا متون فارسی رو می خوندند ، روزنامه و مجله می خوندن ... الان حدود 50 سالشونه ، در بچگی بچه گی نکردند ، علاقه مندیشون به مطالعه بوده لذا بعدا دردوره نوجوانی نه دوچرخه سواری بلده ، نه موتور سواری نه گواهینامه رانندگی داره و نه اینکه طرفش رفته . در زمینه ورزش ، ورزش خیلی معمولی و نرمش هم اصلا بلد نیست با اینکه می دونه براش در حد الزامه اما اصلا نمی تونه. یادمه دوره دانشگاه من هر هفته کوه می رفتم او هم خیلی دوس داشت بیاد قرار هم میذاشتیم اما یه بار هم نتونست بیاد !!
تعمیرات عمومی منزل هم اصلا بلد نیست ، اگه شیر خونه شون چکه کنه یکی رو باید بیاره و تعمیرش کنه و...
و این ازنظر من اصلا خوب نیست
مورد بعدی آشنای دیگمون بود که دیپلمش رو با معدل کتبی بیشتر از 19 گرفت . اومد دانشگاه ، رشته برق ، نمره کمتر از 18 تا قبل از اون نداشت همیشه نفر اول بوده ، شاگرد اول ... ترم دوم دانشگاه تو یه درس نمره 14 گرفت ... روحیه اش داغون شده بود تا یه قدمی ترک تحصیل پیش رفت ... او هم تک بعدی بود و این از نظر من خوب نیست.
تلاش برا اینکه تو اکثر زمینه ها نمره بالاتر از 10 ، تو اولویتهای مهمتر حدود متوسط خوب ، و تو اولویتهای خاص نمره بین 15تا 18 و مهم نیست اگه تو هیچ زمینه ای هم نمره ام 20 نباشه... اینا نقطه نظرات من بود.
البته در مقابل این نظر ، نظر دیگه اینه که تمرکز روی یکی دو زمینه ، 20 شدن توی اونها اگرچه تو به قیمت زیر 10 شدن بقیه موارد باشه.
یه کتاب بسیار مفید برا شما پیشنهاد میدم "از خوب به عالی" مدیریتی هست. لب کلام میخواد بگه "موقعیت خوب باعث میشه ادم به عالی فکر نکنه و حرفش اینه که از موقعیت بد یه باره باید به عالی جهش کرد. متوسط و خوب آفت رسیدن به عالی هست."
خوب این هم یه نظزه.
اما در پایان توصیه می کنم اگه روحیه شما طوری هست که متوسط و خوب بودن روانت رو اشباع نمی کنه ، شما الان جوان هستی یکی دو هدف برا خودتون انتخاب کن (چون با خیلی از زمینه ها آشنا شدی ، قاعدتا به یه شناخت نسبی از هدفها رسیدی ) و سعی کن تو اونها حرف اول رو بزنی.
زندگینامه افراد بزرگ رو بخون.
از آفتهای نفر اول شدن و معروف شدن غافل مشو.