RE: شوهرم ميخواد منو تربيت كنه
الان رفتم توي اتاقش خوابيده بود. بغلش كردم ولي روشو اونور كرد. كلي بهش حرفاي عاشقونه زدم گفتم بهت احتياج دارم. گفتم دوست دارم و دلم برات تنگ شده. گفتم برات غذايي كه دوست داري پختم گرم كنم بخوري؟ كلي نوازشش كردم وليدوبار دستمو زد كنار با عصبانيت و روشو اونور كرد و اصلا اعتنا نكرد انگار ازم متنفر باشه. ميدوني اين دفعه خيلي عصبانيه.
وقتي ديدم اينقدر عصبانيه و هنوز از من بدش مياد از كنارش پا شدم و گفتم هر وقت تصميم گرفتي مثل دو تا ادم بالغ با هم حرف بزنيم بيا من آمادهام. بعد در اتاق رو اروم بستم. خيلي اين بچه لجبازه. دقيقا مثل بچهها داره عمل ميكنه. غذاي منو نمي خوره و چند باريكه لباس شستم اومده لباساي خودشو از ماشين لباسشويي دراورده و چهن كرده ولي مال منو نه...امروز اومدم خونه لباساي خودشو از رختاويز جمع كرده بود و لباساي من كه خشك شده بود باد همه رو انداخته بود زمين و خاكي شده بود و اونم دست نزده بود!! اينجور بچه لجبازيو بايد چيكار كرد؟
باز هم غرورمو زير پا گذاشتم. باز هم رفتم سمتش و بغلش كردم. ولي....
كار ما برعكس شده دعوا و قهر و بعد من بايد نازشو بخرم و اون ناز كنه.
RE: شوهرم ميخواد منو تربيت كنه
عزیزم کار بسیار درستی کردی، مردها هم گاهی نیاز دارند که نازشون رو بخری!!:163:
نگران نباش، امشب برو پیشش بخواب و اگه لازم بود باز هم نازش رو بخر، باید هرطور شده از اون مرد سودجو دور نگهش داری، هر کاری که فکر می کنی لازمه تا بهت برگرده انجام بده، فقط مواظب باش که تا آشتی کرد، شروع نکنی به انتقاد و شکایت که همه چیز رو خراب می کنی:303:
RE: شوهرم ميخواد منو تربيت كنه
نه عزيزم اينكه شما فكر كني من با نزديك شدنم اونو از اون اقا دور نگه ميدارم اشتباهه. اون آقا سه ساله با شوهرم در ارتباطه. و قرار نيست با نزديك شدن من اون محو بشه. بايد يه برنامه استراتژيك براي اين هدفم بريزم.
فكر كنم براي امشب بسه. ديگه نبايد بهش نزديك بشم. مرسي از لطفي كه بهم داري آسمان تنها.:72:
RE: شوهرم ميخواد منو تربيت كنه
زود جا می زنی قلب تنهایی! هنوز به قدرت خودت به عنوان یک زن اعتقاد نداری :305:
اینطوری بخوای پیش بری کنترل زندگیت از دستت خارج می شه!! من نگفتم با نزدیک شدنت اون مرد محو می شه!! در هر حال از ما گفتن بود، تصمیم گیرنده شمائید!
RE: شوهرم ميخواد منو تربيت كنه
سلام.:302:
از دست اين مرداي لجباز. ديشب رفتم كنارش توي اتاق كار روي زمين خوابيدم. پشتشو كرد بهم و ازم فاصله گرفت. بوسيدمش كه منو كنار زد با عصبانيت انگار جذامي باشم! ساعت 4 صبح هم از كنارم پا شد و رفت توي هال خوابيد و صبح هم جواب سلام منو نداد. اين از ديشب. از من محبت و كلمات عاشقانه و نوازش از اون عصبانيت رفتاري و نه كلامي و پس زدن من...
مدتيه دارم فلوكسيتين مصرف مي كنم و فعلا اعصابم آرومه وگرنه نميتونستم تحمل كنم. به نظرتون حالا بازم برم سمتش و نازشو بخرم؟ ديگه چيكار كنم؟:325:
RE: شوهرم ميخواد منو تربيت كنه
قلب تنهای عزیزم..
شوهر من هم آدم بد قهریه .. اما وقتی کسی میاد خونمون قهرشو بروز نمیده و همین باعث میشه ما آشتی کنیم .. اگه شوهر تو هم اینطوره یه مهمون دعوت کن خونتون.. البته مهمونی که ایشون از دیدنش ناراحت نشن.. مثلا بابا و مامان خودشو ..
سرتو با کارای دیگه گرم کن .. قرصها اعتیاد آورن.... منم یه مدت قرص مصرف میکردم و بعد خیلی سخت تونستم ترکش کنم..
RE: شوهرم ميخواد منو تربيت كنه
باز هم می گم که کارت درست بود، ضمنا سعی کن قرصها رو کنار بذاری.
شوهرت هم بالاخره یخش باز می شه!! ولی به نظر من اگه دوباره خواست توی غار تنهاییش فرو بره یکمی بهش مهلت بده و بذار تنها باشه و با خودش فکر کنه.
در هر حال من فکر کنم بد نبود اگه برای کمک به فکر کردن بهترش یه نامه یا ایمیل براش می ذاشتی.
باز هم می گم ما توی شرایط تو نیستیم و خودت بهتر می دونی که کار درستتر کدومه، ولی سعی کن سریعتر به قضیه خاتمه بدی.
موفق باشی :72:
RE: شوهرم ميخواد منو تربيت كنه
دوستان سلام.
ما همچنان قهريم!! 10 روزه كه قهريم! ديروز كه نتونستم وارد تالار بشم و از خودم بگم. پريشب از سر كار كه اومد خونه براش چاي ريختم و بهش سلام كردم جواب سلاممو نداد و چاي هم نخورد. رفتم توي اتاقش بوسيدمش و گفتم من اونروز يه كم عصبي بودم اگه چيزي گفتم معذرت ميخوام و ديگه تمومش كن بيا من دوست دارم و ...
باز هم پسم زد و گفت ولم كن!!:163:
از اتاقش اومدم بيرون و به حال خودش گذاشتمش. رفتم دنبال خريد و .. اومدم شامو آماده كردم. سفره رو خيلي شيك چيدم ولي خوابش برده بود. بيدارش كردم گفتم شام برات درست كردم بيا بخور پشتشو كرد بهم و نيومد فكر كردم متوجه نشد باز صداش زدم كه گفت نميخوام و باز خوابيد!:302:
شامو تنهايي خوردم ولي خيلي عصباني بودم. خيلي لجم گرفته بود ديگه داره شورشو در مياره . واقعا من مستحق اين رفتار نيستم. مگه چيكار كردم؟؟؟؟؟
ديشب ساعت 9 شب رفتم مهموني توي همون بلوك ساختمونمون خونه پسر عمم و تا ديروقت موندم. چند تا از خانوما با هم فيلم تماشا كرديم و نقد كرديم. وقتي اومدم خونه بهش سلام نكردم. اونقدر ناراحتم از دستش كه نمي خوام باهاش حرف بزنم. به مادرم تلفن زدم و. جوريكه شوهرم بفهمه گفتم كه كجا بودم و چه خبر بوده و مهموني زنونه بوده كه جاي شك پيش نياد.
خلاصه الان من هم از دست اين لجاجت و كينه شتريش به تنگ اومدم. ديگه اصلا نميخوام باهاش حرف بزنم.
برادرم از تهران اومده كه باهاش حرف بزنه. دادشم از من 3 سال كوچيك تره ولي خيلي آروم و منطقيه. نميدونم آيا درسته اين كار يا همينجوري بذارن بمونه كه شايد تا چند ماه هم طول بكشه...:325::325:
RE: شوهرم ميخواد منو تربيت كنه
سلام قلب تنهای عزیز
میدونم که واسه یه زن که تموم امیدش به شوهرشه هیچ چیزی بدتر از کم محلی یا بی محلی کردن نیست.
شاید من زندگی خودم پر از مشکل باشه و نتونم درست شما رو راهنمایی کنم ولی اینو میدونم که شما هم نباید اینقدر پاش پیش بزاری .بزار اگر مقصر اونه خودش مسئولیت اشتباهشو بپذیره و پیش قدم بشه حتی اگر طول بکشه و مدت زیادی با هم قهر باشین ، ولی اگر شما مقصرین با همون روش هایی که می دونی روی شوهرت تاثیر داره ارومش کنی ولی اگر میبینی داره اصرار بر ادامه ماجرا میکنه تو هم دیگه اصرار نکن و بزار تو این حال و هوا بمونه تا خودش خسته بشه ... نترس تو چیزیت نمیشه فقط سعی کن تو این مدت فقط به خودت برسی و اصلا به ماجرا فکر نکنی و فکر کن که اصلا خونه نیست و ریلکس باش و خودتو بدون مشکل نشون بده مطمئن باش اگر ببینه تو داری اصرار میکنی بیشتر بی توجه میشه . این واسه شما نقطه ضعف شده و شوهرت هم خوب داره ازش سوء استفاده میکنه نزار این جور ادامه پیدا کنه. مطمئنا شما با کوچیک کردن خودت شوهرتو بیشتر مسمم میکنی که به روشش ادامه بده
راستی اینو هم بگم که صحبت کردن داداش کوچکتر شما با شوهرت اونم به خاطر مشکلات روزمره شما اصلا به صلاح نیست و مطمئنا شوهرتون بیشتر از دست شما ناراحت میشه اگر بفهمه که خانوادتون در جریان اتفاقات زندگیتون هستن
امیدوارم زودتر زندگیت به ارامش برسه
RE: شوهرم ميخواد منو تربيت كنه
سلام قلب تنها
داستانهاي شما رو كامل خوندم...
مي تونم بپرسم الان تو چه موقعيتي هستيد؟ قهر تموم شد؟ وضعيت شوهرتون با اون آقا، و اون خانومي كه با ايشون در ارتباطند!؟ مشكل حل شده؟
خيلي خلاصه در چند خط بنويسيد شايد بتونيم هم فكري كنيم و قلب تنهاي شما كه كمي هم زخمي شده، هم از تنهايي در بياد و هم جراحتاش دونه دونه آروم بشه...
با عرض معذرت نتونستم متن بالا رو ويرايش كنم...
اما متوجه شدم كه قهرتون ادامه داره... و موضوع كاملا غم انگيز و ناراحت كننده است
چند تا كار بايد خيلي سريع انجام بديد!
اول:آروم باشيد! هيچ اتفاقي حادث نشده!
مطمئن باش شوهرت رو از دست نمي دي...
شوهر شما آدم احساسي و هيجاني هست كه توسط يك يا دو نفر تاييد شده و توانسته يك گروه مناسب رفتارهاي خودش در جامعه پيدا كنه! (تحويلش گرفتن... فكر كرده خبريه!)
دوم: اوضاع خونه رو تحت كنترل خودت بگير و اجازه بده همه چيز بر گرده به شرايط عادي... زندگي خودت رو بكن!
سوم: تا الان هم زيادي اصرار كردي... چه اصراريه با شوهرت آشتي كني! بذار قهر باشه... نترس! خواهش مي كنم نترس! طولاني نمي شه! براي رهايي از فكر،يه كتاب بخون... بذار آرامش بگيري!
چهارم: روي مهارتهاي فرديت كار كن... خشمت رو كنترل كن! عجولانه تصميم نگير...
پنجم: فعلا تحت هر شرايطي معذرت خواهي! كار بدي كردم! و هرچيزي در اين رابطه ممنوعه!
به زودي اوضاع اروم مي شه...
امر و نهي كردن راه بيرون كردن ايشون از اون گروه نيست... با داد و بيداد هم كه داستان اينطوري مي شه!
چي كار بايد كرد؟ تاييدش كنيد... بذاريد اوضاع مدتي تحت كنترل شما در بياد! بعد با سياست دورش كنيد!!! گاهي اوقات كاسه داغ تر از آش شدن بهتره!
بايد اعتماد به نفس رو در شوهرت زنده كني و در شرايطي كه ديگه دعوا نمي كنيد... او رو به كارهاي ديگه بدون موضع گيري در مقابل استادش سوق بدي... و وارد گروههاي ديگه كني! حتي گروه دوستان... موجب بشي او احساس اهميت كنه و تاييدش كني! روي چيزايي كه استعداد داره وقت و سرمايه احساسي بذاري...حتي اگر اين استعداد خوب صحبت كردن باشه!!! تاييد شما بصورت عاشقانه و بردن شوهرت به محيط هاي بهتر جهت تاييد شدن... موجب مي شه كه كم كم احساس كنه خودش يه استاده! بايد بدونه كه شما در مقابل استادش قرار نداري!
با عرض معذرت نتونستم متن بالا رو ويرايش كنم...
اما متوجه شدم كه قهرتون ادامه داره... و موضوع كاملا غم انگيز و ناراحت كننده است
چند تا كار بايد خيلي سريع انجام بديد!
اول:آروم باشيد! هيچ اتفاقي حادث نشده!
مطمئن باش شوهرت رو از دست نمي دي...
شوهر شما آدم احساسي و هيجاني هست كه توسط يك يا دو نفر تاييد شده و توانسته يك گروه مناسب رفتارهاي خودش در جامعه پيدا كنه! (تحويلش گرفتن... فكر كرده خبريه!)
دوم: اوضاع خونه رو تحت كنترل خودت بگير و اجازه بده همه چيز بر گرده به شرايط عادي... زندگي خودت رو بكن!
سوم: تا الان هم زيادي اصرار كردي... چه اصراريه با شوهرت آشتي كني! بذار قهر باشه... نترس! خواهش مي كنم نترس! طولاني نمي شه! براي رهايي از فكر،يه كتاب بخون... بذار آرامش بگيري!
چهارم: روي مهارتهاي فرديت كار كن... خشمت رو كنترل كن! عجولانه تصميم نگير...
پنجم: فعلا تحت هر شرايطي معذرت خواهي! كار بدي كردم! و هرچيزي در اين رابطه ممنوعه!
به زودي اوضاع اروم مي شه...
امر و نهي كردن راه بيرون كردن ايشون از اون گروه نيست... با داد و بيداد هم كه داستان اينطوري مي شه!
چي كار بايد كرد؟ تاييدش كنيد... بذاريد اوضاع مدتي تحت كنترل شما در بياد! بعد با سياست دورش كنيد!!! گاهي اوقات كاسه داغ تر از آش شدن بهتره!
بايد اعتماد به نفس رو در شوهرت زنده كني و در شرايطي كه ديگه دعوا نمي كنيد... او رو به كارهاي ديگه بدون موضع گيري در مقابل استادش سوق بدي... و وارد گروههاي ديگه كني! حتي گروه دوستان... موجب بشي او احساس اهميت كنه و تاييدش كني! روي چيزايي كه استعداد داره وقت و سرمايه احساسي بذاري...حتي اگر اين استعداد خوب صحبت كردن باشه!!! تاييد شما بصورت عاشقانه و بردن شوهرت به محيط هاي بهتر جهت تاييد شدن... موجب مي شه كه كم كم احساس كنه خودش يه استاده! بايد بدونه كه شما در مقابل استادش قرار نداري!