RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نميتونم نميتونم
واسه عيد برنامه كيش گذاشته بودم
ميگه جلوه خوبي نداره
گفتم ماه عسل بريم . استقبال نميكنه .
اصلاً بيخيالش شدم . ميخوام خودم با دوستام برم اصفهان 2 روزه برميگردم (مثل ليلي خانم فريد كه بدون شوهرش رفته كيش )
ميرم خوش گذروني . من ميخواستم با اون برم وقتي نمياد اصلاً مهم نيست با دوستام ميرم .
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
نميتونم نميتونم
واسه عيد برنامه كيش گذاشته بودم
ميگه جلوه خوبي نداره
گفتم ماه عسل بريم . استقبال نميكنه .
اصلاً بيخيالش شدم . ميخوام خودم با دوستام برم اصفهان 2 روزه برميگردم (مثل ليلي خانم فريد كه بدون شوهرش رفته كيش )
ميرم خوش گذروني . من ميخواستم با اون برم وقتي نمياد اصلاً مهم نيست با دوستام ميرم .
نيكاي عزيز... راستش از اون دو تا نمي تونم كه گفتي معلومه خيلي تلاش كردي و نشده...البته اينطور احساس مي كني...اما من مي گم گاهي خيلي تلاش مي كنيم... ولي نه در راه درست!
بحث رفتنت به اصفهان با دوستانت... اگر متاهل هستند هيچ ايرادي نداره... اما در صورتيكه مجردند.. كمي تامل كن... ولي بازم ابزرا بدي براي شروع يك دعوا نيست! خوبه مي توني باهاش يه دعواي همچين نون و آب دار ميون خودتون درست كني...
همسر منم رفت سفر و خيلي تنها بودم... خوش نگذشت... اما خودم خواستم بره تا فكر كنم... بايد بگم خيلي خوب بود.. چون فهميدم دوستش دارم!
چيزايي كه برات نوشتم رو قبل از اينكه بگي نمي تونم امتحان كن... خودت رو دست كم نگير خانوم!
يه زن اگر بخواد مي تونه سنگ رو با دلبري ذوب كنه... چه برسه به يه مرد ! تازه اونم تازه كار! (دلخور نشي ها) پس يه بار ديگه اونا رو بخون! سياست داشته باش... سر موقع بهش بگو... نه هر وقت! بدون ترس... خودتم دست كم نگير... خبر امشب رو فردا بده!
راستي سر هيچ چيزي موضوعات زناشويي تون رو خراب نكن .....دوستت داره!
يه خورده مراعات مي كنه.... اشكالي نداره و طبيعيه! تو هم انرژيت زياده... كمش نكن! سرجاش خرجش كن!
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
خانم امین
چرا برای یک رابطه ی جنسی اینقد خودت را سبک می کنی؟
خیلی از خانواده ها رسم ندارند تا بعد از مراسم رسمی عروسی، عروس و داماد با هم باشند. اصلا هم چیز عجیبی نیست و خیلی از جاهای ایران رسم است. خانواده ی همسر شما هم از این گروهند.
اینقد هم نگو محرمیم و خجالت نداره و ... این همه سال مجرد بودی شش ماه دیگه هم تحمل کن، می ری خونه خودت بعد هر کاری خواستی بکن.
شما محرمید آیا حاضری جلوی پدرت با همسرت فرنچ کیس داشته باشی؟ همین که محرم بودید که دیگه قرار نیست همه ی عرف و رسم و رسومات بره کنار. رسم خانواده ی آنها این است.
یه کاری نکن که بعدها خانواده همسرت سر این مساله بهت حرفی بزنند یا شوهرت بگه که تو دوران عقد فلان کار را می کردی و هول بودی و ...
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
شيوا جان بحث مسئله من رابطه جنسي نيست . همه پست هامو بخوني ميبيني كه از بي توجهي ناراحتم و نه رابطه جنسي
من از بي اهميتي توي مهمونياشون ناراحتم . و بحثم اينه كه خانوادشون اين مدلي هستن
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
baby عزيز . ممنون
واقعاً نميدونم چه جوري بهش بگم .
ميگم داداشم چقدر به زنش ميرسه .
ميگه من اصلاً خوشم نمياد خانوادم هم دوست ندارن.
ميگم پسر خالت با زنش رفت مسافرت
ميگه همه پشت سرشون حرف ميزنن.
اصلاً هم دوست ندارم پيشنهاد بيرون رفتن از طرف من باشه چون وقتي پيشنهاد ميكنم، ميريم بيرون ولي با سردي يه كم كه ميگذره همش ميگه بريم ؟ بريم ؟
من فكر ميكنم دوست نداره با من باشه . دوستاشو به من ترجيح ميده .
يك بار گفتم بريم پارك گفت پارك نه ، شايد يه آشنا ما رو ببينه . :316:
از همون روزاي اول عقد كه مي اومد خونه ما چند ساعتي رو تو اتاق من تنها بوديم . ولي هيچ وقت ياد نگرفت اين كارو تو خونه خودشون انجام بده .
فعلاً من هم تصميم گرفتم مثل خودش باشم وقتي مياد خونه ما مثل مهمون شام بخوره و بره و اصلاً با من تنها نباشه . الان 3 باري ميشه كه وقتي اومده خونمون اين كارو كردم . حداقلش اينه كه دلم خنك ميشه .
بعضي وقتا به سرم ميزنه تنهايي برم مسافرت و بگم از طرف كارم رفتم ماموريت . شايد از اين حال و هوا در بيام
نيكا جان ببين بعضي از خانواده ها مخصوصا خوانواده هاي آذري از اينكه در دوران عقد عروس يا دامادشون توي خونه طرف بخوابه متنفرن و اين رو يه سر افكندگي مي دونن!!!
شما در حال حاضر در دوران عقدين و اين دخالت ها و بكن نكن ها عادي هست پس كمي صبور باش و مسئله رو بيخودي بزرگ نكن وقتي رفتي خونه خودت هيچ كس نميتونه بگه چرا با هم رفتين سفر چرا ال كردين و....و....
اما يه خصيهصه ي ديگه ي اين خانواده ها اينه كه از ابراز عشق جلوي بزرگاي فاميل باااااااايد جلوگيري بشه...متوجه ميشي منظورم چيه؟ببين اين يه نوع احترام هست از نظرشون يعني من اگه پيش بابام زنم رو بغل كنم بي احترامي كردم...تا اينجا رو متوجه شدي؟
خب به احتمال زياد همسر شما هم توي اين خانواده بزرگ شده و همين هنجارهارو بايد رعايت كنه پي گير نده و كليد نكن كه چرا پيش بابات منو محل نميذاري چون اگه اسمون هم به زمين بياد اين رفتارش رو عوض نميكنه...
صبر كن تا ازدواج كنيد و زير يه سقف باشين....:72:
شيوا جان من جواب شما رو بعد از ارسال مطلبم خوندم و ديدم گاها حرفهاي من تكرار حرف شما بوده...:72:
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
همه را خواندم.
اختلاف فرهنگی است، نه دوست نداشتن.
رسم ندارند زن در یک جمع پیش شوهرش بنشیند.
توجه شوهر به زن در جمع به معنی زن ذلیل بودن و مرد نبودن است .
و مسایلی از این قبیل.
درست و غلطش را نمی گویم. رسمشان را می گویم. باید از اول قبول نمی کردی با این اختلاف فرهنگ ازدواج کنی. به دوست داشتن ربطی ندارد.
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
سلام دوستان ممنون از پاسخ هاي قشنگتون
فعلاً كه كاري به كارش ندارم . فقط دارم صبوري ميكنم .
يه جرقه هايي ميبينم .
انگار صبوري هام داره روش تاثير ميذاره .
ولي بعضي وقتا نميتونم خودمو كنترل كنم يه چيزي ميگم ناراحتش ميكنم .
اميدوارم با دلگرمي شما دوستان بتونم آرامش رو برقرار و ثابت كنم .
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نیکا جان
صندوق پستیت رو خالی کن
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
RE: شكم به يقين تبديل شد . ديگه دوستم نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
سلام دوستان ممنون از پاسخ هاي قشنگتون
فعلاً كه كاري به كارش ندارم . فقط دارم صبوري ميكنم .
يه جرقه هايي ميبينم .
انگار صبوري هام داره روش تاثير ميذاره .
ولي بعضي وقتا نميتونم خودمو كنترل كنم يه چيزي ميگم ناراحتش ميكنم .
اميدوارم با دلگرمي شما دوستان بتونم آرامش رو برقرار و ثابت كنم .
نيكا جان ببين! من مردم... مثل شوهر تو! هممون از يه قماشيم... من ... بابام... داداشم... باباي تو!
آدمهاي بي حوصله و بي جنبه... يه كمي هول! به ظاهر صبور... كلن هيچ مردي قابليتي كه يك دختر بچه داره رو حتي نداره چه برسه به يه بانوي جواني مثل شما... مثلا يه مرد وقتي فكر مي كنه نمي شنوه! بكشيش نمي شنوه... بگه گوشم با شماست دروغ مي گه رو در واسي كه نداريم... دروغ مي گه! حواسش نيست!
تا حرف از ذهنت در مي آد به فكر جوابه! اصلا گوش نمي ده چي مي گي ... يه عدمون هم كه اصلا مخالفن! با هر چي كه بگي... عشق كل كل! آدماي عقل كل! مردا به من فحش ندين! همينيم ديگه!
پس ببين اصلا موجودات پيچيده اي نيستيم... بخدا پشه از ما پيچيده تره! اصلا جدي نگير... يه كمي صبور باش... از بالا بهش نگاه كن.. اونوقت مي بيني طفلكي رو! مي شه برات عين بره... مردا عاشق محبتن!
عاشق زن ها هستن... عاشق جلب توجه هستن... پس هميشه حواست عين يه بچه بهش باشه...
اره مي دونم بحث خجالت و اينا نيست چون خانواده منم عين خانواده شوهر تو هستند... عروس دست شوهرش رو بگيره مثل اينكه گفته آقا يا خانوم شما بي شعوريد! نمي دونم والا.. ما كه خيلي ضرر كرديم...نه مي شه مراعات كرد... نه مي شه بي توجهي... انتظار نداشته باش وقتي مي ري خونتون ببرتت تو اطاق خودش ... بابام تو اين سن اين كار رو نمي كنه!
يه كمي صبور باش... اونقدر مي بينيش.. اونقدر تنهايي باهاش حالت ازش بهم مي خوره... دعا مي كني امروز بره بيرون!
مي گن دوره نامزدي مثل اينه كه بابات برات دوچرخه بخره... نذاره سوار شي! پس زياد سخت نگير دوره قشنگيه... به جاي دعوا صبور باش و با نيمه هاي پر سعي كن زندگيت رو شاد كني... فقط شاد!
از هر فرصتي هم استفاده كن... بزار بشكنه... باهات باشه... بهش بگو ما مراعات خانواده ها رو در كمال احترام مي كنيم... كه بدونه تو داري مراعات مي كني... بايد بدونه! مي فهمي چي ميگم... بايد بدونه تو داري مراعات مي كني! يك بار بگي كافيه! نري رو مخش!!! اما در عين حال دلبري هات رو بذار براي تنهايي... هر فرصتي كه داشتي..