RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
به به مامان گل بلو اسکایییییییییییی :46:
خوبی؟ نی نی کوچولوت خوبه؟ شبا براش قصه می گی؟
ببین خانم گل من پستهات رو خوندم، من دوران بارداری رو تجربه نکردم و حسی ازش ندارم ولی احساسم اینه که همه افراد اطراف تو، تحت تاثیر بارداری تو قرار گرفتند، برات توضیح می دم:
- مردها غالبا از بچه دار شدن کمی واهمه دارند (البته همه با هم یکی نیستند و فرقهایی دارند) احساس من اینه که همسر شما هم کمی واهمه داره و نمی دونه فردا به عنوان یک پدر چه مسئولیتهایی داره و چه وظایفی داره، شاید بهتر باشه در شرایط کنونی کمی بهش در این مورد کمک فکری کنی. مثلا با هم برای خرید لوازم بچه برید، معمولا توی فروشگاههای سیسمونی فروشی جو و محیطی هست که مردها هیجانزده می کنه. مثلا جورابها و کفشهای کوچولو رو بهم نشون بدید و ذوق کنید، لباسهای کوچولو موچولو... وای من که باردار نیستم و نشدم این لباسها رو که می بینم دلم غش می ره، چه برسه به شما مامان و بابای آینده! :43: شاید با این کار یکمی ذهنش رو نسبت به این مساله آماده تر کنی (لزومی نداره هرچی دیدی سریع بخرید، فقط برید خوش بگذرونید، به خدا دوران شیرینیه، با هم از شیرینیش استفاده کنید، تموم بشه دلتون می سوزه ها!!! :227:)
توی خونه پوستر بچه بچسبون، براش لالایی بگو، قصه بگو، کم کم شوهرت رو هم توی این موارد سهیم کن، مثلا بهش بگو امشب نوبت تو هست که قصه بگی یا لالایی بخونی :227:
- وقتی همسرت با شما برخورد بدی داره تا قبل از اینکه به حرفی بکشه که ناراحتت کنه و غصه بخوری کاتش کن :160: و بهش بگو وااااای بچه مون بیداره و داره می بینه که باباییش چه حرفهایی می زنه، بعد مثلا دستت رو بذار روی نی نی ت و بگو "نه، کوچولوی من این بابایی خیلی خیلی مهربونه و دوستمون داره" شاید با این کارها بفهمه که تو توی چه دوران حساسی هستی، فکر کنم خرید کتاب و مطالعه اونهم کمک کننده باشه.
- خانواده همسر شما هم از ورود این غریبه احساس خطر می کنند و شاید شاید شاید می ترسند که بعدها همسر شما به دلیل پدر شدن از آنها دور بشه(هم مالی و هم رفت و آمدی)، که البته این یک احتماله و حدس منه و این هم راه حل داره عزیزم... به نظر من کافی نیست که رابطه خودت رو با خانواده همسرت کم کنی... بهتره رابطه همسرت با اونها هم کم بشه و همسرت کمتر تنها به خونه شون بره و با هم باشید.. مهر خانواده همسرت رو نسبت به بچه ات بیشتر کن، مثلا به مادر شوهرت بگو خوشحالم که بچه ام مامان بزرگی مثل شما داره یا مثلا بگو امیدوارم بچه ام از نظر فلان خصوصیت اخلاقیش به شما بره (هر خصوصیتی که توی اونها خوب می بینی) یا ....
- برای خواهر شوهرت، من ایشون رو زن بسیار حسود و با مشکلات فراوان در زندگی شخصیش می بینم که امیدوارم به زودی بهبود پیدا کنه :163:
در هر حال لزومی نداره خیلی تحویلش بگیری و بهتره بفهمه که تو از رفتارش ناراحتی، والا توی این موارد برخورد خیلی سخته ولی من فکر می کنم اگه بتونی محبت همسرت و مادرش رو داشته باشی این خواهر شوهرت هم به خودش بیاد و دست از این رفتارهای زشتش برداره :305:
در مورد خونه هم عزیزم این وظیفه شما نیست بذار همسرت خودش این کار رو به عهده بگیره، شما اصلا دخالت نکن، فقط بهش بفهمون که بچه نیاز به اتاقی داره که به اندازه کافی بزرگ باشه و خونه باید اونقدری باشه که توش احساس راحتی کنید.
این نظرات رو هم غیر مستقیم بهش بگو. صحبت با صاحبخونه و بنگاهی و غیره کار شما نیست عزیز دلم
شما فقط برای دیدن منزل و پسندیدن اون تشریف می برید ولاغیر، :82:
در آخر:
یکمی به خودت استراحت بده و موزیک آرامش بخش گوش کن و به پوستر نی نی ها نگاه کن و فکر و خیالها رو بذار واسه یه وقت دیگه، نی نی کوچولوت داره می بیندت :43:
موفق و شاد باشی خانمی :46:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
وای وای وای
خوب شد ما یه حالی ازت پرسیدیم تا دلتو خالی کنی عزیزم
ببین ما که از دور نشستییم بهتر مشکلتو میتونیم بفهمیم. بزرگترین مشکل شما همونطور که دوستان گفتند اینه که شما مثل یک مرد داری تو زندگیت مسولیت قبول می کنی.
راه حلشم اگرچه سخته اما جواب می ده.
به قول آقای sci باید بی رحمانه به همسرت تکیه کنی. اگرم افتاد عیب نداره اینبار که بلند بشه مثل یک مرد بلند می شه.
اول نمام خصوصیات و دغدغه های مردونه خودتو بذار تو یک کوزه بذارش تو خاک.
دوم اینو یادت باشه فرزندت از شما و پدرش رسم زندگی مشترک رو یاد می گیره. پس مثل یک زن باش.
سوم خودت رو از نمام مسائل مالی بکش کنار . اگر قراره پول پیش بیشتر بدید عیب نداره دلت برای شوهرت نسوزه. بذار ضرر کنید. بذار مجبور شه بره دو شیفت کار کنه. ولی بعد یاد می گیره کجا و چطور خرج کنه. اگر رفتید خونه کوچکتر عیب نداره. دو نفر ادم ظرف زیادی ندارند که. یه مدت سختی می کشی. تازه ممکنه همسرت بیاد و کمکت کنه و بیشتر با هم خوش باشید. عوضش اون می شه مرد زندگیت.
اگر بخوای به این روند ادامه بدی اگر دختر دار بشی دخترت می شه مثل خودت یک زنی که تمام مسولیت زندگی روی دوش خودشه و یه مرد تن پرور و بچه ننه بار میاره.
اگرم پسر باشه که می شه عین باباش. پس یکم اگر الان سختی بکشی به نفع اینده خودت فرزندت و همسرت خواهد بود
موفق باشی
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای جان
میدونم نگران اینده هستی که وقتی بچه اومد کارها بیشتر میشه و نگران این هستی که از حمایت همسرت هم بهره مند نباشی اینها همه وهمه نگرانی های شما برای اینده است اما:
اگه شما یه مدت کوتاهی سختی بکشی بهتر هست یا اینکه این چرخه ی معیوب همین طور ادامه پیدا کنه ؟
[color=#000000]شما باید بپذیری که با حرص خوردن و اصرار کردن بر روی خواسته هاتون نمیتونی ایشون رو تغییر بدی
یه مدت توی خونه ی کوچیک زندگی کن سختی بکش اما یه عمر در کنار مهارتهای دیگری که بکار میبری بانوی خونه و همسرت باش
فکر دخل و خرج خونه رو نکن خانومی همه رو بسپار به همسرت و بی خیال این حرفا شو
ببخشید بازم حرف دارم میام میگم
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
خانم بلو اسکای
چند روزه ازتون خبری نیست . انشاءالله که خیره.
یه راه حل برای مشکلتون چیدا کردم که گفتم بیام بنویسم.
در مورد مادر شوهرتون سعی کنید باهاش صمیمی بشید مثلا در مورد خصوصیات پسرش (همسر شما) که درست داره حرف بزنید و تشویقش کنید از دوران حاملگیش و بچه داری و از شیطنتهای همسرتون بگه. بعد کم کم که تو دلش نفوذ پیدا کردید تشویقش کنید تا بره یه کاری رو شروع کنه ( کار هنری یا وررزش یا درس خوندن و مطالعه) اینجوری سرش شلوغ می شه و کمتر به کارهای شما دخالت می کنه و از طرفی هم از طرف شما خیالش راحت می شه ( مثلا جلوی مادر شوهرتون همسرتون رو زیاد احترام کنید یا ...)
در مورد خواهر شوهرتون هم در مقابل کارهاش رو با جملات مثبت تغییرش بدید. مثلا اگر به شما بی احترامی کرد بگید می دونم منظورت خوب بوده و مثلا فلان چیز (که معنای خوبی داره ) بوده چون شما ادم مهربونی هستید و از این حرفها. اینچوری می فهمه کارهاش نتیجه نداده و دیگه خودش خسته می شه و شایدم حس مثبت پیدا کنه و مهربون بشه. اگرم می دونی اینجوری فایده نداره بی تفاوتی رو پیش بگیر.
ارزوی بهترین ها رو برات دارم.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
بعد کم کم که تو دلش نفوذ پیدا کردید تشویقش کنید تا بره یه کاری رو شروع کنه ( کار هنری یا وررزش یا درس خوندن و مطالعه) اینجوری سرش شلوغ می شه و کمتر به کارهای شما دخالت می کنه
دلجو جان منظورت مادرشوهر منه که بره ورزش و ... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تصورش رو بکن :311::311::311::311:
عزیزم مادرشوهر من یه زن کاملا قدیمیه که الان نتیجه هم داره.
خواهرشوهرم هم نوه داره.
می دونی خانمی من اصلا مثل اونا نیستم و نمی تونم مثل اونا زندگی کنم.
و متاسفانه بی تجربگی من و همسرم باعث شد که رومون به روی هم باز شه!
فعلا به این نتیجه رسیدم که رفت و آمدم رو خیلی کم و رسمی کنم تا انتظاراتشون برای اینکه مثل اونها بشم به حداقل برسه. نمی دونم چقدر درسته ولی لااقل اعصابم راحت تره. دیدنشون و برخورد باهاشون آزارم میده، مخصوصا که شوهرم جلوشون اصلا بهم احترام نمی ذاره! شوهرم حداقل هفته ای یه بار رو تنها میره اونجا و من این رو لاجرم قبول کردم.
ممنون که به فکرم بودی :72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام دوستای گلم
خیلی خجالت می کشیدم بیام اینجا و نق بزنم. آخه احساس می کنم این ضعف و عدم توانایی منه که وضعیت زندگیم این شده. ولی چه کنم که محرم تر از اعضای همدردی کسی رو ندارم.
دیشب موقع خواب همسرم گفت می خوام فردا صبح برم خونه بابام. گفتم برو. منتظر بودم ببینم که روز تعطیل یه تعارف میزنه که تو هم بیا. (هرچند رفتارشون باهام اونقدر زشته که دلم نمی خواد برم اونجا!) ولی نفس کار شوهرم هم بده که اصلا یه تعارف هم نزد. روز قبلش هم تلفنی به مامانش گفته بود که میام اونجا و اون هم یه تعارف نکرد که با زنت بیا!
صبح ساعت 8 رفت و تا الان که 1 بعدازظهره نیومده!
می دونید گاهی فکر می کنم که تموم بی احترامی هاشون شاید بخاطر اینه که من نرم اونجا و فقط پسرشون تنها بره!
واقعا من خیلی بی مهارتم یا اونا خیلی وقیحن؟
تازه از دیشب شوهرم مدام بهانه می گیره که می خوام یه شب برم خونه بابام بخوابم!!!!!!!! یه مرد 41 ساله!!!
اصلا نمی فهمم این چه خواسته ایه!
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام
باز تریپ ناراحتی برداشتی خواهر؟1
نی نی چه طوره؟ خوبه؟
چند ماهش شد؟این عسل خاله دختمل یا پسل؟
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام آسمان آبی عزیز .:46:
تو رو خدا خودتو اذیت نکن به این فکر کن که چه بسا بری اونجا بیشتر ناراحتت میکنند .الان فقط به خودت و بچّه فکر کن .
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
یلو اسکای جان سلام
حواست باشه وقتی اومد خونه اخم و تخم نکنی ها چون به خونوادش حساس تر میشه حتی باروی باز ( و نه از روی طعنه ) بگو خوش گذشت؟
من و نی نی اینقدر تو همین چند ساعتی که نبودی دلمون برات تنگ شد که نگو
منتظر بودیم بابایی مون زودتر بیاد باهم ناهار بخوریم
همین و دیگه ادامه نده انگار نه انگار که چیزی شده و به رفتار عادی خودت ادامه بده:72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای جونم
ما نق نقات رو دوست داریم.
هر وقت دلت تنگ شد بیا واسمون نق بزن، تازه ما کلی هم خوشحال می شیم :46:
راستی یه چیزی، دختر تو که نباید منتظر تعارف باشی...
من همیشه یه توصیه به دوستام می کنم، گرچه خودم خیلی وقتها یادم می ره که اجراییش کنم و اجراش خیلی سخته، ولی همیشه توصیه می کنم که با آدمهایی که باهاتون بد رفتار می کنند خوب رفتار کنید، و نگذار که فکر کنند می تونند با این رفتار بهت آسیب بزنند.
مثلا وقتی شوهرت گفت می خوام فردا برم خونه مامانم اینا، بهش بگو باشه حتما چه خوب چه ساعتی بریم؟؟
ناهار درست کنم یا ناهار دعوتیم؟ من هم حوصله ام توی خونه سر می ره، این کوچولو هم حوصله اش سر رفته!!
باید خودت رو به خانواده اش نشون بدی، ازشون فرار نکن عزیزم.
به نظرم حتی اگه خواست شب خونه مامانش بمونه، بهش بگو باشه با هم یه شب می ریم و اونجا می مونیم!
مواظب خودت و نی نی کوچولوت باش و خوش باشی :72: :43: