RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
آقا حامد!
معامله خطرناکی کردی با خدا !:316:
آخه اگر خداوند تو معامله مثل ما بنده هاش عمل میکرد که کارمون زار بود:302:
برای همین همیشه تو دعاهایی که از بزرگان دین مون رسیده اومده که خدایا طوری با ما رفنار کن که شایسته توست نه طوری که شایسته ماست.
یا اینکه خدایا با عدالتت با ما رفتار نکن...
اگه خدا میخواست عدالتش رو در مورد ما اجرا کنه یا طوری که شایسته ماست باهامون رفتار کنه که بیچاره میشدیم:302:
پس یادت باشه در معامله با خدا تنها در صورتی که خودش رو به دست بیاری ازش بخواه تمام هستی تو رو بگیره نه به خاطر غیر خودش!
در غیر اینصورت هر چیزی که ازت بگیره بعدش پشیمان میشی.مثلا فکر کن خدای نکرده نابینات میکرد بعد اون دختر رو بهت میداد،یا فلج می شدی، چه فایده داشت ؟اون دختر بعدش چطور باهات رفتار میکرد ؟ایا ارزشش رو داشت ؟
پس از خدا نخواه نعمتهای عزیزش رو در ازای چیزی که ارزش نداره ازت بگیره:305:
در نهایت:
مطمئن باش اگه سعی خودتو یکنی میتونی همه چیزو فراموش کنی و به آرامش برسی.
اینو کسانی که تجربه دارن میگن پس نگو نمی تونم و نمیشه و ...
حالا چون هر روز می بینیش و جلو چشم تو و بقیه! جولان میده خب طبیعیه که نتونی از فکرش بیای بیرون و خیالبافی کنی.
درست که تموم بشه یادت میره.
سعی خودت رو بکن چون باید این کارو بکنی !
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
فرانك جون باز تشكر از اينكه منواز سردر قومي در اوردي ممنون
الان ميگم هر چي خودش بخواه
تو اين عشق به خدا خيلي نزديك شده بودم از خدا مي خواستم روزانه چون خودش گفته بنده هاي من از من بخواهيد منم ازش ميخواستم ميگفتم من ازت خواستم از بنده خدا نخواستم به من عشقمو براسان همينو بس و همه امامان پيامبران را واسطه قرار داردم خوابهاي مختلف كه واسه من در ارتباط همين ميوفتاد يه بار پدر تو خواب ديده بود دعاي اخر سفره رو من ميكنم به همين جهت حس ميكردم دارم به خدا نزديك ميشم واسه همين از عشقم هم تشكر كردم اخرش ازش طلب حلاليت كردم اخه هر چي باشه تو فكرش بودم ازيتش ميكردم
اما الان شيطان تو جلدم رفته بود داشت گمراهم ميكرد خدارو شكر شما اگاهم كرديد ممنون
فرانك جون چطور از فكرش خارج شم سرم ميتركه هر روز پيشم حسش ميكنم صبح كه بيدار ميشم بهش سلام ميكنم باهاش صبحانه ميخورم خلاصه تمام زندگيم با ايشون سپري ميشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چكار كنم ميترسم به سوالاتم پاسخ نداديد بعدا پشيمون نميشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:323:
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamedrashidi20
دوست عزيزم خودم ميخوام از اين بلا تكليفي در بيام هميشه تو عشقم در دو راهي قرار ميگيرم نميدونم راه درست چيه سه راه گفتم كدومو انتخاب كنم از شما كمك خواستم
اما فرموديد توسط خانواده اقدام كنم دوست عزيز گلم من شرايطشو ندارم دو بردار بزرگتر وضعيتمون نه خودم خانوادهم مناسب فعلا نيست نه كار دارم نه درسم تموم شده نه پس اندازي واسي چي اقدام كنم خانواده گلم بهم نميخندند؟
بخدا همين عواقبو در نظر گرفتن داره منو ميكشه تموم زندگيم شده فكر و خيال تو رو خدا كمكم كنيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ميخوام برم در س بخونم اخه فردا امتحان دارم فعلا باي:303:
سلام
حامد جان از او سه راهی که گفتی راه یکم به نظر بهتر هست
راه دوم راه احساسی هست. راه سوم راه بلا تکلیفی. راه اول حداقل تکلیفش مشخص هست.
ولی فراموش کردن شما باید طوری باشه بعد ها احساس نکنی بدون دلیل این کار رو کردی. حداقل چند دلیل قانع کننده داشته باش.
باید پاسخگوی ذهنت هم باشی که بعدا هی سرزنشت نکنه
راه بعدی هم که بیشتر ، بعضی افراد روانشناس توصیه می کنند ،عقد دختر و پسر تا زمان ازدواج و تامین شرایط هست. این روش ریسک های خاص خودش رو داره و من بشخصه توصیه نمی کنم
باز هم تصمیم با خودت هست . ولی اگر من جای تو بودم یکبار تصمیم میگیرفتم و به ان عمل می کردم. از دلایل محکم هم می تونه نرسیدن به بلوغ اقتصادی باشه
یا علی:72:
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
دوباره سلام مرسي كه سر زدي دوست عزيزم ميدوني چيه شما فك كنم قصد منو ندونستيد من اصلا به ارتباط اينجوري متعقد نيستم و ميدونم وديدم را جز تباهي چيزي نداره دوستم من واسه ايشون تصميم داشتم بگم اگه موافق باشند خانوادهامون در جريان بزاريم اما ايشون واسه من چراغ سبزي نشون نميده اصلا تا زمان مشخص شدن وضعيتم بايكوت بمونه اما تنها چيزي كه هست اينه كه من بعد از اين ماجرا و دو ترم بعد ايشونو نمي بينم و راه ارتباطي با هم نخواهيم داشت و گرنه من خودم تا اون موقع صبرميكردم الان هم راه دومو واسه اين مطرح كردم قصدم راه دوستي نبودكه -تنها چيزي بود كه من ازشون فرصت بخوام كه عشقمو براشون ثابت كنم اگه اونم قبول نكردند ميخواستم پيشنهاد بدم يه را تماسي با هم داشته باشيم خودشون نشدند دوستشون دوستم شماره منزل هرچي يه را ارتباط داشته باشيم من اون موقع كه شرايطشو داشتم و ايشون هم شرايطشو داشتند مزاحم ايشون شم
من دليلي واسه فراموشي ايشون ندارم جز عدم چراغ سبز ايشون وسلام فكر ميكنم ميخوام فراموششون كنم يادم ميوفته دوسش دارم اما باز ميگم نميخواد عشق زوركي كه نميشه بزار خوشبخت بشه خدا خوشبختيشو اينجوري ديده هر چي خدا بخواد
نه تنها بلوغ اقتصادي نيست كار مسكن پول و... خوشبختي رو تو اين زمونه بازي ميكنه من واسه ازدواج خيلي خيلي خيلي بچه ام يعني به بلوغ نرسيدم اما ايشونو دوست دارم نميخوام از دستشون بدم نميخوام فردا با خود فكر كنم خودمو سرزنش كنم شايد اين كارو ميكردم شايد راهي بود شايد درسته 4 سال واسه ايشون تلاش كردم اما بازم
علي يارت:72:
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
سلام
خدا رو شکر که متوجه شدی شیطان رفته بود تو جلدت.
آقا حامد کدام سوالت رو جواب ندادم ؟ تکرار کن ببینم چی بوده؟
ببین آقا حامد، ما تو زندیگ خیلی چیزها رو به مرور زمان فراموش میکنیم و خیلی چیزها هم هستند که کاملا فراموش نمیشن ام تو ذهن مون کمرنگ میشن طوری که برامون بی اهمیت میشن یا حداقل زندگی مون رو تحت تاثیر قرار نمیدن.اگه فکر کنی میبینی که تا حالا چه چیزهایی رو فراموش کردی حتی چیزهایی که دوست داشتی!
بارو کن میشه، نشد نداره.
چند سال دیگه که درست تموم بشه و سنت بالاتر بره از خیلی منطقی تر میشی و تیزی احساست کم میشه
(به قول آقای مدیر ) موقعیت بهتری پیدا میکنی از لحاظ ازدواج هم انتخابهای بهتری پیش روت قرار میگیره .
اونوقته که روز یهزار بار خدا رو شکر میکنی که کمکت کرد و بهت اراده داد تا این خانم رو فراموش کنی:310:
هر روز سعی کن یه خورده کمتر بهش فکر کنی و اگه موفق شدی به خودت جایزه بده.مثلا واسه خودت نوشابه باز کن یا یه بستنی یا هرچی دوست داری:104:
جایی که اون هست یا احتمال میدی باشه حاضر نشو و اگه جایی که تو بودی اومد، تو پاشو برو!
سلام علی هم اصلا لازم نیست! نگو زشته و همکلاسیمه و ...:305:
هیچ هم زشت نیست خیلی هم خدا راضی مشه(مگه نمیخوای خدا هواتو داشته باشه؟ پس رضای خدا رو ارجه بدون) مثل امام علی(ع) که به زن جوان سلام نمی کرد!:46:
سعـــــی خودتـــــــو بکـــــــــن بعد بیا بگو ببینیم چند تا جایزه گرفتی:72:
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamedrashidi20
دوباره سلام مرسي كه سر زدي دوست عزيزم ميدوني چيه شما فك كنم قصد منو ندونستيد من اصلا به ارتباط اينجوري متعقد نيستم و ميدونم وديدم را جز تباهي چيزي نداره
راهی که من پیشنهاد کردم راه اشنایی از طریق خانواده بود ایا شما این راه رو قبول ندارید؟
دوستم من واسه ايشون تصميم داشتم بگم اگه موافق باشند خانوادهامون در جريان بزاريم اما ايشون واسه من چراغ سبزي نشون نميده اصلا تا زمان مشخص شدن وضعيتم بايكوت بمونه اما تنها چيزي كه هست اينه كه من بعد از اين ماجرا و دو ترم بعد ايشونو نمي بينم و راه ارتباطي با هم نخواهيم داشت و گرنه من خودم تا اون موقع صبرميكردم الان هم راه دومو واسه اين مطرح كردم قصدم راه دوستي نبودكه -تنها چيزي بود كه من ازشون فرصت بخوام كه عشقمو براشون ثابت كنم اگه اونم قبول نكردند ميخواستم پيشنهاد بدم يه را تماسي با هم داشته باشيم خودشون نشدند دوستشون دوستم شماره منزل هرچي يه را ارتباط داشته باشيم من اون موقع كه شرايطشو داشتم و ايشون هم شرايطشو داشتند مزاحم ايشون شم
ببینید هیچ وقت یک دخترخانم نمیاد شماره منزلشون رو بده تا شما وقتی شرایطت مساعد شد بری برای ازدواج
ثانیا شما چطور میخواستی عشقت را برای او ثابت کنی؟ ثابت کردن عشق بدون اطلاع خانواده دختر خانم، ظلم هست در حق او . چون ممکنه احساساتی بشه و مشکلات بعدی براش بوجود بیاد
در ابتدا حرفاتون هم گفتید اگر ایشون راضی بودند ، خانواده هاتون رو در جریان بزارید؟ شما که در صحبت های قبلی با من گفتید امکان این موضوع براتون نیست؟ الان میگید اگر ایشان موافق باشند این کار رو انجام می دادید؟
من دليلي واسه فراموشي ايشون ندارم جز عدم چراغ سبز ايشون وسلام فكر ميكنم ميخوام فراموششون كنم يادم ميوفته دوسش دارم اما باز ميگم نميخواد عشق زوركي كه نميشه بزار خوشبخت بشه خدا خوشبختيشو اينجوري ديده هر چي خدا بخواد
نه تنها بلوغ اقتصادي نيست كار مسكن پول و... خوشبختي رو تو اين زمونه بازي ميكنه من واسه ازدواج خيلي خيلي خيلي بچه ام يعني به بلوغ نرسيدم اما ايشونو دوست دارم نميخوام از دستشون بدم نميخوام فردا با خود فكر كنم خودمو سرزنش كنم شايد اين كارو ميكردم شايد راهي بود شايد درسته 4 سال واسه ايشون تلاش كردم اما بازم
ببینید وقتی ادم یک چیز رو بدون داشتن بستر مناسب بخواد ، حتما احساسات پشت سر قضیه هست .
دیگر با شما سر این موضوع صحبت نمی کنم که ایا شناخت واقعی از دور امکان پذیر نیست( ظاهرا شما قبول ندارید ) فقط بحثم سر این موضوع هست که باید منطقی باشید و قبول کنید این احساس دوست داشتن نشات گرفته از احساسات صرف شماست و می تونه در اینده تغییرات زیادی کنه. پس اگر شرایط برای جلو رفتن شما نیست . بهتره فراموشش کنید و به این فکر کنید که بهترین تصمیم ممکن را گرفته اید
علي يارت:72:
دوست خوبم ، اگر پست بنده رو با دقت خوانده باشی متوجه این موضوع میشی که بنده در جای جای صحبت هام بشما گفتم ، باید تحت نظارت خانواده جلو بری
ولی من صحبت هایی با تو دارم که بصورت درشت در جلوی هر جملت می نویسم.
:72:
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
سلام فرانك جون سوالاتم اينا بودند
سوالات تو ذهنمه ميخوام واسشش پاسخ داشته باشم اون اينكه دوستام همش ميگند ايشون نامزدشون نبود حلقه هم تو انگشتشون مشاهده نكردم اصلا به هم نميخوردند دوستام ميگفتند برادرششه اما سوالم اگه يه موقع عشقش نباشه بعدن هم عشق ايشون وصالي با ايشون نداشته باشه ايشون گلمو ميگم يه روز پشيمون بشه اون موقع واسه منم پشيموني نيست اخه دوسش دارم يه جا تو قلبش داشته باشم يه موقع تو فرصت مناسب با خانواده اقدام كنيم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اما فرموديدي راه سوم هم مناسبه اخه ايشون به گول خودشون عشق داره اين راحل واسه زماني نيست كسي تو قلبش كس ديگه نباشه درسته گيج شدم تو رو خدا راه درستو واسم بگيد
فرانك جون به چيزي كه فكر ميكنم هر روز بيشتر فكر ميكنم بيشتر علاقه مند ايشون ميشم شما فرموديد قوي باش قوي بودنو نميدونستم يعني چي اما حالا دونستم يعني چي ديوز امتحان بودم از همه اول امتحان رفتم نبينمشون ايشون اومدن من نديميشون ديدم نه وقتي ديدم با دوستم صحبت كردم تا... اما سر صحبت اين هست كه من ميخواستم نشون بدم حتي تو وجودم نباشه ايشونو فراموش كردم اما از حالم تابلو ميشد نميدونم چكار كنم بيشتر راهنماييم كنيد تا بتونم فراموششون كنم
از امروز جايزه هامو ميشمرم:325::325::325::325::325:
از اين ميترسم بعدا فراموشيم پشيموني داشته باشه چرا من حداكثر تلاشمو نكنم بعدا فراموششون كنم حالا شروع كردم به فراموشيشون اما دارم عذاب ميكشم
اينجوري شده هر جا هستند من فرار ميكنم
دوست عزيزم مدير محترم يه حرفايي رو ميزنم خوب گوش كنيد چرا من نميتونم با خانواده در ميون بزارم
1 من خودم شرايطشو ندارم پول كار مسكن درسم تموم نشده و....
2 به دلايل بالا خانواده گلم واسم نميخندند چرا پيش اومدي هيچي نداري
3 خانواده من متاسفانه خانواده نيستند برادرم فهميده عوض اينكه بياد زير بغلامو بگيره بلندم كنه نذاره بشكنم ميگه مثلا من چرا بيشتر دستشوييم طول ميكشه پشت سر من- نميگه به خودم چرا برادرم اينقدر تو خودتي متاسفانه خواهر هم ندارم يا......
4 دو برادر بزرگتر دارم
و دلايل ديگه
خوب اين از بحث خانواده اما تو تاپيك قبلي گفتم اگه راضي باشند خانوادهامون در جريان ميذاريم خوب اگه راهي واسم همين باشه خوب اقدام ميكنم اين يه راه واسه ثابت كردن عشقمه
عشقمو با همين رفتارام مگه ممكن نيست يكي از دوستام يا دوستاشون با هم در ارتباط باشيم نميشه مگه اين همه دانشجو با هم ارتباط دارند چي ميشه ارتباطمون هم در حد درس ومشق نميشه
اگر ظلم باشه من عشقم هم ثابت نميكنم پس ميگيد بسوزم و بسازم
بخدا نميدونم احساس هست يا نه من ابتدا مراحل ميديم ايشون چندتا از دخترانو در نظر داشتم واسه همسر ايندم سبك سنگين ميكردم مشناختمشون چطور رفتار ميكنند با كي ميگردند خلاصه تمام جوانبو در نظر ميگرفتم ايشونم جز اينا بودن هر وقت بيشتر ميشناختمشون بيشتر عاشقشون ميشدم هم خانودهمان بهم ميخوردند هم از لحاظ اقتصادبي بهم ميخورديم خلاصه همه جوانب جور جور بود من اقدام كردم كه شد كاري كه بايد نميشد من شناختمو توضيح دادم كه چطور بود. من قبول دارم اما واسه خودم هم دليل شمردم ارتباط كه از دور دور نبود ما همكلاسيم؟
از اينكه برام يه مشاور خوب پيدا شده متشكرم مثل خدا تنهاي تنهايم واسه همدردي جاي ندارم جز اينجا
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
حامد عزیز همین دلایلی که گفتی مخصوصا دو تای اولی دلایل محکمی برای منصرف کردن شما از تصمیم برای ازدواج هستند. ایا این دلایل برات منطقی نیستند؟
باید جلوی احساست بایستی.
اول سعی کن یک درامدی برای خودت دست و پا کنی. مهارت پول در اوردن رو یاد بگیر . بعد می تونی به ازدواجم فکر کنی... زیاد طول نمی کشه. اگر در طی این سه سال مهارت کار کردن رو یاد می گرفتی چه بسا الان خیالت از بابت درامد تا حدودی راحت میشد( متوجه هستی یه تصمیم احساسی چقدر تو رو در زندگی عقب میندازه؟ فردای روز خدا هم این دختر خانم میرن دنبال زندگیشون و شما میمانید و یک دنیا پشیمانی که فایده ای هم نداره)
بنده هم دانشجو هستم و این رو مطمئن باش یک دانشجوی موفق فرصتی برای بحث های غیر ضروری با جنس مخالف نداره! کار های غیر ضروری... مثل همین بحث های پوچ و خوش وبش های بی هدف! واقعا چه چیزی عاید شما میشه؟ ایا به دانشت اضافه میشه؟ ایا نیاز های عاطفیت رو بر طرف می کنه؟ ایا پولی بهت میرسه ؟ ایا به ایمانت اضافه می کنه؟
نه... جواب همه اینها نه هست حامد جان
فعلا سعی کن بفکر مهارت های کاری باشی... تا ابد نمی تونی وابسته پدر باشی. همه اینها رو خودت می دونی . پس سعی کن از همین فردا از این نوع احساسات متنفر باشی! عشق کور. متنفر باش از این نوع احساس
یا علی:72:
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
سلام
آقا حامد!
شما وقتی از فراموش کردن این خانم پشیمان میشید که الان از هر نظر آمادگی ازدواج رو داشته باشید اما کوتاهی کنید نه اینکه با دلائلی که خودتون ذکر کردید و از ابتدا هم به شما گفته شده، فقط بهش فکر کتید یا بخواید تا چند سال دیگه ارتباط داشته باشید .ضمنا ایشون هم که گفتید اصلا تمایلی برای صحبت یا رابطه با شما ندارند.
یه ضرب المثل هست که میگه: عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد!
سردی رفتار این دختر فرصت خوبیه برای اینکه درگیر روابط بی سرانجام نشید و آروم و بی دغدغه زندگی کنید.
مطمئن باشید چند سال دیگه به این احساسات الانت میخندی.
RE: ادامه تاپيك 3.5 سال انتظار
سلام دوست عزيزم ميدونم كشش دادم اما خوب قبول من ايشونو فراموش ميكنم قبول قبول قبول قبول بازم قبول
اما فردا پشيموني نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بازم دوستم فرمودي عشق كور اخه با يه نگاه عاشقشون نشدم كه كور كورانه باشه من همه جوانبو در نظر گرفتم بعدا تو تاپيك قبلي هم دلايلو گفته مگه واسه ازدواج چي از خانومت انتظار داري همشو دارند شما هم بفرماييد چرا عشق كور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در مورد درامد من خرج خودمو نميتونم تامين كنم چه برسه يكي هم واسه زندگيم اضافه شه من كار پاروقت دارم ضمن درسم كار ميكنم خانواده متوسطي هستيم پدرم هم چقدر نميتونه ؟؟؟؟؟ سه دانشجوي ازاد نميشه متمئنا گفتم امروز كار و باري دارم درسته واسه فردا اين كار نميشه اما از حالا دارم پس انداز ميكنم
اين همه سوال پرسيديد قبول دارم اما من نميخوام حالا اگه جوابي هم بدند ميخوام بايكوت كنم اگه راضي باشند تا دو سال ديگه متمئنا همه شرايطو اون موقع خواهم داشت دارم
درسته بحث پوچيه اي من الان امتحانتم نميتونم درس بخونم فكر وخيال اونقدر تو ذهنم ميگذره كه فرصت درس خوندو بهم نميده اما تا حالا 4 تا امتحان دادم خدارو شكر يكي از يكي بهتر فقط ميدونم خدا كمكم كرد وگرنه حالم زار بود
تو ذهنم ميگذره ميخوام از احساسات دوري كنم اما متنفريم از اين احساسات به همين ختم نميشه خدا شاهد اون روز كه با يكي ديگه ديدمشون چه حالي بهم دست داد چه فكرو خيالهايي تو ذهنم گذشت حداقل 30 بار شيطونو لعنت كردم تنفرم باعث يكي از اين اتفاقات شه چييييييييييييييييييييي
فرانك جون ميترسم ميترسم اين پشيموني گفتي فردايي واسم نباشه فراموشي برام يه پشيموني برعكس بده چييييييي:316:
من بارها گفتم بازم ميگم من نميخوام با ايشون رابطه دوستي داشته باشم |
|
اما ترس از اين كه از دستم برند واسه اقداماتم ميشه بخدا من كجا عاشقي كجا من ؟؟؟؟؟؟ كاش وارد دانشگاه نميشدم كاش اين رشته رو انتخاب نميكردم كاش ايشون نميديدم كاش عاشق نميشدم كاش....
اما سه تا جايزه گرفتم زود از دستشون دادم اخه فكرا برميگردند واسه اين چي كار كنم فرانك جون