نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
سبکتکین عزیز یه سوال
میشه لطف کنی و جواب بدهی؟
آیا شوهرت رو دوست داری؟
عاشقش هستی؟
نمایش نسخه قابل چاپ
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
سبکتکین عزیز یه سوال
میشه لطف کنی و جواب بدهی؟
آیا شوهرت رو دوست داری؟
عاشقش هستی؟
آره بالهاي صداقت خيلي عاشقشم و همين دوست داشتنم بيشتر عامل ترسمه وگرنه من نه نياز مالي بهش دارم نه اين كه بي دست و پا هستم . تنها ترسم به خاطر دوست داشتنمه . فقط همين .
احساس مي كنم اون خيلي نسبت بهم سردتر شده و اين دوري باعث شده خيلي راحت تر دل بكنه و ديگه كمتر حرفاي قشنگ و مهربانانه بزنه . دوريمون خيلي بد بود و خيلي باعث دوريمون شده . مي ترسم .
اونروز كه داشتم تاپيكتو مي خوندم گفتم كاش منم يه بچه داشتم كه حداقل بتونم بهش محبت كنم يا ازش محبت بگيرم و اين خلا عاطفيمو پر كنم . ولي الان نمي تونم اين خلا رو پر كنم .
دوست ندارم به هيچ مرد ديگه اي فكر كنم . و خانوادم هم نمي تونن از نظر احساسي باهام خوب همدردي كنن همينطور دوستام .
واقعا عشق به همسر يه جور ديگست و همين باعث شده خيلي از تنهايي بترسم .
واقعا خسته شدم از اين تقلاهاي بيهوده .هر چند تازه داره به يه جاهايي مي رسه . ولي از اين تنهايي بيشتر خسته شدم .
آره مي دوني خودمم اگه نمي خواست اصلا زنگ نمي زد بهم هر چند كه خيلي مغروره و حتي بعد همه حرفايي كه زديم بازم ته حرفاش برگشت گفت حالا اصلا بزار بريم پيش مشاور ببينيم اصلا برميگرديم به زندگي يا نه .
ولي بقول شما اينا همش تفاوت بين ما و مرداست .
ولي يه سوال داشتم از بالهاي صداقت . شما بچه داشتي و بهش محبت مي كردي و وقتتو پر مي كرد و ديگه دوري شوهرتو حس نمي كردي ولي فكر مي كني اگه بچه ات نبود بازم همون تصميمو مي گرفتي و مي تونستي طاقت بياري يا نه ؟ فكر مي كني بتونم تحمل كنم دوري شوهرم رو ؟
مقاله خوبتو خوندم بالهاي صداقت . ( بگذار بگذرد ) فكر كنم منم بايد بهش عمل كنم . خيلي مفيد بود ممنونم .
من این تاپیک رو برای تو زدم
http://www.hamdardi.net/thread-15708...html#pid140909
قصدم نیست که بخواهم خودم رو با تو مقایسه کنم
و یا بگم مشکلاتمون مشابه هم هست
و یا اینکه زندگیهامون شکل همه
نه
اصلا قصدم اینها نیست
سبک تکین واقعا از ته قلبم آرزو دارم تو عاقبت به خیر بشی آرزو دارم خوشحال و خندان باشی
از خدا می خواهم در تمام مراحل زندگی ات آرامش داشته باشی
یه خصوصیت خوب و عالی داری که منو شیفته خودت کرده و اون هم صداقتی هست که توی نوشته هات می بینم
احتمالا دلیل اینکه اینقدر پیگیر تاپیکت هستم و به خاطر بعضی از رفتارهای احساسی و نادرستت عصبانی می شوم و از کوره در میرم
همین باشه
یه زمانی توی این تالار موعود (یکی از اعضا) منو با عنوان خواهر خطاب کرد خیلی به دلم نشست
چون من خواهر ندارم
موعود رو خواهر خودم دونستم
و الان خودم رو خواهر تو
واسه همین برام مهمی
====
در مورد بچه
باید مادر باشی تا بفهمی من چی کشیدم
چقدر واسه آینده اش ، واسه زندگی اش نگران بودم
چقدر خودم رو سرزنش می کردم که چرا بچه دار شدم
و خودم رو مسئول زندگی دخترم می دونستم
چرا که من به وجودش آورده بودم و به خاطر ندانم کارهایم زندگی قشنگ دخترم هم خراب شده بود
جداییمون باعث می شد روی زندگی و آینده او هم تاثیر بگذاره
دخترم اون روزها همش یه مادر نگران و داغون رو در کنارش می دید
شاید باور نکنی
دخترم حلقه وصل ما دو تا نبود
مسئله دیگری باعث وصلمون شد
دوستان
من مجبورم برای کمک مؤثر به سبکتکین قرنطینه اعلام کنم
لطفاً در پستهای خود فقط در مورد نحوه کنترل احساس ، بیرون آمدن از وابستگی ، مهارتهایی مثل مهارت تصمیم گیری ، قاطعیت ، استقلال ، مهارتهای کلامی و ....
و نحوه تقویت عزت نفس ، مقابله با ترس نابجا و ترس از ترس ، کسب آرامش و .... اورا یاری کنید و شما هم از تمرکز بر شوهر سبکتکین و اقدامات و حرفها و ذهن خوانی در مورد اینکه چی در ذهن دارد بیرون بیایید .
نیاره ما هم روی خود سبکتکین متمرکز شده و او را یاری دهیم . پستهایی که در این راستا نباشد برای حفظ تاپیک از انحراف از جهت مشاوره ای آن ، حذف خواهد شد .
پاورقی
=====
تجربه دوستانی که در این تالار مشکلات مشابه داشته اند کارساز است ، بخصوص در جایی که اساس مشکلات یکی است ( مثلاً احساس محور بودن ، ضعف مهارتی ، آگاهی ، وابستگی و ..... ) ولو افرادش متفاوت و ماجراها نیز متفاوت باشد ، ولی اغلب روشها و اشتباهات به هم شبیه و نزدیکه ، لذا آموختن از تجربه دیگران هنر است و نشانه خلاقیت و بر عکس بی تفاوتی یعنی خود همه چیز را تجربه کردن و بعد عبرت گرفتن و اصلاح کردن ، که این عاقلانه نیست .
لذا توصیه اکید به سبکتکین این است که مشکلات مطرح شده دیگران در تالار را مطالعه و راهکارهایی که بخصوص از سوی مدیر است یا تایید وی را دارد به دقت مورد توجه قرار داده و آنالیز کرده و متناسب با شرایط خود شخصی سازی کند
لذا آموختن از تجربه دیگران هنر است و نشانه خلاقیت و بر عکس بی تفاوتی یعنی خود همه چیر را تجربه کردن و بعد عبرت گرفتن و اصلاح کردن این عاقلانه نیست .
فكر مي كنم موفق نمي شم خيلي تاپيك ها رو خودنم فرشته مهربون . دچار ترديد هستم . از يه طرف تاپيك چكامه به نتيجه خوب مي رسه و از يه طرف بالهاي صداقت . با اينكه راهشون خيلي با هم تفاوت داره .
هنوز به محكمي و باور بالهاي صداقت نرسيدم . بيشتر به روزگار چكامه دچارم ولي نمي دونم سرانجام كارم شبيه كي باشه .
سعي مي كنم تو اين مدت كه وقت دارم بيشتر رو خودم كار كنم و خودمو قوي كنم . عيد خيلي برام سخت مي گذره . چون اصلا نمي دونم بايد چيكار كنم . از يه طرف بايد برم خونه بزرگترا براي عيد ديدني و از طرفي نمي تونم برم چون ديگه عالم و آدم مي فهمن كه چه اتفاقي افتاده . از طرفي هم اگه نرم بازم مي فهمن كه چي شده .
چجوري از اين فكر و خيالا در بيام و بهشون فكر نكنم . دلم مي خواد تو اين زمان به جاي اينكه به اين مشكلات پيش پا افتاده فكر كنم به خودم و زندگيم فكر كنم ولي از طرفي بايد به اين چيزها هم فكر كنم و ببينم چيكار كنم كه حداقل اين چند تا فاميلم كه نمي دونن بينمون اختلاف پيش اومده متوجه نشن .
بالهاي صداقت از محبت هاتون ممنونم و از راهنمايي هات .
خود من هم مي دونم كه هميشه بچه عامل نگهداشتن زندگي نيست . خودم هم بچه پدر و مادري بودم كه صبح تا شب با هم دعوا داشتن و آخر سر مادرم به خاطر زورگويي هاي پدرم از خونه گذاشت رفت با اين كه هنوز دو تا برادرم مجرد بودن . و چهار سال بابام اصلا هيچكاري نكرد و همه ازش بهمون خبر مي دادن كه مي گه فكر مي كنم بچه هام مردن . به همين راحتي در صورتيكه من قبل از اين حرفا فكر مي كردم بالاخره به خاطر بچه هاش بر مي گرده . آخرشم مادرم به خاطر بچه هاش برگشت نه پدرم .
خودم همه اينها رو مي دونم . ولي مي خوام بپرسم چيكار كنم اين تنهايي و خلا رو حس نكنم .
عزیزمنقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
به این نقل قول توجه کن
همینجوری پست بزن ، یعنی از خودت و روحیاتت بگو تا اشکالاتت رو پیدا کنی و راهنمائی بشی .
پاسخ این بخش از نقل قولت رو هم میدم تا بدونی چرا این همه در مورد تاپیکت سخت گیرم و میخوام این محور حفظ بشه . چون کاملاً تخصصی خواهد شد و بهت کمک می کنه که رو خودت متمرکز شده و کار کنی . پس همکاری کن .
سبکتیکین جاننقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
این احساسی بودنت هست ، احساس محوری ثبات رو از آدم میگیره و به تبع آن تصمیمات نیز اغلب اشتباه از آب در میاد .
پس برو در تالار مقالات و راهنمائی هایی که کنترل احساس رو یاد میده و کتابهایی در این را مطالعه کن و از مشاور هم در این جهت کمک بگیر و تلاش کن بالغ درونت رو تقویت کنی .
درست فهمیدی ، احساس محور بودن یعنی عنان تو را کودک درونت به دست گرفته و بالغت میدان نداره ، پس برای شناخت و تقویت بالغ درونت ( که اگر این بخش از دورنت تقویت بشه هم ثبات پیدا می کنی و هم تصمیمات و نظراتت عاقلانه میشه ) تلاش کن و کودک درونت را مهار کن .نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
پاورقی
=====
دقت کن که این الگویی باشه برای این که بدانی تاپیک را چطور هدایت کنی که بهت کمک کنه که خودت رو اصلاح کنی
پستت در تاپیکی که بالهای صداقت برات زده را ویرایش کردم ، مراجع کنی خواهی دید که چه حرفهایی را لازم نیست بزنی .
.
ممنونم . همين كارو مي كنم . :43:
سلام سبکتکین عزیز خوبی:72:
من از اول پیگیر تایپیکت بودم ولی الان اولین باره که دارم برات پست میزنم
ببین من هم از نظر شخصیتی مشکلات مشابه تورو داشتم مثل:احساسی بودن،احساسی عمل کردن،ترسو بودن و نا آرام بودن و مدام اظطراب داشتن و وابستگی شدید به یک سری مسائل..
اما یه مدتیه دارم یه راهیو امتحان میکنم که برای من خیلی موثر بوده و فکر میکنم به تو هم میتونه خیلی کمک کنه.
ببین من متوجه شدم که اکثر مشکلات و عذابهام و استرس هام مال اینه که من الان در همین لحضه همه جا هستم غیر از اینکه توی خود این لحظه باشم : یا دارم به گذشته فکر میکنم و حسرت میخورم یا اینکه نگران آینده هستم و اظطراب و استرس دارم و هیچوقت نمیشه که من کاملا" بی خیال یک دقیقه قبل و یک دقیقه بعد باشم و فقط و فقط توی همین لحضه باشم . و درست به همین دلیل دارم تمام لحظه هامو میسوزونم و به باد میدم و نتیجه شم هیچی نیست به غیر از افسوس و حسرت و دلهره و ترس و فقط عبور از هر لحضه بدون اینکه بتونم کوچکترین لذتی از حال حاضرم ببرم..
از این نظر فکر میکنم شبیه هم هستیم..اما من یه روشی رو امتحان کردم که واقعا" موثره و باعث میشه تا حد خیلی زیادی این مشکل رو برطرف کنم و تازه دیدم اینجوری چقدر حالم بهتره.چقدر احساس نشاط میکنم و از همه مهمتر اینکه آرامش دارم(البته این فقط یه راهه که من امتحان کردم و نتیجشو دیدم مطمئنا" راههای دیگه ای هم هست)
ببین من به پیشنهاد یکی از دوستام اینکارو(که میخوام برات بگم) کردم هر چند ممکنه اولش به نظر مسخره و یا شاید ساده بیاد اما من اینکارو کردم و نتیجه حیرت انگیزشو دیدم.
ببین اینکار در واقع یه جور مراقبه س که ذهن آدم رو آروم میکنه یا اصلا" خاموش میکنه و یه استراحتی به ذهن ما میده .این ذهنی که مدام در حال گفتگو و ترسو بررسی و مقایسس
خیلی سادست فقط لازمه که از صبح که از خواب بیدار میشی و شروع میکنی کارای روز مرت رو انجام بدی.
روی تک تک جزئیات حرکاتت و کارهات تمرکز و توجه داشته باشی :تک تکشون مثل راه رفتنت،حرکات دست و پات،نحوه نشستنت و حتی نفس کشیدنت..ممکنه باعث بشه کمی حرکاتت کند بشه ولی اشکالی نداره حد اقل میتونی در مواقعی که تنهایی اینکارو بکنی.
اینکار باعث میشه ذهنت آروم بشه گذشته و آینده رو ول کنه و فقط و فقط در همین لحضه باشه و لذت بودن در همین لحضه رو با تمام وجود ببری..
این چیزیه که فکر میکنم تو در حال حاضر نیاز داشته باشی برای اینکه بتونی کمتر به شوهرت فکر کنی و ترست هم کم بشه و خلاصهاینکه این مدت رو با ارامش بگذرونی و بتونی درست به توصیه های دوستان عمل کنی...
گفتم که شاید بنظر ساده و مسخره بیاد ولی اگه درست و با جدیت انجامش و ادامش بدی نتیجشو خودت حس میکنی:104:
میبینی چقدر احساس آرامش میکنی ،چقدر کارهای تکراریو خسته کننده قبلی برات جالب و لذتبخش میشن و چقدر روحت آروم شده و دیگه نگران هیچی نیست.. و این انرژیه که از وجود خودت میگیری حالا بیرون هر اتفاقی میخواد بیفته..
من کارشناس نیستم و از کارشناسان عزیز هم عذر خواهی میکنم اگر پیشنهادمو قبول ندارن .
اما من این پستو در راستای حرفای اخیر فرشته مهربان زدم که نوشته بودن سبکتکین رو فقط در جهت فاصله گرفتن از اشکالاتش راهنمایی کنین و چون خودم مشکلات شخصیتی شبیه به تو داشتمو اینکارو انجام دادم و خیلی خیلی راضی هستم پیشنهاد میکنم در جهت آروم شدن خودت این روش رو امتحان کن.
از ته دل برات آینده روشنی رو آرزو میکنم دوست خوبم:72:
ممنونم باران جان . حتما اين روشو امتحان مي كنم .
راستش ....
هيچي بهتره الان حرف نزنم يه كمي بيشتر در موردش فكر كنم بعد باهاتون اين مسئله رو مطرح كنم .
:104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط باران5656
آفــــــــــــــــــــرین باران جان
دقیق روند مد نظر را پیاده کردی و راهکارت هم فنی بود
برای تکمیل راهکارت باید بگم این از جمله تمرینات تقویت اراده است ، در کتابی به نام چگونه اراه خود را تقویت کنیم که متأسفانه الآن نویسنده اش خاطرم نیست ، 15 تمرین بسیار کارساز در جهت تسلط بر خود و تقویت تمرکز و اراده داده شده که بهره گیری از آنها را توصیه می کنم .
سعی می کنم نام نوسنده را پیدا کنم
سبکتکین عزیز
به شما هم آفرین میگم که پستت در جواب من و باران دقیق طبق رونده یعنی حرف لازم .
:104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
:104::104::104:نقل قول:
هر چند هنوز كاملا به اين نتيجه نرسيدم كه اگه قبول نكنه وكارمون به طلاق برسه مي تونم دلتنگيشو تحمل كنم يا نه . ولي بايد خودمو قوي كنم . و بقول فرشته جون ترسمو از بين ببرم .
خب عزیزمنقل قول:
شبا وقتي مي رسم خونه سعي مي كنم خودمو مشغول كنم . كاراي هنري و دستي زياد انجام مي دم . قبلا آرزو مي كردم كاش يه خورده وقت داشتم و كار هنري مي كردم اما حالا وقتي مي خوام خودمو با اينكارا مشغول كنم ديگه اون شوق قبلا رو ندارم .
بي ذوق شدم اصلا . انگار كه همش منتظرم كه وقتي كارم تموم شد مثلا شوهرم كه شب مياد بهش نشون بدم و اون ازم تعريف كنه . نمي دونم يه همچين حسي دارم و به خاطر همين نمي تونم خودمو مشغول كنم .
مثلا ديشب كه رفتم خونه شروع كردم به درست كردن يه دستبند . وسطاش خسته شدم و پرتش كردم اونور . شروع كردم تلويزيون ديدن . يكي دو ساعت تلويزيون نگاه كردم بعد ديدم چقدر مسخره است . بي خيال شدم و ساعت 9 شب خوابيدم . قبلن ها ساعت 2-3 نصفه شبم هر كاري مي كردم خوابم نمي برد ولي الان عين آدماي عاطل و باطل شدم . سرگرمي هاي قبل برام جذابيت نداره .
نمي دونم چجوري اين حسو از خودم دور كنم . و مثل قبل با انگيزه بشم . نمي دونم . :303:
این یعنی برای یافتن نشاط و آرامش وابسته ای ، یعنی اگر کسی که منشاء انگیزه است باشه انگیزه خواهی داشت و اگر نباشه نه .
پس با وابستگی مبارزه کن . سعی کن در این پر کردن اوقات ، اون کارهایی که در همه حال ازش لذت می بری را انجام دهی ، یعنی چیزی که انگیزه کاملاً درونی براش داری .
حالا برو لیست کن فعالیتها و کارهایی که از درون نسبت به آنها انگیزه داری و پرداختن بهش بهت لذت میده .
منتظرم این لیست را بیایی ارائه کنی .
.
:104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط باران5656
آفــــــــــــــــــــرین باران جان
دقیق روند مد نظر را پیاده کردی و راهکارت هم فنی بود
برای تکمیل راهکارت باید بگم این از جمله تمرینات تقویت اراده است ، در کتابی به نام چگونه اراه خود را تقویت کنیم که متأسفانه الآن نویسنده اش خاطرم نیست ، 15 تمرین بسیار کارساز در جهت تسلط بر خود و تقویت تمرکز و اراده داده شده که بهره گیری از آنها را توصیه می کنم .
سعی می کنم نام نوسنده را پیدا کنم
سبکتکین عزیز
به شما هم آفرین میگم که پستت در جواب من و باران دقیق طبق رونده یعنی حرف لازم .
:104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
:104::104::104:نقل قول:
هر چند هنوز كاملا به اين نتيجه نرسيدم كه اگه قبول نكنه وكارمون به طلاق برسه مي تونم دلتنگيشو تحمل كنم يا نه . ولي بايد خودمو قوي كنم . و بقول فرشته جون ترسمو از بين ببرم .
خب عزیزمنقل قول:
شبا وقتي مي رسم خونه سعي مي كنم خودمو مشغول كنم . كاراي هنري و دستي زياد انجام مي دم . قبلا آرزو مي كردم كاش يه خورده وقت داشتم و كار هنري مي كردم اما حالا وقتي مي خوام خودمو با اينكارا مشغول كنم ديگه اون شوق قبلا رو ندارم .
بي ذوق شدم اصلا . انگار كه همش منتظرم كه وقتي كارم تموم شد مثلا شوهرم كه شب مياد بهش نشون بدم و اون ازم تعريف كنه . نمي دونم يه همچين حسي دارم و به خاطر همين نمي تونم خودمو مشغول كنم .
مثلا ديشب كه رفتم خونه شروع كردم به درست كردن يه دستبند . وسطاش خسته شدم و پرتش كردم اونور . شروع كردم تلويزيون ديدن . يكي دو ساعت تلويزيون نگاه كردم بعد ديدم چقدر مسخره است . بي خيال شدم و ساعت 9 شب خوابيدم . قبلن ها ساعت 2-3 نصفه شبم هر كاري مي كردم خوابم نمي برد ولي الان عين آدماي عاطل و باطل شدم . سرگرمي هاي قبل برام جذابيت نداره .
نمي دونم چجوري اين حسو از خودم دور كنم . و مثل قبل با انگيزه بشم . نمي دونم . :303:
این یعنی برای یافتن نشاط و آرامش وابسته ای ، یعنی اگر کسی که منشاء انگیزه است باشه انگیزه خواهی داشت و اگر نباشه نه .
پس با وابستگی مبارزه کن . سعی کن در این پر کردن اوقات ، اون کارهایی که در همه حال ازش لذت می بری را انجام دهی ، یعنی چیزی که انگیزه کاملاً درونی براش داری .
حالا برو لیست کن فعالیتها و کارهایی که از درون نسبت به آنها انگیزه داری و پرداختن بهش بهت لذت میده .
منتظرم این لیست را بیایی ارائه کنی .
.