-
RE: نفرت
نمی دونم باید چیکار کنم اصلا" زندگیم خوب میشه نمیشه خسته شدم تحملم تمام شده
-
RE: نفرت
-
RE: نفرت
غزاله خانم چی شده؟
عید خودت و همسرت را خراب نکن.
صبر داشته باش.
درایت داشته باش.
حیف زندګیت و لحظه های قشنګ عمرت نیست؟؟؟
-
RE: نفرت
سلام :72:
چی شد رفتی خونه مامانت دیدن فامیلات؟ رابطه ات با همسرت چطوره؟ عید چجوری بود؟
-
RE: نفرت
سلام
اره نگار جون من عید رفتم با خانوادمم بودم و اخلاق شوهرم خیلی خوب شده بود
ولی چه فایده که اخلاق خوب کوتاه مدت بود
تو عید علاوه بر فامیل من خواهر شوهرمم از شهرستان اومد هرچقدر که من به خواهرش احترام میذاشتم هرچندباری 1بار شوهرم جبران می کرد و من به همینم راضی بودم مهمانها رفتن و مشکلاتما خیلی کمتر از قبل شده بود ولی تنها مشکل وبزرگترین مادر شوهرم بود با دخالتهاش قبل از عید کیف مادر شوهرم دزد زد و تمام مدارکش رو دزد برد منم مجبور بودم که بعد از تعطیلات همراهیش کنم برای گرفتن مدارک جدید و اینکه تنها نباشه چون من خودم شاغلم کمی با مشکل برمیخوردم و اگه میگفتم من نمی تونم امروز بیام یا تو این ساعت مشکل دارم باشه بعدا" زود زنگ میزد به شوهرم و واویلا تهدیدای شوهرم که الان میام سر کار و حالت میگیرم و... من از ترس ابرو ریزی عصبی میشدم و وقتی میومدم خونه باهم بهس میکردیم و دعوامون میشد و شوهرمم سریع صدای مامانش میکرد که مامان بیا بایین حال اینو بگیر که توی یکی از این دعواها من به مادر شوهرم گفتم هرچی میکشم از دست تو و تمام دعوای ما سر شماست همین 1بار تو شد بلای جون که مادر شوهرم قهر کرد وبایین نیومدتا 1ماه و شوهرمم به خانواده من گفت شما هم خونه ما نیاید و غزاله خودش تنها هر وقط دوست داشت میتونه بیاد شمارو ببینه و منم همین طور بدون غزاله میرم مامانم رو میبینم ولی بعد از یک ما که مامانش اومد خونه ما من در باز کردم وجواب سلامم رو نداد ومنم آماده بودم که شوهرم منو برسونه مراسم عقد بسر عمم ولی من چون مادر شوهرم جواب سلامم رو نداد ورویش را برگردوند رفتم خودم رو با کارهای خونه مشغول کردم و دیدم 2ساعت گذشت و مادر شوهرم با اینکه دید من آماده بیرون رفتنم نرفت ونمیشد که از خونه بیرونش کنم آهسته صدای شوهرم کردم که یک دقیقه بیا و شوهرمم که منتظر بود شروع کرد که چرا تو داری به مامانم بی احترامی میکنی و.......
منم هرچه اصرار میکردم که قصد بی احترامی ندارم ول کن نبود و برگشتم سمت مامانش و گفتم من میخواستم خودتون راحت باشید که نیومدم بشینم که مامانش هر چی فحش بد وناموسی بلد بود به من داد منم که اصلا" انتظار نداشتم اینجوری بشه اولش خیلی خودم رو کنترل کردم ولی در آخر مثل خودش جوابشو دادم شوهرمم مامانشو از خونه بیرون کرد و به منم نباید جواب میدادی بعد از چند نیم ساعت اومد گفت بیا ببرمت و شب میام دنبالت منم اول گفتم نمیخوام برم وبا اصرار زیاد رفتم وحتی از من قول گرفت که جلو خانوادم چیزی از جریان نگم م.قعی که رسوندم گفت من کلید خونه رو یادم رفته بیارم وکلید منو ازم گرفت و گفت ساعت 12.30 میام دنبالتکه دیگه نیومد و الانم میگه بعد از یک هفته میگه بیا توافقی از هم جدا بشیم و توهم مهریتو ببخش وطلاها وجهیزیتو بهت میدم ولی طلاهایی که خودم برات خریده بودمو بهت نمیدم
نزدیکه 5 ماه بود که شوهرم به من خرجی نمی داد و قسط ماشینم خودم برداخت میکردم تا حالا حتی 1بار برای من کادو نگرفته و هر وقط بهش میگفتم بهم خرجی بده یا چرا کادو برام نمی گیری مگفت کارم بیمان کاری و الان بهم حقوق ندارن وحسابمم اخرشو و از این حرفا .............. الان فکر میکنم که همه کاراشون نقشه بوده و فقط این وسط منو بازی دادن نمیبخشمشون خدا ازشون نگذره دوست دارم خودمه بکشم شاید عذاب وجدان بگیره خدا لعنتشون کنه
-
RE: نفرت
غزاله جان بهترین کار برای شما در حال حاضر اینه که آرام باشی و با هر کاری که می تونی (البته کارهای عاقلانه و مواردی که بهشون علاقه داشتی) خودت رو آروم کنی تا بعد با کمک هم بتونیم مشکلت رو حلش کنیم.
الان دقیقا متوجه نشدم؛ شما یه هفته است که خونه ی مادرت هستی و شوهرت از شما خواسته که توافقی جدا بشید؟ درسته؟
ببین دوست دارم یه مقدار آروم باشی تا بعد چند تا راهکار رو که به ذهنم میرسه رو بهت بدم؛
-
RE: نفرت
آره گفته بیا توافقی جدا بشیم به یکی از آشناهامون گفته (که من تازه میخوام راحت بشم وخوش بگذرونم با گروهی که کار میکنم همه چیز برام فراهم میکنن حتی خونه خالی و زن اصلا" به غزاله احتیاج ندارم در ضمن گقته من در موقعی که خوب بودیم از خونه بیرون بردمش و این کارو کردم که نتونه عکسالعملی نشون بده وآبرو ریزی کنه و مدام گفته که غزاله لیاقت من رو نداشت ) یعنی من اینقدر بی ارزشم
ولی با همه این وجود دلم براش تنگ شده و هیچی اندازه این زجرم نمی ده شاید عادت کردم به دیدنش با توجه به اینکه هیچ وقت به من اهمیت نداد وارزشی برام قایل نشد و هر وقت پیشش بودم فقط زجرم داد واذیتم چرا باید اینجوری دلم براش تنگ بشه اصلا" نمی تونم باور کنم میخواد ولم کنه ودوستم نداره چون قبلا" هر کاری که باهام میکرد حداقل حس میکردم که دوستم داره وهمه سختیها واذیت هارو تحمل میکردم ولی حالا چی ...
باید قبول کنم و ازش جدا بشم اینجوری میمیرم
وای خدایا چی کار کنم فقط معجزه میتونه نجاتم بده
کم آوردم
نجاتم بدید
-
RE: نفرت
گولم زده در حقم نامردی کرده تحمل این موضوع برام خیلی سخته دارم میمیرم
-
RE: نفرت
کسی دوست نداره کمکم کنه ؟
-
RE: نفرت
سلام عزیزم
خیلی خیلی متاسف و ناراحت شدم که پستاتو خوندم. دلم میخواد راهنماییت کنم . هرچند که مشاور نیستم. اما برادری دارم که 2 سال پیش زندگیش متلاشی شد و جدا شدن از خانمش.
شاید بهتره بهت یه کمی از تجربه ام بگم. الان وقت ریش سفیدیه.
1- به نظر من اول یه چند روز مرخصی بگیر. بمون خونه ات. به خونه و زندگیت برس . به خودت برس.
مراقبه هایی رو انجام بده که به اعصابت کمک کنن.
خودتو به شکل یه زن روان پریش و عصبی نشون نده. نذار بهت غلبه کنه درد و رنج.
تو معلمی. خودت باید الگوی نسل بعدی و جامعه ات باشی. دست کم نگیر خودتو.
2- به زیباییت و رابطه جنسیت خیلی اهمیت بده . در موردش فکر کن. سعی کن شوهرت از رابطه لذت ببره. که در این صورت خودت هم ذلت میبری. حتماً روی رابطه بهتر جنسی تمرکز و تلاش کن. نذار خلاء اش توی زندگیت پیدا بشه. در این صورت شورت این نیاز رو طور دیگه ای برطرف میکنه.
3- رابطه ات رو با چندنفر از خانواده شوهرت خیلی خوب و تقویت کن. این کار معجزه میکنه. البته وقتی پیششون بودی، اصلاً از مادرشوهر و ...حرف نزن گلایه نکن. طوری وانمود کن که برات مهم نیستن.
مثلاً با دایی همسرت و خانمش، یا با عمه اش و... این خیلی مهمه. هم خودتون از تنهایی در میاین. هم اینکه مقابل شوهرتون نیستید و در کنار خودش و خانوادش هستید. و اون درک میکنه.
4- یه کار سخت و دشوار رو شروع کن. یه کاری که میدونم تحمل میخواد. سعی کن بد دهنی هاشونو جواب ندی. مثل اوایل زندگیت مخصوصاً مادرشوهرت. فکر کن مثل یه تلویزیون که صداشو قطع کردن. تو نگاش کن اما صداشو نشنو. حرفاشو نشنو. هر موقع میبینی که داری عصبانی میشی و شوهرت داره بهت توهین میکنه، سریع دور شو از اون محل که مجبور نشی جوابشو بدی. مثلا برو تو اتاق خوابت و زیر پتو که نشنوی. بزار هرچی دلش می خواد داد بزنه و فحش بده. فحش و بد و بیراه که به کسی نمیرسه در نتیجه میمونه واسه خودش. :163:
5- بشین و کارها و رفتارهایی که عصبیش میکنه واسه خودت ردیف کن. کارها و رفتارها و حتی غذاها و هرچیزی که دوست داره رو هم روی یه کاغذ بنویس. واقعاًسعی کن دقیق این کارو بکنی. اونوقت با خودت کنار بیا که رفتارایی که باعث واکنش بد شوهرت میشن رو انجام ندی. منظورم این نیست که الان نجام میدی. حرفم اینه که به طور ناخودآگاه حتی مرتکب کاری نشی که ناراحتش کنه و صداشو در بیاره. و در عوض کارهایی رو که دوست داره براش انجام بده. تا اونجا که میتونی خوشحالش کن. تو میتونی.:72:
6- بابا یه کمی سیاست داشته باش. بشین فکر کن. حتی نقشه بکش. آخه تو یه زنی. :303::305::43:
تو میتونی شوهرتو با سیاست به سمت زندگیت بکشی.
منظورم این نیست که منفی کار کنی . نه ظرافت های زنانه ات رو به کار بگیر . باور کن میشه. مثلاً سیاست داشته باش که مادرشوهر اذیتت نکنه. کاری که میگه بگو چشم. اما کار خودتو انجام بده . ( این یه مثال بود)
راستش زیاد دیگه به ذهنم نمیرسه.
توکل بر خدا.
ببخشید الان که ارسال کردم دیدم چقدر غلط املایی دارم خانم معلم. فکر کنم 17 گرفتم. :302:
در مورد طلاق هم یه چیزی می خواستم بگم. طلاق واقعا خوب نیست . اینو میکم چون درکش کردم . میدونم چقدر بده.
بهتره در این مورد بگی بهش " من نمی خوام طلاق بگیرم . من زندگیمو دوست دارم. من دلم تنگ میشه. من با هزار امید و آرزو زندگی کردم" بذار اگه طلاق می خواد خودش اقدام کنه . بهش بگو خودت برو من دلم نمیاد زنگیمو متلاشی کنم.
من فکر می کنم می خواد کمی ازش حساب ببری. به نظرم اگه خواهر شوهر خوبی داری ( من این طوری برداشت کردم) چند روز دیگه که از عصبانیت همه کم شد باهاش حرف بزن . خیلی سربسته بگو که ماردش نباید تو زندگیتون دخالت کنه. سیاست لازم داره. خیلی سربسته . که قشقرق به پا نشه.
بگو که درکت کنن.