سلام مینای جان الان در چه حالی هستی ؟
معذرت میخوام که میپرسم چون خودمم تو این شرایطم .
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام مینای جان الان در چه حالی هستی ؟
معذرت میخوام که میپرسم چون خودمم تو این شرایطم .
سلام سوزي عزيز هنوزم هيچي هيچ خبري نيست فقط هفته پيش با مادرم تماس گرفت بابت پولي كه مادرم دستش داشت از مادرم تشكر كرد همين هيچي ديگه نگفت.خانوم دوستشم 2 روز پيش با من تماس گرفت البته ميگفت همين طوري زنگ زده و اصلا از جريان ما خبر نداره ولي از حرفاش معلوم بود دروغ ميگه و كاملا در جريان بود و از طرف شوهرم زنگ زده بود و ميخواست ببينه من چي ميگم.شرايط روحيم خيلي بده ا سال داريم جدا زندگي ميكنيمو قهريم با هم هيچ ارتباطي نداريم خسته شدم ديگه از اين بيلاتكليفيو بي تفاوتي.اصلا از كارش سر در نميارم نميدونم چرا اين طوري ميكنه اصلا نميدونم دوسم داره و ميخواد زندگي كنه يا نه نميخوادو ميخواد اين طوري خستم كنه.ديگه بريدم زندگيمو تعطيل كردم اصلا نميدونم چيكار كنم راه به كارم نميبرم اين 2 ماه كه باهاش اشتي كرده بودم يه ذره بهتر شده بودم ولي حالا دوباره شدم همون ادم افسرده كه تنها كارم شده خابيدن و فيلم نگاه كردن دارم به پوچي ميرسم نميدونم چيكار كنم قيده همسرمم نميتونم بزنم نميتونم دل بكنم از اين زندگيو برم.اين طوريم كه اون ميخواد هر كاري كنه منم فقط نگاه كنم برده ميخواد نه زن.نميدونم واقعا نميدونم چيكار كنم با اين ادم خودخواه ديكتاتور كه فكر ميكنه فقط خودشو برادرش ميفهمن همه چي بايد بر وقف مراده اونو برادرش باشه.1 سال جداييم انگار نه انگار اصلا براش مهم نيست هنوزم ميخواد همين طوري زندگي كنه و ميخواد من تغيير كنم بشم اوني كه اون ميگه.يه زن تو سري خور كه فقط بگه چشم و تاييدش كنه.مثلا درس خونده يه ظاهر امروزي داره تو دانشگاه درس ميده وقتي شروع ميكنه بحث كردن اينقد منطقي حرف ميزنه كه با حرفاش قانعت ميكنه.ولي در عمل مثل يه ادم بيسواد بيشعور ميمونه كه فقط خودشو ميبينه فقط خودش برا خودش مهمه.
سلام مینای جون وای چقدر هم دردیم . دقیقا منم حس تورو دارم . همسرم هم مثل همسر تو .
بیا واسه هم دعا کنیم زودتر میگیره .
دوستان سلام همگي خوبيد دوستان پدر شوهرم با پدرم تماس گرفته وگفته جمعه دارن ميان منزل مادنبال من.نميدونم چيكار كنم چي بگم چه شرطي بزارم براش باهاش برم يا نه؟مسئله كارشو چه طور برخورد كنم هنوزم رو حرفم باشم كه گفتم تا كارت عوض نشه نمييام نسبت به بيتفاوتي عيدش نسبت به خودم چي بگم مسئله برادرشو چيكار كنم چطور مطرح كنم.نميدونم چيكار كنم چه طور برخورد كنم اگه كارش عوض نشده باشه چي.1 سال امدم قهر و درگيري اعصاب خوردي حالا با يه امدن پاشم برم بدون اينكه چيزي عوض شده باشه.مشاورم ميگه همه خواسته هاتو قاطعانه جلو پدرش بگو واز حرفتم برنگرد.نظر شما چيه به نظر شما چي بگم.مشكلات منو كه ميدونيد.1 تفريحي ترياك ميكشيد.2نسبت به من بيتوجه بود(تو شهر غريب گاهي من 24 ساعت خونه تنها ميذاشت به بهانه كار واصلا براش مهم نبود من تنهام و بودن با برادرش و رفع نيازاي اون براش مهمتر بود تا من).3 كارش شب كاري داشت و من مجبور بودم 3 شب در هفته تنها بخوابم كه خيلي اذيت ميشدم و باعث شده بود از نظر رواني مشكل پيدا كنم.4حضور زياد و تسلطو دخالتاي برادرش تو زندگيمون(برادرش مجرده و 1 سال از همسرم كوچكتره و اصلا حريماشو حفظ نميكنه و مدام ميخواست با ما باشه نظر بده و همه چيزه زندگي ما زير نظر اون باشه و همسرمم كاملا بهش تكيه كرده بود).5
همسرم موقعي كه عصباني ميشه غير قابل كنترله.منم ايراد زياد داشتم خيلي گير ميدادم اونم با يه لحن تندو عصبي كاهي تحقيرش ميكردم تمام خشممو با دادو گفتن طلاق ميخوام همه چيو خرابتر ميكردم.حالام واقعا مستاصلم نميدونم چه كاري درسته و چه تصميمي برام بهتره.ممنون ميشم راهنماييم كنيد دوستان
دوستان ممنون از راهنمايي و كمكتون فكر ميكردم اين تالار واقعا به درد مشكلات ميخوره برا همين مشكلمو مطرح كردم و كمك خواستم ولي مثل اينكه تو اين تالار تايپكاي سر كاري و داستان گونه كه ادمو ياد رماناي مودب پور ميندازه مثل ليلي بازم طلاق ميخواد بيشتر طرفدار داره تا تايپكايي كه واقعيت و نياز به راهنمايي داره
من سعی کردم تا حدودی تاپیک و مشکل شما را بخونم.
بهتر نیست یک شانس دوباره به خودتون و همسرتون بدید؟ این بار محکم و قاطع و جدی. نه این که برید و باز یکسال بسازید و بسوزید و درد بکشید و ... اما یک تلاش دوباره بد نیست.
زندگی بعد از طلاق خیلی آسون نیست. حداقل از نظر احساسی و عاطفی. پس یک سعی دوباره بکنید.
1- تریاک کشیدن را مطرح کنید و بگید که تفریحی و تفننی و ... هیچ مدلی را قبول ندارید و باید ترک کنند.
2- برای جلب توجه ایشون کسی نمی تونه کاری بکنه جز خودتون. این را باید وقتی رفتید با سیاست به دست بیارید. با قول و قرار به جایی نمی رسید.
3- به هر حال شما با شغل ایشون از قبل یا آشنا بودید یا شدید. ایشون که نمی تونن برای اینکه شما می ترسید یا دوست ندارید شغلشون را رها کنند. من فکر می کنم در این مورد شما نباید سخت بگیرید و باید خودتون را وفق بدهید.
4- کم کردن نقش برادرش در زندگیتون و کنترل عادتهای همسرتون در خشم و عصبانیت بستگی به رفتار و سیاستهای شما دارد.
در مجموع حس می کنم بجز مورد تریاک که باید حتما امشب جدی در موردش پیگیر باشید و یک قول جدی بگیرید، بقیه موارد را در حد مطرح کردن می توانید بگویید ولی بیشتر به رفتار شما برمی گردد و عملا باید اصلاحش کنید نه با قول و قرار. حتی همان تریاک تفننی هم با سیاست تا حدودی قابل کنترل است.
دوست عزیزم
واقعا درست میگید که متاسفانه در اثر بی دقتی خودمون و مدیران تالار بازیچه دست ....
دوست خوبم نمی خوام شما رو بترسونم ولی از نظر من تریاک تفننی و غیر تفننی نداره و جدی ترین مسئله ای که باید روش تمرکز کنید از قضا همین هست
اینکه آیا با هر مشکلی دوباره بره و بکشه
اینکه آیا روابط بین برادرش و ایشون ربطی به این قضیه تریاک داره یا خیر
باید خیلی بیشتر بررسی کنید و با مشاور جدی صحبت کنید
درصورت ادامه هم باید در این زمینه تعهد های بسیار جدی بگیرید
من فکر می کنم وساطت ریش سفید ها اگر ازش درست استفاده نشه فقط ممکنه به پاک کردن صورت مسئله بیانجامه
سعی کنید مسئله تونو واقع بینانه م و عمیق ببینید
سابيناي عزيز ممنون از توجتون امروز همسرمو خانوادش امدن در كل گفتگو همه حقو به من دادن و شرايطمو پذيرفتن درباره مسئله ترياكم همسرم كاملا منكر شد و گقت سوئ تفاهم بوده و اشتباه كردي و در حظور خانوادش اعلام كرد كه اگه من دنبال اين كار باشم نهايتا تا چند ماه ديگه معلوم ميشه انوقت هر چي شما بگيد.و گفت من ايندمو خراب نميكنم اين همه درس خوندم زحمت كشيدم خرابش نميكنم و گفت به من زمان بده تا خودمو ثابت كنم تو اين زمينه و بت بفهمونم اشتباه كردي.وبقيه شرايطم از جمله عوض كردن كارش دخالتاي برادرش كه ديگه حريماشو حفظ كنه و رفتن پيش مشاور و روانپزشك حداقل تا 1 سالو پذيرفت.البته من باهاشون نرفتم و موندم تا كارش صدر صد عوض بشه بعد برم.نميدونم ولي تصميم گرفتم يه فرصت ديگه بدم به هر دومون و برم تو زندگي تا مطمئن بشم.درباره كار عيدشم توضيح خاصي نداد فقط فهميدم خانوادش اصلا در جريان نبودن و پدرش خيلي ناراحت شد وقتي فهميد همسرمم ظاهرا پشيمون بود و مثل كسي بود كه از روئ لج و رو كم كني رفته سفر.نميدونم با اين احساسش چه طور برخورد كنم تا اين طور برخورد نكنه حتما من يه جايي مقصرم كه باعث ميشه اين طوري برخورد كنه باهام.امروزم هم ميخواست خلاف حرفاي منو بزنه منو مقصر نشون بده با اينكه خودشم ميدونست واقعيت چيزه ديگه اي جلو مشاور پذيرفته بود ولي امروز جلو جمع همش خلاف من حرف ميزد.بهر حال اخرش جلو جمع اشتي كرديم و هر دومون گفتيم زندگيمونو دوست داريم و ميخواييم زندگي كنيم پدرش اصرار كرد من برم ولي در نهايت قرار شد به محض اينكه براي هميشه روز كار بشه من برگردم.مثل اينكه قرار تا اخر اين ماه اين اتفاق بيافته.
دوستان به نظرتون با همچين مردي چطور برخورد كنم تا مكلاتم كم بشه
مینای عزیزم
خوب فکر کنم این جلسه خانوادگی تا حدودی خوب پیش رفته مخصوصا اونجایی که شرط کردید تا یک سال پیش مشاور برید
درمورد انکار ایشون و خلاف جهت شما حرف زدن خوب تا حدودی می شه گفت شاید ایشون تو جمع غرورشون لطمه می دید، مشاور شما رو نمیشناسه و جمعتون سه نفره بوده پس ایشون حقایق رو پذیرفته ن ولی تو جمع همه آشنا بودن و ایشون شرم حضور داشتن شاید
درمورد تریاک خوب معمولا همه اینجور چیزها رو انکار می کنن و قبول ندارن ولی سعی کنید وقتی رفتید پیش مشاور صد در صد این مورد رو ریشه یابی و پیگیری کنید
البته منظورم از پی گیری تجسس و گیر دادن نیست بلکه سعی کنید عاقلانه علل گرایش ایشون رو بفهمید و راهکار های مقابله درست رو یاد بگیرید
در مورد برادرشون من قبلا بهتون گفته بودم که تاپیک بالهای صداقت رو بخونید
همسر ایشون رابطه ای صمیمانه با شریکشون داشتن که نهایتا ایشون با به کارگیری روشهایی تونستن بدون تشنج و درگیری این رابطه رو قطع کنند
این تاپیک میتونه راهکارهای عملی و خوبی برای ایجاد فاصله لازم بین شوهر و برادرشوهرتون بهتون بده
موضوعی که باید دقت کنید اینه که فکر کنید یه دوره آزمایشی دارید به این زندگی برمی گردید
سعی کنید بعد برگشتن زیاد وابسته نشید دوباره و یه مدت به مطالعه و بررسی رفتارهای خود و همسرتون بپردازید و سعی کنید اشتباهات گذشته رو تکرار نکنید
اگر خدایی نکرده دوباره گرایش ایشون به مواد را دیدید لطفا ما رو در جریان بگذارید
نقل قول:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ميناي