RE: سو استفاده همسرم از اعتماد من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar89
اعتماد کن...گفتنش آسونه ولی عمل کردنش تقریبا محال!
من وقتی دیدم هیچ جوره نمیتونم فراموش کنم تصمیم گرفتم امتحانش کنم
با یه خط جدید بهش اس ام اس دادم به عنوان یه دختر (مثلا از طرفداراش)وپیشنهاد دوستی دادم و اون خیلی راحت پذیرفت!!حتی گفت الان بهت زنگ بزنم؟!
با این که حدس میزدم این عکس العمل رو ،ولی داشتم منفجر می شدم شب بهم گفت که یکی اس ام اس داده و فلان وچنان..
اما من فکر میکنم آخرکارکه نزاشتم زنگ بزنه شک کرده که منم .و شب تعریف کرده که باز دعوا نشه
وقتی دیدم این طور ریلکس با این موضوع برخورد میکنه یه روش احمقانه رو پیش گرفتم منم جلوش تظاهرمیکنم باکسی دوستم تا هم طعم خیانتو بچشه هم دلم خنک شه هم بلکه ازم بپرسه چرا؟
حتی یه بار بهش گفتم اگه بدونم تو باکسی رابطه داری هرتعداد و در هرسطح،من درست دوب رابرش رو رفتار میکنم،از بس مطمئنه ازم به این حرفم خندید ولی ادا و اطوارام داره بهش می قبولونه که منم دارم یه کارایی میکنم(که البته نمیکنم)
حالا موندم این کارم درسته یانه
سلام،
خیر، این کار شما به هیچ عنوان درست نیست!:300:
چرا که نه تنها مشکل حاضر شما با همسرتان را حل نمیکند، بلکه بی اعتمادی ایجاد شده در زندگی شما را تشدید میکند.
اگر در حال حاضر شما به ایشان به دلایلی بی اعتماد هستید، مطمئنا چنین رفتاری نه باعث محدود کردن روابط او (اگر روابطی داشته باشد!؟) خواهد شد و نه باعث بازگشت اعتماد شما به او.
چنین کاری تنها باعث بی اعتماد شدن ایشان به شما و عملا ایجاد یک بی اعتمادی دو طرفه در زندگی شما خواهد شد، که نتیجه اش مطمئنا اسف بار خواهد بود.
بنابرین، شدیدا توصیه میکنم از ادامه چنین روند رفتاری پرهیز کنید، مگر اینکه بخواهید به دست خود زندگی خود را از هم بپاشید.
موفق باشین،:72:
کامران
RE: سو استفاده همسرم از اعتماد من
عزیزم این رفتار شما اصلا درست نیست چون اب پاکی رو می ریزه رو دست شوهرتون .
ولی خوبه که به یک مشاور مراجعه کنید و در عین حال هم به خودتون برسید و اعتماد به نفستون رو بالا ببرید تا حساسیتتون کم بشه. هر چی بیشتر حساسیت نشون بدید همسرتون بیشتر به سمت این کارا می ره.
RE: سو استفاده همسرم از اعتماد من
خوشبختانه اوضاع خیلی روبه راه تر شد من تقریبا با ماجرا کنار اومدم(بعد از 1 سال و نیم)و باز بهش اعتماد کردم و مطمئنم الان با کسی رابطه ای نداره ولی اینم میدونم که از ترس جنجال و اعصاب خوردی منه!!ولی کلا دوباره زندگی عاشقونه شده با یه مشکلایه کوچولو
آخه خیلی رک و پوسکنده از روابط آزاد حرف می زنه! گاهی به من میگه هر وقت دوست داشتی با همکارات صمیمی تر شی از نظر من موردی نداره ها!!البته تذکره هم میزاره که در حد گردش و کافی شاپ باشه و نعوذابه الله به خلوت نرسه!!!!!!! به خدا موندم چه برخوردی بکنم با این حرف
بارها براش سخنرانی های غرایی در مورد کیان خانوادهو از هم پاشیدگیشو آسیب هاش به طرفین و بچه گفتم:305: اما حرفش هموناس
مطمئنم واسه جو شغل لعنتیشه به منم می گه از خودت بیا بیرون آوانگارد فکر کن
موندم چی کار کنم
ازم می خواد مثل خودش فکرکنم
کسی نظری نداره؟
من از سکوت بچه ها این طور برداشت می کنم که شایدم من زیادی سخت گیرم و حق با اونه هان؟؟